لطفا منتظر باشید

روز هفتم

(تهران حسینیه نوباوگان قنات آباد)
جمادی الاول1437 ه.ق - اسفند1394 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

سخن در آیه دوازدهم سوره مبارکه حجرات بود، در این آیه شریفه سه زشتی از زشتی‌های سنگین اخلاقی را پروردگار عالم بیان فرموده در همین یک آیه و هرسه زشتی را حرام اعلام کرده است. حرام‌ها یک کسی فلسفه حرمتش را از امام صادق پرسید، حرام برای چی حرام شده؟ چقدر امام صادق زیبا جواب دادند، خیلی مختصر فرمودند حرام چون ضرر داشته، خسارت داشته، و خداوند مهربان راضی به خسارت بنده‌اش نیست نمی‌خواسته عبدش ضرر بکند، اعلام حرام کرده که مردم خودشان را حفظ بکنند و در این ضررها و زیان‌ها نیفتند.

حالا اگر کسی بگوید که من خیلی دوست ندارم مقید و محدود زندگی کنم، به قول این غربی‌ها می‌خواهم آزاد باشم، و وارد این حرام‌ها بشود، این تکلیفش چی می‌شود؟ این را شما اگر در قرآن کریم که اهل قرآن هم هستید دقت کنید خداوند متعال یک نکته بسیار مهمی درباره حرام‌ها بیان کرده که واردشونده در حرام‌ها دچار همینی می‌شود که خداوند متعال فرموده. نظام عالم خلقت را از ابتدا به گونه‌ای قرار داده که این نظام نظام تغییر و تحول است، نظام ایستایی در عالم خلقت وجود ندارد، شما هر دانه‌ای را به زمین بدهید سبز می‌شود، این تحول است این تغییر است، و یک تغییراتی هم در این نظام هستی قرار داده که واقعا عاقل‌ترین عاقلان، خردمندترین خردمندان، بهت‌زده می‌شوند، که در قران هم بیان فرموده است.

یکی از این تحولات و تغییرات در سوره مبارکه نحل بیان شده است. خیلی عجیب است دو چیز برای همه ما شناخته شده است، یکی شکمبه حیوانات است، چهارپایان وقتی که علف سبز را می‌خورند و می‌جوند و وارد معده‌شان می‌شود هضم می‌شود، اگر بماند در معده که بعد ذبح‌شان کنند آن معده را دربیاورند باز کنند خب آن شکمبه زردی از معده بیرون ریخته می‌شود که بویش هم بوی خوبی نیست، و اگر حیوان زنده بماند ذبح نشود این شکمبه بیاید بیرون می‌شود سرگین، این یک ماده در وجود حیوانات و چهارپایان، علف سبز است، سبز سیر می‌خورد در معده‌اش تحول پیدا می‌کند می‌شود شکمبه زرد بدبو این یک ماده، ماده دوم خون حیوان است، خب خون حیوان به شدت قرمز است و در تمام بدنش هم در جریان است، در قرآن مجید می‌فرماید از این شکمبه که زرد است و بدبو با خون قرمزی که در بدن حیوان در جریان است از این دو تا ترکیبش من به شما مردم چون لکم دارد، من از این شکمبه و این خون به شما مردم این جنس را می‌دهم، لبنا صاعقا مریعا، شیر خوشگوار قابل نوشیدن. این تحول است. این تحول فقط مربوط به شکمبه و خون نیست، کل جهان در تحول است.

شما نمی‌توانید در میلیاردها ستاره در این عالم که هیچ وقت هم شمرده  نمی‌شود یک ستاره غیرقابل تحول و غیرقابل تغییر پیدا کنید، شما پنجاه سال است شصت سال است، هفتاد سال است در همین کره زمین چه تغییرات عظیمی را دارید می‌بینید، بهار تمام درختان لباس صورتی و سپید عروس مانند می‌پوشند بعد از اینکه الان می‌بینید در همین حیاط حسینیه چوب خشک است، بعد از این خشکی در فروردین و اردیبهشت اینقدر این چوبهای خشک زیبا می‌شوند خوش‌نما می‌شوند که تمامشان را خدا لباس عروس می‌پوشاند با چه رنگ‌های زیبایی.

