شب دهم یک شنبه (29-1-1395)
(تهران حسینیه شهدا)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
پاکترین زندگی و مفیدترین در این دنیا با همه عوارضی که داشته پیشامدهایی که بوده، مشکلاتی که رخ نشان میداده، تنگناهایی که به وجود میآمده، زندگی انبیاء خدا، ائمه طاهرین و زندگی شیعه واقعی است.
در زمینه زندگی شیعه آیاتی در قرآن کریم، در روایات بسیار مهمی از اهل بیت داریم، خب اگر سوال بفرمایید چرا پاکترین زندگی در این کره زمین و مفیدترین و سالمترین زندگی انبیاء و ائمه و شیعه است پاسخش این است که این طایفه کاملا اعمال و رفتار و اخلاق و کرداری که خداوند مهربان دوست داشته از انسان صادر بشود فقط آنها را در زندگی تحقق میدهد، یعنی این معرفت را داشتند که خدا چی را دوست دارد همان را انجام میدادند و میدانستند خداوند متعال هیچ نیازی به این همه خوبیهایی که اینها انجام میدهند ندارد.
لانه این جمله امیرالمومنین است لا تنفعه طاعة من اطاعه، خدا از خوبیهای بندگانش، عبادات بندگانش، درستکاریهای بندگانش سود نمیبرد، پس سود این همه خوبیها، درستیها، عمل پاک، اخلاق پاک، کجا میرود؟ گیر کی میآید؟ خودش در قرآن میفرماید لانفسکم گیر خودتان میآید چون من برای شما دو تا زندگی قرار دادم از ازل اراده حق بر این بوده کسی هم جلوی ارادهاش را نمیتواند بگیرد، هیچ کس نمیتواند رأی خدا را برگرداند.
یک دعاهایی هم هست اصلا مستجاب نمیشود به هیچ عنوان، مثلا یکی بیاید به پروردگار بگوید خدایا به آن نبودی که قبل از آفرینش من بوده که هیچی نبوده، من را برگردان. قبول نمیکند، یعنی هیچ کسی را که دارای وجود است به عدم برنمیگرداند، چون بي هدف که خلق نکرده بازیگر هم که نیست، حکیم است، عالم است، عادل است، رحیم است، و ما خلقنا السماوات و الارض و ما بینهما لاعبین.
من در آفرینش آسمان و زمین و هر چی بین این دوتاست بازیگر نبودم، من در آفرینش قصد بازی و شوخی نداشتم کار من براساس علم است، رحمت است، عدالت است، خب این دعا را مستجاب نمیکند که من را به آن نبود برگردان نه برنمیگرداند.
خب از این دعا باید گذشت، اگر کسی به پروردگار بگوید من را آزاد بگذار هر کاری دلم میخواهد بکنم، مال مردم را ببرم، گناه بکنم، تجاوز بکنم، حق ببرم، اختلاس کنم، رشوه بگیرم، بکشم، زنا کنم، اما جهنم نبر این دعا را هم مستجاب نمیکند. به هیچ عنوان.
خب هیچ گناهی را مرتکب نمیشوم اما رضایت بده که هیچ عبادتی و کار خیری را انجام ندهم، این هم رضایت نمیدهد، اینجا باید با خدا چی کار کرد که در این سه مسئله مطلقا حرف ما را گوش نمیدهد باید با او ساخت، یعنی باید تسلیم خوبیهایی بشویم که او دوست دارد، اگر با او بسازیم و تسلیم خوبیهایی بشویم که او دوست دارد برگشت سود کل این خوبیها که بهشت و رضایتش است به خود ماست، این ساختن با او که خیلی عاقلانه است. این که خیلی کار خوبی است که آدم با یکی بیاید بسازد چهل پنجاه سال تا ابد برود در بهشت، تا ابد مورد رضایت او قرار بگیرد، این ساخت و پاخت که عاقلانه است. این ساخت و پاخت که خیلی خوب است ما همین یک راه را داریم انتخاب بکنیم نه برمیگردانند نه با گناه حاضر است جهنم نبرد ما را، نه حاضر است بهشت بدون عبادت و خوبی ببرد، آن سه تا را قبول نمیکند میماند همین مسئله چهارم که بیاییم مردانه با او بسازیم همین.
