روز ششم
(تهران حسینیه نوباوگان قنات آباد)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
آیه دوازدهم سوره مبارکه حجرات که از شروع مجلس مطرح شد چهار بخش است، سه بخشش سه نهی تحریمی در آن قرار داده شده، سه مسئله را پروردگار عالم حرام اعلام کرده است، حرام هم در شریعت الهیه به چیزی گفته میشود که یا ضرر فردی دارد، یا زیان خانوادگی دارد، یا خسارت اجتماعی، تفکیک زیان و خسارت از حرام غیرممکن است، که یک نفر بیاید بگوید من این حرام را مرتکب میشوم ولی زیانش را و ضررش را جدا میکنم، برای نمونه عرض میکنم شراب مستی دارد، و علت این مستی هم این است که فعالیتهای مغزی را مختل میکند، وقتی فعالیتهای مغزی مختل بشود مست راهی برای تصمیمگیری مثبت ندارد، این راه به رویش بسته است، وقتی راه تصمیمگیری مثبت ندارد حرکاتی از او سر میزند که این حرکات خسارت دارد، زیان دارد، از آن حرامهایی است که هم زیانش به خود کننده برمیگردد هم زیانش به دیگران میرسد، آسیبش به دیگران زده میشود.
حالا در این کره زمین کی میتواند این عوارض را از شراب جدا بکند، امکان جدا کردنش نیست، کسی که میخورد و هر یک بار بنا به تحقیقات دانشمندان دو هزار عدد سلول فعال مغزیاش کشته میشود و بمباران میشود، و اختلال در اندیشه ایجاد میکند قدرت تصمیمگیری درست را از انسان میگیرد و حرکاتی از آدم مست سر میزند که این حرکات گاهی غیرقابل جبران است، ممکن است در عالم مستی پدرش را بکشد، مادرش را بکشد، زن و بچهاش را بکشد کاری که اتفاق دارد میافتد و میافتاده، خب حالا کسی بیاید بگوید که پروردگار عالم شراب را هر نوعش را، به خاطر زیان داشتنش حرام کرده؟ پاسخ این است که بله به خاطر زیان داشتنش، میگوید خب من زیانش را جدا میکنم، نمیشود این زیان جزء ذات این ماده است، یعنی با هویت این ماده یکی است.
حالا ما گاهی زیانهای حرامها را میتوانیم ببینیم به چشم میآید، ولی گاهی زیانهای حرام به چشم نمیآید، زیان دارد ولی دیدنی نیست، حالا بعضیهایش را پروردگار عالم در قرآن مجید برفرض تجسم عینی زیان زیان را بیان کرده است، یعنی به بندگانش میگوید اگر بنا باشد این حرام جلوی چشم شما رخ نشان بدهد، این است که یکی از حرامهای این آیه شریفه از سه حرام گمان بد، عیبجوئی و تجسس در پرونده پنهان مردم، و غیبت کردن، در آیه شریفه ملاحظه میکنید که میفرماید خود خدا ایحب وقتی غیبت میخواهید بکنید این است أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً ﴿الحجرات، 12﴾، اگر غیبت رخ نشان بدهد به شما که غیبتکننده هستی تجسم عملیاش این است که نشستی کنار جنازه یک مسلمان و گوشتش را داری میکَنی و میخوری، ا ین تجسم عینی غیبت است.
حالا ما مستی را میبینیم، ضررهای مستی را میبینیم، خطرات مستی را میبینیم ولی برای غیبت را نمیبینیم، غیبت یک حرفی است میزنیم و خوشمان میآید و تمام میشود، ولی پروردگار عالم باطن غیبت را در قرآن مجید از پرده بیرون انداخته که اگر بنای به دیدن عینیت غیبت هستی، این عینیت غیبت.
