جامی از عشق و صبر
خداوند جام وجود تو را زینب، از عشق و صبر لب ریز کرده است؛ عشق به خدا، عشق به اهل بیت، و عشق به خاندان رسالت؛ آن گونه که سینه ات همه رنج ها را در خود بگنجاند و دم بر نیاورد؛ آن چنان که در آینه دلت تصویر همه رنج ها را ترسیم کنی و زبان به شِکوه مگشایی.
آینه مظلومیت مادر
تو از تبار یاس کبودی. بر شاخسار عصمت روییده ای. تو آینه مظلومیّت مادر و ترجمه دوباره صبوری او هستی. عصمت فاطمی در سینه ات موج می زند و بلندی مرتبه اش تو را به سوی خود می کشاند. در آینه وجود تو «فاطمه بودن» موج می زند. چه شایسته فرزندی بودی تو ای زینب، ای دختر فاطمه زهرا علیهاالسلام . مظلومیت را چون مادر با درونت عجین کردی و صبوری را نیز. اگر او واسطه نبوت و ولایت بود ردای امامت نیز با دست تو از دوش امام حسین علیه السلام به قامت امام سجاد علیه السلام منتقل شد. اگر او ندای مظلومیّت علی علیه السلام را سر داد، خطبه های تو نیز از فریاد مظلومیت حسین علیه السلام سرشار بود. سلام و درود خدا بر تو و بر مادر بزرگوارت فاطمه زهرا.
زینت پدر
تو افتخار عالمی ای زینب؛ ای زینت پدر؛ مایه فخر علی؛ ای گل بوستان نبوی. مولا علی علیه السلام شهسوار آفرینش، که افتخار عالم و آدم به اوست، به تو فخر می ورزد و تو را زینت پدر می خواند و تو به راستی مایه فخر پدری؛ چرا که شجاعت و شهامت و مهربانی و لطافت و فصاحت و بلاغت و کمال و بزرگی او را در آینه قلبت به تصویر کشیده ای. چون تو بر منبر خطابه سخن می راندی گویی ندای علی علیه السلام بود که به حق بلند شده و می خروشید. مرحبا بر بلندای همتت ای زینب.
خشنودی به خواست خدا
امروز را در کلاس عشق به آموختن نشسته ایم تا از آموزگار عشق، زینب کبری علیهاالسلام ، درس معرفت بیاموزیم. امروز آمده ایم تا مقام رضا و صبر را در آینه وجودش ببینیم و بیاموزیم که رضا به خواست خدا یعنی از عزیزترین ها دست کشیدن و در برابر معبود به شکرانه سر تسلیم ساییدن؛ یعنی آرامش شب را در راز و نیاز با معبود جستن و از آرام و قرار دنیوی گریختن؛ یعنی بر گلوی برادر بوسه زدن و برای خدا از او دل کندن؛ یعنی لحظه لحظه عمر را با رنج ها و مصیبت ها گذراندن و در ژرفای دل شکرگذار خدا بودن.
چشمه سار بندگی
زینب علیهاالسلام معلم عشق و عرفان بود آموزگار معرفت و کمال. عشق او به ولایت، و اطاعت محض او از امام و ولیّ آنی از دل پرمهر و داغدیده اش بیرون نرفت و قدم به قدم با رنج ها پیش رفت. هنوز دیرزمانی از رحلت جان سوز جد بزرگوارش و خاطره تلخ آن نمی گذشت که مظلومیت پدر به دلش آتش زد و مادر در اوج مظلومیت ترکش گفت. هنوز خون سرخ فرق شکافته پدر از محراب پاک نشده بود که برادر به جنگ خوانده شد و چندی بعد تیرهای بلا بدن بی جان برادر را نشانه گرفت و در پی همه دردها، اندوه بی پایان حادثه عاشورا بود. کاروان به سوی وادی شهادت پیش می رفت و عزیزترین کسِ زینب را به آغوش شهادت می سپرد. اما زینب، این چشمه سار اطاعت از خدا و امام، این دریای رضایت و صبر، این اسوه شیفتگی در برابر ولایت و امامت، دمی زبان به گلایه مگشود. نجوای او یکسره سپاس خدا و مهرورزی به امام و دفاع از ولایت بود.
