شب پنجم سه شنبه (24-1-1395)
(تهران حسینیه شهدا)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
شنیدید کلمه مومن در قرآن به توضیح امام صادق علیه السلام به معنای شیعه است. ائمه ما علمشان، آگاهیشان به قرآن فراگیر است. هیچ آیهای در قرآن مجید نیست مگر اینکه امامان ما مراد خدا را از آن آیه میدانستند.
قرآن مجید چند بار در آیات این نکته را تذکر داده که این کتاب بدون معلم ویژه خودش فهمیده نمیشود. به نظرتان نیاید چون قرآن در مکه و مدینه نازل شد و مردم مکه، مردم مدینه عربزبان واقعی بودند قرآن را میفهمیدند اینطور نبود.
حدود چهار بار شاید در قرآن همان وقتی که قرآن داشت نازل میشد خداوند فرمود بعث فی الامیین رسولا منهم پیغمبر از خود شما عربها انتخاب شده ولی برای کل مردم جهان، اما یعلمهم الکتاب او باید قرآن را به شما یاد بدهد فکر نکنید چون عرب هستید و قرآن هم ترکیبی از الفاظ عربی است میفهمید قرآن را، بیست و سه سالی که پیغمبر در بین مردم بود آیات را برای مردم توضیح میداد، یا اگر مردم در آیهای مشکل داشتند به حضرت مراجعه میکردند، و این مسئله تا زمان امام عسکری جریان داشت.
ظاهرا یک کسی به حضرت عسکری برخورد کرد امام فرمود شنیدم قرآن برای مردم تفسیر میکنی، گفت بله، فرمود یک آیه را که برای مردم میگویی صددرصد یقین داری که آنی که داری میگویی مراد خدا بوده از این آیه؟ گفت نه، فرمود برای چی قرآن تفسیر میکنی؟
یک پیرمرد نود ساله دانشمند، عالم، معلم، مدرس، از بصره بلند شده با آن سن آمده مدینه خدمت امام ششم، میگوید یابن رسول الله من نود سال است در کار علم و درس و درس دادن و دانش و این مسائل هستم، اما یک آیه در سوره نساء است نصفش را من نمیفهمم باریک الله به اینجور آدم، اینها هیچ وقت مردم را گمراه نمیکنند مکتبسازی هم نمیکنند، یک کسی که چهار تا کلمه عربی حالیش میشود بعد میبیند مورد احترام قرار گرفت غرور برش میدارد، فکر میکند هر چی از آیات فهمیده آن درست است بعد هم میآید یک مکتبی را درست میکند، اسمهای در دهان برویی هم رویش میگذارد، عرفان کیهانی، عرفان روحی، چهار تا آیه را هم جمع میکند که نفهمیده قاطی مطالبش میگذارد و زن و مرد را دنبال خودش میکشد جهنم، وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دٰارَ اَلْبَوٰارِ ﴿إبراهيم، 28﴾ یک عدهای را با این افکار انحرافیاش وارد جهنم میکند.
چرادر این هزار و پانصد سال مراجع بزرگ شیعه ادعایی نکردند؟ دار و دستهای نساختند چرا؟ علمش را نداشتند؟ آنها که در سطح عالی علمی بودند همین الان هزار و سیصد سال است از هفتاد جلد کتاب نوشته شیخ طوسی گذشته است، الان بعد از هزار و دویست سال هزار و سیصد سال، دانشگاههایی مثل الاظهر نظر دارند به این کتاب، حوزههای شیعه کتابهای ایشان مدار درسشان است یعنی علمی است که کهنه نشده یا نوشتههای شیخ مفید، یا سیصد جلدکتابهای فیض کاشانی، هنوز هم اهل حال اهل دانش، در به در دنبال کتابهای فیض هستند اینها چرا ادعا نکردند؟ برای اینکه اینها خود را محدود به قرآن و اهل بیت میدانستند آنی که محدود به قرآن و اهل بیت است غرور برایش نمیماند، زمینه ادعا برایش نمیآید. مکتبساز نمیشود فقط زحمت میکشد مردم را با آن علمش به کتاب خدا و ائمه طاهرین راهنمایی میکند، دلیل راه، دلال است، واسطه است. طبل استقلال نمیزند. آنی که طبل استقلال میزند مجبور است به مریدهایش هم بگوید که کل اینهایی که گفتند دروغ است، هر چی من میگویم درست است، یعنی هزار و دویست سال فقهای شیعه، علمای شیعه، بزرگان شیعه یک چهرههای باتقوای کم نظیر اینها دروغ گفتند، تو راست میگویی؟