خب این سه مسئله حرام که حرام عبارت از عمل زیاندار است، عمل زیاندار هم به طور یقین جریمه دارد، البته جریمههای اعمال به تناسب خود عملهاست، یک وقت آدم یک دروغی میگوید که ضربه میزند به کسی، یا یک غیبتی میکند یا یک تهمتی میزند، یا یک مشروبی میخورد، یا میآید یک مسجدی را خراب میکند یا آدمی را میکشد، یا یک امامی را میکشد و یک پیغمبری را میکشد، جریمه گناهان اصلا یکسان نیست در قرآن مجید هم فتوای به یکسان بودن جریمهها داده نشده، جریمه متناسب با جرم است، به این خاطر طبقات جهنم تقسیم به هفت طبقه شده، عذابهای این هفت طبقه با همدیگر فرق میکند، به تناسب تقسیم مردم نسبت به جرائمشان یک عدهای یک جرمهایی دارند توبه هم نکردند ادامه دادند تا آخر عمرشان حقشان طبقه اول است که عذابش کمتر است، اینها را جای دیگر نمیبرند آنهایی که طبقه دوم هستند حقشان دوم است تا هفتم، بهشت هم به تناسب اعمال و نیتها به هشت قسمت تقسیم شده، یک عدهای اعمالی دارند که پاداش عملشان به تناسب عملشان بهشت اول است، بهشت بعد نعمتهای بالاتری دارد، وضع فوق العادهتری دارد تا برسد به فردوس اعلی که ازش تعبیر به رفیق اعلی هم شده. من یک روایتی را دیدم که در همین کتابهای ده قرن یازده قرن قبلمان بیان شده، نقل شده، بسیار روایت عالی است جزو روایات چشم و چراغ روایات است و دارای مطالب بسیار باارزشی است مفصل است حالا در مقام بیان آن روایت نیستم، راوی روایت ابراهیم مخارقی است، میگوید من آمدم زیارت حضرت صادق علیه السلام، به حضرت عرض کردم به من اجازه میدهید من دینم را برای شما تعریف کنم که این دین من و دینداری من چگونه است، اعتقادات من، اخلاق من، عمل من، ارتباط من با شما ائمه طاهرین، امام صادق فرمودند بیان کن.
ابراهیم میگوید من تمام مسائل مربوط به دینم و دینداریام را برای حضرت صادق بیان کردم، امام هم کاملا گوش دادند که همینطور هم باید ادب انسان باشد بعضیها عادتشان این است تا یکی میآید حرف بزند میگوید خب فهمیدم نمیخواهد بقیه را بگویی ائمه ما هیچکدام با مردم اینگونه رفتار نمیکردند مخصوصا در این موارد، که یک نفر آمده دینش را که خیر دنیا و آخرت به دین گره دارد تعریف بکند، با کمال حوصله حضرت گوش دادند، بعد که تمام شد حرف من، فرمودند شما شیعیان ما اگر اینگونه باشید، که الان تو گفتی، نفرمودند که من تردید دارم که حرفهای تو راست باشد، امضایش کردند اگر شیعیان ما اینگونه باشید تکونوا معنا فی الرفیق الاعلی، در آن عالیترین درجه بهشت با ما هستید، اما اگر اینجوری باشید حالا یک شیعهای هم هست از گوشه و کنار اعتقادش یا عملش یا اخلاقش کم دارد خب دیگر راهش نمیدهند در رفیق اعلی، میگویند تو برو در بهشت دوم، برو در سومی، تا آن آخرین بهشتی که حالا ما تعبیر میکنیم به اینکه خیلی معمولی است البته ما بهشت معمولی نداریم اما به تناسب تقسیم پروردگار آن درجه پایینترین خب معمولی است.
تمام اعمال انسان به تناسب وضع عمل پاداش دارد، کم نه، زیاد هم نه، کم نمیگذارند از پاداش، اگر عنایت بخواهند بکنند اضافهتر بدهند آن را قرآن میگوید خدا میفرماید به خواست خودم است اگر بخواهد اضافه بدهد ممکن است اضافهای لطف نکند، ممکن است اضافهای لطف بکند، چون دارد میگوید و لدینا مزید، بهشتی که بهت دادم برای عمل خودت است، اما پیش من اضافه هم هست غیر از آنچه که به تناسب عملت بهت دادم اضافهتر یعنی هیچ کاری به عملت ندارد چون در برابر این اضافه تو عملی نداری، ما به ازاء این اضافه لطف من تو عملی نداری، این اضافه خواست خودم است، به هر کسی که اراده بکنم اضافهتر از بهشتش هم میپردازم. حالا دیگر کی باشد که در جریان خواست خدا قرار بگیرد.