منش زینبی
ای عصاره بردباری خلقت، ای سینه لب ریز از رنج ای مهربان ترین و مظلوم ترین یاور ولایت، امروز در رفتن تو به سوگ نشسته ایم و مظلومیت تو را دوره می کنیم. به ارزش هایی که تو به خون دل پروریدی چشم می دوزیم و قدم در راه تو می نهیم. امشب به یاد تو سحرگاه بیدار می شویم و به یاد نماز شبِ نشسته تو قامت می بندیم. دخترکانمان را که به یاد تو زینب نامیده ایم، با قصه رنج های تو در خواب می کنیم تا از چشمه سار معرفت تو لب ریز شوند؛ تو را بشناسند و به روشنای وجودت نور گیرند. ای صبورترین قامت ایستاده دهر...
غروب عاشور
آفتاب غروب عاشورا چقدر آتشین و حسرت بار است! خورشید خجل از قساوت و جهل مردم کوفه و شرمگین از سنگ دلی و بی حرمتی شان غروب می کند و زینب، علیهاالسلام ، خسته و دردمند و داغدار و سوخته جان با جگری شرحه شرحه از زهر مصیبت و دلی لب ریز از خشم و انزجار از ظالمان و جاهلان کوفه، و با پاهایی رنجور و آبله زده از دویدن ها، ولی باصلابت و استوار می ایستد. غروب نمی کند، می ماند و چشم به فردایی می دوزد که کسی به انتقام برخیزد و مهدی موعود منتقم خون حسین، علیه السلام ، بیاید و از همه کوفیان عالم انتقام خون های به ناحق ریخته شده را بگیرد.
رسالت زینب، علیهاالسلام ،
کاروان عشق با کوله بار غربت و درد، سوخته از آتش هجران و عطشناک قطره ای از زلال نگاه امام به راه می افتد. زینب علیهاالسلام ، با مسئولیتی به سنگینی همه بار غربتش، از قتلگاه و از دلِ جا مانده در قتلگاهش جدا می شود؛ بی قرار از شعله های فراق برادر که بر جانش خیمه زده و نگران طفلانی که برادر به دستش سپرده و در هراس از آسیبی که ممکن بود به امام سجاد، علیه السلام ، فرزند برادرش برسد. کاروان می رود و به شام، این شهر تیره و تار، می رسد، با آن هیاهوی غفلت زدگان و بی خردی خواب آلودگانش. اینجا ابتدای رسالت زینب، علیهاالسلام ، است. او در پس آن همه رنجوری و مصیبت اینک آمده است تا به خروشی خواب کوفیان را پاره کند، چنان که تا پایان دهر خواب خوش به چشم کوفی صفتان راه نیابد و چراغ روشن عاشورا خاموش نگردد. آمده است تا نیرنگ ها را برملا کند و حقایق را روشن سازد تا نام عاشورا، که ترجمان حقیقی مکتب اسلام است، تا ابد جاودان ماند.
نقطه عطف تاریخ اسلام
آن گاه که داغ دیده و دربند کشیده و رنجور از بار مصیبت در برابر دیدگان مست و خون خوار یزید مردانه ایستادی و سخنان آتشین راندی، همه کبر و غرورش را به خاک ذلّت کشاندی. چنان به نکوهش و سرزنش، سفاهتش را نمایاندی که پریشان و درمانده از تو عذر خواست و زبان به ندامت گشود. همه آنچه اندیشیده بود با دست همت بلند تو دگرگون شد و حادثه عاشورا ـ که در نگاه آنان لحظه جانشینی اسلام دل خواهشان به جای اسلام ناب محمدی ـ بود. با کلام روشنگر و خروش بیدارکننده تو به نقطه عطف اسلام ناب محمّدی بدل شد و این تمام هدفی بود که صدای تو را در آن لحظات طاقت فرسا به چنان خروش آتشینی بلند کرده بود، ای صبورترین قامت مقاومت!
عبودیت محض
آن روز در مدینه در میان نگاه های عافیت طلب مردم، حضرت فاطمه زهرا، علیهاالسلام ، رنجور و با قلبی آکنده از درد، به خطابه می ایستد و امروز در کوفه در میان نگاه های سست و خون خوار یزید و درباریانش، زینب کبری، علیهاالسلام ، مصیبت دیده و داغ هجران کشیده، با قلبی اندوهناک از حادثه عاشورا به خطابه می ایستد. او نیز سخن به سپاس خدا می گشاید که «از خدا جز نیکی ندیدیم». و این معنای تام دین داری و بندگی محض و راستین است که چون درّی گران بها در صدف وجود فاطمه زهرا و دخترش زینب کبری، علیهاالسلام ، پروردانده می شود و این بندگی راستین در نماز نشستهِ شب عاشورای زینب به اوج می رسد که گرچه توان ایستادن در او نیست، امّا زبان به نجوا قادر است و چه چیز شیرین تر از نجوا با معبود!
