روز دوم
(تهران مسجد جامع بازار)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
قرار با شما برادران و خواهران این بود که در این پنج روز هرروز از یکی از پنج نفر اهل بیت رسول خدا، امیرالمومنین صدیقه کبری، امام مجتبی حضرت سیدالشهدا مطالبی نقل بشود، مجموعه مطالبی که این پنج نفر در دوره عمرشان برای مردم بیان کردند که مطالب حضرت صدیقه هم کم نیست، مجموعه روایات و خطبهها و دعاهای حضرت حدود چهارصد صفحه میشود، یک فرهنگ جامع و کاملی است. اینها برای مردم بیان شد که مردم، مرد و زن، به کار بگیرند و حرکاتشان را، زندگیشان را، زن و بچهداریشان را، پول درآوردنشان را، با این حرفها هماهنگ کنند.
برای چی هماهنگ کنند؟ اگر هماهنگ نکنند چه میشود؟ حالا یکی نمیخواهد زندگیاش را با راهنماییهای پیغمبر و امیرالمومنین و صدیقه کبری و امام مجتبی و ابی عبدالله هماهنگ کند چه میشود؟ اولا در خود این روایات است که اگر مرد و زن زندگیشان را هماهنگ کنند با این فرهنگ صددرصد خیر دنیا و آخرتشان تامین میشود، سالم زندگی میکنند، سالم میمیرند، سالم هم وارد قیامت میشوند.
وَ سَلاٰمٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا ﴿مريم، 15﴾، یک امنیت کامل دنیایی و یک امنیت کامل آخرتی، اما اگر مرد و زن دلشان نخواست عمل بکنند، چی میشود؟ در حقیقت اینها طبق یکی از آیات قرآن کلنگ به دست گرفتند و دارند ساختمان انسانی و الهی وجود خودشان را آرام آرام تخریب میکنند. يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ ﴿الحشر، 2﴾، این آیه قرآن است. با دست خودشان خودشان را دارند خانه خراب میکنند، اینی که خدا دارد میبیند اینی که خداوند متعال دارد مشاهده میکند که خیلیها به خاطر دور شدن از این مسائل تربیتکننده دارند خودشان را خانهخراب میکنند حالا قبول داشته باشند یا نداشته باشند ممکن است یکی بگوید نه من یک پول حسابی دارم و خانهام هم محمودیه شميران است و پول بانکم هم فراوان است و زن و بچه هم در رفاه هستند و سفرهای خارجی لذتدار هم میروم کجا خانه خراب هستم؟ خب این نمیفهمد که خانه خراب است، یعنی قرآن مجید میگوید این در غفلت کامل است. و هم عن الآخرة هم غافلون، روی یک سکه را میبیند سکه را یک رویش را میبیند قرآن میگوید روی دومش را نمیبیند که بدون هماهنگی دارد برای خودش تامین آتش دوزخ میکند.
خیلی مهم است که صریحا در قرآن میگوید تمام گناهانی که بشر مرتکب میشود خود گناه آتش دوزخ است خود گناه، نه اینکه دوزخ را من با نفت و با گاز و زغال سنگ و با بنزین شعلهور میکنم اصلا دوزخ مواد سوزنده ندارد، ماده سوزندهاش و ماده آتشزا صریحا میگوید خود انسان است، بنزین و زغال سنگ و نفت جهنم خود انسان است فَاتَّقُوا اَلنّٰارَ اَلَّتِي وَقُودُهَا اَلنّٰاسُ وَ اَلْحِجٰارَةُ ﴿البقرة، 24﴾، حجاره که خب زمین جهنم است دیوارهای جهنم است اما آتش گیره جهنم خود انسانها هستند. یعنی اینها هستند که وقتی قیامت وارد میشوند پرده میرود کنار از چشمشان گوششان، زبانشان، دستشان، شکمشان، غریزه جنسیشان، پایشان، به خاطر اینکه هر هفت تا عضو را یک عمری وارد گناهان کبیره و به خیال خودشان خوشی و لذت کردند آتش میزند، این متن قرآن است.