بعد از مدتی همین شکوفه‌های سفید باز تغییر پیدا می‌کند می‌شود سیب، می‌شود گلابی، می‌شود پرتقال، اینها به ما می‌رسد ما اینها را می‌خوریم، در وجود ما اینها تغییر پیدا می‌کند به انرژی، بعد ما این انرژی را مصرف می‌کنیم، مصرف یعنی عمل، یعنی ما حرکت‌هایی می‌کنیم که این انرژی خرج می‌شود هزینه می‌شود، یا این حرکات ما مثبت است به عبارت قرآن عبادت است، یا این حرکات ما منفی است و به قول قرآن مجید معصیت است.

آیا این عبادت‌ها ایستایی دارد؟ یعنی می‌ماند به همان حالت عبادت؟ این گناهان و معاصی ایستایی دارد؟ می‌ماند به حالت همان گناه و معصیت، قرآن می‌گوید نه نظام تغییر و تحول بر کل خوبی‌های شما خوبان و بدی‌های بدان حکومتش برقرار است، این نظام تحول تمام خوبی‌های خوبان را تبدیل به بهشت می‌کند، و این نظام تحول تمام بدی‌های بدان را تبدیل به دوزخ می‌کند، حالا کی می‌تواند چرخ تغییر و تحول را در این نظام هستی از کار بیندازد؟ هیچ کس، هیچ کس نمی‌تواند. این تغییر و تحول از زمانی که جهان به وجود آمده جریان داشته الان هم در جریان است، تا صبح برپا شدن قیامت هم در جریان است، شما چون اهل قرآن هستید توضیح زیادی لازم نیست برایتان بدهم، من در جلد اول تفسیرم تفسیر حکیم در آیه بیست و پنجم سوره بقره این مسئله را از نظر علمی و روایتی در چهل پنجاه صفحه بررسی کردم، در آیه بیست و پنجم می‌گوید اهل بهشت كُلَّمٰا رُزِقُوا مِنْهٰا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قٰالُوا هٰذَا اَلَّذِي رُزِقْنٰا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشٰابِهاً ﴿البقرة، 25﴾، تمام بهشتی‌ها، هر میوه‌ای را که به عنوان رزق با ارزش برایشان می‌آورند و همه اینها هم در ویتامین و توان دادن و خوشمزگی شبیه همدیگر هستند، چشم بهشتی‌ها به کل این نعمت‌ها که می‌افتد می‌گویند هذا الذی رزقنا من قبل، کل این بهشتی که به ما دادند پیش از اینی که ما در دنیا بودیم اینها را به ما داده بودند اما قیافه‌اش چی بوده در دنیا؟ نماز، روزه، گریه، کار خیر، گره‌گشایی، این نظام تحول ذاتش این است که نمی‌شود ذات را تغییر داد. تمام خوبی‌های مردم مومن تحول به بهشت پیدا می‌کند، تمام بدی‌ها تحول به آتش جهنم پیدا می‌کند. هیچ کسی هم قدرت متوقف کردن این تحول را ندارد.

ما نمی‌توانیم به پروردگار بگوییم خیلی از دعاها مستجاب شدنش محال است، ما نمی‌توانیم به پروردگار بگوییم به این بدن ما یک اشاره‌ای بزن که سر سی سالگی بمیرد، تغییر به سی و یک پیدا نکند، سی و دو نشود، هفتاد نشود، هشتاد نشود، دیسک کمر نگیریم، زانودرد نگیریم، حضرت عزرائیل به زیارتمان نیاید، این دعا مستجاب نمی‌شود چون ما محکوم در این نظام تغییر هستیم، پروردگار مالک عالم است و مالک عالم است و مالک مدبر است، و مالک بصیر است، و مالک کریم است، تمام تحولات بستگی به همان مالکیت و ربوبیت و علم و حکمتش دارد اشتباهی صورت نمی‌گیرد، نادرستی صورت نمی‌گیرد، دعا بکنم خدایا جلوی تحول بدن من را بگیر، جلوی تحول هستی را بگیر، نه این دعا دعا نیست این دری وری گفتن است، این شعربافی است.