زیباترین تصویر
آبشار عرفان زینبی هنوز در جریان است و رشحات طراوت بخش آن هنوز به جان ها زندگی می بخشد. از بلندای فهم و همت او هنوز نوری روشنگر فرو می تابد و از سایه سار وجودش هنوز نسیم نجابت و وقار می وزد. او آمد تا زیباترین تصویر از حضور زن مسلمان را در جامعه بنمایاند. همّت بلند او و خروش پرصلابتش نعره های مستانه ظالمان را خاموش کرد. آن همه نیرنگ و حیله سیاست مداران روز را به خطبه ای غرّا بر ملا نمود؛ اما چنان بر حریم عفّت و حیای خود پایدار ماند و بزرگوارانه و صبور از حریم آن پاسداری کرد که حیرت تاریخ را برانگیخت. به راستی که او یگانه آموزگار وقار و نجابت و ایمان در طول تاریخ بود.
پاسداری از حجّت زمان
زینب، علیهاالسلام ، از ابتدای آمدنش صبوری را آموخته است. با مصیبت و رنج آشنا شده و بردباری را لحظه لحظه تجربه کرده است، تا برای غروب عاشورا مهیّا باشد و بتواند همه مصیبت های آن روز را تحمل کند و صبور بماند؛ تا داغ هجران عزیزترین برادر او را نشکند و آتش آن جنایت عظیم دامن بردباری اش را نسوزاند؛ بایستد و پایدار بماند تا آن لحظه که دشمن شمشیر به دست بر سر حجّت زمان امام سجاد، علیه السلام ، حاضر شود و زینب، علیهاالسلام ، در برابر دشمن بایستد و به آتش نگاه خشمگین و موج خروش پرصلابتش، قدرت پوچ دشمن را درهم شکند و راه بر عزم بی بنیادش بندد.
بازگشت به مدینة النبی
زینب کبری، علیهاالسلام ، داغدیده و پریشان، با کوله باری از اندوه شقایق های پرپر شده کربلا اینک به مدینة النبی باز می گردد تا اندوه سینه پردرد را بر مزار جدّش به زاری بازگوید. کوچه های مدینه آینه هزاران خاطره است که در ذهن لب ریز از مصیبت او دوره می شود: خاطره آغوش گرم پیامبر، شهادت جان سوز پدر و مادر، شهادت مظلومانه برادر و نیرنگ ها و عافیت طلبی ها. او اینک بعد از همراهی با مولایش حسین، علیه السلام ، در سفر عشق و شهادت تنها و داغدیده به مدینه باز می گردد و بر مزار جدّش، به پهنای یک عمر مصیبت، می گرید. قطره قطره اشک او عصاره رنج هایی است که او پیام آور آن بوده و روشنگر هدفی است که اهل بیت در راهش رنج ها به جان خریده اند. قطره های اشک زینب، علیهاالسلام ، آب حیات جاودانی است که بر ریشه های درخت اسلام می چکد.
عروج ملکوتی پاسدار پیام کربلا
حضرت زینب کبری علیهاالسلام ، این پیام رسان بزرگ عاشورا، پس از واقعه کربلا با دلی پر از اندوه و غم، در حالی که بازماندگان شهدای کربلا را سرپرستی می کرد، لحظه ای از پیام رسانی این نهضت بزرگ آرام ننشست. در مسیر راه کربلا تا مدینه همواره به امر مهمّ روشنگری و بیدارسازی مردم و افشای جنایت ننگین یزیدیان مشغول بود؛ امّا خاطره تلخ شهادت سرور شهیدان و یاران باوفای او چیزی نبود که بتوان آن را به فراموشی سپرد. زینب علیهاالسلام در فراق آخرین یادگارِ مادر چون شمع می سوخت و هر روز بیش از پیش شکسته می شد و در نهایت پس از تحمّل یک سال و اندی اندوه و رنج و مصیبت، با قلبی آزرده و قدی از غصه خمیده، در روز یکشنبه پانزدهم رجب سال 62 ق دیده از جهان فرو بست. جنازه مطهرّش بنا بر قول مشهور در جنوب شرقی دمشق ـ در محلی که به «راویه» معروف بود و امروزه آنجا را زینبیه دمشق می نامند ـ دفن شد و از آن روز این مکان شریف مورد توجّه دوستداران اهل بیت علیهم السلام قرار گرفت به طوری که همه روزه از سرتاسر عالم به قصد اظهار ارادت، به زیارت آن حضرت روی می آورند.
