
ذكر خدا از نگاه قرآن مجيد

ذكر بدون ترديد عبارت از خالى بودن باطن از غفلت و نسيان است و مراد از ذكر حقيقى يافتن حضرت محبوب در درون و در بيرون و حاضر بودن در محضر او به قلب است، به صورتى كه جائى را در درون و در بيرون از نور او و جلوه او خالى نديد، و آنچنان اين وجود خاكى در حرارت نور ذكر فانى گردد، كه چيزى در ميانه جز وحدت ذكر و ذاكر و مذكور باقى نماند، و اين نهايت و منتهاى ذكر است.
بزرگان از اهل الله و سالكان راه حضرت محبوب در معناى ذكر گفتهاند: اظهار حقيقت به زبان يا به قلب يا به جوارح ذكر است.
از آياتى كه ذكر به زبان را مىگويد اين آيه شريفه است:
هذا ذِكْرُ مَنْ مَعِيَ وَ ذِكْرُ مَنْ قَبْلِي: «1»
اين اعلام وحدانيت خدا «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ»* و نفى مطلق شرك از او با صداى بلند ذكر همراهان واقعى من، و ذكر موحدان پيش از من است.
از آياتى كه ذكر به قلب را مىگويد اين آيه شريفه است:
فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً: «2»
پس خدا را آن گونه كه پدرانتان را ياد مىكنيد يا بهتر و بيشتر از آن ياد كنيد.
و از آياتى كه ذكر به جوارح را مىگويد اين آيه شريفه است.
وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي: «3»
و نماز را به خاطر ياد من برپا دار.
ذكر لفظى كه البته بايد با توجه باطن به حضرت محبوب بر زبان جارى شود تسبيح و تحميد و تهليل و شكر نعمتهاى اوست، و ذكر عملى عبادت و طاعت و كوششهاى مورد رضاى اوست، مانند عيادت بيمار مؤمن، و تشييع پيكر او، و دنبال قضاى حاجت برادران دينى رفتن.
و ذكر قلبى توجه و خلوص و تقرب به جناب اوست.
و هر گاه عبادت با حال، و حركات خالصانه، و انجام هر خيرى براى پروردگار انجام گيرد و رو به اضافه شدن برود، مقام توجه به حضرت او بيشتر مىگردد، چنان كه از نبى اعظم اسلام روايت شده:
«لى مع الله حالات لا يسعنى فيها ملك مقرب و لا نبى مرسل:» «4»
براى من با خداوند حالاتى است كه ملك مقرب و نبى مرسل طاقت و توان آن را ندارد.
قرآن مجيد درباره ذكر مىگويد:
وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ: «5»
پروردگارت را در درونت از روى زارى و بيم بدون فرياد ياد كن.
إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ: «6»
اهل تقوا هر گاه وسوسههائى از شيطان به آنان رسد خدا را ياد كنند، پس بىدرنگ بينا گردند و از دام وسوسههاى شيطان نجات يابند.
به اين نكته بسيار مهم نيز بايد توجه كرد، كه بنا به قول قرآن مجيد هر كس پيامبر را در همه شئون زندگى سرمشق و الگو قرار دهد، و با همه وجود به آنان انسان بىنظير ملكوتى اقتدا نمايد غرق در ياد خدا شده و به ذكر كثير متصل شده است.
لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً: «7»
يقيناً براى شما در روش و رفتار پيامبر خدا سرمشق نيكوئى است براى كسى كه همواره به خدا و روز قيامت اميد دارد و مىخواهد بسيار به ياد خدا باشد.
كشفالاسرار در جلد اول ص 414 مىگويد:
حقيقت ذكر طاعتدارى است و حسن كردار، نه آراستن سخن و مجرد گفتار.
فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ:
مرا ياد كنيد در سراى محنت به زبان فاقت از سر ذلت به صدق و ارادت بر بساط مجاهدت، تا من شما را ياد كنم در سراى قربت به زبان عنايت از سر رعايت به صدق هدايت بر بساط مكاشفت.