این مصونیتی که شیعه دارد برای همین است، برای وابستگی فکری و قلبی به قرآن و اهل بیت است. خب ما قرآن را بهمان بدهند بگویند آقا سی سال هم درس عربی خواندی مراد خدا از مومن در قرآن کیست؟ خب من باشم میگویم یک آدمی که خدا را قبول دارد دو رکعت نماز میخواند روزه ماه رمضان هم میگیرد این مومن است، اما ائمه ما نه اینجور معنی نمیکنند، میگویند مومن در قرآن یعنی شیعه، خب شیعه کیست؟ که قرآن اسمش را گذاشته مومن پیغمبر و ائمه هم اسمش را گذاشتند شیعه کیست؟
در همین آیهای که ابتدایش را من برایتان خواندم هفت خصلت برای مومن بیان شده آن خصلتها را به تدریج میگویم برایتان ولی حالا یک روایت هم از حضرت صادق بخوانم، از کدام کتاب؟ کتابی که در عصر غیبت صغری نوشته شده، یعنی سی چهل سال بعد از حضرت عسکری، نویسندهاش بسیار انسان مطمئنی بوده و عالم، چهارده قرن سیزده قرن هم هست تمام علمای بزرگ ما نسبت به این کتاب فروتن هستند و تواضع دارند، یکی از یاران حضرت صادق به امام عرض میکند یابن رسول الله ما افرادی را در این شهر مدینه میبینیم که یلومون علی المعاصی، به هر گناهی که بگویید گرایش دارند، هر گناهی که فراهم بشود مرتکب میشوند، پیش بیاید انجام میدهند مگر اینکه حالا گناهی پیش نیاید.
ما چون وظیفه داریم با مردم صحبت کنیم، با محبت، با زبان نرم، میرویم به اینها میگوییم گناه تبعات بدی دارد، قیامت سختی دارد، دوزخ دارد، نکنید این کارها را، میگویند که نحن شیعة جعفر، ما شیعیان امام صادق هستیم پس امام صادق را برای کی میخواهیم؟ ما دلگرم به اماممان هستیم که قیامت کار ما را اصلاح بکند، ائمه ما فرمودند مردم ما با خدا قوم و خویش نیستیم، ما هم بنده خدا هستیم نجات میخواهید لا تنالوا شفاعتنا الا بالورع و اجتهاد، پاکدامن باشید از هر گناهی، و در کار خیر و عمل مثبت و عبادت هم بکوشید. این دو تا را نداشته باشید ما کاری برایتان نمیتوانیم بکنیم مگر ما اداره بیمه گناه باز کردیم؟ مگر ما در مقابل خدا دکان باز کردیم که بگوییم خدا در قرآن گفته زنا حرام است، شراب حرام، قمار حرام، تهمت حرام، ظلم حرام، مال مردمخوری حرام، و اینها هم جهنم دارد ما بیاییم بگوییم خدا گفته ولی شما همه این کارها را بکنید ما نجاتتان میدهیم، یعنی ما را مخالف با خدا فکر کردید؟ ما هم بنده خدا هستیم، ما هم تابع قرآن پروردگار هستیم، ما هم حرام خدا را حرام میدانیم مجوزی هم به شما نمیدهیم.
تمام مشکلات جامعه جهانی و جامعه ایران همین افتادن مردم در حرامهاست، بیماریها بخشیاش برای حرامهاست، جوانمرگیها بخشی از آن برای حرامهاست، مشکل اقتصادی بخشی از آن برای حرامهاست، بیاید دولت و ملت این آیه را ببیند وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ اَلْقُرىٰ آمَنُوا وَ اِتَّقَوْا لَفَتَحْنٰا عَلَيْهِمْ بَرَكٰاتٍ مِنَ اَلسَّمٰاءِ وَ اَلْأَرْضِ ﴿الأعراف، 96﴾ کل مشکلاتتان اگر دلتان میخواهد حل بشود اجتماعی، خانوادگی، اقتصادی، سیاسی، رابطی، کل مشکلاتتان، ایمان و تقوا میخواهد و لو ان اهل القری اگر اهل یک مملکت همشان وگرنه ما که در ایران با تقوا داریم، با ایمان هم داریم اما کفه گنهکاران در مملکت خیلی سنگینتر از چهار تا مومن باتقواست.