زینب علیهاالسلام در دروازه مدینه
پس از رسیدن کاروان اسرا به دروازه مدینه، چون چشم عقیله بنی هاشم به خانه های مدینه افتاد، با یادآوری خاطره های خوش گذشته و مصیبت های سختی که در صحرای کربلا به اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم وارد شده بود، در حالی که بی اختیار اشک از دیدگانش جاری بود، زیر لب این گونه با مدینه سخن می گفت: «ای مدینه جدّم، ما را به خود راه مده، که با کوله باری از حزن و حسرت آمده ایم. وقتی از پیش تو می رفتیم، همه با هم بودیم، امّا اکنون بدون مردان و فرزندانمان بازگشته ایم....».
درد دل زینب علیهاالسلام با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم
... به حرم پیامبر که می رسی داخل نمی شوی. دو دست بر چوبه در می گذاری و فریاد می زنی: یا جدّاه، من خبر شهادت برادرم حسین علیه السلام را برایت آورده ام و همچون آفتابی که در آسمان عاشورا درخشید و در کوفه و شام به شفق نشست، در مغرب قبر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم غروب می کنی. افتان و خیزان به سمت قبر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می روی خودت را روی قبر می اندازی و درد دلت را با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آغاز می کنی. شاید به اندازه همه آنچه در طول این سفر گریسته ای، پیش پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم گریه می کنی و همه مصائب و حوادث را مو به مو برایش نقل می کنی [و آن گاه می گویی] و اکنون با یک دنیا مصیبت و غربت تنها مانده ام.
روزهای تلخ بعد از عاشور
بعد از واقعه عاشورا حضرت زینب علیهاالسلام از هر فرصتی برای بیداری مردم و برملا ساختن ماهیّت دشمن ناجوان مرد امام شهیدان استفاده می کند. آن گاه که پس از ورود به مدینه، زنان مدینه از چگونگی حادثه عاشورا می پرسند، در جواب می فرماید: «با چه زبانی واقعه عاشورا را شرح دهم؟ بیان من از آن قاصر است. ای بانوان قریش، ای دختران بنی هاشم، چیزی می شنوید و حکایتی به گوش می سپارید. اگر شرح حال شهدا و اسرا را باز گویم ملامتم خواهید کرد که چگونه با دیدن آن مصیبت گران هنوز زنده ام...». آن گاه با چشم اشک بار به شرح واقعه می پردازد و با شنیدن سخنان او ناله و افغان از فضای مدینه بلند می شود. نقل می کنند تا جان در بدن زینب علیهاالسلام بود، همیشه به یاد کربلا بود و چون چشم او به عزیز برادرش امام زین العابدین علیه السلام می افتاد، اندوهش تازه می شد و شروع به گریستن می فرمود.
گزیده ای از زیارت نامه حضرت زینب علیهاالسلام
سلام بر تو ای دختر رسول خدا ولیّ خدا؛ سلام بر تو ای دختر سرور بانوان دو عالم؛... سلام بر تو ای بانوی پرهیزگار پاکیزه؛ سلام بر تو ای صدیقه صغری؛ سلام بر تو صاحب مصیبت گران؛ سلام بر تو ای بانوی ستم دیده اندوهگین؛ سلام بر تو ای عصمت صغری؛ گواهی می دهم که تو صبر و شکیبایی را پیشه خود ساختی و همواره سپاس گزار و خشنود بودی. ای پاسدار همیشگی حجاب و وقار،... شهادت می دهم که به خاطر خدا و رسولش و به خاطر امیرالمؤمنین علی علیه السلام و فاطمه زهرا علیهاالسلام و امام حسن و امام حسین علیه السلام ، خیرخواهی و نصیحت کردی و در تمام طول عمر پربرکت خود آنان را یاری فرمودی...
گریه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بر مصائب زینب علیهاالسلام
روایت کرده اند وقتی زینب علیهاالسلام متولّد شد رسول اکرم علیهاالسلام به منزل علی علیه السلام آمدند. فرزند نورسیده حضرت زهرا علیهاالسلام را طلبیدند. او را در آغوش گرفتند و به سینه خود چسباندند. صورت بر صورتش نهادند و با صدای بلند گریستند. حضرت فاطمه علیهاالسلام سؤال کردند: «پدر جان علّت گریه شما چیست؟» رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «دخترم، بدان که بعد از وفات من و تو این دختر به مصیبت های بسیار سختی دچار خواهد شد».