کنار حرم حضرت هادی و امام حسن عسکری بیست روز، بیست و دو روز پیش به یکی گفتم که از قمار خوشت میآید؟ قمار بشینی یک جا قمار بکنی به شرطی که ببری نبازی، ما هم گاهی آدمها را گیر میآوریم یک حرفهایی بهشان میزنیم مثلا نشستم در حرم امام عسکری یا امیرالمومنین یا قم یا یک وقت در تاکسی و قطار و هواپیما، به نظرم میآید که با این آدم میشود حرف زد و قاطی شد، بعد هم خیلی خوب از آب درمیآید خیلی.
از مشهد داشتم با هواپیما میآمدم تهران جا نبود در هواپیما، یک دانه جاخالی بود آن هم بغل من افتاده بود آن هم کنار شیشه که دو تا صندلی هست، من در هواپیما را که نگاه کردم در حالی که کمربندها را چراغش را زده بود که خاموش کنید یکی را دیدم ده تا صندلی پشت سرم کسل است، گرفته است، درک هم کردم میشود با او حرف زد اشاره کردم بغل دست من جا هست بیا، بلند شد آمد جلو، فهمیدم از آخوندها بدش نمیآمد اگر بدش میآمد نمیآمد، اگر هم نمیآمد من میرفتم پیشش میآوردمش. خدا دوست دارد آدم تا آن خط آخر دنبال بندگان بد برویم دنبال بندگان خوبش برویم تا آن خط آخر.
خوشش میآید دنبال بدها چقدر خوشش میآید، متاب ای پارسا روی از گنهکار، به بخشایندگی در وی نظر کن، این از قول آدمهای بد سروده شده شعر برای سعدی است، یک آدم بد دارد به ما خوبها میگوید متاب ای پارسا روی از گنهکار، به بخشایندگی در وی نظر کن، اگر من ناجوانمردم به کردار، تو بر من چون جوانمردان گذر کن، من نامرد هستم تو که نامرد نیستی، من با خدا اختلاف حساب دارم تو که نداری، من کم محبت هستم تو که کم محبت نیستی تو مومن هستی دیگر قیافهات پیداست، مومن یعنی کانون محبت، کانون مهر و عشق، کانون اخلاق، کانون تواضع، کانون فروتنی با همه.
الان مخصوصا به ما واجب است دنبال گنهکار بدویم، راهش بدهیم، حرف بزنیم، محبت کنیم، واجب است. در برابر هجوم این همه ماهواره و فساد ما هم باید حوزه جاذبه داشته باشیم برای جذب فراریهای از پروردگار، آمد نشست، خب معلوم شد آدم باوقار و آدم با ادبی است. صحبت خدا شد، صحبت خدا شد و یک بیست دقیقهای طیاره آمد نیم ساعت گذشته بود سی و دو هزار ایرباس بود گفت که خیلی حرفهای خوبی با هم زدیم، من میخواهم مالم را حلال کنم گفتم مگر حرام است؟ گفت نه من زحمت میکشم اما تا حالاحق مالی خدا را ندادم، خمس ندادم، حکم خمس در سوره انفال است، شیعه این آیه را با تکیه بر ائمه درست معنی میکند غیرشیعه برای اینکه در برود از پول دادن در راه خدا آیه را منحرف میکند در معنا کردن، ما نه. ما بخیل نیستیم چون شیعه بخیل نیست، از حقوق مالی پروردگار فرار نمیکند.
