روز دهم
(تهران حسینیه نوباوگان قنات آباد)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
درباره آیه دوازدهم سوره مبارکه حجرات که سه حرام خدا بیان شده است روایات زیادی از رسول خدا و ائمه طاهرین وارد شده است، راجع به بدگمانی و عیبجوئی از مردم و غیبت که این روایات در معتبرترین کتابهایمان نقل شده و جالب این است که بدانید بعضی از این کتابها در زمان ائمه طاهرین نوشته شده است و نویسندگان کنار خود چشمه بودند که در متن روایاتشان میگویند که سمعت عن الصادق علیه السلام، عن الباقر علیه السلام، سمعت عن الرضا علیه السلام، شنیدیم، یعنی صدای خود اهل بیت را شنیدند و بعد آمدند اینها را یادداشت کردند که بعضی از راویان ما من در احوالاتشان دقت میکردم که در زمان ائمه زندگی میکردند گاهی صد جلد کتاب نوشتند.
مجموعه این کتابهای پر شده بوده چهارصد کتاب، جالب است بدانید که خود ائمه طاهرین هم بعضیهایشان کتاب داشتند، مثلا وجود مبارک امیرالمومنین شنیدههایشان را از پیغمبر کتاب کرده بودند، امامان ما گاهی از آن کتاب روایت نقل کردند میفرمایند وجدت فی کتاب علیٍ یعنی بدانید که پایه این روایات خیلی محکم است، اینجور نیست که شنیدن و برای کسی گفتن و آن آقا هم از ذهنش استفاده کرده و یک روایتی را نوشته است. از ابتدای کار هم پیغمبر اکرم خیلی تشویق به نوشتن میکردند، ائمه هم همینطور، مثلا حضرت مجتبی یک روز در کوچه به بچه مکتبیها برخوردند، حالا به قول ما مدرسهایها، هفت هشت ده تا بچه بودند داشتند بازی میکردند حضرت ایستادند سلام کردند و با بچهها احوالپرسی کردند و فرمودند که چه کار میکنید؟ گفتند مدرسه میرویم مکتب میرویم، امام فرمودند بچهها من یک سفارش به شما دارم این را قبول بکنید قید العلم بالقلم، این روایت برای حضرت مجتبی است همیشه قلم و کاغذ پیشتان باشد حرفهای خوبی که از معلم و ازدیگران میشنوید بنویسید، یکی از آنهایی که کتاب داشته حضرت سجاد بوده البته این کتابها الان نیست ولی روایاتش به وسیله ائمه طاهرین نقل شده، و به کتابهای دیگر انتقال پیدا کرده.
آن چهارصد تا کتاب که بعضیهایش هست مثلا کتابهای فضل ابن شاذان نیشابوری، که از اصحاب حضرت رضا و حضرت جواد است بالای پنجاه جلد کتاب دارد ایشان، این مجموعه چهارصد کتاب بعدا آمد چهار تا کتاب شد، کتاب شریف کافی در سه بخش کتاب من لا یحضره الفقیه، کتاب تهذیب، و استبصار، کافی با چاپ روزگار ما ده جلد است حدود شش هزار یا پنج هزار صفحه است و نزدیک به هفده هزار روایت در آن جمع شده.