گریه پدر برای زینب علیهاالسلام
چون خبر ولادت حضرت زینب علیهاالسلام به گوش سلمان رسید، این دوستدار صادق خاندان نبوّت، به حضور حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام رسید تا تولد زینب علیهاالسلام را به او تبریک گوید. امّا بر خلاف انتظارش امیرمؤمنان علی علیه السلام را بسیار دلتنگ و اندوهگین یافت. چون آن حضرت متوجّه تعجّب سلمان شد حوادث کربلا را برای او توضیح داد و آن گاه سخت گریست.
مصیبت های زینب علیهاالسلام
در طول تاریخ جز حضرت زهرا علیهاالسلام نظیری در بردباری برای حضرت زینب علیهاالسلام یافت نمی شود. در حدود پنج سالگی به مصیبت از دست دادن جدّ بزرگوارش رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دچار شد و چند ماهی از این واقعه نگذشته بود که در غم فقدان مادر رخت عزا پوشید: پس از آن شاهد اندوه و مشکلات پدر بود. آن گاه که مظلومیّت پدر با شهادت جان سوز او به پایان رسید، غم خوار برادر مسمومش امام حسن علیه السلام بود و چون امام حسن علیه السلام شربت شهادت نوشید، در بزرگ ترین فاجعه تاریخ در کربلا شاهد مصیبت های امام حسین علیه السلام شد. پس از شهادت آن حضرت مسئولیت سرپرستی بازماندگان شهدای کربلا و حفظ جان یادگارهای برادر، به ویژه حجت الهی حضرت امام زین العابدین علیه السلام ، را در طول دوره اسارت بر عهده داشت... از این رو لقب «ام المصائب» را به او داده اند...
شخصیّت زینب علیهاالسلام در کلام بزرگان
آیت اللّه خویی
حضرت آیت اللّه خویی رحمه الله در مُعْجمَ الرجال در توصیف حضرت زینب علیهاالسلام می نویسند: «او [حضرت زینب علیهاالسلام ] در دفاع از اسلام و شریعت جدّش، سرور پیامبران، و جهاد در راه خدا شریک برادر بود. در شیوایی سخن چنان بود که گویی با زبان پدرش علی علیه السلام سخن می گوید و چنان ثابت قدم بود که استواری پدر را در یادها زنده می کرد. هرگز در برابر جبّاران و ستمگران سر فرود نیاورد. جز خدا از کسی هراسی به دل راه نداد و حقّ و راست گویی شیوه همیشگی او بود. تندبادها او را تکان نمی داد و ضربه های سهمناک او را متزلزل نمی کرد. حقّا که او خواهر امام حسین علیه السلام و شریک و هم رزم او در راه عقیده و جهاد بود».
حسن قاسم
ادیب دانشمند، نویسنده توانا، حسن قاسم مؤلف کتاب السیدة زینب می نویسد: «اگر در بین زنان مشهور بخواهیم افرادی را به عنوان نمونه مطرح کنیم، زینب بدون تردید شایسته ترینِ آنهاست. زینب از نظر وفاداری، صداقت، سخاوت، صفا و شجاعت، از همه آنها برتر است».
سیدهبة الدین شهرستانی
سید هبة الدین حسینی شهرستانی،اندیشمند بزرگ اسلامی، در معرّفی شخصیّت حضرت زینب علیهاالسلام می نویسد: «زینب خواهر حسین علیه السلام نقش بسیار مهمی در تقویت قیام کربلای حسینی علیه السلام داشته است و در تاریخ زنان عرب کم تر زنی را می توان یافت که این گونه مردانه با مردان هم گامی داشته باشد و بدرخشد. چنان که مشاهده می کنیم، زینب علیهاالسلام به همراه برادر خود، در آن سفر بزرگ برای خدمت به دین و ترویج هدف مقدس حسین علیه السلام این نقش مهم را ایفا کرده است».
ابن اثیر
ابن اثیر، مؤلّف تاریخ معروف می نویسد: «زینب در فصاحت و بلاغت و زهد و عبادت و فضیلت و شجاعت و سخاوت، شبیه ترینِ مردم به پدر خود علی علیه السلام و مادر خود فاطمه علیهاالسلام بود».
فرید وجدی
محمّد فرید وجدی، دانشمند بزرگ مصری، در اثر معروف خود دائرة المعارف قرن بیستم در توصیف حضرت زینب علیهاالسلام می نویسد: «زینب علیهاالسلام دختر علی بن ابی طالب علیه السلام از زنان دانشمند روزگار و عقیله بزرگوار بنی هاشم است که با برادر خود حسین بن علی علیه السلام در واقعه کربلا شریک بود، و چون حسین علیه السلام شهید شد وی سرپرستی زنان و کودکان و در یک کلام همه بازماندگان این واقعه بزرگ را عهده دار شد».
