روز سوم
(تهران حسینیه نوباوگان قنات آباد)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
آیه دوازدهم سوره مبارکه حجرات که روز شروع مجلس قرائت شد سه مسئله اخلاقی را که البته جزء مفاسد اخلاقی است، بیان میکند و روی هر سه مسئله نهی تحریمی میگذارد، یعنی سبک آیه شریفه و سبک گفتار خداوند صراحتا و به صورت آشکار نشان میدهد که هر سه داخل در نهی تحریمی پروردگارند، نهیهای خداوند مثل اوامرش است، پروردگار عالم هم اوامر واجب دارد، و هم اوامر مستحب دارد، البته تشخیص اوامر واجب و مستحب و نهیهای تحریمی و غیرتحریمی، ابتدای امر راحت نیست، این منوط به این است که با کمک تعلیمات پیغمبر و ائمه طاهرین نسبت به آیات امر واجب را از غیر واجب شناخت و نهی حرام را از نهی غیرحرام شناخت، مثلا در سوره مبارکه بقره آیه سیم به بعد یک نهی را دارد پروردگار عالم به یک زن و شوهر، به دیگر انسانها بعد از آن دو تا این نهی را ندارد این فقط منوط به آن دو نفر بوده اما لحن آیه شریفه لحن نهی است، یعنی همان وقت که با این زن و شوهر صحبت کرده صحبتش نهی بوده، وقت نزول قرآن آن حرفها وارد قرآن کریم شده.
وَ لاٰ تَقْرَبٰا هٰذِهِ اَلشَّجَرَةَ البقرة، 35﴾، از این باغی که در اختیارتان قرار دادم وَ كُلاٰ مِنْهٰا رَغَداً حَيْثُ شِئْتُمٰا از هر جای این باغ که خودتان دلتان میخواهد شئتما آزاد هستید که مصرف بکنید، در کل این باغ یک دانه درخت است که من نمیپسندم، از این یک دانه درخت مصرف بکنید. آیا این نهی نهی تحریمی است؟ با توجه به اینکه ائمه ما حضرت آدم را اولین پیغمبر خدا میدانند و انتخاب یک نفر به مقام نبوت یکی از مقدماتش عصمت است، یعنی گناه نکردن، و معصیت نکردن، خب و لا تاکلا اما ایشان و همسرش که لا را برداشتند و لا تاکلا شد تاکلا و خوردند، آیا این معصیت الهی بوده با توجه به مقام نبوت، ولو اینکه اولوالعزم نبوده از خود شخصیت آدم و هویت آدم و مقام نبوتش اگر نبی بوده استفاده میشود که نه این نهی نهی تحریمی نبوده و گناهی هم صورت نگرفته، این از قبیل این بوده که طبیب به مریض میگوید دو روز فقط حوصله کن آب نخور، اگر آب بخوری این مشکل را برایت ایجاد میکند، اما مردنی نیستی نه خیال کن که حالا اگر آب خوردی میمیری ولی یک مقدار درمانت را عقب میاندازد یک روز دو روز، خب وقتی ضرر قابل توجهی در میان نباشد آب خوردن من سه روز درمان من را عقب بیندازد آن آب برای من حرام نمیشود به قول خودمان بد میشود نخور بد است، آن نهی مربوط به حضرت آدم هم از این قبیل بود، یعنی نهی به مصلحت وجود او بوده، شما ممکن است بفرمایید چون به ذهنتان در منبرهای همه منبریها اشکال ممکن است بیاید حالا یا اظهار بکنید بعد از منبر یا رویتان نشود بگویید، حالا خود من اشکالاتی که به ذهن مستمع وارد میآید این را بیان میکنم، شما ممکن است بگویید دو تا پیغمبر درباره خودشان کلمه ظلم را به کار بردند، یکیش حضرت آدم است که در سوره مبارکه اعراف از قول هر دویشان میفرماید ربنا ظلمنا انفسنا، این برای بعد از خوردن آن میوه است حالا هر چی که بوده ما دقیق نمیدانیم اختلاف هم هست در اینکه چه میوهای بوده یک عدهای رفتند سراغ میوه معنوی البته این را بیشتر اهل تسنن رفتند سراغش میگویند این درخت درخت حسد بوده، خب آدم پیغمبر بوده یک زن هم بیشتر نبوده اینها دو تا بودند بیشتر که آدمیزاد نبود به کی حسد بکند؟ کسی در مقابلش نبوده که حسادت بکند، حالا در مقابلش هم اگر کسی بود، اصلا انبیاء خدا حسود نبودند، اگر هم کسی در مقابلش بود و مقام بالاتری داشت غبطه میخورد نه حسادت، یعنی میگفت خدایا من آرزویم این است این مقامی که به این بنده بزرگوارت دادی اگر راه دارد من هم به این مقام برسم، غبطه آدم را وادار به دعا میکند، وادار به گدایی از پیشگاه مقدس حق میکند حسد یک معنی دیگر دارد معنیاش این است که چشم ندارم یک لحظه این نعمت همراه تو باشد، انشالله که آتش بگیرد نابود بشود خودت بروی زیر تریلی من راحت بشوم این حسد است، اما غبطه یک حالتی است که آدم را میکشاند در خانه پروردگار برای گدایی.