خداوند متعال که معطل من یک نفر نیست که کل نظام تغییر و تحول را جوری که من دلم می‌خواهد جهت بدهد، جوری که خودش می‌خواهد جهت می‌دهد و جهت‌دهنده عالم و حکیم است یعنی وقتی می‌گویم عالم و حکیم دیگر جا برای ایراد و اشکال و چرا نمی‌ماند، چرا حکیم دارد این کار را می‌کند چرا ندارد کارش درست است، عالم  و علیم دارد این کار را می‌کند چرا ندارد کارش درست است، این آیه مربوط به بهشت است.

در نظام تحول هستی که عبادت‌ها خیرها، خوبی‌ها، همان وقتی که انجام می‌گیرد تبدیل به بهشت می‌شود همان وقت، یعنی همین الان که ما اینجا نشستیم و داریم قرآن گوش می‌دهیم، روایت گوش می‌دهیم، معارف الهیه را گوش می‌دهیم، طبق آیات الان این گوش دادن ما و فکر ما و هوش ما دارد بهشت‌سازی می‌کند همین الان. ولی پرده دنیا روی چشم ما افتاده و ما نمی‌بینیم وگرنه اگر این پرده را خدا بردارد همین الان ما خودمان را در بهشت می‌بینیم همین الان، در نظام تحول بدی‌ها به عذاب هم قرآن همین را می‌گوید، عذاب آتش دوزخ، پشتوانه‌اش گاز نیست، نفت نیست، هیزم نیست، بنزین نیست، اصلا هیچی اینها را لازم ندارد، خود گناه دوز است، بنزین نمی‌خواهد، گاز نمی‌خواهد، نفت نمی‌خواهد این آیه در سوره نساء است نظام تغییر خوبی‌ها و عبادات به بهشت آیه بیست و پنجم بقره است، این آیه نظام تغییر به آتش در سوره نساء است، الذین یاکلون اینجا یاکلون به معنی لقمه خوردن نیست به معنی خرج کردن است به معنی هزینه کردن است که یک بخشش هم خوردن است، همش خوردن نیست، اکل در قرآن همش خوردن نیست.

الذین یاکلون، یاکلون فعل مضارع است یعنی نشان‌دهنده آینده است، وقتی می‌گویم یاکلون یعنی بعدا می‌خورند، اما یک معنی مضارع حال است، آن را آدم با درس خواندن می‌فهمد که این فعل مضارع در این آیه حال است یعنی الان را دارد می‌گوید یا دارد آینده را می‌گوید این آیه دارد الان را می‌گوید، إِنَّ اَلَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوٰالَ اَلْيَتٰامىٰ ظُلْماً ﴿النساء، 10﴾، کسانی که اموال یتیمان را با ستم یعنی با دزدی کردن مال یتیم، ستم یعنی اینجا دزدی کردن غصب مال یتیم، ملک و املاک و دارایی‌های یتیم را با بند و بست به نام خود کردن اینها همه اکل است، ا لذین یاکلون آنهایی که همین الان در دنیا در حال خوردن و هزینه کردن و به نام کردن مال یتیم هستند به نام خودشان، انما، انما یعنی قطعا یعنی غیر از این نیست دنبال مرحله دیگر نگرد همین است که من خدا دارم می‌گویم، إِنَّمٰا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نٰاراً، دارند آتش در شکم خودشان می‌ریزند همین الان.

اما خب این آتش را الان آنی که دارد مال حرام می‌خورد نمی‌بیند چون پرده دنیا روی زندگی افتاده، بنا ندارد خداوند متعال همه تغییرات و تحولات را جلوی چشم مردم بگذارد، اگر اینجوری بشود در دنیا که سنگ روی سنگ نمی‌ایستد، نمی‌ایستد واقعا، حالا این شعر می‌خواهد حقیقت مطلب را به ما بگوید نه اینکه کلی و شامل حال تک تک بشود حقیقت این است که گر حکم شود که مست گیرند، در شهر هر آن که هست گیرند، اگر بنا باشد پرده را بزند کنار خدا اصلا هیچی نمی‌ماند خب اگر پرده را بزند کنار همین شماها با این همه خوبی‌ها، با این همه گریه کردن‌هایتان من را از منبر می‌کشید پایین و می‌برید پایین ودستبند می‌زنید می‌گویید شما ده حق به گردنت است و این جریمه‌ها را هم داری، خب نمی‌شود که اصلا نظام زندگی مردم به هم می‌ریزد، به این خاطر در آیه دوازدهم سوره حجرات پافشاری دارد خدا که آبروی همه را حفظ بکنید. گمان بد به کسی نبرید ولو اینکه ظاهر نکنید گمان‌تان را ولی در درون خودتان آبروی کسی را نبرید.