یک خرده روشنترش هم در سوره نساء بیان میکند یک کسی که نشسته سر یک سفرهای که خودش برای خودش تهیه دیده بهترین غذا، شربت، سالاد، خورشت، کباب، یک لم هم داده دارد میخورد ولی حرام است إِنَّمٰا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نٰاراً﴿النساء، 10﴾، همان وقت دارد آتش میریزد در شکمش، اما چون دنیاست من هم اهل رحمت و محبت هستم، پرده روی این آتش است ولی این لقمههای حرام خود آتش است که دارد میریزد در شکمش ولی حرارت ندارد فعلا، گلو را نمیسوزاند، مری را نمیسوزاند، معده را نمیسوزاند، اما اینها هفتاد سال جمع میشود قیامت از شکم به صورت آتش میزند بیرون خود خورنده را میگیرد. این حرام است. این یک کار حرام است خوردن حرام یک کار حرام است حالا حرامهای دیگر هم هست.
زناکار در قیامت از عضو زنایش آتش میزند بیرون این آتش هم پروردگار کنارش آتشنشانی نساخته، که اهل جهنم تلفن بزنند سی تا ماشین بیاید و این آتشها را خاموش کند، نٰارُ اَللّٰهِ اَلْمُوقَدَةُ ﴿الهمزة، 6﴾ اَلَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى اَلْأَفْئِدَةِ ﴿الهمزة، 7﴾ عَلَيْهِمْ نٰارٌ مُؤْصَدَةٌ ﴿البلد، 20﴾ خاموشی ندارد چون ملک خود مردم است، خدا ملک کسی را ازش نمیگیرد میگوید جهنم را خودت ساختی مالت است من خدای غاصبی نیستم که بیایم جهنمت را غصب کنم، و مامورهایمان را بفرستم جهنم را ازت بگیرند، جهنم خودت هستی، وجود خودت است نمیشود گرفت، اگر جهنم را بگیرد جهنمی هم نمیماند اگر بگیرد، اصلا جهنمی نمیماند یعنی انسانی نمیماند، دوزخ خودانسان است بهشت هم در قیامت خود انسان است.
شرح حال یک بزرگی را در یک کتاب شش جلدی میخواندم البته قبل از اینکه این کتاب نصیبم بشود میشناختمش، انسان خیلی والایی بود، آدم چشمداری بود، آدم درستی بود، این در تهران زندگی میکرد، ذکر خیرش را ناصر الدین شاه خیلی شنیده بود، یک روز که سرحال بود گفت این را یک نهار دعوت کنیم بیاید سر سفره من، گفتند اعلی حضرت نمیآید اینها آدمهایی نیستند که حالا برویم بگوییم شاهنشاه دعوتت کرده دهانش آب بیفتد و حالی به حالی بشود و فکر کند حالا شاه دعوت کرده یک چیزی است، اصلا ارزش اینها برای این حرفها قائل نیستند، ولی حالا شما امر میکنی میرویم و رفتند و نمیآمد و قبول نمیکرد و تهدیدش کردند باید بیایی، خب اگر رفع بلا از خودم به این است که من بروم یک نهار بخورم و هیچ راه فراری نباشد غذا را هم میدانم حرام است میافتم طبق قرآن در گردانه اضطرار حرام برای من حلال است ولی برای آنی که سفره را میاندازد حرام است. چون قرآن همه راهها را به روی ما باز گذاشته اگر مضطر شد فَمَنِ اُضْطُرَّ غَيْرَ بٰاغٍ وَ لاٰ عٰادٍ فَلاٰ إِثْمَ عَلَيْهِ ﴿البقرة، 173﴾، گناهی نیست برای شما حالا تفنگش را روشن کرده یقین هم هست میزند، ده تا تیر الان خالی میکند میگوید جناب، حاج آقا با این عرقچین، با این عبایت، با این قباي بلندت، با این محاسنت، این لیوان مشروب را بخور وگرنه خالیاش میکنم هیچ راه فراری هم نیست خب بخور جانت را نجات بده گناه نکردی. دید تهدید شد، گفت میآیم. کی بیایم؟ گفتند مثلا سه شنبه، چهارشنبه بیا.