در فرمایشات وجود مبارک زین العابدین علیه السلام است که شهدای اولین و آخرین در قیامت به مقام عمویم قمر بنی هاشم غبطه میخورند، یعنی آنجا میگویند ای کاش زمینهای فراهم میشد خداوند به ما هم لطفی میکرد ما پر پروازمان اینقدر قوی بود که به این مقامی که قمر بنی هاشم رسیده ماخودمان را میرساندیم، این غبطه است هیچ مانعی هم ندارد پس این درخت درخت حسد نبوده اصلا حسد که درخت ندارد، حسد یک کیفیت نفسانی است که بر اثر نقص ایمان و بنا به فرموده پیغمبر براساس کفر پنهان باطن برای انسان پیدا میشود. چون در روایتی که مرحوم کلینی در کافی نقل میکند از رسول خدا، حضرت میفرماید اصول الکفر ثلاثة، ریشه کفر یک چیز است، ریشه کفر نه میوه کفر، یعنی خودش اصلا حالت کفر دارد، الحسد و الحرص و الکبر، یا به ترتیب روایت الکبر و الحرص و الکبر و الحسد، چرا حالا کفر است از ریشههای کفر است، برای اینکه یک آدم حسود صددرصد نسبت به طرف مقابلش که محسودش است از پروردگار عالم ناراضی است که چرا این نعمت را به این دادی، چرا این زیبایی را به این دادی، چرا این زندگی با آرامش را به این دادی، چرا این علم را به این دادی، چرا این شهرت خوب را به این دادی، چرا این را محبوب مردم کردی، این کفر است، نارضایتی از پروردگار که باز هم موشکافی بکنیم به اینجا میرسد که تو بلد نیستی خدایی بکنی یا کارت اشتباه است، این را میشود به حضرت آدم نسبت داد؟ نه.
خب اما گفت ظلمنا انفسنا، یک پیغمبر دیگر که مسئله ظلم را در خودش مطرح کرده وجود مبارک حضرت یونس ابن متاع است، که در تاریکی شب و تاریکی دریا زیر آب و تاریکی معده نهنگ شروع کرد به مناجات کردن گفت که لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین، حالا واقعا این ظلمی که آدم درباره خودش فرمود یا یونس درباره خودش فرمود معنیاش همان ظلم فرعونی است؟ یا ظلم یزیدی است؟ یا ظلم اوبامایی است، یا ظلم نتانیاهویی است کدام است؟ هیچکدام اینها که نیست، اینجا باید به تناسب شخصیت انبیاء کلمه ظلم را معنا کرد. تناسبگیری باید کرد، یعنی باید ببینیم آنی که میگوید من ظلمنا انفسنا من ظلم به کسی نکردم، یعنی تجاوز به حق کسی نکردم، بله اگر آدم زمین کسی را برده بود این میشد ظلم فاحش، پول کسی را خورده بود و نمیداد میشد ظلم فاحش، این ظلم را میگوید انفسنا، یونس هم میگوید ظلمت نفسی، یعنی به کسی که ظلم نکرده بود، دارد به خودش نسبت میدهد، آدم که میگوید ظلمنا یعنی خدایا من از خودم کم گذاشتم، این بهشتی که در دنیا در اختیار من قرار دادی و من را نهی مصلحتی کردی، نهی ارشادی، که یک دو روز صبر کن این میوه را نخور که عقب نیفتی خب من میوه را خوردم باغ از دستم رفت، من از خودم کم گذاشتم، حالا این کمی که از خودم گذاشتم با این رویکردی که به وجود مقدس تو دارم خب بهترش نصیب من