لطفا منتظر باشید

روز دوم

(تهران حسینیه محبان الزهرا (س))
جمادی الاول1437 ه.ق - اسفند1394 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

 الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

برای ما با اینکه تا اندازه‌ای نه خیلی کامل و جامع، با قرآن کریم و روایات آشنا هستیم به طور جد سخن گفتن از شخصیت صدیقه کبری کار مشکلی است، یا ناممکن، به دو علت، یک علتش علت منطقی است منظورم علتی که علم منطق بیان کرده علم منطق تاریخ تدوینش به زمان ارسطو برمی‌گردد در یونان. بعد از ارسطو هم در این علم کتاب‌های خیلی پرباری نوشته شده چند تایش را که الان در ذهن من هست برایتان می‌گویم.

یکی اساس الاقتباس خواجه نصیر الدین طوسی است، که هم شخصیت بسیار مهم علمی بوده در قرن هفتم، هم شخصیت مهم معنوی بوده هر دو، از نظر علمی اینقدر رده‌اش بالا بود که هنوز مورد احترام دانشمندان بزرگ شرق و غرب است. درباره اجرام آسمانی در قرن هفتم اندازه‌گیری‌هایی که کرده نزدیک به اندازه‌گیری‌های زمان ماست با این ابزارهای گسترده علمی و دوربین‌های نجومی.

در حکمت، در فلسفه، در شرح مشکلات علوم آدم کم نمونه‌ای بوده، علامه حلی که از بزرگترین مراجع شیعه است و در قرن هفتم می‌زیسته ایشان سیزده سالگی همه نوشتند مجتهد جامع الشرایط بود، نمی‌شد از او تقلید کرد چون بالغ نبود، شش سال از حله آمد مراغه ایران، و پیش خواجه درس خواند. وقتی که برگشت حلّه دایی‌اش بهش گفت، گفت خواهرزاده خواجه نصیر شغل دولتی دارد، شغل دولتی‌اش هم این بود که در دستگاه مغول راه پیدا کرد و با آن عظمت علمی و فکری و شخصیتی‌اش توانست جلوی ادامه جنایات مغول را بگیرد، همین. نان‌خور دولت نبود، خیلی خدا از نان‌خوری از دولت خوشش نمی‌آید، به داود خطاب کرد همه چیزت را می‌پسندم الا اینکه حقوق دولتی بگیری، که داود قطع کرد و آمد سراغ آهنگری.

در قرآن هم به شغلش اشاره شده است. چرا حقوق دولتی مکروه است؟ باید یک علتی داشته باشد، علتش این است که ساعت کاری دولت‌ها در کره زمین تاریخ ساعات تعیین‌شده‌ای بوده، الان در مملکت ما کار دولتی هشت ساعت است اما کی می‌تواند دقیقا کل هشت ساعت را کار بکند؟ لم ندهد روی صندلی‌اش و بخوابد و به دربان بگوید کسی را راه نده یا مشغول تلفن‌های شخصی بشود، یا رفیق‌هایش را صدا کند در اتاقش بنشینند با هم چای بخورند و بگو و بخند کنند، اگر آدم بخواهد حقوقش صددرصد حلال باشد باید هشت ساعت کار مفید برای این ملت بکند. هیچ کس را رد نکند، در را نبندد، به جای جلسه !  برای مشکل‌داران جلسه بگذارد. علتش شاید این باشد که  مکروه است.

بهش گفت برادرزاده، خواهرزاده خواجه شغل دولتی دارد تو هم شش سال پیش یک آدم دولتی درس خواندی، این شش سالت را که پیش یک آدم دولتی بودی باید کفاره بدهی به خدا، کفاره‌اش هم این است عبادت اضافه بکنی، نماز اضافه روزه اضافه، گفت که دایی جان دایی‌اش هم مرجع تقلید بود، هیچ نیازی نمی‌بینم برای اینکه شش سال کنار این انسان بودم کفاره بدهم، چون من در مراغه دائم در کلاس درسش بودم پای سخنش بودم، با او بودم، من در این شش سال یک مکروه ندیدم از او صادر بشود، نه حرام! برای ماهاست، ما هر روز حرام‌کاری داریم اما علامه می‌فرمود شش سال این آدم یک مکروه از او  سر نزد، چقدر باید تقوا بالا باشد، چقدر آدم باید ملاحظه خدا را داشته باشد که اینجور زندگی کند.

