لطفا منتظر باشید

طهارت ظاهرى و باطنى‏ از نگاه استاد انصاریان

 

آئين مقدس الهى، و فرهنگ پاك آسمانى در هر دوره‏اى از ادوار، و هر زمانى در امتداد روزگار بر طهارت و پاكى ظاهر و باطن آدمى، و طهارت و پاكى آنچه را انسان در زندگى و حيات خود به كار مى‏گيرد اصرار و پافشارى داشته، و بهداشت همه جوانب زندگى را از آدميان خواسته است، و به دارندگان طهارت و پاكى اعلام محبت نموده، و از آنان به خير و نيكى ياد كرده است.

بدون شك چه در جنبه ظاهر و چه در جهت باطن، پاكى و طهارت ضامن بقاء و سلامت، و مايه نشاط و سعادت، و سبب بهره بردن از عرصه حيات و زندگى است.

اسلام كه آئين همه انبيا و رسولان و پيامبران است علاوه بر اين كه طهارت ظاهرى را كه محصول مطهرات بيان شده در وحى و در زبان انبيا و امامان است مايه بقاء و سلامت مى‏داند، سبب صحت عبادات و قبول شرطى از شرايط

طاعات مى‏شمارد، و طهارت باطن را از شرك و كفر و نفاق و رذايل اخلاقى علت حركت انسان به سوى لقاء الله و قرب حضرت حق مى‏داند.

اين طهارت ريشه‏دار، و اين مايه عزت و عظمت بايد در خانه و اجتماع و در معابدى كه مكلفان در آنها به عبادت حق قيام مى‏كنند تجلى داشته باشد، و محلى و مركز بندگى از مجسمه بتان و نقوش و تصاويرى كه بوى بت‏پرستى و شخص‏پرستى و قهرمان پرستى‏مى‏دهد در امان بماند.

فرمان‏ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ‏ به ابراهيم و فرزند با كمالش دو مرحله طهارت ظاهر و باطن را شامل مى‏شود، و بر عهده آن دو پيامبر بزرگ مقرر گشت كه خانه را جهت عبادت خالصانه طائفان و عاكفان و راكعان و ساجدان از هر نوع آلودگى به ويژه از اين كه خانه لانه شرك شود پاك نگاه دارند.

البته براى اين كه فضاى حيات و زندگى پاك بماند، و آنچه را انسان براى تداوم ماديت و معنويت خويش به كار مى‏گيرد آراسته به طهارت شود، لازم و واجب است خانه دل را كه حريم حضرت محبوب است از هر گونه شرك و انحراف، و سيئات اخلاقى پاك نگاه دارد، يا پاك كند، مسلماً آلودگى‏هاى ظاهرى و باطنى محصول آلودگى‏هاى قلب، و ميوه تلخ نجاست درونى است.

ابراهيم در محيطى چشم گشود كه سراسر آفاق آن را اوهام شرك و ستاره پرستى و اتصال به بت‏هاى جاندار و بى‏جان فرا گرفته بود.

بناهاى مجلل، هياكل بتان و ستارگان از هر سو به آسمان كشيده شده بود، و دانشمندان اختر شناس و غيب پرداز، كه با لباس‏هاى سپيد و چهره‏هاى مهيب پاسدارى اين معابد و هياكل را داشتند، همه قلوب را مسخر خود ساخته بودند.

مردم آن سرزمين گرفتار اوهام بودند كه با دانش‏هاى آن زمان در هم آميخته و تقليد و تعظيم در نفوس ريشه دوانده بود.

همه طبقات در برابر بت‏هائى كه صورت پيشوايان گذشته و نقش ربوبيت و تدبير ستارگان را مى‏نماياند سر تعظيم فرود مى‏آوردند و پيشانى نيايش به خاك مى‏سائيدند.

در چه خاطرى جز آنچه همه مى‏انديشيدند، انديشه‏اى راه مى‏يافت، و چه چشم عقلى جز آنچه همه مى‏ديدند مى‏توانست ببيند، و چه نفسى مى‏توانست از بند آن اوهام رهائى يابد و بطلان آن‏ها را دريابد، و چه زبانى جرأت آن را داشت كه كلمه مخالفى بگويد، و چه اراده‏اى مى‏توانست در برابر آنها پابرجا بماند؟!

پس از آن كه كلمه حق در وجود ابراهيم طلوع كرد، و ارزش‏هاى الهى و انسانى در عرصه درونش تحقق يافت با پدرخوانده‏اش يا به تعبير گروهى از مفسران عمويش به محاجه برمى‏خيزد، اوهام شرك را طرد مى‏نمايد و محكوم مى‏كند، قدرت ملكوت آسمان‏ها و زمين برايش نمودار مى‏گردد تا به مرحله يقين مى‏رسد، آنگاه از محيط شرك‏زا همه وجود خود را بيرون مى‏كشد.