میشود، یک باغی در این منطقه شامات که امام باقر میفرماید چون این بهشتی که قرآن میگوید بهشت قیامت نبوده به چند دلیل که دو سه تا دلیلش در قرآن است، این است که هر کسی وارد بهشت قیامت بشود لاٰ يَبْغُونَ عَنْهٰا حِوَلاً ﴿الكهف، 108﴾ اصلا آرزوی هیچ جای دیگر را نمیکند و تغییر محل را از خدا نمیخواهد یک، لاٰ مَقْطُوعَةٍ وَ لاٰ مَمْنُوعَةٍ ﴿الواقعة، 33﴾، در قرآن است آنجا که میگوید تغییر جا را نمیخواهند در سوره اسرا است، لا مقطوعة و لا ممنوعة در سوره واقعه است که این بهشت و این میوههایش نه از کسی قطع میشود در حالی که این باغ از آدم قطع شده، نه میوهاش ممنوع است، در حالی که یک میوه را خدا در آن باغ از آدم منع کرد علاوه بر این در بیشتر آیاتی که بهشت قیامت مطرح است یا خالدین فیها دارد یا اضافهتر هم دارد خالدین فیها ابدا، خب آدم که در آنجا خلود نداشت، ابدی هم که نبود معلوم میشود این بهشت بهشت قیامت نبوده، یک دلیل دیگرش باز در قرآن است که بهشت قیامت جلوه دیگری از ایمان و عمل صالح مردم است، آنی که اصلا ایمان و عمل صالح ندارد بهشت ندارد چون معمار بهشتسازی خود انسان است طرحش را فقط خدا میدهد که این نقشه روی این نقشه بیا بهشت بساز، یک خط این نقشه ایمان است، یک خط نماز است، یک خط انفاق است، یک خط روزه است، یک خط خمس واجب است، امر به معروف است، خوش رفتاری است، رعایت حق پدر و مادر است، رعایت حق زن و فرزند است، این نقشه بهشت، بعد خدا در حقیقت میگوید من بهشتساز نیستم جهنمساز هم نیستم، من فقط طرح میدهم میگویم با این نقشه بهشت قیامتت را خودت بساز، آنهایی هم که میروند جهنم آنجا میفهمند که جهنمسازی کار پروردگار نبوده، کار خودشان بوده، خدا در قرآن گفته جهنم نساز، البته با یک نسخه خیلی کامل.
ببینید جهنم نساز، زنا نکن، ربا نخور، قسم دروغ نخور، فرار از جنگ نکن، انبیاء من را اذیت نکن، بینماز نشو، همه اینها جهنمساز است، یعنی در قرآن اگر آدم موشکافی بکند دهها بار میگوید جهنمساز نشو صدها بار هم میگوید معمار بهشتساز شو، این هم طرح ساخت بهشت.
ظلمنا انفسنا یعنی یک میوههایی در اختیار من بوده من از خودم کم گذاشتم، حالا با این توبهنامهای که پر از ادب و حیا و محبت است که واقعا توبهنامه به این زیبایی سابقه نداشته، قٰالاٰ رَبَّنٰا ظَلَمْنٰا أَنْفُسَنٰا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنٰا وَ تَرْحَمْنٰا، چقدر ادب نمیگوید خدایا ما دو تا را بیامرز نمیگوید، میگوید اگر ما دو تا را نیامرزی یعنی دست خودت است، من زورگیر به تو نیستم، مغفرت و رحمت دست خودت است، من فقط با تواضع و فروتنی و آه و ناله اعلام میکنم اگر ما دو تا را نیامرزی، ا گر به ما دو تا رحم نکنی، لَنَكُونَنَّ مِنَ اَلْخٰاسِرِينَ ﴿الأعراف، 23﴾ این کار خوردن میوه ما جبران نمیشود و میماند.