مرا ياد كنيد بر بساط خدمت، در ايام غربت در مشاهده منت بر ترك عادت، ميان شرم و حرمت تا من شما را ياد كنم بر بساط زلفت، در ايام مشاهدت، ميان انبساط و رؤيت/ «فاذكرونى بالطاعات اذكركم بالمعافات، فاذكرونى بالموافقات اذكركم بالكرامات، فاذكرونى بالدعاء اذكركم بالعطاء، فاذكرونى فى النعمة و الرخاء اذكركم فى الشدة و البلاء، فاذكرونى بقطع العلائق، اذكركم بنعت الحقائق، فاذكرونى من حيث انتم، اذكركم من حيث انا:»
مرا به طاعات ياد كنيد تا شما را به بخششها ياد كنم، مرا به انجام اعمال هماهنگ با خواستههاى من ياد كنيد تا شما را به كرامات ياد كنم، مرا به دعا ياد كنيد، تا شما را به عطا ياد كنم، مرا در نعمت و راحتى ياد كنيد تا شما را در سختى و بلا ياد كنم، مرا به قطع علايق نامعقول ياد كنيد تا شما را به بيان حقايق، ياد كنم، مرا از جائى كه هستيد ياد كنيد تا شما را از مقامى كه هستم ياد كنم.
از رسول خدا پرسيدند از كارها كدام بهتر و از كردارها كدام نيكوتر؟ فرمود اين كه هنگام مردن زبانت به ذكر خدا باز باشد.
غزالى در كتاب احياء مىگويد: ذكر گاهى به زبان است، و مرحلهاى با قلب، و گاهى با جوارح.
ذكر خدا به زبان تسبيح و تمحيد و تمجيد و قرائت كتاب او و آيات هدايتگر قرآن عظيم است.
ذكر به قلب بر سه مرتبه است: اول اين كه در دلائلى كه بر ذات و صفاتش دلالت مىكند انديشه شود، و عبد در شبهههاى عارض بر اين عرصه به تفكر برخيزد.
دوم اين كه در دلائلى كه دلالت بر كيفيت تكاليف و احكام حق و اوامر و نواهى حضرت او و وعده و وعيدش مىنمايد انديشه كند، زيرا زمانى كه كيفيت تكليف را شناخت و كار موجب پاداش و عمل موجب عذاب را درك كرد، كوشيدن در راه خدا و اجتناب از گناه بر او آسان مىشود.
سوم اين كه در اسرار مخلوقات چنان انديشه كند كه هر ذرهاى از ذرات مخلوقات در برابر چشم سر و چشم عقلش چون آئينه جلوه كند، آئينهاى كه محاذى عالم قدس است، كه با نگاه در آن آئينه شعاع نگاهش به عالم جلال منعكس گردد و اين مقام والائى است كه حدى براى آن نيست.
و ذكر به جوارح به اين است كه چشم و گوش و زبان و دست و شكم و شهوت غرق در امورى باشد كه خدا از انسان خواسته، و خالى از اعمالى باشد كه از آنها نهى شده است و روى اين حساب است كه از نماز به ذكر خدا تعبير شده:
فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللَّهِ. «8»
به سوى ذكر خدا بشتابيد.
در هر صورت از زواياى كلمات فقها و عارفان و مفسران و اخلاقيون استفاده مىشود هر كار مثبتى چه در جهت عبادت حق كه نسبت به آن فرمانى از خدا و رسول و امام معصوم رسيده و چه در جهت خدمت به خلق ذكر خداست.
ابوالفتوح رازى در جلد اول تفسيرش در ضمن توضيح و تفسير آيه شريفه فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ مىگويد:
از عبدالله بن عباس نقل است كه گفته:
«اذكرونى بطاعتى اذكركم بمعونتى»
مرا به طاعتم ياد كنيد تا شما را به يارى و نصرتم ياد كنم سعيد بن جبير گفته:
«اذكرونى بطاعتى اذكركم بثوابى:»
مرا به طاعتم ياد آريد تا شما را به پاداشم ياد آرم.
از رسول خدا روايت شده:
«من اطاع الله فقد ذكرالله و ان قلت صلاته و صيامه و تلاوته القرآن، و من عصى الله فقد نسى الله و ان كثرت صلاته و صيامه و تلاوته القرآن:» «9»
كسى كه خدا را اطاعت كرد به ذكر خدا برخاسته، گرچه نماز و روزه و تلاوت قرآنش اندك باشد، و آن كه خدا را عصيان كرده، محققاً خدا را فراموش نموده گرچه نماز و روزه و تلاوت قرآنش فراوان و زياد باشد.
از بعضى روايت شده:
«اذكرونى بالتوحيد و الايمان اذكركم بالدرجات و الجنان مرا با توحيد و ايمان ياد كنيد تا شما را به درجات و بهشت ياد كنم.»
ابن كيسان گفته:
«اذكرونى بالشكر اذكركم بالزيادة:»
مرا با شكر ياد كنيد تا من شما را با افزودن نعمت ياد كنم.