ایشان هم در منطق کتابش مفصل است، مرحوم مظفر از علمای بزرگ نجف منطق دارد، حکیم بزرگ قرن سیزدهم حاج ملا هادی سبزواری کتاب مفصلی در منطق دارد، شهید آیت الله صدر کتاب مفصلی در منطق دارد، یک حرف این علمای اهل منطق که حرف درستی است و حرف به جایی است این است که کسی که می‌خواهد کسی دیگر را معرفی کند مثلا من که می‌خواهم روی منبر شخصیت صدیقه کبری را بگویم، و معرفی کنم، تمام علمای منطق می‌گویند معرف یعنی منی که دارم معرفی می‌کنم باید اجلای از معرَّف باشد یعنی بالای دستش باشد، پایین دست نمی‌تواند بالا دست را آنگونه که هست معرفی بکند پس زهرا را باید خدا معرفی کند چون بالا دستش است پیغمبر باید معرفی کند چون بالا دستش است، بیشتر هم که دیگر ما نمی‌توانیم جلو برویم و نمی‌شود هم جلو رفت، یک حریمی است که ما نمی‌توانیم وارد بشویم. حالا پیغمبر و خدا را راحت می‌توانیم بگوییم. این یک دلیل به این دلیل هیچ عالم شیعه در هر حد از علم که باشد قدرت معرفی کامل صدیقه کبری را ندارد. چون پایین دست است بالا دست نیست.

جگر آدم خون می‌شود پاره پاره می‌شود، قلب آدم آتش می‌گیرد که به چه دلیل، به چه علت بخشی از زنان و دختران این مملکت کاری به ممالک دیگر ندارم، این مملکت سرمشق‌شان از نظر شکل و آرایش و لباس زنان و دختران تلاویو و واشنگتن و لندن است و پاریس و ماهواره‌ها و صدیقه کبری را از زندگیشان به کل حذف کردند. این خیلی جگرسوز است.

مطلب را روشن‌تر نمی‌توانم بگویم خودتان می‌دانید که زنان تلاویو و لندن و واشنگتن و پاریس چه کاره هستند، این خیلی رنج‌ می‌دهد قلب یک آدم مومن را، خیلی. یک داستانی یادم آمد فکر کنم من این داستان را بیش از چهل سال پیش در کتاب یکی از علمای گذشته شیراز دیدم که داستان هم در شهر خودشان اتفاق افتاده بود، یک عالم بزرگی در شیراز محوریت معنوی داشت، غیر حالا محوریت علمی‌اش، زمانی که شیراز برق نبوده آب لوله‌کشی نبوده، به نام حاج میرزا حسین یزدی قبرش هم در همین قبرستان حافظیه است، اینجایی که قبر حافظ است، من دو سه بار رفتم پیدا نکردم آنهایی هم که دست اندر کار آنجا بودند نمی‌شناختند دلم می‌خواست بروم سر قبرش فاتحه بخوانم.

خب این رده معنوی‌اش خیلی بالا بود شلوغ‌ترین نماز جماعت شیراز را داشت، و تمام بدنه مذهبی معنوی شیراز متوجه ایشان بود، هم برای مردم نماز می‌خواند هم مسئله می‌گفت، هم منبر می‌رفت، هم حلّال مشکلات بود. ما آخوندها را از چشم مردم دور کردند وگرنه ما برای مردم هم کلانتری بودیم، هم دادگستری بودیم هم کلید حل مشکل بودیم، هم راهنمای به خیر بودیم، هم مردم را تشویق می‌کردیم قبول می‌کردند مدرسه می‌ساختند، مسجد می‌ساختند حسینیه می‌ساختند کتابخانه می‌ساختند ده تا طلبه را تا ملا شدن واقعی خرجی می‌دادند، ولی الان منحصر شده به یک نماز جماعت و یک منبر و یک چهار تا درس دادن. مردم همه کشیدند طرف دادگستری، اگر بیایند پیش ما که ما پرونده چهار ساله را نیم ساعته حل می‌کنیم چون ما از ایمان مردم، از قرآن، از روایات کمک می‌گیریم و آن حس مسئولیت مردم را نسبت به قرآن و خدا و روایات تحریک می‌کنیم که آقا اگر این مسئله را با خانمت، با شوهرت، با برادرت، با رفیقت، با شریکت، حل نکنی طبق این آیات و روایات این جریمه‌اش است این عذابش است قیامت طردت می‌کنند، از ترس قلب مردم نسبت به قیامت کمک می‌گیریم حل می‌کنیم.