در خلوت‏گاه خود به بررسى طلوع و غروب و تابش اختران مى‏انديشد، پس از نمايان شدن ملكوت و ظهور قدرت ربوبى، توحيد در ربوبيت را درمى‏يابد.

آنچه مردم را از مبدء هستى برگردانده بود، شرك در ربوبيت و اتخاذ ارباب بود نه شرك در مبدء و صانع ابراهيم با بررسى طلوع و غروب اختران و مسخر بودن آنها، غبار انديشه‏هاى مردم درباره‏ى روحانيت و تدبير و ربوبيت اختران را كه از اوهام محيط برخاسته بود، از برابر چشمش زايل مى‏شود، آنگاه تجلى اين حقيقت و گرداندن روى خود را به سوى آن اعلام نموده، و خاطرش از اضطراب و ترس بياسود و به امنيت گرائيد و از تهديد به خشم خدايان ساخته شده و اربابان بى‏اثر، ذره‏اى نهراسيد.

آيات قرآن مجيد مى‏نماياند كه چگونه كلمه ربوبيت ابراهيم را از محيط شرك تا مقام رؤيت ملكوت و توجيه وجه، و آرامش خاطر به پيش برد، و اين كلمه را تكميل نمود، و كلمه رحمت، آن بزرگ انسان را براى رهائى خلق از بندهائى كه بر عقولشان بسته و به بندگى غير خدايشان در آورده بود از آسايشگاه امن و آرامش برانگيخت، تا با زبان دعوت و احتجاج بپا خاست و در ميان آن گمراهان گول خورده به راه افتاد.

او پس از آن همه ابتلا و اتمام كلمات به مقام پيشوائى و امامت برگزيده شد، چنان كه از مضمون آيه و مفهوم لفظ «اماماً» و اطلاق آن استفاده مى‏شود.

امام نمونه كامل همه كمالات عقلى و نفسانى و بدنى است، و چون همه اين خصوصيات و ابتلائات براى مقام نبوت و رسالت بيان نشده، بايد مقام امامت مقامى برتر از نبى و رسول باشد كه كلمات را اتمام ننموده و به مقام امامت نرسيده است.

حال كه شايستگى ابراهيم را دانستيد، به توضيح آيه شريفه توجه كنيد تا بيش از پيش به درك حقيقت نايل آئيد.

گرچه صورت واقعى و حقيقت امام به مقتضاى نفوس، گاه آشكار است و گاه پنهان، ولى مظهر و صورتى از مقام معنوى و فكرى امام بايد هميشه درميان مردم محسوس و باقى باشد، يا نقشه امامت كه بزرگ‏ترين و مؤثرترين نقش رهبرى و كمال خلق است به صورت نقش ثابت و پايدارى مستقر گردد.

اگر مجسمه امام ساخته شود، چنان كه براى باقى ماندن و زنده داشتن قهرمانان و مفاخر تاريخى و الهام گرفتن از آنان مجسمه مى‏سازند، اين خود راهزنى در حريم توحيد، و حق‏پرستى و معنا را زير جسم پنهان داشتن و به‏ صورت گرائيدن و به جاهليت و گمراهى برگشتن است، كه ابراهيم خود براى در هم شكستن مجسمه‏هاى آن بپا خاست.

بايد ساختمانى بسازد كه با تمام شؤونش خطوط بندگى نسبت به حق را به بندگان بياموزد، و صورت امامت و رهبرى‏اش را نسبت به انسان‏ها براى هدايت آنان به سوى حق نشان دهد.

اين ساختمان البته بايد ساختمانى باشد ساده و بى‏آلايش و به نام خدا و توحيد و پاك از صورت‏ها و اوهام بشرى و نماياننده فكر و انديشه و ابتلائات ابراهيم امام و پيشرو.

و بر خداست كه چنين ساختمانى را با تمام شؤونش حفظ نمايد، و تا برپا بودن نظام عالم از آن نگهدارى كند كه با نماياندن صورت و نقشه‏ى امامت آن پيشواى موحدان حجت بر بندگانش تمام باشد، چنان كه كلمات را بر خود ابراهيم تمام كرد، و چنين ساختمانى بى‏آلايشى بر بسيط خاك براى ابد برپا نمى‏شود، و خطوط عالى بندگى را نشان نمى‏دهد مگر به دستور و عنايت مقام بلند ربوبى باشد.