یک بخشش اصول است که تمام مسائل اعتقادی شیعه و اخلاقی شیعه در این دو جلد است، فقه نیست، و در حدود هفت جلد هم فقه شیعه است یک جلد هم یک کتابی است که خود مرحوم کلینی اسمش را گذاشته روضه یعنی باغ یعنی گلستان، یک جلد است که بسیار کتاب پرباری است آن یک جلد. این دو جلد اولش اصولش واقعا برادران تا کسی به دقت نخواند ائمه و علمشان را نمیشناسد، یک دریای عظیمی است که در حوزه علمیه دو سال پیش به من پیشنهاد شد که این اصول را ترجمه کنم، بهشان هم گفتم فهم ذهن ائمه از روایاتشان خیلی کار مشکلی است، یک مترجم کافی خیلی باید به درون ائمه نزدیک باشد که بفهمد منظورشان از این روایت چی بوده، قبول نمیکردند اما اصرار زیادی کردند بزرگان حوزه، گفتند چون شما قرآن نهج البلاغه صحیفه و مفاتیح را ترجمه کردید بالاخره قلم ترجمه الان به راه است، این خدمت را هم بکنید خدمت بسیارعظیمی است. که حدود یک سال کامل طول کشید این دو جلد حدود چهار هزار روایت است که خب همه کارهایش هم شده کاغذش هم خریده شده با این گرانی شدید، بیست و پنج میلیون فقط کاغذش شده اما خوشبختانه دیگر سی چهل میلیون تومان پول چاپش را نداریم فعلا در انبار است، در کار بیکاری است تا ببینیم بالاخره یک کسی میمیرد، ثلثش را بیاورند بدهند برایش چاپ کنیم، یا یک کسی به ذهنش میرسد که یک مقدار پولش را بدهد برای فرهنگ اهل بیت، تا آدم این روایات را نبیند نمیفهمد که ائمه ما از چه علمی، بینشی، بصیرتی، برخوردار بودند.
این مجموعه روایات سوء ظن و عیبجوئی و غیبت در این نوع کتابهاست، که من قبل از اینکه منبر اینجا شروع بشود در ده صفحه آچهار روایت هر سه بخش را از همین مهمترین کتابهای گذشتهمان جمع کردم که برایتان در این ده روزه بخوانم که مقدمات بحث در آیه شریفه بالاخره مانع از این شد که آن روایات خوانده شود. به قول معروف گر بماندیم زنده بردوزیم جامهای کز فراق چاک شده، ور بمردیم عذر ما بپذیر، ای بسا آرزو که خاک شده.
اما امروز که روز شهادت صدیقه کبری علیها السلام است من بحث را کشاندم که امروز را جمله آخر آیه را ان الله تواب رحیم، رحیم را برایتان بگویم نمیرسم تواب را بگویم، تواب صفت پروردگار است، یک روز هم عرض کردم لغات در کنار انبیاء یا پروردگار معنیاش به تناسب خدا و انبیاء عوض میشود همان لغت درباره ما یک معنی دیگر دارد در رابطه با خدا و پیغمبران و ائمه یک معنی دیگر دارد، این خیلی مهم است این را باید گویندگان یا نویسندگان خیلی حواسشان جمع باشد، مثلا مادر قرآن میخوانیم ان الله شاکر علیم، خدا شکرگزار است، خدا شکر چه نعمتی را میگذارد؟ نعمتها که همه برای خودش است مصرف هم که نمیخواهد بکند نگه هم که نمیخواهد بدارد خدا شاکر است یعنی چی؟ شکر چی را به جا میآورد؟ آخه آدم نعمت مصرف شده را باید شکر کند، خدا که مصرفکننده نیست که شکر بکند. یا بالاتر از کلمه شکر در سوره فاطر میبینیم میفرماید ان الله غفور شکور. شاکر یعنی سپاسگزار، شکور یعنی بسیار سپاسگزار، خب حالا خدا چه نعمتی را میخواهد سپاسگزاری کند نعمت مصرفی که ندارد، پس شکر در حق او به معنی سپاس غلط است بسیار سپاسگزار باز هم درباره او غلط است، اینها را من خیلی پیجوئی کردم چه روایات چه منابع عظیم لغت عرب، وقتی میگوییم ان الله شاکر علیم، معنی شاکر این است که روز قیامت نه اینکه به بندهاش بگوید خب رفتی سعی صفا و مروه این آیه برای سعی صفا و مروه است آخرش میگوید ان الله شاکر علیم، از کنار صفا تا مروه پیاده رفتی پیاده برگشتی هفت بار با این زانو درد و کمردرد، متشکرم، این معنی آیه این است؟ متشکرم که حرف نشد، خب حاجی جان کنده رفته آمده رفته آمده، خداوند پاداش او را لغت متشکرم قرار میدهد؟ اصلا اینها معقول نیست ان الله شاکر علیم معنی شکر خدا از بندهاش این است که ببینیدچقدر با شکرگزاری ما فرق دارد پروردگار در برابر عمل اندک مزد بسیار میدهد، این معنی شاکر.