خب جبران شد با همین توبهنامه زیبا برای نهی ارشادی، جبرانش هم این بود که بهشت آخرت را به هر دویشان عنایت کرد، خب این نهی ارشادی. وقتی دکتر میگوید این دو تا نوع غذا را نخور آدم اگر نخورد زودتر خوب میشود، اگر بخورد یک روز ممکن است درمانش عقب بیفتد وقتی ضرر قابل توجه منهي عنه ندارد حرام نیست نهی، اما در آیه دوازدهم سوره حجرات که سه تا نهی پشت سر هم است، با الفاظ خیلی مهم نهی، اولش اجتنبوا کثیرا من الذنب، اجتنبوا فعل امر است، امر است که دارد نهی میکند، بپرهیزید، اجتناب جنب یعنی کناره، یعنی اصلا تا آخر عمرتان از سوء ظن به مرد و زن مسلمان کنار بمانید، اصلا وارد این حوزه نشوید، این یک غرقگاه الهی است که بیرون این غرقگاه پر از گرگ و سگ گناه است، وارد نشوید، این غرقگاه است. کنار بمانید از این که در درونتان در حق برادران و خواهران مسلمانتان حالا یا قوم و خویش یا غریبه، یا همشهری، یا هم محلی، از گمان بد بردن کنار بمانید، این چشمش و دو تا لبش نشان میدهد که دیشب فور مفصلی زده، میگوید کنار بمانید سوء ظن نبرید شاید الان یک ویروسی گرفته که اینجوری به چشمش و لبش اثر کرده تو مگر دیشب پیشش بودی؟ مگر وافور و منقل را دیدی، مگر کشیدنش را دیدی؟ همینطوری در باطن خودت حکم میکنی که این تریاکی است، در باطن خودت حکم میکنی این زن غریبه را که در خیابان میبینم با این لباس و آرایشش به نظرم فاحشه است، اجتنبوا کثیرا من الذنب، بسیاری از گمانها را ازش برکنار بمانید، این میشود نهی تحریمی. کثیرا من الدنب یعنی شخصیت و احترام و آبروی کسی را در درون خودتان نابود نکنید، که حالا اگر قوم و خویشتان باشد و آشنا هم باشد با این سوءظن وقتی در درونتان نابودش میکنید خب دیگر احترامی پیشتان ندارد و علاقهتان هم کم میشود و رفتارتان هم عوض میشود و همش هم اشتباه است و نادرست، این یک لحن نهی خدا این را میگویند نهی تحریمی.
و لا تجسسوا وقتتان را هزینه عیبجویی از مردم نکنید، دست در پرونده گذشته مردم و حال مردم نبرید، که این بچگیهایش در کدام مدرسه بوده، ا ین دختر در کدام دبیرستان بوده، این پسره که آمده دختر من را بگیرد این با چهار تا دختر رفیق نبوده، این دختره با سه تاپسر رفیق نبوده، اینها روابط نامشروع نداشتند، این آقا میخواهد من را دعوت کند افطار قبلا ربا نمیخورده، قبلا معاملات حرام نداشته اینها عیبجویی نکنید دنبالش نروید اصلا نپرسید.