خدا هم نمیآید به خاطر یک عده قلیلی به همه رو کند، این عده قلیل هم به آتش بدکاران باید بسوزند در این دنیا، قیامت جدایشان میکند قیامت بدها به آتش خودشان میسوزند جرقهای هم به مردم مومن باتقوا نمیرسد، باتقواها هم در بهشت قرآن میگوید در گردش هستند هر جای بهشت دلشان میخواهد بروند این یک قانون است، یک قاعده است که باید برای دولت و ملت این قاعده نصب العین بشود، یعنی کلید راهگشا.
اگر اهل یک مملکت من را باور بکنند و اهل یک مملکت بعد از این باور کردن رابطهشان را با تمام گناهان حداقل با گناهان کبیره قیچی کنند، من هم در برکات تمام آسمانها و زمین را به رویشان باز میکنم. ممکن است بگویید مگر اروپاییها که اسم قارهشان قاره سبز است مومن و باتقوا هستند؟ اولا مگر شما خبر دارید که اروپاییها کلشان در آسایش و در راحت و در امنیت هستند، من بیست تا کشور اروپایی زندگی مردم را دیدم خیلی زندگی فلاکتباری است.
در شهر لندن بسیاری از زن و شوهرها در خانههایی زندگی میکنند که به چهل متر نمیرسد، حالا چهار تا دزد هم در لندن خانه پنج هزار متری دارند اما شما چهار پنج ماه در تلویزیون میدید پردههایی که مینوشتند در امریکا در جاهای دیگر روی پردهها بود نود و نه ممیز یک، یعنی یک بخش جامعه در رفاه است نود و نه بخش در آتش انواع گرفتاریها دارد میسوزد.
آلودهترین زندگیها زندگیهای زن و شوهریهاست، عقد را هم یواش یواش برچیدند، دیگر عقد شرعی وجود ندارد عقدی که خدا قبول دارد حالا کلیسا عقد بکند قبول دارد خدا، یا کنیسه یهود زن و شوهری را عقد بکند عقد را قبول دارد لذا بیایند مسلمان بشوند عقد جدید نمیخواهند همان عقدی هم که خدا قبول دارد مطابق با روش خودشان آنها را هم از بین بردند و الان هر کسی هر زنی را بخواهد و هر زنی هر مردی را بخواهد میآیند با هم زن و شوهر میشوند اسمش هم گذاشتند ازدواج سپید. که سیاهترین ازدواج است دو تا سه تا بچه حرامزاده که به دنیا میآید من دیدم اینها را در اروپا تحقیق کردم نوشتم، در امریکا هم همینطور دو تا سه تا حرامزاده که به دنیا میآید مرد صبح از خانه میرود بیرون نامه مینویسد به زن که من دیگر تو را نمیخواهم خودت دیگر زندگیات را اداره کن با بچههایت، یا بعدازظهر مرد میآید خانه میبیند سه تا چهار تا بچه ولو هستند روی فرشها زن نامه نوشته من از یکی دیگر خوشم آمد خداحافظ اینها غرق در نعمت هستند.
در قاره سبز آمار خودکشی بیش از تمام قارههاست، غرق در نعمت هستند، کار قاره سبز به جایی رسیده که در مهمترین بیمارستانهایی که آماده کردند نوبت خودکشی میدهند میروند کارت میگیرند میگویند دو ماه دیگر نوبت است بیا اینجا بکشیمت، این زندگی است؟ چهار تا درخت سبز را مردم میبینند فکر میکنند این ملت غرق انواع نعمتهای خدا هستند این نقمت است، یک در سبزی بهشان نشان داده قران میگوید باطن این در جهنم است چون پر از گناه است. و آنهایی که خبر از آمریکا و اروپا دارند میدانند اگر یک اروپایی یک روز نرود سر کار خرج آن روزش لنگ لنگ است ندارد بخورد.