خب خوبیها که دو روز شنیدید ریشه در خدا دارد، ما کان من الحسنات فمن الله، و بدیها که ریشه در شیطان دارد و ما کان من السیئات فمن الشیطان، هر دو در این عالم آفرینش عکس العمل دارد، هیچ کاری هم نمیشود کرد، از خوبیها عکس العمل و آثار را نمیشود جدا کرد، از بدیها هم عکس العمل و آثار را نمیشود جدا کرد، من وقتی یک کار خوبی بکنم، نظام عالم را پروردگار عالم هوشمند قرار داده، اگر به آیات قرآن دقت کنید ما در جهان طبیعت و عالم هستی جهل نداریم، یعنی در نظام هستی ما از مادر که به دنیا میآئیم جهل داریم خب باید برویم دنبال علم، وَ اَللّٰهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهٰاتِكُمْ ﴿النحل، 78﴾، اما غیر از ما هر چی در این عالم هستی است طبق آیات قرآن هوش است، گوش است، و چشم است. این خیلی روشن است. حالا نیازی هم نیست که خیلی زحمت بکشیم از قرآن مجید ثابت بکنیم، پروردگار عالم خود ما را از کجا ساخته؟ یعنی مواد وجود ما برای کجاست؟ مواد وجود ما برای جهان بیرون که نیست، کل مواد وجود ما برای همین سازمان خلقت است، این که ما را از این سازمان خلقت بیرون کشیده ما چشم داریم معلوم میشود ریشه ما که جهان است چشم دارد که ما چشم داریم، اگر جهان چشم نداشت و ما را از این جهان متولد میکرد ما هم چشم نداشتیم، مادران ما یک هشت نه ماه امانتدار ما بودند آنها در خلقت ما هیچ دخالتی نداشتند، مادران ما فقط ظرف آفرینش ما بودند پروردگار عالم بود که ما را از این عالم هستی بیرونمان کشید، یک جادهای ما را آورد شدیم نطفه، آن جاده را باز ادامه داد شدیم نطفه مادر، این دو تا نطفه پدر و مادر یکی شد شدیم ما، ما از کل هستی طبیعی ظاهر بیرون کشیده شدیم هر چی در ما هست در مادر موادیمان هم که دنیا باشد هست، حالا یکی دو تا آیه قرآن هم بخوانم که همین مطلب را کامل باور بکنید.
جهان گوش دارد، هوش دارد، زبان دارد، شما در جزء آخر قرآن میخوانید روز قیامت یک کار زمین این است، يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبٰارَهٰا ﴿الزلزلة، 4﴾ کره زمین که ما رویش زندگی میکردیم هشتاد نود سال گویای تمام خبرهای هشتاد ساله ماست، تحدث یعنی حرف میزند، خب حالا شما در قیامت هر چی میخواهی لگد روی کله زمین بزن بگو برای چی داری آبروی من را میبری؟ او هم جواب میدهد چنانکه در سوره دیگر هست که انتقم الله الذی انتق کل شیء، من که از پیش خودم حرف نزدم، آنی که به من زبان داده زبان مخصوص به خودم را، او من را وادار به حرف زدن کرد.