وجود مسلمان را بر شخصیت مسلمانیاش حمل بکنید حمل بر امور منفی با جستجو نکنید، وارد نشوید، سرش را کلاه نگذارید که تمام پرونده پنهان و بستهاش را برایتان تعریف بکند این کار حرام است، که حالا بیا اوضاع قبلت را بگو من راهنماییات بکنم خدا ارحم الراحمین است به تو چه، قرآن میگوید اصلا به تو چه دنبال جستجوی عیب بندگان من هستی، بندگان من آبرو دارند، شخصیت دارند، برای چی اینها را وادارشان میکنید حرف گذشتهشان را بزنند همه بندگان پروردگار که ابن سینا نیستند و زرنگی ندارند، خیلیها هم با حرفهای زیبای آدم گول میخورند پته خودشان را روی آب میریزند، قرآن میگوید دنبال پته روی آب انداختن افراد نباشید حرام است، من بیست کشور اروپایی حالا یک خرده کمتر یا بیشتر دقیقا آمارگیری نکردم برای سخنرانی رفتم، هر کشور اروپایی مهمترین کلیسایش هم میرفتم میدیدم و با مهمترین کاردینالها که فوق کشیش هستند، به اصطلاح مقام آیت اللهی مسیحی دارند، پاپ مقام آیت الله العظمی دارد در آنها، البته اینها منحرف صددرصد هستند برای اینکه حالا ردهبندی را عنایت بکنید من این لقبهای اسلامی را میآورم که بدانید مثلا کاردینال در رده آیت اللهی است، کشیش در رده حجت الاسلامی است، با کاردینالهای مهم اروپا حتی با وزیر پاپ در خود واتیکان ملاقات داشتم این ملاقاتها گاهی یک ساعت، یک ساعت و نیم بوده، کلیساها را که میرفتم میدیدم از مهمترین کلیساها تا متوسط ترینشان، کلیساهای خرده ریز را من نرفتم ببینم، یک دانه اتاقک هست که روزهای یکشنبه یا کاردینال یا کشیش در یک زمان معین محدودی میآید در این اتاقک مینشیند، در اتاقک را میبندد یک پنجره کوچک چهارگوش دارد که این پنجره را باز میگذارد، مرد، زن، پیر، جوان، میآیند روبروی این پنجره کوچک زانو میزنند، کشیش هم گوشش را تیز میکند که این مرد و زن اعتراف به گناه بکنند، یعنی بگویند ما از روز دوشنبه تا دیروز که روز شنبه بوده پانزده دفعه عرق خوردیم، شش بار زنا کردیم، دو بار با زن شوهردار بودیم، اینها راکاملا کشیش گوش میدهد بعد با یک لحن با محبتی میگوید من از جانب مسیح و خدا شما را بخشیدم الان دیگر هیچ گناهی ندارید، حالا در اسلام اگر یک کسی بخواهد توبه کند، برود پیش یک روحانی، یک روحانی وزین، سرّ نگهدار، آدم اخلاقی، آدم خوب، آیا این اعتراف را حق دارد یا ندارد؟ این اعتراف حرام است، یعنی نمیتواند برود پیش آخوند شیعه بگوید من ده بار زنا کردم، این کار را کردم، این کار را کردم حالا حکمش چیست، من بخواهم توبه کنم باید چه کار کنم، خب اگر نرود و نگویدچطوری راهنمایی بشود؟ خیلی راهش ساده است، این که آدم برود پیش روحانی بگوید آقا کسی این مسائل را دارد، اگر بخواهیم راهنماییاش بکنیم چه کار بکنیم، چه نیازی دارد که خودش را معرفی کند، کسی، کسی یعنی من، یک آقایی یعنی من، یک خانمی یعنی یکی از آشناهای من که خودم از همه به خودم آشناترم، دروغ هم نیست.
اعتراف به منفیها را پروردگار عالم گفته فقط بیا پیش خودم، چون من پردهدر نیستم، من آبروبر نیستم، من در سرت نمیزنم، اگر زنا هم کرده باشی که ثابت نشود چون اثبات زنا جزء محالات است، مگر خود زناکار اعتراف بکند، با شرایطی که خدا در اثبات زنا برای قاضی گذاشته است از زمان آدم تا قیامت یک قاضی براساس آن شرائط نمیتواند زنا را اثبات بکند اصلا امکان ندارد، یعنی خداوند منهای اقرار مرد و زن اثبات به زنا را تعلیق به محال کرده، میگوید اگر کسی اعتراف نکرد چهار شاهد عادل بیایند در دادگاه، حالا چهار شاهد عادل عادل هم که الان خیلی کم است، یعنی بلند شویم برویم تهران بگردیم از آن آخوندهای قدیمی دائم الذکر اشک چشم جاری نماز شب خوان پیدا کنیم، یا برویم از قم بیاوریم، چهار تا یا برویم سراغ آن بازاریهای خیلی قدیم که پالتویی بودند و عرقچینی بودند و محاسن داشتند و اهل گریه بودند و اولیاء خدا بودند باید چهار تا اینجور آدم به قاضی بگوید روز دوشنبه ساعت ده صبح بیکم و زیاد بودیم، دیدیم، این دو تا زن و مرد عریان شدند زنا کردند، کدام زناکار میآید پیش چهار تا حاج آقای عادل بازاری، یا چهار تا آخوند اشک به چشم متدین باتقوا زنا کند بگوید بشینید ما زنا بکنیم که شما در دادگاه شهادتتان مقبول باشد، خب این تعلیق به محال است، یعنی اینقدر آبروی بندگانش را خدا دوست دارد.