اصمعى مىگويد: اعرابى ديدم در عرفات ايستاده مىگفت:
«الهى عجت الاصوات بضروب الغات، يسئلونك الحاجات و حاجتى ان تذكرنى على طول البلاء اذا نسينى اهل الدنيا:»
خدايا صداها به سوى تو به زبانهاى گوناگون بلند است و از تو درخواستها دارند، درخواست من اين است كه چون مرا در آن منزل وحدت و وحشت فرود آرند و همه فراموشم كنند تو از من ياد كنى.
و گفته شده
«اذكرونى فىالخلاء اذكركم فىالملاء.»
مرا در پنهان ياد كنيد، تا شما را در آشكار ياد نمايم.
روايت شده در بعضى از كتب آسمانى اين قطعه نازل شده است:
«انا عند ظن عبدى فليظن بى ما شاء و انا مع عبدى اذا ذكرنى فمن ذكرنى فى نفسه ذكرته فى نفسى و من ذكرنى فى ملاء ذكرته فى ملاء خير منه و من تقرب الى شبرا تقربت اليه ذراعاً و من تقرب الى ذراعاً تقربت اليه باعا و من اتانى مشيا اتيته هرولة و من اتانى بقراب الارض خطيئة اتيته بمثلها مغفرة ما لم يشرك بى شيئاً:»
من نزد گمان بندهام به من است، هر چه خواهد به من گمان برد، من با بندهام هستم چون مرا ياد كند، پس كسى كه در باطنش مرا ياد كند من هم در باطنم از او ياد مىكنم، و اگر مرا در جمعى ياد كند او را در جمعى بهتر از آن ياد كنم، كسى كه يك وجب به من نزديك شود من يك ذراع به او نزديك مىشوم و هر كس يك ذراع به من نزديك شود من چند زراع به او نزديك مىگردم، و هر كه با قدم به سوى من آيد من با تاختن به سويش آيم، و هر كه با كثرت گناهى كه در همه روى زمين نگنجد به سويم آيد با مغفرتى مانند آن به سويش آيم مادامى كه به من شرك نياورده باشد.
موسى بن عمران گفت: يا رب تو با بندگانت نزديكى تا با تو بسيار آهسته سخن گويند، يا دورى تا تو را به آواى بلند بخوانند حق تعالى گفت:
«يا موسى انا جليس من ذكرنى»
اى موسى من همنشين با كسى هستم كه مرا ياد مىكند
موسى گفت: خدايا من گاهى بر حالاتى چون جنابت و قضاى حاجت هستم كه نمىخواهم در آن حال ذكر تو داشته باشم خطاب رسيد:
«اذكرنى على كل حال»
در همه حالات مرا ياد كن.
به موسى وحى شد چون ياد من كنى بايد اندامهايت از خوف من لرزان، و دلت از عقابم ترسان و به معرفتم ساكن مطمئن باشد، چون مرا خوانى بايد دلت پيشرو زبان و زبانت وراى دل قرار گيرد، چون نزدم بايستى ايستادنت بايد ايستادن ذليلان و حقيران و اسيران باشد آنگاه به مذمت و ملامت خويش آئى كه تو به ملامت شايستهترى و چون با من مناجات نمائى و زبان به ذكرم بگردانى با دلى حزين و زبانى صادقانه مناجات كن.
روايات اهل بيت در باب ذكر
از پيامبر عزيز اسلام روايت شده:
«ليس عمل احب الى الله و لا انجى لعبد من كل سيئة فى الدنيا و الآخرة من ذكر الله قيل: و لا القتال فى سبيل الله؟ قال لو لا ذكر الله لم يؤمر بالقتال:» «10»
عملى نزد خدا محبوبتر و براى عبد نجات بخشتر از هر رنج دنيا و آخرت چون ذكر خدا نيست، گفتند حتى قتال در راه خدا؟ فرمود اگر ياد خدا نبود به قتال فرمان داده نمىشد.
و نيز حضرت فرمود:
«الله اخبركم بخير اعمالكم و ازكاها عند مليككم و ارفعها فى درجاتكم و خير لكم من الدينار و الدرهم و خير لكم من ان تلقوا عدوكم فتقتلونه و يقتلونكم؟ قالوا بلى يا رسول الله، قال ذكر الله عزوجل كثيراً:» «11»
شما را به بهترين اعمالتان، و پاكيزهترينشان نزد خدا و با رفعتترينشان در درجاتتان و براى شما بهتر از دينار و درهم، و بهتر از اين كه با دشمنانتان روبرو شده با آنان بجنگيد و آنان با شما بجنگند خبر دهم، گفتند آرى اى رسول خدا فرمود پيوسته ياد خدا بودن.