خب معلوم میشود کره زمین هوش هم دارد که هشتاد سال اعمال ما را نگه داشته، معلوم میشود چشم هم دارد که دیده و این دیده را به حافظهاش داده قیامت هم میدهد به زبانش که بیان بکند، این متن قرآن است حالا کسی قبول داشته باشد نداشته باشد، خارجیها بگویند نه برای ما سخت است باور کردن این حرفها، حالا سخت باشد باور هم نکنی خورشید که دارد میتابد حالا تو پا بزن به زمین بگو نه خورشید نیست نمیتابد، الان روز نیست تو دروغگو هستی نه جهان، جهان که دارد راست میگوید خورشیدش آمده طلوع کرده، نور هم دارد میدهد الان هم روز است، تو دروغ میگویی نه خورشید نیست روز نیست، روشنایی نیست، پروردگار عالم که راست دارد میگوید چون دارد در قرآن از اوضاع خلقت خودش خبر میدهد که جهان جهان گوش است، جهان هوش است و جهان بیان و گفتار است، جهان جهان چشم است، اگر جهان چشم نداشت یک دانه تلویزیون تصویر نداشت، یک تلویزیون. تمام تلویزیونهای عالم وقتی اختراع میشد برفک بود، این تصویر را از کجا میآورد که در اداره سیما در اتاق دربسته که همه درها بسته است، خبردهنده میرود مینشیند پشت صندلی اخبار ساعت نه را میگوید، تصویر این آدم از طریق آن دوربینها میرود روی آنتن، تصویر آنتن منعکس میشود در صفحه هوا، بعد خانه شما آنتن تلویزیون شما نظام داده میشود با آن عکس و تصویری که روی جوّ است آن را میگیرد در خانه به شما نشان میدهد، معلوم است که عالم چشم دارد، گوش دارد و هوش دارد، چطوری ما میتوانیم در گناه از دست خدا دربرویم خودمان را پنهان کنیم چطور؟ این را ائمه ما با چشم میدیدند که وقتی یک گنهکاری به حضرت سید الشهدا روایتش مفصل است و عالی است، عرض کرد انا رجل عاص من آدم گنهکاری هستم حرفهای هستم نمیتوانم گناه نکنم، فعظنی، من را موعظه کن، که گناه نکنم حضرت فرمودند که اخرج من ولایة الله، از دایره حکومت خدا برو بیرون یک جایی که مربوط به خدا نباشد و خدا آنجا فرمانروایی و حکومت نداشته باشد، بعد گناه بکن، اطلب موضعا لا یراک الله، یک جایی را پیدا کن گناه بکن که خدا تو را نبیند، خدا که دارد میبیند عالمش هم دارد میبیند، خدا که میگوید جهانش هم دارد میگوید چون هیچی از دایره حکومت و اراده خدا بیرون نیست، اصلا ما موجود بیشعور نداریم، شما ببینید همه موجودات شعور دارند، شما یک دانه بسته پرتقال را شمال در زمین میکارید، این دانه بسته غرق در شعور است که یک ریشه از خودش میدهد بیرون و سربالا نمیفرستد با اینکه باید هر دانهای از زیر خاک خودش را دربیاورد بیاید در فضای آزاد ولی یک طرفش را میفرستد در زمین، طرف دومش را برعلیه جاذبه زمین که زمین هر چیزی را به طرف خودش میکشد، ولی آن ترکه نازکی که از لای آن دانه میآید بیرون برخلاف جاذبه زمین میآید به طرف عالم بالا، زمین نمیتواند او را سرش را برگرداند بکشد در خودش، خب هوش دارد که ریشهاش را این طرفی بدهد تو، و ساقهاش را آن طرفی بدهد بالا و بعد هم پیوند میخورد با این جهان هوشمند، هم خیلی منظم آن ریشههای موئی آب میگیرد از زمین تا نوک ساقه میرساند، مواد غذائی میگیرد میرساند، تا بشود یک درخت پرتقال با چهار هزار تا پرتقال، این ریشه هوش دارد که آب را به گونهای به اندازه پمپاژ میکند، فشار میدهد که آب تا آن برگ آخر آخر برسد و غذا هم تا آن برگ آخر برسد جهان هم هوش دارد که این برگها را سبز میکند، چرا قرمز نمیشود؟ چرا هیچ اشتباهی رخ نمیدهد؟ ما در یک چنین دایرهای زندگی میکنیم که توان بیرون رفتنش را مطلقا نداریم.
خب خیلی مسئله روشن است که قیامت بعد از این مقدمهای که شنیدید که تمام بدیها در ذاتش زیان است و زیان جریمه دارد، الا این که پروردگار عالم در این آیه که سه حرام سنگین را بیان کرده، گمان بد به کسی نبری، با دیدن قیافه لاغر کسی نگویید دیشب سه مثقال تریاک زده، با تعادل نداشتن یک نفر که میشناسید در باطنتان نگویید این فکر کنم تور رفیق بد خورده و به جای پنج سیر عرق دیشب ده سیر خورده نمیتواند صاف راه برود، گمان بد به کسی نبرید، به هیچ عنوان. این گناه سنگینی است.