علاّمه سیدمحسن امین
علاّمه سیّدمحسن امین، مؤلّف مجموعه ارزشمند اَعْیانُ الشیعة، درباره عظمت حضرت زینب علیهاالسلام می نویسد: «زینب کبری علیهاالسلام از زنان بافضیلت است و فضایلش مشهورتر از آن است که به بیان آید. قدرت اندیشه و استواری و فصاحت و بلاغتش نیاز به یادآوری ندارد؛ چرا که همه این امور از خطبه های او در کوفه و شام به خوبی معلوم می شود، به طوری که گویی از زبان پدرش علی علیه السلام سخن می گوید. البتّه از زینب علیهاالسلام چنین فضائلی عجیب نیست؛ چون او یکی از شاخه های شجره طیّبه نبوّت است. جدّش رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و پدر بزرگوارش وصیّ او و مادر گرامی اش زهرای بتول علیهاالسلام و برادرانش حسن و حسین علیه السلام هستند و اگر فرع مطابق اصل باشد جای هیچ گونه شگفتی نیست».
علاّمه مامقانی
علاّمه مامقانی وقتی از زینب علیهاالسلام سخن می گوید، با این عبارت ها از آن بانوی پرهیزگار یاد می کند: «زینبی می گویم و زینبی می شنوی! و تو چه می دانی که زینب علیهاالسلام کیست؟ وی عقیله بنی هاشم و دارای صفات پسندیده ای بوده است که هیچ یک از زنان جز مادرش دارای چنین اوصاف و فضایلی نبوده و نیستند؛ چنان که درباره او گفته اند: زینب علیهاالسلام صدیقه صغری است. زینب علیهاالسلام در حجاب و عفاف یگانه زنی است که هیچ یک از مردان تا زمان واقعه عاشورا او را ندیده است. زینب در صبر و ثبات و قوّت ایمان و تقوا یگانه است و در فصاحت و بلاغت به گونه ای است که گویی از زبان امیرالمؤمنین علی علیه السلام سخن می گوید...».
اسد حیدر، اندیشمند جهان عرب
اندیشمند توانا استاد اسد حیدر می نویسد: [در واقعه کربلا] زینب علیهاالسلام با قلبی استوار در میان جمع ظاهر شد و با صدای رسا و شیوا اهداف قیام امام حسین علیه السلام را آشکار ساخت... او هرگز در موضع ناتوانی قرار نداشت که تأثّر و حزن او را از پای درآورد یا زیادی اندوه و دیدن آن همه فجایع دردناک و پیش آمدن آن حوادث اندوهناک قدرت تفکّر را از او بگیرد. او به مثابه نمونه ای تمام عیار در جهاد و تلاش درآمد و چونان کوهی استوار در مقابل تندباد حوادث پای برجا ماند.
ابن حجر عسقلانی
ابن حجر عسقلانی درباره حضرت زینب علیهاالسلام می نویسد: زینب علیهاالسلام تندیس شجاعت و شهامت بود. روحی قوی و همّتی بلند و والا داشت. او دارای قدرت روحی بسیار، منطقی پایدار و بیانی فوق العاده بوده است. نوع بیان و استدلال های او شگفتی مورخان و اندیشمندان را برانگیخته است.
محمّد بحرالعلوم
محمّد بحرالعلوم در کتاب فی رِحابِ السیدة زینب علیهاالسلام می گوید: «تفاوتی ندارد که سرانجام سفر زینب علیهاالسلام عقیله بنی هاشم به دمشق بوده است یا مصر. تفاوتی ندارد که خورشید کجا غروب کرده است. آنچه اهمیّت دارد شعاع آن آفتاب روشنایی بخش است که در طول زمان غروب نمی کند. فریاد او و کلمات جاودانی که از زینب علیهاالسلام به جای مانده است و تا ابد حکومت و هیبت بنی امیه و هر باطلی را تهدید می کند، در هر زمان و در سراسر زمین همواره زنده خواهد بود و مرگ نتوانسته و نمی تواند آن فریاد را خاموش کند. زینب علیهاالسلام خود به یزید گفته بود: به خداوند سوگند یاد ما را نابود نتوانی کرد و وحی ما را نتوانی میراند».