ما شصت سال عبادت میکنیم محدود اندک، میبرّد، قیامت بابت این شصت سال بهشت جاویدان میدهد هم زمان ندارد هم نمیبرّد این معنی شاکر علیم، مزد فراوان در برابر عمل اندک. توّاب که از اوصاف خودش است خب این معنیاش با توابی ما فرق میکند، خدا توّاب است یعنی از یک گناهی توبه میکند؟ این که اصلا معقول نیست خدا معصیت کی را میکند که بعد از آن معصیت توبه بکند؟ توّاب درباره خدا یعنی چی؟ یعنی قبولکننده توبه، یعنی هر تائبی هر کسی میخواهد باشد هر کسی، جلوی امام حسین را بگیر پیاده کن بده دست سی هزار گرگ بعد هم پشیمان شو واقعا بیا توبه کن، یعنی برگرد به خدا توبه تاب لغتش یعنی رجع، یعنی از راه اشتباهی که میرفته برگردد به راه درست، اصلا کلمه تاب یعنی رجع برگشتن، در کلمه توبه گریه و ناله و داد و بیداد نیست، توبه عبد یعنی از این هفت هشت تا کار زشتی که سی سال است داری انجام میدهی برگرد، پشت به همه زشتیها و رو به همه خوبیها. این معنی توبه درباره ما.
اما خدا تائب است انه هو التواب الرحیم، یعنی چی خدا تائب است؟ یعنی خداوند متعال توبه هر بندهای را قبول میکند، حالا گناهش خیلی سنگین است به من و شما چه؟ مگر مانخست وزیر خدا هستیم که قضاوت بکنیم که بگوییم نه این آمرزیده نمیشود از کجا به چه دلیل؟ با چه علمی، بعد هم خدا خیلی نفرت دارد از این که کسی، کسی را نسبت به پروردگار دلسرد کند، وجود مبارک فیض کاشانی که یک روزی یک پنج دقیقهای درباره شخصیتش حرف زدم این روایت را نقل میکند بعد از فیض مرحوم مجلسی هم در جلد ششم بحار نقل میکند، که یک نفر در زمان انبیاء گذشته به یک گنهکاری گفت و الله خدا تو را نمیآمرزد، خب از کجا میگویی خدا تو را نمیآمرزد مگر خدا بهت خبر داده پیغام داده، چیزی نازل کرده بهت، آخه بد است انسان چوب انداز حرف بزند، خیلی بد است. این چوب انداز حرف زدن برای همین گمانهای انحرافی است.
خطاب به پیغمبر زمان رسید برو به این آقایی که به بنده من گفته و قسم خورده که خدا تو را نمیآمرزد بگو فعلا من این گنهکار را بخشیدم اما به خاطر این کارت الان تو را نمیبخشم، بیخود کردی بنده من را دلسرد کردی به تو چه؟ کار عباد خدا با پروردگار است، خب فرصتی نیست من تواب را برایتان موشکافی بکنم اگر فرصت بود اینقدر بحث توّاب بودن خدا شیرین است اینقدر لذتبخش است، هم بحث علمیاش و هم بحث عاطفیاش که واقعا آدم دلش نمیخواهد نه مطالعه در تواب بودن خدا تمام بشود، نه گفتنش تمام بشود، و نه شنیدنش تمام بشود. اصلا یک چیز عجیبی است آدم گاهی مات زده میشود حالا ما چون محدود هستیم ماتمان میبرد.
