روز چهارم
(تهران مسجد جامع بازار)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
آنچه که در کتابهای شیعه آن هم معتبرترین کتابها از وجود مبارک حضرت مجتبی نقل شده است الا یک قطعه پاسخ و پرسش مربوط به بعد از شهادت امیرالمومنین تا شهادت خود حضرت است ده سال.
امام با همه آن علمشان چرا زمان پدر روایت ندارند خطبه ندارند، پدرشان هم سی سالی که در روزگار پیغمبر بودند روایت و خطبه ندارند. امیرالمومنین حدود یازده هزار کلمه قصار دارند که مرحوم آقا جمال خوانساری در قرن دهم در شش جلد این یازده هزار را جمع کرده و هر کدامش را دو خط، سه خط، چهار خط شرح داده. یک نهج البلاغه هم حضرت دارند که هشت برابر نهج البلاغه را هم دانشمند محترم، مرحوم محمودی طول پنجاه سال گشتن در کتابها، زمانی که سایت نبود، سی دی نبود، کامپیوتر نبود، لپ تاب نبود جمع کردند به نام مستدرک نهج البلاغه که با خود نهج البلاغه میشود نه جلد ششصد تا هفتصد صفحه. اینها همه محصول بعد از درگذشت پیغمبر است.
ممکن است شما بفرمایید امیرالمومنین شانزده هفده سالش بود که خدا از او در آخرین آیه سوره رعد به عنوان من عنده علم الکتاب یاد کرده، یعنی شانزده هفده ساله بود که ایشان کل دانش کتاب را که ما به طور یقین نمیدانیم دانش کتاب قرآن است، دانش کتاب کل کتب آسمانی است؟ دانش کتاب لوح محفوظ است؟ قرآن توضیح نمیدهد. پیش امیرالمومنین بوده در شانزده هفده سالگی در مکه، ولی چطور سی سال وجود مقدسشان یک روایتی، یک خطبهای، یک کلمه قصاری نداشتند، علتش این بود که با بودن پیغمبر اکرم وجود مبارک امیرالمومنین در کنار ایشان فقط گوش بود، زبان نبود، اینقدر ادب بالا بود، حالا هرچی از این مسئله میخواهید درک بکنید بکنید، ادب تا کجا، که آدم علم گستردهاش را در سینهاش سی سال نگه دارد و هیچی نگوید.
چون همه مسئول بودند که کنار پیغمبر فقط گوش باشند، نه زبان. یک رسم خوبی که بعد از تمام شدن نماز عشاء در مسجدهای تهران بود الان نمیدانم هست یا نه من چند سال است تهران نیستم، ولی بودم در نماز جماعتها شرکت میکردم، از زمانی که بچه کلاس اول ابتدایی بودم میرفتم نماز جماعت، این خواندن دو آیه آمن الرسول بود که به نظر من که پنجاه سال است با قرآن سروکار دارم، سه بار قرآن را ترجمه کردم، الان هم یک تفسیر سی جلدی به تقسیم خودم سی و شش جلد به قرآن نوشتم که تا آیه سیام سوره مریم شده، این سی و شش جلد.
لبه تیز آیه آمن الرسول این جمله است، و المومنون این نیست حالا اشاره میکنم و المومنون کل اهل ایمان واقعی، نه اهل ایمان زبانی، آنهایی که ایمان قلبی دارند، آنهایی که رفتن بالاخره یا حوزههای علمیه یا پامنبرهای عالمانه و با شنیدن به یقین رسیدند، آنهایی که مومن واقعی بودند، آمَنَ اَلرَّسُولُ بِمٰا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ اَلْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّٰهِ وَ مَلاٰئِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لاٰ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ ﴿البقرة، 285﴾ این لبه تیز آیه است وَ قٰالُوا سَمِعْنٰا وَ أَطَعْنٰا پشت سرش چیست؟ و اطعنا یعنی ما در برابر خدا، پیغمبر، ائمه فضول نیستیم، زبان دراز نمیکنیم، ما گوش هستیم همین. بعد از گوش هم اهل عمل به آنی هستیم که شنیدیم یعنی گوش ما گوش قبول است نه گوش شنیدن صدا. فقط گوش قبول است.