و لا تجسسوا، در مقام عیبجوئی برنیایید، خب یک ولا تحسسوا هم قرآن دارد نه امر به تحسس دارد، در سوره یوسف به ده تا برادر میگوید بروید مصر فتحسسوا اینجا حس یک نقطه با تجسس فرق دارد یک نقطه، اینجا میگوید لا تجسسوا، اینجا پیغمبر خدا به فرزندانش میگوید تحسسوا من یوسف و اخیه یعنی اگر میخواهید پرونده مردم را دنبال بکنید فقط خوبیهایشان را دنبال بکنید، اگر میخواهید بشناسید مردم و خوبیهایشان را، برو بشین با او حرف بزن بگو دلم میخواهد از تو درس بگیرم تو تا حالا دردوره عمرت چه کارهای خیری را انجام دادی، چطوری باید کار خیر انجام داد، خب برو تحسس بکن نه تجسس، از خوبیهای مردم برو جستجو بکن از بدیهای مردم حرام قطعی است که نباید دنبال بکنی. این دو تا نهی در یک آیه.
اما آیه سوم، این هم حرف نفی دارد، در اجتنبوا خود فعل، فعل نهی است، در این دو تا دنبالهاش با لام نهی مسئله را ذکر میکند، سومیاش و لا، لا یعنی نباشد، یعنی وجود ندهید، لباس به این کار نپوشانید، وَ لاٰ يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً ﴿الحجرات، 12﴾، از همدیگر غیبت نکنید، خوشتان میآید حرف بزنید پشت سر مردم خوبیهایش را بگویید، دلتان میخواهد حرف بزنید آخه یک عدهای اصلا وابسته به زبان هستند، خوراکشان حرف است، خوششان میآید حرف بزنند پرحرفی البته زشت است، بد است میگویند یک پرحرفی در نیشابور بوده تا بیدار بوده حرف میزده خسته نمیشد، چانهاش درد نمیگرفت، یک زمانی شنید که در خرمآباد لرستان یک پرحرف هست، از نیشابور بلند شد آن زمانها که با قاطر و الاغ میرفتند آمد خرمآباد که این پرحرف را ببیند، ببیند آن پرحرفتر است یا خودش، آدرس گرفت و اوائل سال بود اوائل فروردین بود آمد در مغازه این پرحرف گفت که من پرحرف نیشابوری هستم، گفت یک چیزی شنیدم، تو هم که پرحرف خرمآبادی هستی من آمدم دو کلمه با تو حرف بزنم، گفت اگر دو کلمه میخواهی حرف بزنی بلند شو برویم خانه در مغازه را بست و در راه که داشتند میآمدند رسید در مغازه زغالی، به زغالی گفت ده تا گونی زغال پنجاه تا گوله، هفت هشت تا گونی هم خاک زغال، الان بفرست در خانه ما این نیشابوری بهش گفت بابا الان که اول بهاراست، گلها دارد میشکافد این همه زغال را و گوله برای چی؟ گفت برای اینکه دو کلمه حرف من تا آخر زمستان طول میکشد من اینها را باید بیاورم خونه که برف و باران آمد سردمان نشود چقدر بعضیها پرحرفند، حالا خدا میگوید پرحرف خب حرف خوب بزن، خوبیهای مردم را بگو.