ناصر الدین شاه هم آن روز گفت من مهمان دارم یک سفره حسابی بیندازید نشست سر سفره، خود شاه شروع کرد، به این مرد الهی گفت غذا را میل کنید گفت میل ندارم، گفت من دعوتتان کردم یک نهار خدمتتان باشیم گفت اصلا میل ندارم، یعنی نمیکشم که حتی یک لقمه بخورم، گفت چرا؟ آستینش را بالا کرد این چیزها اتفاق افتاده من خودم یک مسائلی را در همین زمینه دارم خودم دارم بیواسطه، باواسطه که آدم امروز میترسد بگوید مردم بگویند افسانه است نه افسانه نیست، برای من که خودم در این جریانات بودم اصلا نمیتواند افسانه باشد برای من مثل خورشید روز روشن است که واقع شده. دستش را برد در دیس پلوی سفید مشتش را پر کرد، جلوی ناصرالدین شاه بلند کرد روی خود دیس فشار داد برنج پخته را از لای انگشت دستش هفت هشت قطره خون چکید روی پلو گفت من میل ندارم این سفره برای خون دل این مردم مظلوم است، برای پولهای این ملت است، من نمیتوانم بخورم تو میتوانی بخوری همه سفره را بخور. حرام خونخوری است، آتشخوری است، کلنگ به دست خود انسان است برای تخریب ساختمان انسانیت، برادرانم، خواهرانم، یک مقدار بیاییم دقیقتر زندگی کنیم، این روایات اهل بیت برای ساختن انسان و تامین خیر دنیا و آخرت انسان است من سابقه این کاری که میخواهم بگویم نمیدانم از کی است ولی معماران شیعه، بناهای شیعه، عملههای شیعه، نقشهدهندگان شیعه، در تهران، اصفهان، تبریز، شیراز، همدان، و شهرهای بزرگ مشهد، زمانی که میخواستند بازار بسازند بر مبنای فرهنگ اهل بیت و خواست اهل بیت ساختند آمدند بازار را در سه قسمت ساختند مسجد، مدرسه علمیه در فقه اهل بیت، مغازه، یعنی آمدند این نقشه را دادند که بازاری قبل از باز کردن مغازه ولو پول خرج کنید ده تا پانزده تا یک عالم وارد به فقه را بگویید آقا یک ساعت صبح بیا در این مدرسه روبروی اینجا همینجا هم حوزه علمیه است، ما ماهی هفتصد هشتصد تومان بهت میدهیم، ما دویست سیصد تا هستیم، هشت تا نه بیاییم بشینیم حلال و حرام به ما یاد بده، اول حلال و حرام، بعد مغازه، سر ظهر هم نماز جماعت یعنی بازارها را راه بهشت ساختند، راه معرفت، راه تجارت وصل به معرفت، راه عبادت وصل به تجارت و معرفت.
الان در این بازار تهران چند تا بازاری صبحها میروند در این مدارسی که دروس اهل بیت را در آن میدهند بشینند با اشتیاق و با درخواست بگویند آقا حلال و حرام را به ما یاد بده خب بله یک آدم فقیهی میخواهد بیاید مدرسه ماشین باید بگیرد بیاید ماشین بگیرد برگردد، این هوا را بخورد سینهاش خراب بشود برود دکتر مجانی که نباید مفت خود بدانند مردم، این شکل بازار شیعه، معرفت، تجارت، عبادت، اما الان تجارتش مانده یک تعدادی از مردم هم عبادتشان مانده. معرفتش نیست، عبادتش به طور فراگیر نیست، اگر همه مغازهدارها میخواستند بیایند در مسجد بازار راه نمیشد که حالا دو روز منبر است ولی بعد از منبر شما یک سوم میشوید.