آخه یک عدهای گوشها گوش فقط شنیدن صداست و این صدا هم از گوش رد نمیشود که وارد قلب بشود تغییر حال بدهد، باور بکند، رشد کند، تربیت بشود، مثل گوش کل حیوانات که اگر در اتوبوسها یک وقت مرغ و خروسی یکی بیاورد در ماشینهایی که گاو و گوسفند بار میکنند در هواپیماهایی که باری هستند حیوانات را جابجا میکنند نوار قرآن روشن باشد، این حیوانات صدا به گوششان میخورد اما چه تحولی پیدا میکنند؟ هیچی، چه تغییری میکنند؟ هیچی اگر من خودم را میگویم شما که همه در پیشگاه خدا احترام دارید گوشم فقط گوش شنیدن صدا باشد، با گاو و گوسفند چه فرقی میکنم؟
مومنون واقعی میگویند قالوا سمعنا ما شنیدیم به گوش قبول و اطعنا، ما یک عمری زندگی میکنیم اصلا با خدا چون و چرا نداریم، چون کنار خدا زبان نداریم، زبان داشتن کنار خدا بیادبی است، خدایا ما که وقتمان خیلی بیشتر بود نماز صبح را میکردی هشت رکعت، ظهر که گرسنه هستیم و مغازه داریم و مشتری داریم میکردی دو رکعت، نه ما زبان نداریم، ما هم تسلیم دو رکعت نماز صبح هستیم هم هشت رکعت نماز ظهر و عصر و هم هفت رکعت مغرب و عشا با اینکه از مغازه و اداره آمدیم خانه خسته و مرده دلمان میخواهد روی کاناپه لم بدهیم، حالا هفت رکعت نماز نه میخوانیم، زبان نیستیم، فضولی نمیکنیم که به خدا بگوییم خدایا دوازده ماه در این ترافیک، در گرما، در سرما، در رنج، در زحمت، تا بازار آمدم از توپخانه به این طرف از گلوبندک به این طرف، از سه راه سیروس به این طرف هم بستند، حتما علت حکیمانهای داشته که بستند اینها را هم باید یا با موتور بیاییم یا پیاده بیایم یا با این شکلهای قطار قدیمیها بیایم بعد از دوازده ماه حالا دفترهایم را رسیدم میبینم یک میلیون تومان از مخارج کل دوازده ماه قبلم اضافه آوردم، از راه میرسی میگویی دویست هزار تومانش خمس است؟ برای چی این کار را کردی؟ من عرق ریختم من زحمت کشیدم، من جان کندم نه من زبان نیستم. چشم میدهم خمس هم میدهم خوش به حال آنهایی که زبان نیستند و اینجور زبانها را قیامت قطع میکنند دیدید در قرآن که، اَلْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلىٰ أَفْوٰاهِهِمْ ﴿يس، 65﴾، میبندم این دهانها را، فضولیها را میبندم، اما آنی که نه زبان نداشته در مقابل خدا برای چی دهانش را ببندد برای چی مهار بکنم زبانش را، این دنیایی از ادب بوده.
امیرالمومنین تا پیغمبر در دنیا بودند فقط گوش بودند، بعد از دفن پیغمبر مامور بود که بعد از گوش بودن زبان هم باشد، چون خداوند دریاوار به او علم داده بود برای پخش کردن اگر بعد از مرگ پیغمبر سکوت میکرد حرام بود، اگر زمان پیغمبر زبان باز میکرد حرام بود و همین روش را حضرت مجتبی داشت تا امیرالمومنین زنده بود ایشان مطیع بود فقط، گوش. چیز عجیبی است برادران و خواهران شما همه میدانید از قول ماها هم با روایت و دلیل شنیدید که وجود مبارک حضرت سید الشهدا نه در بین مردم، نه در بین ائمه، نه در بین انبیا، در عالم هستی جایگاه ویژه دارد جایگاه خاص دارد، ما هیچ روایت و آیهای نداریم که خدا به غیر از ابی عبدالله انبیاء و ائمه و پاکان عالم را امر به گریه به غیر حسین کرده باشد، گریه عزاداری، ناله، تا قیامت آن مرحله کاملش ویژه ابی عبدالله است بعد از ابی عبدالله بر دیگران میشود گریه کرد که روایات اندکی داریم آن هم به ما شیعه یا هر کسی شیعه بشود. اما خدا به صد و بیست و چهار هزار پیغمبر نگفت بشینید برای حضرت باقر گریه کنید، اما تمام انبیا را برای ابی عبدالله در گریه کشید، نه فقط مردم را انبیا را، زین العابدین در منبر مسجد شام به مردم گفت کسی را کشتید که بعد از کشتنش فرشتگان کل برایش گریه کردند. حالا گریه فرشتگان هر گریهای که بوده ما نمیدانیم چیست، جن گریه کردند، آسمانها و زمین گریه کرد، سنگریزهها گریه کردند، درختان گریه کردند، ماهیان دریا گریه کردند، پرندگان گریه کردند، این حسین ابن علی ده سال در کنار حضرت مجتبی فقط گوش بود، یعنی میگفت امام من است، امام واجب الاطاعه من است، من حق زبان باز کردن ندارم آن حقی که خدا به من نسبت به حضرت مجتبی داده گوش کردن است این ادب.