امام زمان میفرماید کسی که یک سال کاسبی بکند از اسفند تا اسفند، که البته ممکن است یک ماهش در این یک سال باشد، ده روزش در این یک سال باشد، مثلا دو روز مانده به آخر اسفند آدم ده میلیون گیرش میآید، آن دو روزه مخارج عیدش را که تامین بکند بعد میبیند هشت میلیون اضافه شد، مانده، پنج قسمت باید بکند یک پنجم را خدا میگوید به خودم که بهت این پول را دادم برگردان بقیه هم برای خودت نمیخواهم، یک پنجم هم برای خرج دینم دارد خرج میشود خوب هم خرج میشود. ما صدای دین را تا آخرین نقاط کره زمین با همین پولهای کمی که شما میدهید رساندیم، نه به من پولهایی که برای مراجعتان میدهید، دنیا را پر کردیم از صدای قرآن و اهل بیت با همین پولها، شما یک میلیون میدهید ما صد میلیارد ثواب و نتیجه بهتان برمیگردانیم، شما چیزی نمیدهید به مراجع به آخوندهایی که کار میکنند ولی آنها بازگشت مالتان را به شما میلیاردها برابر آخرتی قرار میدهند.
گفتم بله چرا نمیتوانی مالت را پاک کنی؟ این داستانی که من میگویم برای بیست سال پیش است، نهصد هزار تومان از جیبش درآورد شمرد گفت این برای پاک شدن مالم، سر سی و پنج هزار پایی، از زمان پیغمبر تا حالا هیچ آخوند و امامی اینجوری خمس نگرفت در هوا، لاتهای تهران میگفتند چنان در هوا زدم گرفت، گفتم که چه اطمینانی به من کردی نهصد هزار تومان بیست سال پیش خیلی پول بود، گفتم چه اطمینانی به من کردی ازکجا میدانی من این نهصد تومان را نخورم، گفت به من هیچ ربطی ندارد من پاک شد مالم تو میخواهی بخوری بروی جهنم به من چه، من دیگر قیامت گیر نیستم، گفتم مرجعات کیه؟ گفت نمیگویم، گفتم چرا؟ گفت نمیگویم گفتم میخواهم پولت را بدهم به مرجع و رسیدش را با امضا و مهرش بگیرم بیاورم بهت بدهم، گفت رسید نمیخواهم به خدا رسید، من رسید نمیخواهم. مگر این پول به خدا نرسید؟ این رسید ندارد رسید، رسید که رسید ندارد خب رسیده دیگر.
گذشت ما این پول را دادیم به احتمال اینکه مرجعش فلان مرجع باشد گفتم آقا من اسمش هم نمیدانم نه آدرس داد نه اسمش را ولی بنویسید این مقدار خمس پروردگار داده شد از شخصی ناشناس مهرش را بزن بده به من، این رسید دو سال در یک کیف کوچک در جیب من بود یک در تابستان ماه رمضان داشتم میرفتم مسجد امیر در ترافیک گیر کردم دیدم بغل دستم همانی است که ما در هوا پولش را زدیم، دوتایی شیشه را کشیدیم پایین سلام و علیک کردیم و رسید رادرآوردم و گفت نمیخواهم، گفت دنبالت هم میگشتم نمیدانم کجایی چهارصد هزار تومان دیگر گذاشتم بهت بدهم این هم بگیر این هم در ترافیک زدیم.
برادرانم، خواهرانم، شما دنبال گنهکاران مرد برو، دنبال خوبان برو، خانمها شما دنبال زنهای گنهکار بروید، دنبال زنهای خوب بروید، والله این رفت و آمدها کار صورت میدهد این کار را خدا دوست دارد. یواش یواش هم مشتری شناس میشوید مثل من میفهمید با کی چی بگویید. گفتم قماربازی دوست داری؟ قمار ظاهرش که خوب است آدم ده هزار تومان میگذارد به صد هزار تومان، صد تومان میبرد ده تومان خودش هم که هست میشود صد و ده هزار تومان خدا برکت بدهد بدون زحمت، خدا هم نمیگوید کل ضرر دارد نمیگوید، میگوید واثمهما اكبر من نفعهما ، درست است که ده هزار تومان میگذاری صد تومان گیرت میآید این صد تومان سود است ولی این منفعت خوبی نیست، چون قیامت دادگاهی میکنند و این پول حرام را از حلقومت میکشند بیرون ولی ظاهر قمار قشنگ است.