الان هم همینطور است اگر اتفاق بیفتد اختلافی پیش بيايد ما خیلی سریع حل می‌کنیم خیلی، اختلاف پیش ماآمده که سر و صدایش تا آسمان بود پای زن یا پای مرد هم در یک کفش بود که فقط طلاق، با چهار تا بچه با سه تا بچه، به یک ساعت نکشیده من مسئله را حل کردم با قرآن و روایات زن و شوهر گفتند آقا اشتباه کردیم، به حاج خانمش هم گفته که من اوقاتت را تلخ کردم تو هم اوقات من را تلخ کردی حالا اوقات دوتایی‌مان بخواهد شیرین بشود سه شنبه دو تا بلیط یک هتل، خدمت حضرت رضا آنجا هم برویم عذرخواهی کنیم اما حالا همین اختلاف را ببر دادگاه، سه سال ناموس مردم باید از این پله‌ها در این شلوغی‌ها آخه دادگستری‌ها از نانوایی شلوغتر است برو بالا بیا پایین، سی تا چشم نامحرم زن را بپاید، دختر جوان را بپاید، ولی دشمنان داخلی و ماهواره‌ها و بعضی از آنهایی که رفتند در این لباس و زشت عمل کردند در ظاهر، کل ما را حذف کردند.

خب ما توان خیلی بالایی در امور معنوی داریم تعطیل است، دولت حالا من نمی‌دانم کدام دولت بوده می‌گویم زمانی بوده که شیراز برق و لوله‌کشی و اینها نداشته حتما یکی از دولت‌های قاجاریه بوده دیگر قضیه برای دویست سال پیش است، میزان با حکومت قاجاریه است، یک جلسه جشنی داشتند در باغ ارم شیراز، خب دولت وقتی جشن می‌گیرد همه صنف‌ها را دعوت می‌کند از جمله صنف بازاری را، یک تعدادی از بازاری‌هایی که برای مسجد حاج میرزا حسین یزدی بودند اینها هم دعوت داشتند، حالا یک دانه عروسی که زن و مرد قاطی هستند و لختی پختی هستند و موسیقی حرام در آن است می‌دانید نرو، امیرالمومنین می‌فرماید نهی از منکر که طرف آدم هم ممکن است بدش بیاید یا رفت و آمد نکردن یک لحظه عمر آدم را کوتاه نمی‌کند، نگران هیچی نباشید، امر به معروف کن نهی از منکر کن، این کار را بکنید.

ماه رمضان یک آقایی آمد پیش من گفت که پسرم یک دختری را می‌خواهد بگیرد تناسبی با خانواده ما ندارد خوب نیست، بعد هم آنها گفتند ما در عروسیمان رقص و آواز است  و مطرب است، من آقا شصت سال است در دین بار آمدم و بچه‌هایم هم خوب بار آوردم چه کار بکنم؟ گفتم اصلا با بچه‌ات دعوا نکن، تلخی نکن، هیچ کس حاضر نیست دادگستری بروند مردم و کلانتری هیچ نیازی به دعوا و چاقوکشی و کتکاری نیست، گفتم طبق آیات قرآن و روایات خیلی با محبت به پسرت بگو با تو قهر نمی‌کنم، محبتت را هم نمی‌برّم، ولی عزیز دلم چون خالق من پیغمبر من، که بیست و سه سال برای هدایت من جان کَند کتک خورد، تبعید شد، و ائمه من آمدن به جلسه عروسی تو را راضی نیستند من و مادر نمی‌آئیم. پسر هم خیلی پدر و مادرش را دوست داشت، خدا هم به آدم عقل داده فکر داده، گفتم این را برو بگو می‌رود می‌گوید، می‌گوید و پسر می‌نشیند ارزیابی می‌کند عقل یک ترازوی خداست کل ترازو نیست، خدا چند تا ترازو دارد وجود انبیاء یک معیار، وجود ائمه معیار، قرآن ميزان است، عقل میزان است ولی میزان کلی نیست، کل میزان هم نیست، اینجا دیگر نیازی به مراجعه به قرآن و روایت ندارد اینجا آدم باید از عقل کمک بگیرد، پدر و مادرم را از دست بدهم برای ده شب بیست شب یک سال، سی سال، شهوترانی برای یک زن، که دین ندارد. و نمی‌خواهد حلال و حرام خدا را رعایت کند، این شهوترانی که دائمی نیست، بالاخره زن مریض می‌شود می‌میرد من مریض می‌شوم من سرطان پروستات می‌گیرم، زن سرطان رحم می‌گیرد حذف می‌شویم پدر و مادر را چه کار کنیم؟ آق آنها را چه کار کنیم؟