شما که حالا خوب زندگی میکنید ما با این همه گناهانی که داریم باز هنوز خدا خیلی ازمان برنگشته، از روزی که برگردد میگوید هیچ کسی نمیتواند مشکلتان را حل کند، وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اَللّٰهُ بِضُرٍّ فَلاٰ كٰاشِفَ لَهُ ﴿الأنعام، 17﴾ اگر من خدا گره در زندگیتان بیندازم بازکننده این گره در هیچ جای عالم پیدا نمیشود میماند گره.
بیشتر مردم هم نه منبرهای تلویزیونی را گوش میدهند نه در این جلسات میآیند که اقلا اصلاح بشوند، به دیگران هم رحم بکنند. نمیآیند. وگرنه قرآن مجید راه حل همه مشکلات را بیان کرده است. ما دوستان گذشتهمان راههای حل مشکلات را خوب بلد بودند خیلی قشنگ، یک کسی در محل ما بود کاسب هم بود وضعش هم نسبت به خودش خوب بود حالا خیلی بالا نبود.
این میگفت که من گاهی وقتی گره در کار کسبم میافتد مثلا چک دادم جنس خریدم، دو روز دیگر باید پول بخوابانم به حساب که این چک وصول بشود پول نرسید، اصلا نگران نمیشوم غصه هم نمیخورم، هیچ وقت هم به مردم نگفتم چکات را عقب بینداز چون درست نمیدانم او هم حتما برابر چک من یک کاری کرده که باید پولش را بدهد، گفت راه دوری که نیست، تک و تنها ماشینم را روشن میکنم میروم قم، میروم قبرستان حاج شیخ، دم رودخانه سر قبر پدر و مادرم یک چیزی به مستحق میدهم گریه میکنم یک سوره قرآن، بهشان میگویم میدانید که چون ارواح اشراف به اینور دارند طبق روایاتمان با ارواح هم میشود تماس گرفت، نه اینکه حاضرشان کرد این طرف، ما پرده را یک مقدار کنار میزنند ارواح را میبینیم جریاناتی خود من از این مسئله دارم که حالا وقت گفتنش نیست. ارتباط میشود گرفت. سوال میشود کرد، جواب میشود شنید.
برمیگردم میدانم دو تا پشتوانه عظیم دارم دو تا دعاگو دارم چون من آق آنها که نبودم. چکم هم پولش میرسد وصول هم میشود، قرآن مجید راهنمایی کرده، که این همه طلاق در جامعه نباشد، این همه اختلاس بیرحمی، بیرحم دو هزار میلیارد سه هزار میلیارد مال این هفتاد و دو میلیون مظلوم کتکخورده غرب را برای چی برمیداری و میدزدی و میبری، مگر شکم تو چقدر غذا میخواهد؟ مگر بدن تو چند متر پارچه میخواهد؟ مگر در چند متر جا شب باید در خانهات بخوابی، آخه بدنت را حساب کن بعد زندگی کن، نیازت را حساب کن بعد با پول ارتباط برقرار کن.
جوان بودم خیلی، از یک منبری شنیدم یعنی بچه مدرسهای بودم میگفت که اسکندر حالا نمیدانم اسکندر مقدونی بوده، اسکندری دیگر بوده این فکر جهان گرفتن داشت، برنامهریزی کرد به چین حمله کند، لشگرش را حرکت داد رسید پشت دروازه چین، قدیم دروازه بود تمام کشورها داشتند. اردو زد، که کاملا اردو آماده بشود برای حمله کردن، یک روز مامورهایش یک چینی را گرفتند گفتند نکند برای جاسوسی آمده آوردند پیش اسکندر نشست، اسکندر گفت چه کاره هستی؟ گفت که شاه چین هستم گفت تو با این قیافهات و با این لباست شاه چین هستی؟ شاه که لباس خاصی دارد بعد هم نیم کیلو طلا و نقره به اینور و آنورش آویزان است و نمیدانم انگشتری دارد، تاجی دارد، گفت نه من شاه چین هستم، گفت دیوانه نیستی؟ گفت نه.