خب امروز نوبت روایتی از وجود مبارک امیرالمومنین علیه السلام است، این روایت سه جمله است غوغا کرده امیرالمومنین، معجزه همین است که در سه جمله یک خط من یادداشت کردم و آمدم اینجا یعنی یک خط اضافه نشده یک خط، که بیاورم این ور خط بقیهاش را، معجزه این است که در یک خط امیرالمومنین همه خوبیها و بدیها را بیان کرده است در یک، الزهد، این زهدی که میگویند حالا در آیات، در روایات، در زندگی انبیا، در زندگی اولیاء، در زندگی عرفا، در زندگی علما ما هم از بچگیمان شنیدیم فلانی زاهد است، ما پیشنمازهایی در این منطقه داشتیم اصلا فامیلشان به خاطر رفتارشان زاهد بود این فامیل شناسنامهایشان نبود، چون زاهد بودند میگفتند زاهد، الزهد امام زهد را که بیان میکنند میفرمایند زهدی که این همه انبیا کتب آسمانی، روایات، رویش تکیه دارند ترکیبی از سه حقیقت است، هر کسی این سه حقیقت را دارد این ماموم امیرالمومنین است چون خود امیرالمومنین در رأس همه زاهدان عالم است. یک بخش زهد قصر الامل این است که انسان آرزوهایش در حد حدود شرعی و اخلاقی باشد آرزوی پول دارد عیبی ندارد پر این آرزو را رها نکند تا فرو برود در ربا و رشوه و اختلاس و غصب و دزدی بگوید آرزو دارم یک خانه دو هزار متری داشته باشم، با این پولها که نمیشود، آرزو دارم یک ماشین یک میلیاردی داشته باشم با این پولها که نمیشود ما باید بزنیم جاده خاکی، بخواهیم از حلال تامین بکنیم آرزویمان برآورده نمیشود اما اگر این آرزوها به جا باشد، به اندازه باشد، کوتاه باشد، عیبی ندارد آقا چه آرزویی داری؟ یک خانهای که زن و بچهام در آن راحت باشند آرزو دارم بسیار عالی، برو دنبال پول حلال از خدا هم کمک بخواه بگو خدایا تو گفتی دعا کن من مستجاب میکنم من را یاری کن، من نمیخواهم دنبال حرامت بروم من یک آرزوی مشروع دارم، اما آرزوهای خارج از حدود یقینا انسان را به حرامها خواهد کشید.
یک راهنمایی عجیبی امیرالمومنین به حضرت مجتبی دارند، میفرمایند حسن جان تا آخر عمرت در زندگی مادیات همیشه به پایینتر از خودت نگاه کن، الان نان و آبگوشت داری به آنی نگاه کن که غیر از نان و ماست گیرش نیامد خدا را شکر کن که چه لطفی بهت کرده آبگوشت داده، به لباست قانع باش به آنی نگاه کن که به شلوار و کتش شش تا وصله دارد جوراب هم ندارد کفشش هم لنگه به لنگه است، به همین ماشینت قانع باش به آنی نگاه کن یک دوچرخه سی سال عمر زیر پایش است، دارد اصلا این میلههایش از هم در میرود، هیچ وقت حسن جان در امور مادی به بالاتر از خودت نگاه نکن نرو هر روز از جلوی کاخ نیاوران رد شو بگو میرسد که ما هم همچنین خانهای پیدا کنیم نمیرسد، یک همچنین روزی نمیرسد.
اما در امور معنوی حسن جان، همیشه به بالاتر از خودت نگاه کن به پیغمبر نگاه کن ببین از پیغمبر چقدر کم داری، آن را جبران کن، این یک بخش است در شنیدن همین حرف امیرالمومنین و قبول کردن چنان آدم راحت میشود، بیدغدغه، بیاضطراب، آدمی که غرق در آرزوهای نامشروع و دست نیافتنی است هی دارد اعصاب خودش و زن و بچهاش را بمباران میکند چرا نمیشود، چرا نشد، کی را باید ببینیم؟ کجا باید برویم؟ چرا همه بردند، چرا من نبرم؟ چرا همه خوردند چرا من نخورم؟ چه خبرت است؟ چند روز مگر در این دنیا هستی؟ این دو روزه را به حلال خدا خوش باش کیف کن، امیرالمومنین میگوید مومن دو تا زندگی لذتبخش دارد یکی در دنیا یکی در آخرت، اما جمله دومشان چقدر زیباست میفرماید زهد یعنی شکر کل نعمة این که هر نعمتی خدا بهت داده شکرش را به جا بیاوری بروم سراغ قرآن ببینم خدا شکر را چطوری معنی کرده. این که شکر یعنی الحمدلله الهی یک میلیون بار شکر، شکری که خدا میگوید این است؟