پیغمبر اکرم در کوچه تک و تنها داشتند میرفتند یک خانمی که رو گرفته بود رسید به حضرت خیلی قربان صدقه حضرت رفت، یواش هم نه، با صدا، فدایت بشوم، قربانت بروم، چقدر دوستت دارم، چقدر عاشقت هستم، خانم داشت اینجوری با پیغمبر حرف میزد یکی آمد رد شد پیغمبر با این خانم خداحافظی کردند، خب ما هم میدیدیم در درونمان چه قضاوتی میکردیم فکر کنید من آخوند شناخته شده در شهر بیرون یک خانمی به من بربخورد و با هیجان قربان صدقه من برود و بگوید چقدر دوستت دارم، نمیبینمت چقدر زجر میکشم، خب اگر کسی بشنود میرود آنورتر میگوید اینها هم کارشان خراب است که.
رسول خدا با این خانم خداحافظی کردند خانم رفت، پیغمبر چند قدم سریع آمدند دنبال آن مرد صدایش کردند آقا تشریف بیاورید، اصلا ما باید چرا اینطوری باشیم که پیغمبر با رنج بیاید دنبالمان چرا؟ چرا باید اینطوری باشیم؟ آقا تشریف بیاورید، مرد آمد، شما گفتههای این خانم را در حق من شنیدید؟ گفت یک مقداری را، فدایت بشوم قربانت بروم، نمیبینمت دلم تنگ میشود، فرمودند چه فکری میتوانی در حق من بکنی؟ فکری نکن گمان بد به من نبر این خانم عمهام صفیه بوده عمه عاشق برادرزاده است، حالا میخواهی بروی در مردم چه بگویی؟ چرا اصلا ما گمان بد ببریم؟ چرا؟
گمان بد بردن را به خاطر حفظ آبروی مردم حداقل در درون خودمان حرام کرده که آبروی کسی در باطن ما لطمه نخورد ما که طرف را با شخصیت میدانیم، آدم خوبی میدانیم، گمان بد شخصیت او را در درون ما بمباران میکند، بیآبرو میکند، خردش میکند، چقدر خدا احترام قائل است برای بندگانش که میگوید به احدی از بندگان من گمان بد نبرید، گمان بد با اینکه کاری نیست، یعنی کار دستی، کار پایی، کار بدنی، چماق کشیدن، خنجر کشیدن نیست، من دارم راه میروم یکی را میبینم در درون خودم نسبت به او یک قضاوت بدی میکنم، دارم رد میشوم میگویم خیلی عجیب است این آدم در همین بازار شاگرد بود الان این خانه را دیدی؟ حالا پایین شهر را من میگویم این یک میلیارد میارزد حتما یک ماشین هم دارد دویست میلیون تومان، این را که من میشناختم، معمولی بود درآمدش حتما در باطنم دارم میگویم این خانه و این ماشین و آن اثاث خانه باید از تقلب و دزدی درست شده باشد این را میگوید خدا راه ندهید در باطن، راه ندهید.