در غررالحكم از اميرمؤمنان روايت دشده:
«ذكر الله جلاء الصدور و طمأنينة القلوب.»
ذكر خدا صيقل سينهها و آرامش دلهاست.
ذكر الله سجية كل مؤمن
ذكر خدا سرشت و خلق و خوى هر مؤمن است.
«الذكر مجالسة المحبوب»
ذكر همنشينى با محبوب است.
در حديث قدسى آمده:
«ايما عبدا طلعت على قلبه فرأيت الغالب عليه التمسك بذكرى توليت سياسته و كنت جليته و محادثه و انيسه:» «12»
بر قلب هر بندهاى نظر كنم و چيره بر قلبش را تمسك به ذكرم ببينم، عهدهدار امور زندگىاش مىگردم و همنشين و همگفتار و انيس او مىشوم.
اميرمؤمنان به نقل غررالحكم مىفرمايد:
«من عمر قلبه بدوام الذكر حسنت افعاله فى السر و الجهر:»
كسى كه قلبش را با ذكر دائم آباد كند، كردارش در پنهان و آشكار نيكو مىشود.
«مداومة الذكر قوت الارواح و مفتاح الصلاح»
ذكر پيوسته غذاى ارواح و كليد صلاح است.
«عليك بذكر الله فانه نور القلوب»
بر تو باد به ياد خدا، كه ياد خدا روشنى دلهاست.
«ذكر الله دعامة الايمان و عصمة من الشيطان»
ذكر خدا ستون ايمان و حافظ و نگهدارنده از شيطان است.
«قيل للنبى من اكرم الخلق على الله؟ قال: اكثرهم ذكراً لله و اعملهم بطاعة:» «13»
به پيامبر گفتند: گرامىترين انسان نزد خدا كيست؟ فرمود: آن كه ذكرش براى خدا بيشتر و عملش در جهت طاعت خدا فراوانتر است.
حضرت صادق (ع) فرمود:
«ما من شيئ الا و له حد ينتهى اليه الا الذكر فليس له حد ينتهى اليه، فرض الله عزوجل الفرائض فمن اداهن فهو حدهن الا الذكر فان الله عزوجل لم يرضى منه بالقليل و لم يجعل له حدا ينتهى اليه ثم تلا هذه الآيه: يا ايها الذين آمنوا اذكروا الله ذكراً كثيراً.» «14»
چيزى نيست مگر آن كه براى آن حدى است كه به آن پايان مىپذيرد مگر ذكر كه براى آن حدى كه به آن پايان پذيرد وجود ندارد، خداى عزوجل فرائض را بر بندگان واجب كرد، پايانش همان انجام دادن آن است جز ذكر كه خدا به اندك آن رضايت نداده و براى آن پايانى كه به آن برسد مقرر نفرموده سپس حضرت اين آيه را تلاوت كرد:
اى اهل ايمان پيوسته و دائم خدا را ياد كنيد.
رسول خدا فرمود خدا فرموده:
«اذا علمت ان الغالب على عبدى الاشتغال بى ثقلت شهوته فى مسألتى و مناجاتى فاذا كان عبدى كذلك فاراد ان يسهو حلت بينه و بين ان يسهو اولئك اوليائى حقا:» «15»
زمانى كه مشاهده كنم توجه و اشتغال به من بر بندهام غلبه دارد، ميلش را به درخواست از خودم و مناجات با من انتقال مىدهم، هرگاه عبدم اين گونه باشد و بخواهد به فراموشى از من بنشيند ميان او و فراموشيش حايل مىشوم به حقيقت اينان اولياى من هستند.
برگرفته شده از:
کتاب : تفسير حكيم جلد چهارم
نوشته : استاد حسین انصاریان
پی نوشت ها:
_____________________________
(1)- انبيا 24.
(2)- بقره 200.
(3)- طه 14.
(4)- مواهب الرحمان ج 2، ص 169.
(5)- اعراف 205.
(6)- اعراف 201.
(7)- احزاب 21.
(8)- جمعه 9.
(9)- بحار ج 77.
(10)- تفسير معين 252.
(11)- بحار ج 93 ص 157.
(12)- بحار ج 93 ص 162.
(13)- بحار ج 93، ص 164.
(14)- كافى ج 2 ص 498.
(15)- بحار ج 93 ص 162.