دوست داری قمار؟ من یک کسی را سراغ دارم بیا با او قمار کن او یک کسی است که در قمار کردن دائم به طرفش میبازی، با چشم باز هم میبازی، گفت کیه؟ گفتم پروردگار، تو بیا با او بده بستان کن او به تو میبازد، مثلا ماه رجب یک روز که روزه میگیری میگوید ثواب روزه کل روزگار را بهت میدهم این باختن که خیلی قشنگ است، میگوید بیا مشکل یکی را حل کن من مشکل آخرتت را حل میکنم. حالا توقع نداشته باش چون مشکل ده تا را حل کردی من حالا مشکل دنیایت را حل کنم، مشکل دنیایت هم ممکن است حل کنم ولی برایت پس انداز میکنم آن مشکلی که گرهاش را هیچ کس نمیتواند باز کند برایت باز میکنم این که خیلی قشنگ است این قمار.
چرا انبیاء و ائمه و شیعه پاکترین و سودمندترین زندگی را دارند، چون آمدند خودشان را وقف آن اعمال و رفتار و اخلاقی کردند که خدا دوست دارد، آنهایی هم که خدا دوست ندارد اصلا در زندگیشان راه نمیدهند.
یک کسی مُرد، خانوادهاش دوست داشتند جنازهاش را بیاورند مسجد پیغمبر نماز میت را بخواند، پیغمبر را خدا در قرآن فرموده رحمة للعالمین، رحمة للعالمین بایستد به جنازه آدم نماز بخواند که آدم با کله میرود در بهشت اگر آدم خوبی باشد و مومن باشد. رسول خدا ننوشته روایت مثل اینکه مایل به نماز خواندن به این مرده نبودند، نمیدانم چرا حالا چی بوده که رحمة للعالمین دوست نداشت این نماز را بخواند. پیغمبر میل نداشت جنازه آمد دم در مسجد در خیابان، جبرئیل نازل شد گفت آقا خدا میفرماید نماز این میت را بخوان با نماز تو من نجاتش میدهم ولی بخوان بعد جبرئیل گفت آقا علت اینکه خدا میگوید نمازش را بخوان خدا به من گفته دیشب مدینه مثل لوله آفتابه باران میآمد، مدینه هم قبلا رمل بود خاک بود، من دیده بودم سال هزار و سیصد و پنجاه مدینه را باران میآمد بعد از پنج دقیقه تا زانوی آدم میرفت در گل، گفت دیشب باران سختی آمد پر از آب شد مدینه، پر از گل و لای و لجن، یک کسی گرفتار بود این آقا که دیشب مرده این از گرفتاریاش خبر داشت در تاریکی شب برق و اینها که نبود زد به این گلها و لجنها و رفت و مشکلش را حل کرد، حالا خودش به مشکل خورده من میخواهم مشکلش را حل کنم بخوان نمازش را.
باید دنبال این رفت که خدا چی دوست دارد، دنبال بدها بدوید، اخلاق انبیاء و ائمه و شیعه این است یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر، در یامرون بالمعروف دنبال خوبها بروید تشویقشان بکنید کار مثبت بکنند چون یک عدهای خوب هستند، پول هم دارند ولی شل هستند، سست هستند، اینها احتیاج به گفتاردرمانی دارند، امر به معروف یکی از زیباترین گفتاردرمانیهاست.
یک جوانی به من گفت گفت من ازدواج کردم بیست سال است نماز نمیخوانم، گفتم چرا؟ گفت برای اینکه بچه که بودم خواب بودم صبحها پدرم میآمد یک بار صدایم میزد صدایش را هم میشنیدم بلند نمیشدم دو سه تا لگد میزد من را از تشک پرت میکرد و دو سه تا فحش هم بهم میداد میگفت بلند شو نماز بخوان من از نماز متنفر شدم، دیگر ازم برنمیآید بخوانم دلم میخواهد بخوانم.