گذشت من حالا خبری ندارم این خبرها را بعدا پدر به من داد اینهایی که دارم می‌گویم خبرهای بعد است، پدر آمد پیشم، گفت بچه من همین راهنمایی که کردی رفت نشست فکر کرد، بچه عاقل، با انصاف، همه عقل دارند همه انصاف دارند به کار نمی‌گیرند، ما پر از سرمایه هستیم، به کار نمی‌گیریم. گفت یک روز آمد گفت پدر و مادر دندان این دختر را کندم حالا شما هر دختری که می‌خواهید برای من بگیرید قبول می‌کنم این وسط خدا چه می‌گوید؟ یک پسری که جوان است بیست و سه چهار ساله عشق به یک دختر در دلش قل قل می‌زند عین سیر و سرکه می‌جوشد، گذشت از این عشق خراب و خراب‌کننده آیا پیش خدا پاداشی دارد؟ ما نظر خدا را نمی‌دانیم که باید برویم سراغ قرآن چون کل نظرهای خدا در قرآن است، قرآن می‌گوید، خدا می‌گوید، عصی ان یبدل الله خیر لکم، اینی که داری از دست می‌دهی حالا یا به خاطر من یا پدر و مادرت، من یک چیز بهتر نابی را جایگزینش می‌کنم.

گفت که فلانی یک دختر برایش دیدیم از خانواده ما پولدارتر، دختر درسخوانده، دختر اول به پسرم گفته می‌خواهی من را بگیری من تا آخر عمرم هفتاد سال با هم باشیم، این چادر برای صدیقه کبری است این را نمی‌توانی از من بگیری، گفت عروسی هم کرده چقدر هم ما خوش هستیم چه عروسی، گفتم پسرت را بیاور من ببینم، گفت فردا شب می‌آورم آورد، گفت می‌خواستید پسر من را ببینید این است، گفتم توئی که با خدا معامله کردی خوش به حالت، اگر کار دست آخوندهای خوب باشد گره‌ها راحت باز می‌شود نه اینکه آخوند قدرت گره باز کردن داشته باشد، نه هیچ آخوندی دست گره باز کردن ندارد، آخوند اگر متدین باشد ربانی باشد، با دست خدا که قرآن است و با پنجه گره‌گشای خدا که روایات اهل بیت است، گره را باز می‌کند. خیلی راحت.

عوارضی هم ندارد، اما دادگاه دادگستری رفتن عوارض خیلی دارد، پول سنگینی باید به وکیل داد، بعد هم در این مسیرها دختر یا پسر با دیدن این همه دختر خوشگل و پسر خوشگل به پاشوره می‌خورند، دختر یک دفعه یواشکی می‌آید یک شماره تلفن می‌دهد به داماد که زن دارد آمده زنش را طلاق بدهد و بقیه عوارضش، بعد هم در این جاده‌های خطرناک پسر دختر، سر از ایدز درمی‌آورند و بیماری‌های لاعلاج، اما پیش آخوند متدین نه بیماری هست، نه عوارض سنگین هست، نه عوارضی پیدا می‌شود.

خب کسی بخواهد صدیقه کبری را  معرفی بکند این اسوه الهی را، که بعضی زنها و دخترهای کشور جگر آدم را پاره کردند، خوب است آدم نمی‌میرد، هفت هشت تا بازاری‌ها و تاجرهای مسجد حاج میرزا حسین در آن جلسه دعوت داشتند، جلسه هم مطرب داشت، می‌زدند و می‌کوبیدند و جوان‌های مطرب بالباس دخترانه می‌رقصیدند و تمامش تحریک شهوات بود دیگر جلسه، جلسه حرام. خبر جلسه به حاج میرزا حسین رسید خبر هم رسید که ا ز مسجدی‌ها حاج محمد آقا و حاج آقا تقی و حاج حسن آقا و حاج میرزا حسین و هشت نه نفر در آن جلسه شرکت داشتند، روز جمعه بعد از نماز منبر رفت گفت اصلا باورم نمی‌آمد که چهار تا شیعه مسجد من در یک جلسه‌ای شرکت کنند که همه چیز آن جلسه حرام بوده پول دولتی و مطرب و بزن و بکوبش و باغش و، گفت خدایا چنان این مسئله من را در مضیقه روحی و قلبی قرار داده که اگر بمیرم اولا شایسته است بمیرم که دیگر زنده نباشم این بساط‌ها را ببینم و اگر بمیرم خونم گردن این هفت هشت تاست که رفتند آنجا بعد از منبرش هم رفت خانه بعدازظهر هم از دنیا رفت. آنهایی که خیلی لطیفند اصلا تحملش را ندارند این اوضاع فساد را تحملش را آدم نمی‌تواند بیاورد که تمام مراکز فحشا و منکرات با محور قرار دادن جنس زن خودشان را تا جیب بغل مردها و جوان‌ها و زنها آوردند اصلا بیشتر مردم و جوان‌ها و زنهای ایران کارشان این شده، یک انگشت‌شان را استخدام کردند از جیبشان درمی‌آورند. مرتب مراکز فحشا را می‌گیرند. این نشد دینداری که. این جور زندگی کردن باعث رنجش قلب امام زمان است. به طور یقین.