مثلا امیرالمومنین میفرماید که یک روز قیامت یک پروندهای را میرسند به صاحب پرونده میگویند که خودت میبینی پروندهات را اهل دوزخ هستی، لازم هم نیست آدم کافر باشد برود دوزخ، خیلیها هم خدا را قبول دارند و اعتقاد دارند اما میروند دوزخ، شما آقا اهل دوزخ هستی، راه بیفت، امیرالمومنین که جانم فدایش میفرماید خدا به فرشتگانش میگوید نگهش دارید عجله در حقش نکنید، به پروندهاش هم نگاه نکنید این بنده من خیلی این رحیم من رحیم را وارد دارم میشوم این بنده در دنیا قسطفروش بوده، یادتان است که در زمان خودمان سی چهل سال پیش همه چیز میرفتیم میخریدیم، آدمهای مال مردمخوری هم نبودیم چک و سفته هم نمیدادیم، شبهای جمعه شاگرد مغازه میآمد قسطش را میگرفت و میرفت راحت زندگی میکردیم این به شاگرد مغازههایش مثلا دو سه تا قسط جمع کن داشت، عصرهای پنجشنبه میگفت بروید این سی تا آدرس قسطهای جنسهایی که خریدند بگیرید بیاورید اما اگر یکی آمد دم در گفت که ببخشید من این هفته ندارم قسط بدهم نایستید، برگردید. اصلا بهش نگویید ما هفته دیگر هم میآئیم هیچی نگویید. گاهی هم دو سه بار این شاگردها میروند در خانهها میگویند نداریم معلوم میشود ندارند بعد این تاجر به اینها میگفت دو سه بار رفتید ندارند معلوم میشود ندارند ولشان کنید دیگر نروید. این بنده من در دنیا یک کسی را که میفهمید نمیتواند دیگر قسط بدهد میگفت آزاد بگذارید حالا خودش آمده چیزی ندارد، اگر من آزادش نکنم که او بهتر از من میشود. برود بهشت. خدا مالک است ما مملوک هستیم، در دعای کمیل یک جمله دارد امیرالمومنین اینقدر خیال آدم را راحت میکند از چون و چراها، از ایراد گرفتنها، آخرهای دعا میگوید فانک فعال لما تشاء، تو اختیار داری که با خداییت که علمی، حکمت هستی، بصیرت هستی، یقین هستی، تو اختیار داری آزاد هستی هر کاری که به تناسب خدائیت بخواهی بکنی بکنی. هیچ کس هم حق سوال از تو را ندارد. هیچ کس. ولی کارت کار درستی است میگویی این بنده من آنی که نداشته گفته رهایش بکنید حالا خودش آمده ندارد اگر من رهایش نکنم که او بهتر از من میشود.
ان الله تواب رحیم، خب این قرآن خداست و در اختیار ما، به نظرتان چند بار خدا در این قرآن که سی جزء است حدود صد و چهارده سوره است، چند بار پروردگار در این قرآن رحمت خودش را مطرح کرده؟ و چرا اینقدر مطرح کرده؟ من فقط یک جمله لطیف برایتان بگویم این فکر کنم همیشه یادتان بماند آخه بعضی جملات را آدم واقعا دیگر یادش نمیرود اولا چند بار خودش را به رحمت معرفی کرده؟ دویست و هفتاد و شش بار، اینها را من خودم نشستم شمردم از جایی نگرفتم یعنی چشم گذاشتم قلم برداشتم دانه دانه آیه مربوط به رحمت را شمردم دویست و هفتاد و شش بار این معنیاش یعنی چی؟ معنیاش یعنی گنهکار تو بیمار هستی، من هم طبیب هستم از من طبیب دویست و هفتاد و شش دفعه میگویم ناامید نباش برگرد معالجهات میکنم، اصلا دویست و هفتاد و شش بار یعنی اوج دلگرمی دادن، اوج دلگرمی دادن.
رفته بودم دیدن یکی از علمای بزرگ حالا شما نمیشناسید برای یک استاد دیگر بود آن وقت که سرپا بود زیاد میدیدمش، خیلی آدم سنگین و رنگین و وزینی بود، نمیدانستم هم در چه حال است اما وقتی در خانه را زدم در را باز کردند گفتم آمدم ایشان را ببینم آنها هم چیزی نگفتند، گفتند تشریف بیاورید وقتی رفتم در اتاق دیدم در حال مرگ است دیگر چشمش بسته است و خیلی نمیتواند حرف بزند و نمیشد هم بهش بگویند که فلانی از تهران آمده دیدنت، نمیشد. دیگر آن طرف بود. یک نفسی این طرف بود.