گفتم یک آیهای هست یک دعایی هست، من آن دعا را بگویم خدا به ما دستور داده اگر پدر و مادرتان در کودکی و نوجوانی با شما بد رفتار کردند دل شما را سوزاندند، ناراحتتان کردند، حالا یا زنده هستند یا مرده فرقی نمیکند، من از تو اولاد میخواهم دستهایت را به گدایی به پیشگاه من برداری و درباره پدر و مادرت بگویی و اجزهما بالاحسان احسانا، خدایا در برابر خوبیهایی که پدر و مادر به من کردند بهشان خوبی کن و بسیئات غفرانا، در مقابل اذیتهایی که کردند دلم را سوزاندند، پرتم کردند فحش دادند، رنج دادند همه را بیامرز. گیر نباشند پدر و مادرت حالا مردند حالا دو تا چک هم به ما زدند یا دنبالمان کردند مشت و لگد هم زدند، برای این خاطر باید در برزخ گیر عذاب باشند این مردانگی است؟ نه.
اصلا خدا دوست دارد به پدر و مادر ظالمت دعا کنی خدا بیامرزدشان دوست دارد، حالا شما هر چی هم میخواهی پایت را در یک کفش کن که خدا این کار را دوست نداشته باشد نمیشود، چون خدا ارحم الراحمین است، همش میخواهد مهربانی کند امر به معروف یعنی گفتار درمانی، یعنی قربانت بروم این همه خدا نعمت بهت داده میارزد که صبح بلند شوی و دو رکعت نماز بخوانی، دو رکعت نماز در مقابل سی سال نعمت سه دقیقه میکشد، میارزد بعد هم خودش در قرآن سند داده که شکر من که نماز جزء شکر است، پدر حضرت جواد که امشب شب ولادتشان است حضرت رضا میفرماید نماز شکر نعمتهای خداست میارزد که در مقابل این همه نعمت شکر بکنی. سپاسگزار باشی.
شما زندگی انبیاء را در قرآن مجید ببینید، ببینید خدا چقدر از این زندگی راضی است، ببینید خدا تمام انبیاء را در یک کلمه تعریف کرده میگوید محسنین، اینها عمرانه اهل نیکی کردن و خوبی کردن بودند عاشق خوبی بودند عاشق. یک زن بدکارهای بود مدینه جلسه جوانهای مکه و شهوترانان مکه و آدمهای عوضی را اداره میکرد خواننده بود، صدای خوبی داشت زن، قیافه خوبی هم داشت بدکاره بود، آن وقت هم پیغمبر سیزده سال مکه بود رنج میبرد ازاین جلسات شبانه گنهکاران، بدکاران، بدان. تا حضرت آمد مدینه یک قیافه این زن یک کمی پژمرده شد و صدایش هم یک خرده افت کرد و دیگر دعوتش نکردند، جلسات لهو و لعب تعطیل زن هم از خواندن افتاده قیافه دیگر جذابيتي هم ندارد كه دنبالش بیایند.
فقر به او رو کرد، بلند شد از مکه به زحمت آمد مدینه، آمد دم در مسجد، با حجاب، که پیغمبر را ببیند، دم در مسجد که حضرت میخواستند وارد بشوند عرض کرد آقا من را کاملا میشناسید من یک زن بدکارهای بودم خواننده بودم نوازنده بودم، یک خرده سنم آمد بالا قیافهام پژمرده شد، صدایم افت کرد دیگر من را دعوت نکردند هر چی فکر کردم به کی مراجعه کنم دردم را دوا کند یک پولی، یک جنسی، یک لباسی به من بدهد دیدم هیچ کس مثل تو نیست، پیغمبر به اصحاب فرمودند هر کسی هر چقدر میتواند کمک بکند بکند، نونوارش کردند و گفتند میخواهی بروی برو. گفت نه نمیروم من را مسلمان کن بعد بروم، برو دنبال گنهکار برای خدا مشتری اضافه کن. به رفیقهای خدا اضافه کن، آدرس گناه به کسی نده از رفیقهای خدا کم نکن به رفیقهای خدا اضافه کن.