خب این ادب را باید کل مردم یاد بگیرند، این درست نیست که در مملکت در هر شهری یک عده مسجدی و هیئتی فقط گوش باشند، اگر همه گوش بودند چی میشد؟ الان هر کسی دزدی میکند، فضول است نسبت به خدا و ائمه، گوش نیست زبان فضولی دارد چرادزدی میکنی؟ دلم میخواهد خدا و انبیا و ائمه که حرام کردند بکنند برای خودشان حرام کردند وقتی دارد دزدی میکند معنیاش این است، چرا ربا میخوری؟ چرا زنا میکنی؟ چرا نماز نمیخوانی؟ چرا روزه نمیگیری؟ چرا محبت نمیکنی؟ چرا حق زن و بچه را رعایت نمیکنی؟ چرا تلخ هستی؟ چرا دروغ میگویی؟ چرا لکهدار میکنی مردم را، چرا آبروی مردم را میریزی؟ دلم میخواهد این زبان است زبان بدتر از حیوانات است.
حالا اگر اینها هم مثل شماها گوش بودند خب ما در مملکت دزدی نداشتیم، اختلاس نداشتیم، زنا نداشتیم، ظلم نداشتیم افترا نداشتیم، روابط نامشروع نداشتیم گناهان دیگر را نداشتیم علت فقط این است که عده کثیری زبانند نه گوش، دختر خانم، خانم، چرا بیحجاب هستی؟ مادو تا مسئله داریم یا حجاب است یا بیحجابی ما این وسط بدحجابی را نمیفهمیم یعنی چی، وقتی روی زن و دختر موی زن و دختر، و اندام زن و دختر در لباسهای زن پیدا باشد خب این بیحجابی است، یعنی اینها پوشش ندارند، خب چرا اینجوری میآیی بیرون؟ دلم میخواهد این زبان است، خب خدا که در قرآن چهارده آیه بعضی از علمای بزرگ در کتابهایشان دیدم آنها بیست و پنج آیه را شمردند خودم دیدم، حالا بگو چهارده تا بگو آقا در قرآن یک دانه آیه حجاب که پروردگار به خانمها میگوید یدنین علیهن جلابیبهن، شما کلمه جلباب را از مرزهای ایران برو بیرون برو امارات، برو عراق، برو عربستان برو یمن، برو مصر، از هر کسی اولین بار که برخوردی از یک دهاتی، از یک باربر بپرس آقا یک لغت در قرآن است جلباب، جلباب یعنی چی؟ یعنی یک روانداز سرتاسری که حجم بدن را بپوشاند، عیوب بدن را بپوشاند زیباییهای بدن را بپوشاند، اگر از عربها هم باور نمیکنید به کتب معتبر لغت مراجعه کنید در کتب علمی، جلباب یعنی رواندازی که سراسر بدن را بپوشاند خب خانم چرا نمیپوشانی این که در قرآن است؟ نمیخواهم، تو نمیخواهی چی را میخواهی؟ میخواهم اینجوری بیایم بیرون، خب اینجوری بیرون آمدن که برای زنان تلاویو اسرائیل است، برای دخترهای لندن است، برای دخترهای پاریس است برای زنان واشنگتن است خب من دلم میخواهد آنجوری بیایم اصلا من دلم میخواهد آنجوری باشم. یک زبانی از اینها قیامت ببرّند، بگویم چطوری میبرّند نمیترسید؟ در سوره آل عمران میگوید و لا یکلمهم الله یوم القیامة اصلا من خدا قیامت با اینها حرف نمیزنم چون اینها هم زبان حرف زدن با من را ندارند اما یک مومن که وارد قیامت بشود بگوید یا رب، یا لبیک میگویم لبیک، وقتی من گوش باشم.