من یک رفیق داشتم در گریه بر ابی عبدالله حرف اول را میزد، بقالی داشت، در یک محل معمولی، درآمدش هم واقعا به اندازه اداره زندگیاش بود یعنی نیازی نداشت ولی یک زندگی معمولی داشت اینی که من دارم میگویم من آن وقت مثلا یک جوان چهارده پانزده ساله بودم در محل ما، یک خانه داشت دو تا اتاق تیر چوبی هم بود ودر همان خانه هم جلسات خیلی مهمی میگرفت، درآمد هم همان بقالی، خب یک بقال معمولی در یک محل معمولی در یک محلی که مردم متوسط هستند و فقیر چیزی از آن درنمیآید الا خرج بخور و نمیر، یک دکتر متدینی بود که آن وقتها ما دکتر متدین میدیدیم تعجب میکردیم که در این روزگارچی شده این دکتر درسخوانده متدین است، این دکتر خیلی مریض بهش مراجعه میشد، خیلی. همسرش مرده بود، بچه هم نداشت، خودش بود برادر و خواهر هم نداشت و از دنیا رفت، وقتی که دوستان و چهار تا دکتر دیگر و افراد محل که به این دکتر علاقه داشتند آمدند کارهایش را انجام بدهند دنبال وصیتنامهاش گشتند که ببینند کاری باید برایش انجام بدهند یا نه وصیتنامه پیدا شد، نوشته بود من زن و بچه که ندارم، پدر و مادرم هم که خیلی وقت است مردند خواهر و برادر هم ندارم، این مجموعه ارث من خانهام و مطبم و پول نقد که خمسش را دادم میشود شش میلیون تومان کی؟ چهل سال و چهل و پنج سال پیش، عین این را من تملیک به این بقال کردم همه را بدهید به او هر کاری که او میخواهد بکند. خب حالا اگر این بقال این شش میلیون تومان را در همین منطقه خودمان یک خانه هزار متری میخرید پنجاه سال پیش، یک خانه هزار متری مگر چقدر میشد یک میلیون هم نمیشد، اگر یک خانه هزار متری میخرید اگرآن خانه را پر از اثاث میکرد اگر بعضیها میگفتند در درون خودشان این کی دزد شده، مگر تو چقدر فروش داری؟ این کی دزد شده، البته ایشان هم این شش میلیون تومان را تا آخرین یک تومانش را در راه خدا به نیابت صاحب مال هزینه کرد، گفت من همین سفرهای که خدا برایم انداخته کافی است برایم من اضافهای در دنیا نمیخواهم، همه را برای خود آن دکتر هزینه کرد و خرج کرد، این که میگوید گمان بد نبرید یعنی با چشمتان ممکن است یک چیزهایی را ببینید، یک قیافهای را ببینید، یک لاغری را ببینید، یک تعادل نداشتن در راه رفتن را ببینید گمان بد درست نکنید برای خودتان، ان بعد الظن اثم با اینکه گمان حرکت نیست و فعالیت بدنی نیست من پایتان گناه مینویسم، برای چی در درون خودت آبروی بنده من را بردی؟ حالا این برای وقتی است که آبروی انسان را در کوچه و در بازارو در هیئت و در مسجد نبریم این برای جایی است که آبروریزی در درون خودمان کردیم، اگر این آبروریزی را بدهیم بیرون که دیگر وامصیبت از گناه این یک حرام، این از آداب اخلاق اسلام است یعنی آیه شریفه آیه تربیتکننده است، میخواهد ذهنهای مردم را مستقیم بار بیاورد، پاک بار بیاورد مردم در درونشان گرفتار زشتی و تاریکی نشوند. این خیلی مهم است. آبرو برادران خدا میداند چه قیمتی پیش خدا دارد.
من دو تا آیه کوتاه درباره آبرو برایتان بخوانم خیلی فوق العاده است، مطلب را خیلی باز نکنم میدانید که قوم حضرت لوط گرفتار چه گناه زشت بد و خطرناکی بودند، این را خبر دارید که مردهای این قوم همجنسگرایی داشتند، توبه هم نکردند، بنا شد خداوند متعال این شهر را با این گناه اینجور که در قرآن میگوید زیر و رو کند، یعنی کف زمین را بیاورد بالا، بالا را ببرد پایین درو بشود زمین، و احدی در این شهر زنده نماند.