یک عالم آن شهر هم که سید هم بود آن هم آمده بود دیدنش، به من گفت که فلانی الان این در چه وضعی است؟ گفتم در بهترین وضع است، گفت چطور؟ خیلی دلت گرم است، گفتم خیلی، گفت به چه دلیل در بهترین وضع است؟ گفتم من آیه برایت نمیخوانم روایت هم برایت نمیخوانم فقط یک مسئله عینی طبیعی برایت میگویم تا بفهمی این الان در چه وضعی است، این حرفی که من الان برای شما هم دارم میزنم تجلی رحمت الهی است، گفتم چند سالش است؟ گفت هشتاد و سه چهار سالش است، گفتم از کی آمد در مردم؟ با این لباس روحانیت؟ گفت خب همشهری من است از بیست سالگی، یعنی شصت و هشت سال در مردم بود گفت بله، گفتم این شصت و هشت سال چه کار کرد؟ گفت شصت و هشت سال منبر رفت، من دیده بودم منبرش را منبرهای خیلی مایهداری بود، شصت و هشت سال منبر رفت، شصت و هشت سال برای مردم نماز جماعت خواند، شصت و هشت سال در کوچه و در خیابان با یک اخلاق خیلی خوشی امر به معروف و نهی از منکر کرد، شصت و هشت سال زن و دختر باحجاب بودند، گفتم که پس این آقا که الان دارد میمیرد شصت و هشت سال با عرق ریختن دنبال خدا و اهل بیت دویده فکر میکنی بعد از شصت و هشت سال حالا خدا و اهل بیت در این وضع رهایش میکنند و میروند؟ یعنی هیچ؟ یعنی شصت و هشت سال دویدن هیچ؟ یعنی همین الان که بالاترین احتیاج را به خداواهل بیت دارد خداوند متعال میگوید به من چه، امام حسین هم میگوید خب حالا دارد میمیرد که میمیرد به من چه، این معقول است از خدا و اهل بیت که آدم شصت و هشت سال و هفتاد سال دنبال خدا و اهل بیت بدود و بعد دم مردن اصلا هیچی محل نگذارند به آدم و هیچ کاری نکنند.
چنان این آخوند زد به گریه گفت حالا اینی که دارد میمیرد ولش کن تو من را بیدارم کردی، خب بله همینطور است، یعنی مفت مفت، شما حالا ده روز که نه ما از بچگیمان اصلا کارمان این بوده محرم و صفر خواب به آن شیرینی را در تابستان و برف و باران انداختیم دور با عجله بلند شدیم وضو گرفتیم، پیراهن مشکی پوشیدیم حالا بچه بودیم مادرمان میگفت ننه چه کار داری میکنی دیر شد ننه، ننه دیر شد، یک عمرآدم بدود آخر کار که نیازمند میشود امام حسین کجایی؟ نیست، علی جان کجایی؟ نیست، خدایا این کنت یا ولی المومنین کجایی؟ نیست، این که نشد حرف. این که خیلی بیمزه است خیلی.