زینب در آیینه شعر فارسی
فاتح شام
زینب آمد شام را یکباره ویران کرد و رفت | اهل عالم را ز کار خویش حیران کرد و رفت |
از زمین کربلا تا کوفه و شام خراب | هرکجا بنهاد پا فتحی نمایان کرد و رفت |
با لسان مرتضی از ماجرای نینوا | خطبه ای جان سوز اندر کوفه عنوان کرد و رفت |
تا بماند دین احمد با کلام جان فزا | عالَمی را دوستدار اهلِ ایمان کرد و رفت |
بر فراز نی چو آن قرآن ناطق را بدید | با عمل آن بی قرین اثبات قرآن کرد و رفت |
در دیار شام برپا کرد از نو انقلاب | سنگر اهل ستم را سستْ بنیان کرد و رفت |
خطبه غرّا بیان فرمود در کاخ یزید | کاخ استبداد را از پایه ویران کرد و رفت |
شامْ غرق عیش و عشرت بود در وقت ورود | وقت رفتن شام را شام غریبان کرد و رفت |
سروی
السَّلام
السّلام ای زینب ای معنای عشق | السّلام ای رتبه والای عشق |
السّلام ای اسوه صبر و ثبات | السّلام ای روشنی بخش حیات |
السّلام ای عزم ورأی استوار | السّلام ای مرتضی را یادگار |
السّلام ای رهرو راه حسین | السّلام ای جانِ آگاه حسین |
السّلام ای زینب ای جان صبور | السّلام ای در همه غم ها شَکور |
ای بلند آوازه عزّت مدار | ای مِهین بانوی مُلکِ افتخار |
ای که نام اقدست باشد قرین | با بهار گریه شورآفرین |
هرکجا نام تو آید بر زبان | اشک می جوشد به استقبال آن |
صاعد اصفهانی
کیست زینب
کیست زینب؟ جان محزون حسین | خواهر هم عهد و هم خون حسین |
خلقتی از اصل عشق و اصل نور | طینتی ممزوج از عقل و شعور |
باغ دین آباد ز آب چشم او | کاخ کفر آوار سیل خشم او |
نور ریزد از جبین نام او | مهر تابد از طنین نام او |
باغ دین سرسبز نام زینب است | تاک عرفان مست جام زینب است |
گر نبودی عزم زینب، دین نبود | یا اگر بود احمدی آیین نبود |
عقل حیران است آیا این زن است؟ | یا تجلّی گاه طور ایمن است؟ |
عاجزند الفاظ از توصیف او | باز مانَد معنی از تعریف او |
صاعد اصفهانی
یادگار علی علیه السلام
ای محمّد را تداوم، در پیام | ای علی را وارث ملک کلام |
ای نگه دارنده دین رسول | ای تجسّم بخش فریاد بتول |
ای گل گلزار ناب بوتراب | ای کلامت معنی فصل الخطاب |
ای زبان تو زبان ذوالفقار | در بیانْ نُطقَتْ علی را یادگار |
زینب ای جان امیرالمؤمنین | دستیار و یار زین العابدین |
ای کلامت دل نشین معنای عشق | ای بیانت معنی شیوای عشق |
راه حق با خطبه تو باز شد | این تداوم هم ز تو آغاز شد |
در دل خلق از کلام دل نشین | پایه افکندی برای کاخ دین |
عشق حیران و گریبانْ چاکِ توست | عقل هم وامانده ادراک توست |
عشق شمع جان بزم افروز توست | چشمه خورشید داغ از سوز توست |
صاعد اصفهانی
اگر زینب نبود
سرّ نی در کربلا می ماند اگر زینب نبود | کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود |
چهره سرخ حقیقت بعد از آن طوفان رنگ | پشت ابری از ریا می ماند اگر زینب نبود |
چشمه فریاد مظلومیّتِ لب تشنگان | در کویر تفته جا می ماند اگر زینب نبود |
زخمه زخمی ترینِ فریاد در چنگ سکوت | از طراز نغمه وا می ماند اگر زینب نبود |
در طلوع داغ اصغر استخوان اشک سرخ | در گلوی چشم ها می ماند اگر زینب نبود |
ذوالجناح دادخواهی، بی سوار و بی لگام | در بیابان ها رها می ماند اگر زینب نبود |
در عبور از بستر تاریخْ سیل انقلاب | پشت کوه فتنه ها می ماند اگر زینب نبود |
قادر طهماسبی (فرید)
حافظ خون شهیدان