گفت من از کجا بفهمم تو شاه چین هستی؟ گفت یک چینی دیگر را دستگیر کنید بیاورید دور نگه دارید بگویید این کیست اگر گفت من شاه چین هستم باور کنید، گفت برای چی آمدی اینجا؟ فکر نکردی میگیریم و میکشیم، گفت نه این فکر را نکردم آمدم دو کلمه با تو حرف بزنم، اسکندر گفت بگو، گفت یک نهار بیا پیش من بعد با ما بجنگ اگر با خودت مسلح هم میخواهی بیاوری بیاور، فکر میکنی ما میخواهیم تو را دعوت کنیم مهمانی کاری بکنیم نه، ولی حالا بیست تا سی تا مسلح با خودت بیاور به دلش نشست گفت فردا نهار بیایم؟ گفت بیا آدرس کاخ را داد و اسکندر آمد، در آن سالن بزرگ کاخ سفره انداخته بودند و چینیها هم که در ساخت ظرف چینی آدمهای خیلی هنرمندی بودند انواع بشقابها، دیسها، ماستخوری، سبزیخوری، آبخوری، پر بود سر سفره فقط ظرف خالی خالی، بعد به اسکندر گفت بفرمایید میل کنید، گفت چی میل کنم؟ گفت این چینیها را بخور، گفت چینی را که نمیشود خورد غذا بیاور، گفت شکم تو چقدر غذا میخواهد چی میخواهد یک سیخ کباب خوب است؟ گفت آره، گفت بس است؟ یک پرس پلوخورشت خوب است اگر کباب نمیخوری؟ گفت آره خوب است بس است، یک دانه از این کاسههای کوچک ماستخوری ماست بس است؟ گفت بله، گفت جناب اسکندر در کشور خودت سیخ کباب، ماست، پلوخورشت پیدا نمیشد بخوری شکمت سیر بشود؟ پارچه پیدا نمیشد بدوزی بپوشی بشود لباست؟گفت چرا، گفت پس برای چی آمدی اینجا حمله کنی سی چهل هزار نفر را بکشی و یک عالمه هم مال مردم را به غنیمت و به غارت ببری؟ برای چی؟
واقعا شکم تو یک شکمی است که باید سه هزار میلیارد یا میلیون دلار میلیارد دلار در آن بریزند تا سیر بشوی؟ لاتهای قدیم حرفهای قشنگی داشتند میگفت کارد در شکمت بخورد، یعنی شکمت پاره شود بمیری، امام حسین به حر فرمود ; مرده بودی مادر سر جنازهات گریه میکرد بهتر نبود برایت تا بیایی جلوی من و اهل بیت پیغمبر را بگیری؟ خب با فکر کار کن، چقدر مگر آدم میخورد؟ چقدر میخورد؟
یک کسی به پیغمبر گفت آقا ما از دنیا چقدر برداریم؟ چقدر این روایت زیباست، چقدر زیباست، گفت از مال دنیا چقدر برداریم که خدا راضی باشد فرمود یک خانه که با زن و بچهات در آن راحت باشید مطابق شأن و پولت، یک خانه، خوراک برای هر سه وعده، پوشاک برای ایام سال، مرکب برای رفت و آمدت، دیگر چی؟ گفت آقا دیگر چیزی نیست همش را شما فرمودید ما زندگیمان یک خانه است، یک مرکب است، یک پوشاک است یک خوراک، فرمود خب همینها برایت آزاد و حلال و پاک و قیامت هم محاکمه ندارد، خدا آقاتر از این است که بکشد دردادگاه خانه را پایت حساب بکند، خوراکیها را حساب بکند، پوشاکیها را حساب بکند.
خب این برای دنیایت، ممکن است کاسبیات اینقدر قشنگ باشد پول اضافه بیاوری، این پول اضافه را برای آخرتت بده آخرت آبادی بخر، بده به یتیم بده به پدر و مادر کمبوددارت، بده به خواهر و برادرت، بده به آدمهای آبروداری که نیاز دارند هم دنیایت را آباد کن هم آخرتت را، سه هزار میلیارد دزدی برای چی؟ شبها در خیابان ماشینهای مردم را برای چی میدزدی؟ مگر خدا قدرت ندارد از حلال بهت بدهد؟ حالا بر فرض که کارت نگرفت ماها که تجربه کردنمان در طول سالها ما مردم مومن، بیا بایست بگو آقا من درد دارم راست هم میگویم باور نمیکنی بلند شو بیا ببین، خب ما را خدا بهمان گفته دست به جیب باشیم دردت را دوا میکنیم.