من از طریق نامه‌های حضرت و روایاتشان خبرهای خیلی کشنده‌ای دارم، علی بن مهزیار می‌گوید یابن رسول الله سالهاست آرزو داشتم جمال مبارکتان را ببینم این روایت در غایة المنام بحرانی کتاب کمی نیست امام زمان می‌فرماید من سالهاست دلم نمی‌خواهد یکیتان را ببینم، قضیه برای هزار و دویست سال پیش است، برای چی می‌خواهی من را ببینی؟ شما مسئله پولی‌تان انحراف دارد آن وقت گفته امام زمان، آن وقت هنوز بانک نبوده ربا نبوده، تقلب نبوده، پشت هم اندازی نبوده سندسازی نبوده، اول حضرت انگشت روی پول گذاشت. و دوم هم فرمود سران شما شیعه کاری کردند که شیعیان ما در امورشان و در شناخت حق و باطل سرگردان شدند، نمی‌دانند حق چیست، باطل چیست، و یک مشکل دیگر که شما دارید تمام روابط محبت‌آمیز را با دار و دسته شدن‌تان قطع کردید، شدید حزب حزب، برای چی می‌خواهید من را ببینید؟

خب یک قاعده منطقی می‌گوید معرف باید اجلای از معرَّف باشد یعنی کسی که می‌خواهد صدیقه کبری را در شخصیت معرفی بکند باید بالا دست حضرت زهرا باشد، پس خدا باید او را معرفی کند، پس پیغمبر باید او را معرفی کند یک، دوم دلیل دوم که ما نمی‌توانیم معرفی‌اش بکنیم این است، که همین علمای علم منطق می‌گویند تعریف باید جامع و مانع باشد، یعنی چی؟ یعنی اگر می‌خواهی صدیقه کبری را تعریف بکنی کل ارزشهایی که در اوست باید بگویی، تمام عیب‌ها و نواقصی که در او نیست هم باید بگویی حالا مغز من کجا اشراف به این همه ارزشهای صدیقه کبری دارد؟ کجا؟

حالا عیب‌ها و نقص‌ها را کجا بشینم بشمارم بگویم مردم یک دانه ازاینها در زهرا نبوده، زهرا کیست که امام زمان می‌گوید در کل امور زندگی‌ام عبادتم، عدالتم، غیبتم، ظهورم، کارم، سرمشق من مادرم فاطمه است. ما یک پانزده روز روضه‌ای گرفتیم در این حسینیه، چهار تا حرف هم راجع به صدیقه کبری قبل از من و من الان زدند و می‌زنم اما واقعا این تعریف‌های ما شناساندن ایشان است؟ یک نتیجه‌گیری هم از حرفم بکنم تمام است حرفم، برادران و خواهران در دنیا و آخرت هر خیری می‌خواهید پیش این خانم است، مایه‌اش یک اقتدا کردن است، همین.

حالا امروز متوجه شدید چه مصیبت سنگینی برای علی پیش آمد؟ دیگر نگویید علی زن از دست داد بگویید علی زهرا از دست داد، این را باید بگویید. چه گلوگیر بوده برایش این مصیبت، که دستش را گذاشته روی قبر نفسی علی ظفراتی محبوس، زهرا نه می‌توانم نفسم را پایین بدهم نه می‌توانم نفسم را بیرون بدهم، یا لیتها خرجت مع الظفراتی، ای کاش این نفسی که الان کنار قبرت می‌خواهم بکشم با جانم یک جا بیرون بیاید، کنار قبرت بمیرم، لا خیر بعدک فی الحیاة و انما من دیگر بعد از تو نه روز خوشی دارم نه دیگر نشاطی دارم، نه دیگر آرامشی دارم، نه دیگر اشک چشمم تمام می‌شود لا خیر بعدک فی الحیاة و انما.

اگر دارم کنار قبرت مثل مادر جوان مرده گریه می‌کنم گریه‌ام گریه ترس است نه گریه یک آدم داغدیده، می‌ترسم به خاطر ترسم دارم گریه می‌کنم، ترسم هم از این است مخافة ان تطول حیاتی، این که بعد از تو زیاد زنده بمانم.

 

 

 ...

برچسب ها :