و لا تجسسوا در مقام ورق زدن پرونده پنهان گذشته مردم برنیایید، که این زن این مرد، قبلا زنا کرده، دزدی کرده، از دیوار بالا رفته، در این مقام برنیایید، او گناهی کرده بین خودش است و من اما آبرویش باید بین مردم حفظ بشود، باید حفظ بشود. و لا یغتب بعضکم بعضا، غیبت همدیگر را نکنید کسی را پشت سرش نکوبید، الان خیلی رسم است کوبیدن همدیگر خیلی گناه زشتی است، حداقل برادران اگر از کلی مسائل مملکت ما خبری نداریم غیبت افراد را نکنیم، چون ما نمی‌دانیم  چیزی که برای ما روشن نیست بدگویی از طرف حرام است، باید آبروی افراد حفظ بشود در مهمانی‌ها، حالا من که توفیق مهمانی رفتن و خیلی عروسی رفتن و اینها ندارم، اما بیشتر مردم دور هم که می‌نشینند تهمت می‌زنند، غیبت می‌کنند، افترا می‌بندند، افراد را بی‌آبرو می‌کنند یک کسی که ارادت کاملی به فلان مرجع تقلید دارد، به فلان فقیه دارد و زندگی‌اش را براساس آن مرجع و آن فقیه پاک بالا آورده، پاک هم دارد زندگی می‌کند حالا من بیایم آن فقیه و آن مرجع را پیشش بشکنم و اعتقادش را، امیدش را فرو بریزم و کاری با او بکنم که بگوید این دین هم دین نشد و این دیندارها هم دیندار نشدند نخواستیم دندان این دین را کندیم، این را قیامت کی می‌تواند جواب بدهد که با غیبت کردن یک پاکی را ناپاک کردن، هم آنی که غیبتش شده ناپاکش کردیم هم این آدم پاکی که براساس مرجعیت و فقاهت داشته یک زندگی دینی می‌کرده آن را ناپاک کردیم.

لذاروز سوم این مجلس عرض کردم برای دوستانی که نبودند لازم می‌دانم دوباره بگویم که یکی از خانم‌های پیغمبر اسمش صفیه بود قدش معمولی نبود، کوتاه بود کوتاهتر از حد معمول، این یک روز در اتاق آمد رد بشود عایشه لب و لوچه به هم ریخت و برگشت به پیغمبر وقتی صفیه رد شد و نبود گفت که زنتو بپا این هم شد قیافه و ریخت و اندام، پیغمبر اکرم فرمود عایشه از دهانت حرفی بیرون آمد که اگر این حرفت را به صورت جرم برگردانند، یعنی حرف مثلا به صورت یک ذره روغن بشود، به صورت یک ذره گوشت بشود، این حرف، این حرفی که از دهانت درآمد اگر به کل دریاهای زمین بزنند کل را آلوده می‌کند برای چی آبروی مردم را مورد هجوم قرار می‌دهی؟ چرا؟