یک عالمی کنار در ورودی حرم حضرت رضا دفن است چهارچوب را الان در نظر بگیرید از مسجد گوهرشاد که وارد میشوید در دو طرف دارد، راست و چپ، وقتی میایستیم رو به حرم دست راستش یک قبر است چهار قدم با قبر حضرت رضا فاصله دارد، قبر مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضی آشتیانی، یک چهره باعظمت علمی، عملی، اخلاقی، و عرفانی بوده من یک روز هم بهتان گفتم من سه چهار تا ارتباطات با برزخیان داشتم چیزهایی را پرسیدم چیزهایی را گفتند، یک مطالبی که فقط بین من و یک نفر بوده هیچ کس نمیدانسته برزخی به خوابم آمده و به من گفته تو و آن این مطلبی را که برایت میگفت ارتباط با برزخ برای آدمهای محرم امکان دارد، حاج شیخ مرتضی را دفن کردند لحد چیدند، رفتند. یکی از چهرههای برجسته پاکیزه خانوادهاش همان شب اول قبر او را در عالم رویا زیارت کرد، گفت حاج شیخ چی شد؟ گفت من را که وارد برزخ کردند آدمی که گوش باشد، من را که آدم گوشدار زبان هم دارد اما زبانش وصل به آن گوشی است که در برابر پروردگار گرفته و انبیا و ائمه که صدای آنها را بشنود اگر هم میگوید صدای آنها را انتقال میدهد خودش که زبان نیست، این بیحجابها خودشان زبانند، رباخورها خودشان زبانند، زناکارها خودشان زبانند، ولی انسانهای الهی زبان نیستند با گوش میگیرند با زبان انتقال میدهند.
گفت چی شد؟ گفت من را که وارد برزخ کردند برزخ اسمش در قرآن است دیدید در سوره مومنون است، وَ مِنْ وَرٰائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ ﴿المؤمنون، 100﴾ یک دنیایی است بین این دنیا و آخرت همه هم دارند، گفت من را وقتی وارد برزخ کردند دیدم که پیغمبر و ائمه طاهرین بالای سرم و کنارم صف کشیدند، یک مسئله قرآنی است سوال در برزخ یک مسئله دینی قطعی است، گفت دو تا فرشته که آمدند شروع بکنند به سوال، مرتضی من ربک، من نبیک، ما قبلتک، ما کتابک، من امامک، همه اینها را باید جواب بدهی، ولی پیغمبر اکرم به هر دو گفت این هشتاد سال است که کنارفرهنگ ما گوش بوده و تبدیل، تازه مرده تازه از دنیا قدم گذاشته آمده در برزخ، هشتاد سال است خسته شده شما هر سوالی از این دارید از من بپرسید من به جای او جواب میدهم اگر آدم زبان نباشد خیلی خوب است. خیلی.
حالا امام مجتبی بعد از شهادت امیرالمومنین هم منبر رفتند، هم خطبه خواندند هم روایت دارند، امروز داشتم یکی از منبرهای حضرت مجتبی را نگاه میکردم چون به شما هم وعده داده بودم این پنج روز، روز اول از پیغمبر میگویم، روز دوم از امیرالمومنین دیروز صدیقه کبری، امروز حضرت مجتبی، فردا ابی عبدالله، یک منبر دیدم الله اکبر از این منبر، پنج کلمهاش را، پنج جملهاش که یک خط نمیشود برایتان میگویم ای کاش زمینه تفسیر بود که کاملا در قلب شما نقش میبست، جمله اولش این برای وسط منبرشان است، اول و پایانش را من کاری ندارم چون طولانی است وسط منبر قد کفاکم معونة الدنیا، این خیلی بحث دارد چون ما رزق بسط داریم، رزق قبض داریم، یک عدهای درآمدشان خوب است، یک عدهای درآمدشان متوسط است، یک عدهای زیر متوسط است اگر آدم اهل توحید باشد زبان ندارد که بگوید این چرا تریلیاردر است من چرا میلیونر هستم من چرا درآمدم کم است من چرا به اندازه خرج زن و بچهام میدهی خب ما هم اندازه قارون بده، کم میآوری مگر؟ جنس دوپا فضولی موقوف میزنند در دهان آدم.
خداوند نیاز بدنتان را از خوراک، لباس، و زن و بچه در حد لازم دنیایتان چون خیلی هم اضافه میآورید کفایت کرده، جوری برایتان رزق را نظام داده که هیچ نیازی به خوردن لقمه حرام ندارد، این یک جمله. و فرقکم للعبادة، به شما زمان داده، فرصت داده، مهلت داده در بیست و چهار ساعت که راحت بتوانید نماز بخوانید، ماه رمضان فرصت داده با معده و بدن سالم روزه بگیرید، ذی الحجه فرصت داده پول بردارید بروید حج و برگردید، برای شما زمان عبادت گذاشته این که پنج صبح بروی دنبال حضرت دلار یازده شب برگردی خانه نه نماز بخوانی، یا اگر بخوانی نفهمی چی خواندی اینجوری خدا قرار نداده برایت.