یک واعظی بود خیلی واعظ فوق العادهای بود خیلی، جانانه بود منبرش الان نمونه منبرهای آنها نیست خیلی منبر جانانهای داشت اصلا آدم در منبرش به خدا میرسید. یک شب ساعت یازده شب خانهاش در کوچه مروی بود در ناصرخسرو از تاکسی پیاده میشود سر کوچه پیاده میآید برود خانهاش وسطهای کوچه میبیند یک کسی، یک بار سنگینی روی کولش است نفس نفسزنان دارد میرود، یک نگاهی به این بار میکند میبیند فرش است و فرش خانه خودش است معلوم میشود زن و بچه خواب بودند درهای قدیم هم شما ندیده بودید خیلیهایتان خیلی راحت میشد باز کنی خیلی راحت، ما از این درها وقتی میآمدیم خانه نبودند اهل خانه پدربزرگ و مادربزرگ راحت باز میکردیم و میرفتیم تو همه بلد بودند، الان فقط دزدها بلدند درها را باز کنند.
میآید جلو سلام میکند، بهش میگوید که شام خوردی؟ میگوید نه میگوید به جدهام زهرا برگرد بیا با هم شام بخوریم بارت را بعد بردار و برو میآورد در خانه، تا دزد میبیند فرش را از این خانه بلند کرده یک مرتبه هاج و واج میشود میخواهد فرار بکند مچش را میگیرد؛ میگوید گفتم به جدهام زهرا چون شام من را گذاشتند یک اتاق هم دم در داریم بیا شام بخوریم با هم، میبرد داخل، قشنگ شام میخورند و چایی هم بهش میدهد و بهش میگوید عادت به دوود، سیگار، چپق، قلیان هر سه را دارم در خانه برایت چاق بکنم؟ میگوید نه آقاجان، میگوید میخوابی صبح بروی؟ میگوید نه، میگوید پس من میآیم بیرون کمکت میکنم دوباره این فرش را بگذارم کولت فرش هم من این قیمت خریدم سرت را کلاه نگذارند اگر بردی پیش یک فرش فروش ضامن هم خواست بیا خود من را ببر من میآیم ضامنت میشوم میگویم من این را میشناسم فرش برای خودش است، این فرش را بفروش با پولش یک کاسبی حلال راه بینداز خدا وعده داده برکت میدهد به مال حلال، خدا وعده داده برکت را از مال حرام قیچی کند.
این دزد از کسانی شد که هر جا ایشان منبر میرفت جلوی منبر مینشست اغلب هم اشکش میریخت، اصلااهل نماز شب و کربلا و مشهد، یک چیزی شده بود وقتی آدم مومن بشود و باتقوا خدا بهش رو میکند کاملا.
گفت یابن رسول الله ما با اینها چی کار کنیم؟ همه جور گناهی میکنند و میگویند ما شیعه جعفر هستیم، اینها قیامت پارتیهای خیلی قوی هستند راوی میگوید رنگ امام صادق تغییر کرد، شکل نشستنش عوض شد، به من گفت که من شیعه را بهت معرفی میکنم در ضمن اینهایی که انواع گناهان را مرتکب میشوند کذبوا دروغ میگویند والله لیسوا بموالنا، به والله اینها شیعه ما نیستند و دروغ میگویند، انما شیعة جعفر من عفّ بطنه شیعه مااهل بیت کسی است که از این دهانش به طرف شکمش لقمه حرام پایین نمیرود.
خب اگر هفتاد میلیون جمعیت لقمه حرام نخورند خب همه دزدیها قطع میشود، اختلاسها قطع میشود، سندسازیها قطع میشود، زندانها همه خالی میشود، دادگستریها همه بیکار میشوند، اگر کار حرام نکنند و لقمه حرام نخورند چقدر بودجه صرف میشود، الان حقوق دادگستری چقدر است در ایران؟ پروندهها چقدر باید پول بدهند پوشه بخرند، کاغذ بخرند قلم بخرند، دوات و مرکب بخرند ماشین بخرند، اگر حرام نباشد حرام نخورند، حرام عمل نکنند چی میشود زندگی؟
آن وقت شبها کل ملت ایران به خدا قسم میتوانند در مغازهها را باز بگذارند نبندند بروند خانه بخوابند و در خانهها را هم باز بگذارند، صبح هم میروند میبینند در مغازه هیچی تکان خورده، اما حالا در این تهران ده میلیون دوازده میلیون جمعیتی هر کسی جرات دارد در مغازه را باز بگذارد برود مخصوصا طلافروشی دستش را بلند کند، چون دین کم است. من نمیدزدم اما دومی میدزدد سومی هم میدزدد، چهارمی هم میآید میگوید لو میدهم من هم شریک وگرنه الان داد میزنم. میگویند باشد یک خرده هم تو ببر.