من دو سه تا آیه در حفظ آبرو از قرآن برایتان بخوانم زیاد هم شنیدید این دو سه آیه را اما من خودم از بچگی که پای منبرها بودم یا در تفسیرها این چند تا آیه را ندیدم مفسری واعظی در این مورد هزینه کرده باشد، ولی این مورد عجیبی است که این آیات هزینه شده خیلی عجیب است، دو سه ساعت است عیسی به دنیا آمده دو سه ساعت، خاندان مریم خاندان اصیل بودند، یک خاندان آبرودار، با شخصیت، خاندان عمران که پروردگار می‌فرماید إِنَّ اَللّٰهَ اِصْطَفىٰ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْرٰاهِيمَ وَ آلَ عِمْرٰانَ عَلَى اَلْعٰالَمِينَ  ﴿آل‏عمران‏، 33﴾، آل عمران خودش است و خانمش است و دخترش مریم است و وجود مبارک مسیح و ظاهرا مریم هم یک برادر داشته به نام هارون یا اگر در قرآن می‌بینید که یهودی‌ها بهش  گفتند یا اخت هارون این مریم از نسل هارون برادر موسی بوده رسم بوده که افراد را به نام اجدادشان هم می‌خواندند، این خاندان محترم پاک، پاکدامن، شریف، که تمام یهودی‌های دوران مریم تمامشان شناخت عمیقی از این خاندان داشتند پاکدامنی‌شان، آبرویشان، شخصیت‌شان، عظمت‌شان، مریم وقتی بچه را به دنیا آورد بغلش گرفت، چون بهش اطمینان دادند همه چیز را بدون ترس و اضطراب، بدون دغدغه این بچه در بغل را آورد به طرف قومش، یعنی از آن محل دوری که رفته بود بچه را برداشت آورد که ببرد در خانواده‌اش و در مردم.

یهودی‌ها جمع شدند، با توجه به علمشان به پاکی و شرافت خاندان مریم، این خیلی دقیق است به مریم گفتند که يٰا أُخْتَ هٰارُونَ مٰا كٰانَ أَبُوكِ اِمْرَأَ سَوْءٍ، ما پدرت را کاملا می‌شناختیم، پدرت پدرت بدی نبود، وَ مٰا كٰانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا  ﴿مريم‏، 28﴾، مادر تو زن زناکاری نبود، بغی یعنی زناکار. مریم از چنان پدری عمران، از چنان مادری توقع فقط این بود که یک فرزند صالح شایسته پاکدامن درستکاری به دنیا بیاید، این را یهودی‌ها راست گفتند یعنی مطلب را بردند روی ریشه خانواده، لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيًّا  ﴿مريم‏، 27﴾ کجا رفتی زنا کردی و این بچه را پیدا کردی؟

گفت یک کار بسیار تعجب‌آوری کردی فریا یعنی شگفت‌آور چطور می‌شود با آن پدر و مادر تو رفتی زنا کردی و بچه زنازاده به وجود آوردی، خب معلوم است که اگر این مسئله در جامعه جریان پیدا کند یک ذره آبرو برای مریم نمی‌ماند، خداوند به مریم گفته بود من آبرویت را حفظ می‌کنم اگر آمدند با تو حرف زدند اصلا تو جواب نده، برای اینکه اگر مریم جواب می‌داد قبول نمی‌کردند می‌گفتند دروغ می‌گویی، چون هر گنهکاری دروغ می‌گوید دزدی کردی؟ نه، زنا کردی؟ نه، در گوش این آقا زدی؟ نه، اصلا تمام گنهکاران دروغگو هستند تمامشان، خب حالا  مریم هم حرف می‌زد می‌گفت نه اینجوری در حق من فکر نکنید، می‌گفتند چطوری در حقت اینجوری فکر نکنیم، تو هنوز شوهرت نداده بودند که تو دختری که هنوز شوهرت نداده بودند قطعی است که رفتی زنا کردی، خدا به مریم فرموده بود داری می‌روی آمدند حرف بزنند جنابعالی حرام است جواب بدهی، خب الان پای آبروی مریم و خانواده‌اش در میان است که بریزد آبروی عمران، آبروی زنش، آبروی مریم، خدا برای حفظ آبروی این زن و این خانواده چه کار کرد، چقدر مهم است، پدرت که آدم بدکاری نبود، مادرت که زناکار نبود، جئت شیئا فریا، معلوم است رفتی زنا کردی و این بچه را بغل گرفتی و آوردی تردید هم نداشتند می‌گفتند جئت شیئا فریا قطعی است که تو زنا کردی، ولی مریم حق جواب ندارد بچه دو سه ساعته قرآن می‌فرماید که در محل آرامی خوابانده بود مریم، روی زمین یا روی تشکچه یا روی لحاف کوچک، فاشارت الیه، چون حق حرف زدن نداشت و حرف هم می‌زد فایده‌ای نداشت، با دستش اشاره کرد به بچه، گفتند زنا کردی حرام‌زاده به دنیا آوردی مسخره‌مان هم می‌کنی؟ اصلا در کل عالم کجا سابقه دارد بچه‌ای که دو سه ساعت است به دنیا آمده حرف بزند، اشاره هم می‌کنی می‌گویی از خود بچه بپرسید که از گهواره با زبان فصیح، روشن، گویا، صدا بلند شد انی عبدالله من بنده شهوت نیستم من از زنا به دنیا نیامدم، من وصل به پروردگار هستم، انی عبدالله. من عبد شهوت نیستم چی داری می‌گویی به مادر پاکدامن، آتانی الکتاب، این خیلی عجیب است همین الان که من در این گهواره هستم سنم دو سه ساعت است کل انجیل را خدا به من عطا کرده، نه عطا می‌خواهد بکند الان عطا کرد، و جعلنی نبیا، همین الان من پیغمبر هستم که به امام باقر یک نفر گفت گفت عیسی در گهواره حجت بر مردم بود؟ حضرت فرمود کاملا، خدا در همه بهانه‌ها را با حرف زدنش بست، قٰالَ إِنِّي عَبْدُ اَللّٰهِ آتٰانِيَ اَلْكِتٰابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا  ﴿مريم‏، 30﴾ وَ جَعَلَنِي مُبٰارَكاً أَيْنَ مٰا كُنْتُ وَ أَوْصٰانِي بِالصَّلاٰةِ وَ اَلزَّكٰاةِ مٰا دُمْتُ حَيًّا  ﴿مريم‏، 31﴾ وَ بَرًّا بِوٰالِدَتِي وَ لَمْ يَجْعَلْنِي جَبّٰاراً شَقِيًّا  ﴿مريم‏، 32﴾