بگو من این آقا را میشناسم مسجد دیدم اهل نماز است، هیئت دیدم گریهکن است، سینه میزند، گناهی از او خبر ندارم، کبیرهای از او خبر ندارم، خودت را با این حرف زدنهای خوب ثوابدار قانع کن، اما چیزی که در مردم، در بدنشان است، مثلا یک چشمش میبیند یا خیلی زود سرش بدون مو شده، یا یک پایش با یک پای دیگرش فرق میکند این لاغرتر است آن چاقتر است، این میلنگد آن نمیلنگد یا قیافهاش خیلی معمولی است، جزو خوشگلها نیست، قیافه در دل برو نیست، چیزهایی که در بدن مسلمان است، قرآن میگوید اینها را پشت سرش جایی بیان نکن، که راوی به حضرت میگوید حالا روایتش را بعدا میخوانم اگر خدا بخواهد خب اینها که هست یابن الرسول الله همه مردم هم میبینند که این چشمش باباقوری است یا یک چشمش کور است، یا یک ابرویش پهنتر است، یا یک پایش کوتاهتر است اینها را که میبینند همه ما بگوییم غیبت است؟ فرمود اینهایی که هست و بگویی غیبت است، آنهایی که نیست و بگویی که تهمت است، خوشت میآید مگر اگر پشت سرش بگویی یارو یک چشمی را ببین، بلند شوی بروی بهش بگویی من دو کلمه درباره تو گفتم به یکی یارو را ببین یک چشمی است خوشش میآید؟ نه یابن الرسول الله ناراحت هم میشود، فرمود غیبت یعنی گفتاری که در وجود مردم هم هست بیان کردن که وقتی خبر بیانش به او برسد رنجیدهخاطر میشود.
وَ لاٰ يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً ﴿الحجرات، 12﴾ بعد راجع به سوء ظن و گمان بد و راجع به تجسس اینقدر خدا سنگین نگرفته، ولی در غیبت خیلی سنگین گرفته، أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ، شما کدامهایتان دوست دارید گوشت جنازه مرده مسلمانی را بکنید بخورید، کدامهایتان دوست دارید؟ خود پروردگار میفرماید فکرهتموه هیچکدام، پس اگر دوست ندارید گوشت مرده را بخوری پس غیبت نکن چون غیبت عین خوردن گوشت مرده است در باطن، آخر آیه هم غوغا کرده خدا عجب خدایی، کاشکی ما خدا را خوب میشناختیم بیشتر مردم خدا را خوب نمیشناسند، با این حمله شدید به این سه تا گناه اِجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ اَلظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ اَلظَّنِّ إِثْمٌ وَ لاٰ تَجَسَّسُوا وَ لاٰ يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ یک مرتبه فتیله این سه تا کار را میکشد پایین که اگر شما هر سه گناه را مرتکب شدید بدانید وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ إِنَّ اَللّٰهَ تَوّٰابٌ رَحِيم .
خداوند اگر توبه کنید و قطع کنید این سه تا گناه را میبخشد و رحمتش را هم شامل حال شما خواهد کرد. دختری از شاه شهیدان حسین، بود سه ساله به غم و شور و شین، گفت کجا شد پدر مهربان، از چه نیامد بر ما کودکان، عمه جان گر من از من دلشده رنجیده است، از دیگر اطفال چه بد دیده است؟ گفت بدو زینب زار ای عزیز، اینقدر اشک از غم هجران مریز، کرده سفر باب تو این چند روز، اینقدر ای شمع فروزان مسوز، ناله تو شعله به عالم زند، بارقه بر خرمن عالم زند، خیلی گریه کرد من این بچه سه ساله را از کتابهای قرن هفتم دنبال کردم تا حالا عمده کتابهای گذشته ما هم اسمش را نوشتند و هم مرگش را در شام نوشتند، خیلی کتابهای مهم را من دیدم این است که حرف دیگران را در هر حد بالایی از علمم که باشند که انکار میکنند وجود این بچه را اصلا من قبول ندارم با احترامی که به علما و دانشمندان دارم، خب حرف زد و گریه کرد و خسته شد و رفت به خواب و ز تنش رفت تاب، دید مه روی پدر را به خواب، دست زد و روی پدر بوسه داد، پیش پدر لب به شکایت گشاد، کای پدر ای مهر تو سودای من، رفتی و از جور بدان وای من، رفتی و ما زار به دوران شدیم، دستخوش فتنه عدوان شدیم، تو نبودی خانههای ما را آتش زدند، تو نبودی ما را با تازیانه کتک زدند.