قرآن در سوره نمل احتمالا میگوید اِعْمَلُوا آلَ دٰاوُدَ شُكْراً ﴿سبإ، 13﴾ این شکرا از نظر ادبی مفعول لاجله است و وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبٰادِيَ اَلشَّكُورُ، اگر شکر یعنی الحمدلله که هفتاد میلیون ملت ایران زن و مردشان خیلی میگویند الحمدلله، پس چرا خدا میگوید قلیل این آیه شکر را اینجور معنی کرده که نعمت را فقط و فقط در راه مثبت خرج کن، فقط. این پول را برندار برای بچهات عروسی مختلط زن و مرد با هم بگیر، این پول را برندار در عروسی دخترت غذاي ناب سرو کن برای مهمانها، این پول را برندار برو دنبال یک زناکار گرانقیمت بگوید دو میلیون میگیرم ده دقیقه میتوانی پیش من باشی، شکر نعمت یعنی نعمت را به جا خرج کردن، و مقام شاکران چقدر عظیم است که شب عاشورا در هفتاد و دو نفر تنها دعایی که کرده من دعایی دیگر ندیدم از ابی عبدالله شب عاشورا تنها دعای که کرده این بوده دستش را بلند کرد گفت فجعلنا من الشاکرین خدایا من و این هفتاد و دو نفر را از بندگان شاکرت قرار بده که زبانمان و چشممان و حالمان و جانمان را درست هزینه کنیم.
اما بخش دیگر زهد و الورع اما حرم الله علیک از همه حرامهای خدا این پنجاه شصت ساله چشم بپوشید، نجس نکنید خودتان را، فردا هم نوبت گفتههای صدیقه کبری است، خدایا قسم زیاد دارم بدهم اما یک نامه از امام دوازدهم دیدم یک سال است در یک کتابی به دستم آمد، الان هم یادم نیست به کی نوشته حضرت در غیبت صغری، نوشته هر وقت دچار مشکل شدید و دلت میخواست این مشکل نماند حل بشود خدا را به زینب کبری قسم بده، خدایا به زینب کبری، خدایا به صدیقه طاهره مادر زینب کبری، توفیق فهم دینت را و عمل به دینت را به ما و زن و بچهها و نسل و مردم این کشور عنایت بفرما.
نمیدانم من باید یک ساعت کامل گوشه اندکی از شخصیت حضرت زهرا را برایتان بگویم بعد مصیبتش را بخوانم اینجوری واقعا نمیشود که فکر نکنید علی زن از دست داده نه، علی منبع تمام ارزشهای الهی و انسانی را از دست داد این را من باید تحلیل میکردم اما وقت یک همچنین منبع ارزشی رفته، حالا عکس العمل سختی این مصیبت را از زبان خودش بشنوید، من هم راحت نمیتوانم بگویم.
دختر پیغمبر سر قبرش دارد میگوید نفس من در سینه من گرفته نه بالا میآید نه پایین میرود، شنیدید که میگوید نفسگیر شدم، حالا کنار قبرت یک آرزو ، آن وقتی که خودش دارد میگوید سی سالش است دختر پیغمبر ای کاش این نفس من گیرش که برطرف شد خواست بیاید بیرون جانم هم با آن بیاید بیرون و من زنده نمانم. دختر پیغمبر لا خیر بعدک فی الحیاة و انما من تا زنده باشم دیگر گوهری مثل تو منبعی مثل تو، پیدا نمیکنم، من دیگر بعد از تو آرامش ندارم، بعد از تو شب راحتی ندارم. دیگر زهرا اشک من بند نمیآید تا زنده باشم الان هم که کنار قبرت دارم زار زار گریه میکنم گریهام از ترس است نه از داغ تو میترسم که دارم گریه میکنم، ترسم هم این است مخافة ان تطول حیاتی که بعد از تو زیاد زنده بمانم. تحمل مصیبت تو خیلی مشکل است.
علی جان این حرفهای شما کنار قبر است نه کنار بدن نه کنار زخمها، نه کنار گلوی بریده. حرفهای کنار آن بدن جور دیگر بود صلی علیک یا رسول الله ملیک السماء هذا حسینک مرمل بالدماء مقطع الاعضاء مسلوب العمامة و الرداء
...