من مولود تیره‌بختی نیستم، من مولود باسعادتی هستم و بهتان بگویم یهودی‌هایی که دارید به مادرم تهمت زنا می‌زنید وَ اَلسَّلاٰمُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ پاک به دنیا آمدم، و یوم یموت، پاک هم می‌میرم وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا  ﴿مريم‏، 33﴾،  پاک هم در برزخ زندگی می‌کنم پاک هم روز قیامت وارد محشر می‌شوم یهودی‌ها بهت‌زده شدند و تهمت از دامن مریم زدوده شد آبروی مریم را خدا به بهترین وجه با به حرف درآوردن بچه دو ساعته حفظ کرد. این آبرو.

اجتنبوا کثیرا من الظن، بپرهیزید از بدگمانی نسبت به مردم، اصلا برادران یک مطلبی را من به شما بگویم این یکی دو ساله به ذهن من آمده یک بار هم مفصل گفتم و پخش هم شده مفصلش در تلویزیون پخش شده و آن این است ما مرد و زن به خصوص ما شیعه، بنشینیم حساب بکنیم که ما در زندگی روزمره‌مان، زندگی زن و بچه‌داری‌مان، مغازه‌داری‌مان، کاسبی‌مان چه نیازی به  گناه داریم؟ چه نیازی؟

کدام کمبودی است که آن کمبود را گناه می‌تواند پر بکند چه خلأیی داریم که خلأ را گناه پر بکند؟ ما اصلا نیاز به گناه نداریم، ما خلأیی به تناسب گناهان نداریم که با  گناه آن خلأ را پر بکنیم، خب نسبت به همه باید خوش بین بود، من برای این سه گناه فکر کنم ده صفحه روایت یادداشت کردم که نرسیدم هنوز آن روایات را برایتان بخوانم برای این سه تا گناه، ده صفحه روایت یادداشت کردم. یکیش برای گناه اول بدگمانی است این چه روایت پرقیمتی است، چقدر زیباست، پیغمبر می‌فرماید گفتاری کرداری از برادر مسلمانت دیدی به مزاقت خوش نیامد، به فکرت رسید این دارد گناه می‌کند، حضرت می‌فرماید اطلب عذرا له، یک بهانه بگرد پیدا کن که این گفتار درست است، این عمل یک چیزی هست من نمی‌دانم درست است، دنبال یک بهانه بگرد که با آن بهانه در درون خودت آبروی برادر مومنت را حفظ بکنی. مثلا الان یک فحش بد خواهر و مادر داد یک بهانه برایش پیدا کن که این الان یک فراموشی درجا بهش خورده، یک بی‌توجهی بهش خورد، تمامش کن در درون خودت. دنبال بهانه باش که حمل به صحت بکنی گفتار و عمل برادرت را.