وَ عَهِدْنا إِلى‏ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ‏

چون ابراهيم و اسماعيل حريم فكر و نفس خود را از آلودگى‏هاى دنياى غبارآلود آن روز، و از شرك و اوهام و گناه و پليدى‏هاى پاك و بر كنار داشتند و توحيد خالص بر تمام زواياى وجودى آنان تجلى كرد، اين تجلى همان عهدى بود كه خود به آن محقق شدند، و با همين عهد بايد حريم خانه‏اى كه به دستور او برپا كرده بودند از هر آلودگى و آثار شرك پاك نگاه دارند و نظامات آن، خالص براى خدا و تطهير نفوس باشد.

چنان كه هر راه و روشى كه به مطلوب برساند، عهد محققى مى‏شود كه بايد شخص سالك هميشه همان راه را در پيش بگيرد و ديگران را نيز بر آن بدارد و موانع را از راه رهروان بردارد.

چون اين خانه مضاف و منسوب به ذات مقدس الهى «بيتى» و مناسك آن ظهور و تمثل همان روشى است كه ابراهيم و در پى او اسماعيل پيش گرفتند، تطهير آن از آلودگى شرك و پليدى‏ها و انصراف از غير حق اولين شرط طريق و طريق پيماست.

تطهير خانه خدا و مناسك آن از هر چه ذهن را از توحيد منصرف كند و عاطفه و غريزه پرستى را برانگيزد، و امنيت داخلى نفسانى و محيط خارج را بر هم زند، تطهير از همه اين‏ها به سود اين گزيدگان و آماده كردن طريق آنان است، و خلاصه اين بيت و آداب و واجباتش تا لباس و حركات و انديشه حاجى، همه از هر جهت بايد پاك باشد، آرى بيت بايد از همه شوائب و اوهام و شرك و پليدى پاك باشد پاك براى‏

لِلطَّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ

مقام عابدان حقيقى‏

گويا اوصاف چهارگانه‏اى كه در آيه شريفه آمده، اشاره به مقامات و مراتبى است كه ابراهيم پيموده، همين كه براى سالك اين مسير، در حريم اين عبادات خالص حق تجلى نمود، اراده و انديشه او را كه پيوسته به منافع و شهوات فردى است به حق مى‏پيوندد، و مانند اجزاى ريز و درشت جهان به گرد مركز حق و سود عموم مى‏گرداند.

اين حقيقت در عالم صورت، به صورت طواف پيرامون خانه‏ى منسوب به دست ابراهيم، و منسوب و مضاف به خدا در مى‏آيد، چون طواف كننده به دور خانه خدا بر اثر توجه به حقيقت مسئله و كشش روح خانه، از جواذب نفسانى و شخصى يك سره آزاد شد و با حركات دايره‏اى، حق را در هر جانب و هر جهت مشاهده كرد ملازم و معتكف به آن مى‏شود.

العاكفين‏

يا بنا بر آنچه در سوره حج آمد، الْقائِمِينَ‏ گويا اشاره به قيام به حق و وظيفه پس از طواف است، آنگاه عاكف يا قائم از نيم يا بيشتر وجود خود و جهان چشم مى‏پوشد و فانى در پرتو عظمت و قدرت مى‏گردد و در برابر آن خم شده و براى قرب به آن به صورت ركوع در مى‏آيد وَ الرُّكَّعِ‏ پس از آن كه در انوار عظمت فرو رفت و يكسره فانى شد، به صورت سجده چشم از همه چيز برداشته و سر به خاك مى‏نهد و هستى خود را در برابر اراده‏ى ازلى از دست مى‏دهد السُّجُودِ راستى عبادت و بندگى چه لذت‏بخش است براى كسى كه شيرينى شربت توحيد را چشيده باشد، و از تلخى زهر شرك و ريا مصون بوده، و از خلوص و اخلاص بهره‏مند گشته، و كعبه را سنگ نشانى به هنگام عبادتش به سوى معبود بداند، و درون و برونش آراسته به انواع طهارت باشد، و لحظه به لحظه عمرش و همه حركاتش و سكناتش جز عبادت خالصانه، و بندگى مشتاقانه نباشد.

خوشا آنان كه الله يارشان بى                  كه حمد و قل هو الله كارشان بى

خوشا آنان كه دائم با تو باشند                بهشت جاودان بازارشان بى

 

برگرفته از:

کتابتفسير حكيم، ج‏4،

نوشته: استاد حسین انصاریان

 

منبع :
نظرات کاربران (0)
ارسال دیدگاه