ماجرای کربلا شرح بلای زینب است | عصر عاشورا شروع کربلای زینب است |
شرح صدرش در نمی آید به فهم اهل دل | صبر زینب آیت صبر خدای زینب است |
باغبان گلشن سرخ ولایت، اشک اوست | حافظ خون شهیدان گریه های زینب است |
پرچم سرخی که عاشورا به خاک و خون فتاد | بر سرپا باز با صبر و رضای زینب است |
کوفه و روز اسیری دیدن زینب، دریغ | چون در و دیوار کوفه، آشنای زینب است |
نی همین در شام و کوفه، بلکه اندر کوی عشق | هر کجا پا می گذاری جای پای زینب است |
پرچمش سرهای هفتاد و دو تن بر نیزه هاست | ای دریغا در کف دشمن لوای زینب است |
سیّدرضا موید خراسانی
عزم زینب علیهاالسلام
غروبی شانه های ابر لرزید | دل شیرژیان و ببر لرزید |
در آن هنگامه پیش عزم زینب | دلا دیدی که پشت صبر لرزید |
صادق رحمانی
معنای عشق و صبر
کدامین حرف را پیدا نمایم | چه طرفی را پر از دریا نمایم |
کدامین واژه جز زینب بیابم | که عشق و صبر را معنا نمایم |
محمدحسین صادقی (غلام)
دُخت علی علیه السلام
وام گذار لب تو راستی | گفتی و چون شعله به پا خاستی |
بانگ رسای تو ستم سوز شد | کشته مظلوم تو، پیروز شد |
خواست که غم دست تو بندد ولی | غم که بُود در بر دُخت علی؟ |
قامت تو قامت غم را شکست | دُخت علی را نتوان دست بست |
ای دل دریا، دل دریای تو | عرش خدا منزل و مأوای تو |
جسم تو از عشق مگر ساختند | کاین همه جان در ره تو باختند |
آنچه تو کردی به صف کربلا | کرده مخلوق بود یا خدا؟ |
آن همه غم، آن همه استادگی | آن همه سُتْواری و آزادگی |
آن همه خون دیدن و چون گُل شدن | دشت خزان دیدن و بلبل شدن |
علی موسوی گرمارودی
چشمه خشم
شام عالم را چراغِ نورگستر زینب است | آفتاب دشت های لاله پرور زینب است |
آن که دارد صد جهان پیرایه بر تن از کمال | کوه جرأت دختر زهرای اطهر زینب است |
آن که دریای دلش را دُرِّ حلم آراسته | آن که از دانش بود ذهنش معطّر زینب است |
آن که در متن کلامش جوهر نطق علی است | و ز بیانش سینه دشمن مکدّر زینب است |
آن که در دشت مصائب استوار و سرفراز | چتر بشکوهی ز ایمان داشت بر سر زینب است |
چشمه خشمی که جوشان گشت در بزم یزید | تا کَنَد از ریشه بنیاد ستمگر زینب است |
آن که سرخیل اسیرانِ بلا در کربلاست | نور چشم مصطفی فرزند حیدر زینب است |
گر ز حُسن بی شمار و درد بی اندازه اش | پرده برگیریم زهرای مکرّر زینب است |
سمیندخت وحیدی
مظهر صبر
من مظهر صبر، زینب کبرایم | هرجا که بود حسین من آن جایم |
هرچند که آفتاب بی سایه بود | من سایه آفتاب عاشورایم |
مؤید
سایه وار
زان فتنه خونین که به بار آمده بود | خورشید «ولا» بر سر «دار» آمده بود |
با پای برهنه دشت ها را زینب | دنبال حسین سایه وار آمده بود |
حسین اسرافیلی
روح نماز
بشکسته دلی شکسته می خواند نماز | در سلسله دستْ بسته می خواند نماز |
تا قامت دین خم نشود، روح نماز | با قامت خم، نشسته می خواند نماز |
محمدعلی مردانی
شعار زینب
کاخ استبداد را لرزاندن از سِحرکلام | از کسی ناید، همانا کار، کار زینب است |
خم به ابرو بر نیفکند از نهیب حادثات | صبر، خود حیرانِ عزمِ استوار زینب است |
آتشی سرکش به جان دارد کز آن سوزد جهان | گر عنان گیرش نه چشم اشک بار زینب است |
پایداری در قبال کینه و بیداد و ظلم | هرکجا بینی نشان و یادگار زینب است |
رستخیز کربلا دیده است و غوغای عراق | محشر شام اینک اندر انتظار زینب است |
محمّد عابد
منبع : پایگاه حوزه