جمله سوم و حصکم علی الشکر، دعوتتان کرده که هر نعمتی را بهتان میدهم در همان جایی که خودم راضی هستم خرج بکنید، این شکر است، چهارم و افترض علیکم الذکر، بر شما واجب کرده دائم به یادش باشید که یک کسی بیست و چهار ساعته مواظب شماست، مراقب شماست، مامور دارد پروندهتان را مینویسد اعمالتان را مینویسد، حرفهایتان را مینویسد، واجب کرده یادش باشید که چه غوغایی است در این عالم، پنجم و اوصاکم بالتقوا چقدر به شما سفارش کرده دامن زندگیتان را به گناهان کبیره آلوده نکنید، نمیارزد. صرف نمیکند. این پنج تا جمله.
من تقوا را که جمله پنجم است تا حالا بیش از صد جلسه بحث کردم، عبادت را بیش از نود جلسه بحث کردم نه در این جملات بحث جداگانه مربوط به این جملات هم نبوده شکر را همینطور، این امام ماست، امام ما برابر علی گوش بود ما هم بیاییم کنار حضرت مجتبی گوش باشیم همین پنج تا را گوش بدهیم و در زندگی پیاده بکنیم قیامت دستمان را میگذارند در دست امام حسن.
خب من به همه شما عزیزانی که مکه رفتید بگویم، یادتان است سفر اول تا مدینه چمدانها را گذاشتیم در اتاق گفتیم ما یک ماه اینجا هستیم وقت خواب نیست شب بود، نصف شب بود سحربود، صبح بود ظهر بود، تا چمدانها را گذاشتیم آمدیم بیرون گفتیم چه کسانی میآیند بقیع؟ دو سه تا از رفقا گفتند ما میآئیم کی سفر دومش است یکی میگفت من، ما را میبری قبرستان بقیع، یادتان است وقتی از پلهها رفتیم بالا پشت پنجرهها، آن سفر دومی به ما گفت کنار این دیوار دو متری این چهار تا قبر خاکی را میبینید؟ این چهار تا قبر خراب را میبینید؟ اینها همه کاره عالم بودند مدینه خانه اینها بوده ولی این قبرشان است قبر اولی برای حضرت مجتبی است، یادتان است نتوانستیم از گریه خودداری کنیم میدانید پیغمبر برای گریه بر حضرت مجتبی چه ضمانتی داده؟ هر چشمی که برای حسن گریه کند من ضامن هستم که قیامت آن چشم گریان نباشد، حالا من خودم، من خودم اینجوری شدم قبر را که نگاه میکردم چون روی منبرها گفته بودم کتاب دیده بودم اصلا برایم مجسم شد که قبر را آماده کردند حالا امام ابی عبدالله آرام رفت در قبر، گفت بدن برادرم را بدهید بدن را خواباند، بند کفن را باز کرد، صورت را رو به قبله روی خاک گذاشت، معمولا مرده را که دفن میکنند میآیند بیرون، برادرها عموزادهها، بنی هاشم هر چی ایستادند دیدند ابی عبدالله از قبر بیرون نیامد آمدند جلو، دیدند در قبر خم شده صورت روی صورت برادر گذاشته، و دارد روضه میخواند برای خودش زیر بغلش را گرفتند آوردند بیرون بردند خانه حسین جان یک بار دیگر هم کنار بدن یک برادر دیگرت آمدی، آنجا میخواستی صورت روی صورتش بگذاری اما عمود آهن سر را با سینه یکی کرده بود. میخواستی بدنش را ببوسی اما همه بدن را تیر زده بودند، دو تا دستش را جدا کرده بودند، بدنی که دیدی با تو چی کار کرد که حرفی که کنار بدن قمر بنی هاشم زدی کنار هیچ کشتهای حتی کنار علی اکبر نزدی الان انکثر زهری، اینها همه معنی خاصی دارد منظور از کمر این کمر بدن نیست، یعنی عباس کمر زندگیام شکست، و انقطع رجائی دیگر امید به پیروزی برای من نیست، و قلت حیلتی دیگر نقشه من کاری امروز نمیکند یک جمله هم گفت آن را برایتان معنی کنم و انکمد قاتلی میدانید یعنی چی؟ یعنی عباس اگر امروز این مردم تا غروب من را نکشند داغ تو من را زنده نخواهد گذاشت. از من دو دست بر کمر و از تو بر زمین، دست دیگر کجاست که خاکی به سر کنم من میخواهم بلند شوم برگردم خیمه جواب بچهها را چی بدهم، اگر سراغ تو را از من گرفتند چی باید بگویم به بچههایم.
...