بعد میخواستم بهش بگویم حالا برایت قرآن بخوانم دیگر چیزی نگفتم دیدم خیلی دارد گریه میکند، حالا برای شما یک آیه بخوانم، الذین قالوا ربنا الله، ما را دارد میگوید ما یک عمری است داریم میگوییم خدا دنبال خدا هستیم، دوست داریم خدا را، شئون خدا را دوست داریم، پیغمبرش را دوست داریم، ائمه را دوست داریم، خاک کف کفش فاطمه زهرا هستیم اینها را دوست داریم، الذین قالوا اینجا زبانی نیست قالو این آیه اعتقادی و عملی است، الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا، و ایستادم خیلیها دنبال تمدن امروزی دویدند و دنبال این تغییرات دویدند دنبال ماهوارهها دویدند و دنبال بیدینی دویدند، همین زمان ولی ما ایستادیم، زمان شاه ایستادیم الان هم ایستادیم از بچگی تا حالا هم مسیرمان همین یک دانه مسیر بوده. عبادت خدا، شرکت در جلسات، کسب حلال، و در مقابل تغییرات زمان و جامعه تغییر نکردیم، إِنَّ اَلَّذِينَ قٰالُوا رَبُّنَا اَللّٰهُ ثُمَّ اِسْتَقٰامُوا ﴿فصلت، 30﴾. چه میشود اینها وقت مرگشان؟ الان میخواهند بروند یعنی خانه و زندگی و زن و بچه را بگذارند و بروند، الان دم مردن چه وضعی پیدا میکنند؟ تتنزل این قرآن است دیگر روایت نیست کسی در آن خدشه کند، تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ اَلْمَلاٰئِكَةُ أَلاّٰ تَخٰافُوا من فرشتگانم را میفرستم بالای سرش حالا آنهایی که کنار رختخواب هستند که نمیبینند، من دارم میبینم و فرشتگانم بهش میگویند که یک چند لحظه دیگر باید بیایی آنور اصلا نترس، وَ لاٰ تَحْزَنُوا این که خانهات را میگذاری زن و بچه و عروس اینها را هم غصه نخور و ابشروا بالجنة التی کنتم توعدون، ما آمدیم بهت بگوییم نه بترس، نه غصه بخور، و آمدیم بگوییم بهشت منتظرت است حالا هنوز نمردیم تازه در دالان مرگ هستیم آن وقت میدانید این مرگ با این پیغامها چه لذتی دارد؟ حالا میفهمیم معنی حرف بچه سیزده ساله را که اعتقاد به این حرفها داشته که بلند شود بگوید عموجان موت عندی اهلا من العسل، خب این مردن این شکلی معلوم است شیرینتر از عسل است.
فِيهٰا مٰا تَشْتَهِيهِ اَلْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ اَلْأَعْيُنُ وَ أَنْتُمْ فِيهٰا خٰالِدُونَ ﴿الزخرف، 71﴾، این رحمت خداست، یک کلمه دیگر هم بگویم که رحمت خدا را میشود جلب کرد با ایمان، عمل صالح، توبه، گریه، خدمت به مردم، هزینه کردن پول در راه خدا، اینها همه کانال جلب رحمت است، این کارها را نداشته باشم رحمت هم با من سروکاری ندارد، زمینه میخواهد جلب رحمت. واقعا زمینه میخواهد.
خوش به حالتان یعنی خوش به حال همهمان. خیلی است یک انسانی که سومین شخصیت عالم است اول خدا، بعد پیغمبر بعد امیرالمومنین هیچ جا به زانو درنیاید اما وقت دفن زهرا به زانو دربیاید، چطوری به زانو درآمده؟ کسی نبود که نصف شب بچهها هم که کوچک بودند بزرگترینش امام مجتبی هفت سالش بود یا هشت سالش بود، به زانو درآمد یعنی چون تک و تنها بود میخواست بدن را بلند کند سرازیر میان قبر کند نمیشد نه نه اولا بدن سنگین نبود زهرا بله زمان پدرش قد رشید و هیکل پیغمبر و اما الان که میخواهد دفنش کند امام صادق میگوید از آن بدن غیر از پوست و استخوان چیزی نمانده بود میتوانست وسط بند کفن را بگیرد و بلند کند.
مانده بود آخرش طبق راهنمایی قرآن پناه به نماز آورد بلند شد کنار قبر و استعینوا بالصبر و الصلاة، دو رکعت نماز خواند یک مقدار که به قول ما از نماز انرژی گرفت وارد قبر شد، بدن را روی دست بلند کرد، خواباند روی خاک، حالا باید بند کفن را باز کند صورت را روی خاک بگذارد، صورتی را که دارد میبیند طبیعی نیست صورتی است که جراحت دیده، سرخ شده، صورتی است که ضربه خورده، از قبر آمد بیرون لحد چید خاک ریخت زمینگیر شد،