یک دکتری در یک شهری خیلی دکتر خوبی بود، در تمام صنفها آدمهای خوب زیاد است، خوبها بیشتر از بدها هستند، بدها هم یک خوبیهایی دارند یک بدیهایی هم دارند مریض هستند اسلام میگوید اینها قابل علاجند، این دکتر به من گفت واقعا کارهایی که خدا میپسندد، گفت آقا من از پنج بعدازظهر تا هشت شب مریض خیلی دارم، منبر شما هم نه شروع میشود، آخرین مریضهایم را چهار تا، پنج تایشان را نگه میدارم میگویم ویزیت نمیخواهم، فقط بیایید با من برویم پای یک منبر خودم هم شما را برمیگردانم بعضیهایشان هم در دهاتهای اطراف هستند و راهشان دور است، گفت هر شب پنج تا را میآورم. خودم هم آنان را میرسانم، این یک کار خیلی خیر. که آدم مردم را بیاورد برای هدایت شدن، یاد گرفتن حلال و حرام. دوست دارم این کار را پول بنزینم را میدهم ویزیت هم نمیگیرم و هر شب هم میآورم، ولی یک کسی در این شهر ما هست شهر محدود بود حدود شصت هفتاد هزار جمعیت، این یک آدم سبیل از بناگوش دررفته است مریض من است، پولدار هم هست، شغل حلالی دارد ولی لاتمنش است و من هر چی به این میگویم یک شب بیا برویم میگوید نه خوشم نمیآید از این طایفه.
گفتم میتوانی عصرانه دعوتش کنی مطب من هم بیایم آنجا، گفت آره میتوانم میترسم بیاید تو را ببیند برگردد گفتم من نمیگذارم برگردد تو دعوتش کن، گفت پس فردا میآید، پس فردا ما خودمان را آماده کردیم برویم با این روبرو بشویم از در که آمد تو هیکل و سبیل تا اینجا، چشمش به من افتاد، درجا از روی صندلی بلند شدم بغلش کردم و بوسیدمش و ولش نمیکردم، گفت عجب بغل داغی داری گفتم آره خوب است، باز هم تکرار میشود، به دکتر گفت که کیه؟ چقدر خوب است، گفتیم خدا رو شکر یک لات سبیل در رفته میگوید این آدم خوبی است و این را روایت میگوید خدا پایتان حساب میکند اگر بد هستید ولی یکی گفت این خوب است خدا آن اقرار به خوبی را حساب میکند. این خداست با این قماربازی کن خیلی خدای خوبی است.
گفت این همانی است که هر شب بهت میگویم بیا برویم پای منبرش، گفت خب من مینشینم تا وقت منبر بشود آمد پای منبر و از منبر آمدم پایین خلوت شد دیدم دکتر نشسته گفتم رفیقت رفت؟ گفت آره ولی به من گفت ببین این آقا حاضر است یک شام بیاید خانه ما، گفتم چی بهش گفتی؟ گفت گفتم صبر کن بپرسم گفتم غلط کردی آقای دکتر بهش میگفتی فردا شب میآیم برای چی بهش گفتی صبر کن؟ یک شام به این مفتی آن هم خانه این صبر کن یعنی چی؟
پیغمبر میگوید دعوت بندگان را، دعوت شیعیان را قبول بکنید، مگر آدم وقت نداشته باشد مثل من که دعوتم نکنید چون وقت ندارم بیایم. فردا شب رفتم فکر کردم من هستم و دکتر و خودش، دیدم پنجاه تا از همکارهایش را دعوت کرده تمام سالن پر است، حالا من نمیدانستم که من را میخواهد به اینها نمایش بدهد، شام را خوردیم تمام شد، فردا امام جمعه شهر بسیار آخوند خوبی بود در یک تصادف از دنیا رفت خیلی دلم سوخت واقعا خادم مردم بود، یعنی تمام سیاسی بودن این آخوند خدمت به مردم بود خیلی خوب بود شب تولد حضرت جواد است حالا یادش کردم واقعا خدا رحمتش کند خیلی خوب بود، این آمد پیشم گفت آقا امروز یک اتفاق جالبی افتاده گفتم چیه؟ گفت یک هیکلدار سبیل کلفت آمده پیش من، گفته که این آقا چند شب در این شهر منبر میرود؟ گفتم ده شب، گفت یک چک سفید گذاشته پیش من گفته با ارزش افزوده و گرانتر شدن سالها اندازه ده سال قند و چایی و بلندگو و پول برق و آب و مداح و منبر را حساب کن در این چک بنویس من این را نقد بدهم این آقا ده سال بیاید در شهر ما، گفتم من نمینویسم تا خودش را ببینم. چی کارش کنم؟ میگوید ده سال چک را بنویس، هر چی میشود. گفتم من شناختمش اما خودم بهش نمیگویم باز میآید پیش تو جواب بگیرد بهش بگو ایشان قبول کرد و کار نکرده را هم پول نمیگیرد. و شما این پول را در راه خیر و مشکل مردم خرج کن من اگر بتوانم پشت سر هم ده سال به خاطر تو میآیم در این شهر رسید به من داد که سال بعد هم آن امام جمعه فوت کرد و دیگر نشد من بروم آن شهر، این یک کار خیر است دنبال بدها بدوید، دنبال خوبها هم بدوید، دنبال خوبها بدوید خوبی یاد بگیریم، دنبال بدها بدویم بدیها را کم بکنیم این یک کار خوبی که پروردگار عالم دوست دارد.
یک روایت هم برایتان بگویم حرفم تمام، مسیح سی و سه سال بیشتر در دنیا زندگی نکرد جوان بود، خوش هیکل بود، خوش قیافه هم بود زن هم نداشت، چون پولش را نداشت، این هم رقم خداست دیگر یک رقم میزند من پولدار نشوم نمیشوم، یک رقم میزند من یک بیماری بگیرم ده سال طول بکشد خوب نمیشود، یک رقم میزند یک دخترخانمی را میخواهم با او ازدواج کنم نمیشود خب نمیشود.
بهترین حال این است که آدم به این رقمهای خدا خوشحال و خوشنود باشد، حتما صلاح من را ندیده که این کار را میکند، دلش نخواست خدا آزاد در انتخاب است دلش نخواست عیسی پول گیرش بیاید، یک روز عیسی از خانه یک خانم بدکاره که همه شهرمیشناختند این بدکاره است آمد بیرون، یکی دید لا اله الا الله این پیغمبر اولوالعزم خوش قیافه، خوش هیکل در خانه زن بدکاره چه کار میکند، عیسی صدایش زد گفت بیا، فکر کردی من برای عملی رفته بودم در این خانه، الان میخواهی بروی در مردم پخش کنی، زبان ول هم بد زبانی است جزو زبانهای جهنم است، عیسی بهش گفت مریض دو جور است یک بیماری است که با پای خودش میتواند برود دکتر، یک بیماری است که نه افتاده دکتر باید بیاورند بالای سرش این خانم بیماری بود که دکتر باید میرفت بالای سرش، من رفتم پشت در اتاقش حرفهای خدا را زدم گریه کرد، توبه کرد، از امروز به بعددیگر برای زنا کسی را راه نمیدهد تا اینجا میگوید دنبال گنهکار برو که او را اصلاح کنی، دنبال خوبها هم برو که خوبی ازشان یاد بگیری. بیشتر ما آخوندها مدح و قصیده و مداحی بلد نیستیم حالا یاد نگرفتیم دیگر چه کار بکنیم دیگر امشب دنبال قصیده و مداحی ناب برای جناب آقای کریمی که آمدند.
خدایا ما را شیعه قرار بده.
خدایا زندگی ما را زندگی انبیا و ائمه قرار بده.
خدایا ما را منبع خیر قرار بده.
امام زمان را دعاگوی ما قرار بده.
خدایا دل تمام مسلمانهای دنیا را به نابودی داعش خوش کن.