چقدر دین خوب است، هیچی هم جای دین را نمیگیرد نه نیروی انتظامی، نه ارتش، نه بسیج، نه دادگستری، نه شهربانی هیچی جای دین را نمیگیرد دین یک طرفش ترمز است آدم را از هر حرامخوری و عمل حرامی نگاه میدارد یک طرفش هم آنجور که پیغمبر فرمود آزادی در برداشت از دنیاست، خانه و مرکب و لباس و خوراک. یک طرفش ترمز شدید است یک طرفش هم راه بهشت به روی انسان باز است.
شیعه ما لقمه حرام از گلویش وارد شکمش نمیشود، و فرجه شیعه ما شهوتش را به حرام آلوده نمیکند. زن ندارد خودش را نگه میدارد، زن دارد دنبال دلهبازی نمیرود نگه میدارد خودش را.
عمل لخالقه، شیعه ما کارش برای خداست، اگر به کسی هم لبخند بزند برای خدا میزند اگر گریه میکند برای خدا همش با خدا معامله میکند، اگر دست میدهد به رفیقش، رفیقش را در آغوش میگیرد برای خدا میگیرد همش عبادت، و رجا ثوابه، شیعه ما امید صددرصد دارد که به تمام کارهای مثبتش خدا پاداش میدهد و خاف عقابه، شیعه ما تا زنده است از جهنم میترسد، چون میترسد ترمز دارد دائم نمیرود به طرف جهنم این شیعه.
در این خیابان امیرکبیر نزدیک توپخانه یک کاسبی بود میآمد پای منبر من خیلی وقت است از دنیا رفته، این شیعه بود، شغلش هم فروش یدکیهای ماشین بود مخصوصا میلگاردن، یک تغییری پیدا شد که میلگاردن آن وقت هزار تومان بود شدپنج هزار تومان، مشتریهایش که آمدند گفتند پنجاه تا میلگاردن صد تا میلگاردن گفت نه من عمدهفروشی نمیکنم، از خانه که میآمد در مغازه را باز میکرد من گاهی میرفتم در مغازهاش، چهارپایه را میآورد در پیادهرو، آنجا همه رانندهها رفت و آمد داشتند میدانست اینها راننده هستند، میگفت میلگاردن نمیخواهید؟ میگفت چرا میگفت آلمانی را دارم هزار تومان، گفت میلگاردن پنج هزار تومان است، گفت من هزار تا میلگاردن دارم خریدم دانهای نهصد تومان صد تومان برای من بس است، تک تک اینها را تا هزار تا را فروخت، گفت من نمیتوانم پول اضافی از مردم و از شیعهها بگیرم. نمیتوانم. آن هم یک باریک الله امام زمان به من بگوید بس است.
خیلی شیعه آدم خوبی است، حرفم تمام به آیه هم نرسیدیم، یک شیعه ناب ببینید چقدر ارزش دارد که ابی عبدالله وقتی دید علی اکبر دارد میرود میدان یک شیعه، یک جوان حداقل هجده سال سن، حداکثر بیست و پنج سال، شیعه بود دیگر، ببینید راجع به این شیعه چه گفته اللهم اشهد علی هولاء قوم خدایا ببین یک جوانی دارد میرود که اشبه الناس خلقا و خُلقا و منطقا برسولک، رفت جنگ کرد و برگشت، چرا برگشت؟ چون علی اکبر زیاد شنیده بود که پیغمبر فرموده هر یک قدمی که کسی برای زیارت ابی عبدالله میرود ثواب نود حج و عمره قبول شده بهش میدهند گفت از میدان بروم امام را زیارت کنم. برای زیارت آمد.
هیچ امامی را نداریم که زیارتش برویم بازدید نیاید هیچ امامی، امام حسین هم این زیارت را بازدید رفت اما چه بازدیدی، وقتی آمد دید بدن عزیزش جای سالمی ندارد.