خب این کار را خداوند داد به فرشتگانش، فرشتگان وقتی که وارد شهر لوط شدند تمثل بشری پیدا کردند این در قرآن است، تمثل بشری یعنی اینهایی که ماموریت داشتند با آن نیرومندی خداییشان زمین شهر را زیر و رو بکنند، اینها به شکل چند تا جوان آراسته زیباچهره درآمدند آمدند در خانه لوط را زدند، مردم دیدند اینها را، اینها وارد خانه لوط شدند و به لوط گفتند ما مهمان تو هستیم، این انبیاء هم که عاشق مهمان بودند حالا بشناسند یا نشناسند، فرمود تشریف بیاورید، آمدند داخل خودشان را معرفی نکردند نگفتند مادر حقیقت بشر نیستیم ما فرشتگان پروردگار هستیم تمثل به صورت بشر پیدا کردیم، هنوز نگفتند، در زدند لوط آمد دم در دید جمعیتی آمده که مهمانهایت را بده به ما، لوط که تمام راهها را به خودش مسدود میدید با یک لحن عاطفی به این مردم گفت ان قٰالَ إِنَّ هٰؤُلاٰءِ ضَيْفِي ، مردم اینها مهمانهای من هستند، فَلاٰ تَفْضَحُونِ ﴿الحجر، 68﴾ آبروی من را جلوی اینها نبرید، گفتند نه کی گفته به تو این مهمانها را راه بدهی اینها جوانان زیباچهرهای هستند و ما باید همشان را ببریم، حالا آبرو چقدر قیمت دارد که حضرت لوط چند تا دختر داشت در همین یکی دو آیه بعد از این آیه گفت که مردم قٰالَ هٰؤُلاٰءِ بَنٰاتِي من چند تا دختردر خانه دارم إِنْ كُنْتُمْ فٰاعِلِينَ ﴿الحجر، 71﴾ اگر قصد شهوترانی دارید خب بیایید این دخترهای من را عقد کنید بردارید بروید من هیچی نمیخواهم، آبروی من را نبرید، این اضطراب شدید برای حفظ آبرو مهمانها صدایش زدند گفتند قٰالُوا يٰا لُوطُ إِنّٰا رُسُلُ رَبِّكَ ﴿هود، 81﴾ ناراحت نباش ما فرستادگان پروردگار هستیم برای نابود کردن، یعنی اینقدر آبرو ارزش دارد که نوح حاضر شد دخترهایش را به عقد این مردم فاسد عوضی ابلیسی دربیاورد که آبرویش نرود. آبروی مومن باید حفظ بشود آدم اگر با یکی هم اختلاف دارد باید حرف درست بزند، اضافه نباید حرف بزند، به آبرو نباید لطمه بزند از قدرتش و موقعیت اجتماعیاش علیه آبرودار نباید سوء استفاده کند، عین حقیقت را یا در دادگاه بگوید یا بین دوستانی که میخواهند حل بکنند یا پیش یک روحانی، اما به آبرو نباید در اختلافات لطمه بخورد.
خب سه بخش آیه مربوط به سه تا حرام است اما زیباترین بخش آیه جمله آخر آیه است، که اول میگوید يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا اِجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ اَلظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ اَلظَّنِّ إِثْمٌ، این یک حرام، دوم وَ لاٰ تَجَسَّسُوا پرونده مردم را پتهاش را بیرون نریزید این دو، سوم، وَ لاٰ يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً غیبت همدیگر را نکنید، أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً این حرام سوم، اما بخش پایانی آیه غوغایی است، دریایی است، واقعا برای آنهایی که میفهمند دیوانهکننده است، ا ین سه تا گناه سنگین را میگوید آخر آیه میگوید حالا اگر شما سو ظن بردید به بندگان، اگر وارد عیبجوئی در امور پنهان مردم شدید، اگر سی چهل سال است دارید غیبت میکنید ولی بهتان بگویم که إِنَّ اَللّٰهَ تَوّٰابٌ رَحِيمٌ ﴿الحجرات، 12﴾ اگر توبه کنید من درجا قبول میکنم و شما را مورد رحمت قرار میدهم. این دیگر چه خدایی است که آدم درباره خدا ماتش میبرد واقعا ماتش میبرد، درکش مشکل است.
شب جمعه است، خدایا به حقیقت به تو اعلام میکنیم نه از این سه تا گناه از هر چی گناه کردیم به تو برمیگردیم، عذرخواهی میکنیم، اقرار میکنیم اشتباه کردیم، بد کردیم، اقرار میکنیم نمکخوری بودیم که نمکدان شکستیم، اقرار میکنیم. خدایا ائمه ما به ما اعلام قطعی کردند که بعد از این اقرارهایتان برای این که توبهتان لنگ نزند، و این چرخ تا آمرزش گناهانتان بچرخد برای حسین ما گریه کنید، این را به ما اعلام کرده، کنار بدن ابی عبدالله نشست.