حالا دنباله‌اش را ببینید چقدر عجیب است، فان لم تجد له عذرا، اگر گشتی و بهانه پیدا نکردی و التمس له عذرا، گریبان پاره کن برو بگرد بهانه پیدا کن که در خودت بمبارانش نکنی، بهانه پیدا کن، یک زن بدکاره‌ای بود در شهر ناصریه فلسطین، زن هم جوان بود مشتری هم زیاد داشت عیسی ابن مریم هم خوش قیافه بود و خوش اندام عروسی هم نکرده بود تا آخری که خدا برد زن نداشت، یک روزی مسیح از خانه این زن بدکاره آمد بیرون، یک دفعه در کوچه یکی دید، خب دیگر همه زمینه‌ها برای ریختن آبروی من آماده است عیسی که خوشگل بود زن هم که نداشت، اینجا هم که خانه زن بدکاره است، آخه تو خودت مرتب به ما می‌گویی زنا نکن پس چرا با کله خودت رفتی در این خانه آماده است دیگر نیست؟ صدایش کرد گفت دیدی من را؟ گفت کاملا اینجا چه کار می‌کردی؟ عیسی ابن مریم با یک وقار و ادب گفت که بیمار دو جور است، چقدر زیبا حرف زده، گفت بیمار دو جور است، یک بیماری است که بیماری‌اش را حس می‌کند با پای خودش می‌رود دکتر نسخه می‌گیرد و می‌پیچد و خوب می‌شود، یک بیماری است زمین‌گیر است، باید دکتر را ببرند بالای سرش این بیمار که بیماری زناکاری دارد نمی‌فهمد کرخ شده، از گناه ذهنش پریده که گناه است فکر می‌کند یک کاسبی پردرآمد خوبی است، این بیماری بود که نمی‌توانست برود دکتر، من رفتم برای معالجه‌اش رودرو هم نشدم از پشت در اتاقش صحبت کردم بیدار شده توبه کرده حالا برو ببین مشتری قبول می‌کند یا نمی‌کند، می‌خواهی الان بروی در مردم بگویی عیسی زناکار است؟ اطلب عذرا له، برای کردار و گفتار برادر مومنت بهانه بجو، اگر بهانه پیدا نکردی بزن که پیدا کنی نایست، آبرویش را حفظ کن. این دین ماست. این قرآن ما.

خب حالا گناه بدگمانی، گناه تجسس، در پرونده بسته ما گناه غیبت، چقدر خدا خوب است، چقدر، اگر یک مرد و زنی پنج سال است، ده سال است، پانزده سال بیست سال است دچار این سه گناه هستند آخر آیه نمی‌گوید جد و آبادت را به رخت می‌کشم، پدرت را درمی‌آورم، چنان بزنمت  که تا ابد بلند نشوی، این گمان بد و این غیبت و این تجسس در نظام تغییر عالم جهنم شده، حالا ببین چی کارت بکنم، نه این سه تا گناه به این باعظمتی که خدا برای رفع تهمت از مریم بچه دو ساعته را به زبان آورد، اینقدر سنگین است آخر آیه می‌گوید ان الله تواب رحیم، اگر دلتان می‌خواهد توبه کنید، قطع کنید، به من برگردانید، من هم توبه‌تان را قبول می‌کنم، هم به شما مهرورزی می‌کنم، دو تا کار می‌کنم هم قبول توبه می‌کنم هم با شما مهربانی می‌کنم به رختان نمی‌کشم، آبرویتان را نمی‌برم، اخم نمی‌کنم، غضب نمی‌کنم، ان الله تواب رحیم.

 

 

 

 

 

 

برچسب ها :