جلسه اول جمعه (20-1-1395)
(تهران حسینیه همدانیها)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
انسان از زمانی که زندگی را در زمین به اراده خداوند شروع کرد بدنش با امراض گوناگونی روبرو شد، خداوند مهربان برای درمان بیماریهای او هم دارو قرار داد، و هم علمی را به او الهام کرد تحت عنوان علم طب.
یعنی سه مسئله برای بدن او مطرح شد، بیماریهای بدنی، طبیب، دارو.
علاج بیماریهای بدنی با دعای تنها صورت نمیگیرد، راهش این است که بیمار به طبیب مراجعه کند، طبیب حاذق دارویی را که تشخیص میدهد بیمار به کار بگیرد آن دارو را، نقل میکنند که موسی بن عمران بیمار شد، یکی دو روز منتظر درمان مستقیم خدا ماند ولی دید درمان نشد، به پروردگار عالم عرضه داشت توجهی به من بکن، عنایتی بکن، خطاب رسید هم طبیب برایت قرار داده شده و هم دارو. از غیر راهش کاری صورت نمیگیرد، این برنامهای است که نوعا و بالای نود درصد خداوند مهربان مقرر فرموده است.
حالا گاهی یک مسئلهای اتفاق میافتد آن استثناست، در اتفاق افتادن مسئله استثنایی پروردگار عالم اهدافی هم دارد، مثلا هیچ مولودی بدون پدر و مادر پدید نمیشود، اما زیر چتر این قانون یک استثناء هم خدا قرار داده عیسی به دنیا میآید با یک طرف مادر.
خب در قران مجید پاسخ این پرسش ذهنی همه مردم را با عیسی میدهد که آدم چگونه به وجود آمد، بدون پدر و مادر، ابتدائا خارج از ازدواج یک نر و ماده، میفرماید إِنَّ مَثَلَ عِيسىٰ عِنْدَ اَللّٰهِ كَمَثَلِ آدَمَ﴿آلعمران، 59﴾، تعجب نکنید، منی که مسیح را از یک طرف به وجود آوردم که فقط مادر است، آدم را بدون دو طرف به وجود آوردم، میخواهد قدرت خودش را انتقال بدهد به ذهن انسان، که با این خدایی که سروکار داری قدرت بینهایت است، کاری را بخواهد انجام بدهد بیرون از قوانین حاکم بر عالم انجام میدهد. چه نیازی دارد که بتپرست بشويد، طاغوتپرست بشوید، عنصرپرست بشوید. هر چی که از این معبودهای باطل میخواهی که نمیتوانند هم برایت انجام بدهند از آنی بخواه که میتواند هر کاری را برایت انجام بدهد.
ولی این استثناها خیلی کم است اندک است. خب در داروها هم اثر قرار داده، ولی این اثر هم اثر دائمی نیست یعنی اگر مرگ حتمی کسی برسد دارو هم کار نمیکند، اثر نمیکند، یعنی تکیه صددرصد خودت را از همه چیز بردار، درست است که این ابزاری که در این عالم من قرار دادم در بخشهای مختلف زندگیات کار میکند، گرهگشایی میکند، اما این هم دائمی نیست همیشگی نیست، مثل همین دارو. بیماری که مرگش نرسیده درمان میکند، بیماری که مرگش رسیده درمان نمیکند هر چی هم که دارو خوب باشد، گران باشد.
یک بزرگواری به حضرت مجتبی عرض کرد یابن رسول الله شما دو سه باری که زهر بهتان داده شد درمان کردید، علاج شدید، به پیغمبر متوسل شدید، الان هم همان کار را بکنید حضرت فرمودند مرگ علاج ندارد، یعنی وقتی مرگ حتمی رسیده باشد دعا هم اثر ندارد دعا که خیلی خوب است، امر پروردگار است، ادعونی استجب لکم ولی همین دعا هم مرگ را علاج نمیکند.
در این نقطهها هم خیلی باید آدم مواظب باشد که راضی از پروردگار باشد، چون یک خصلتی که هم در قرآن هم در روایات آمده راضی بودن به فعل پروردگار است، حالا که مرگ حتمی رسیده من هم خیلی اهل دعا بودم، دعا میکنم گریه میکنم میبینم روز به روز بدتر میشوم و انگار دارم به طرف مرگ حرکت میکنم، دیگر نباید آدم به دعا شک بکند، به قدرت خدا شک بکند، رنجیدهخاطر بشود از پروردگار عالم، مرگ را برای تمام موجودات زنده مقرر کرده کل نفس ذائقة الموت، خودش فقط مرگ ندارد بقیه موجودات زنده مرگ دارند، این مرگ هم با هیچی برنمیگردد از انسان اینجا جای رضایت است. جای این است که آدم هیچ نگرانی از پروردگار نداشته باشد و راضی باشد.
این جمله اگر در زندگی همه ما طلوع میکرد واقعا به زبان که خیلی جاری میشود، ولی اگر طلوع میکرد، آدم در همه موارد یک حال خوشی نسبت به پروردگار عالم داشت، و عجیب این است که این جمله در لحظهای طلوع کرده که تمام مشکلات و بلاها و مصائب صاحب این جمله را محاصره کرده بود، آن وقت فرمود گفت الهی رضا بقضائک، آنی که پای من نوشتی که دعا ردّش نمیکند، گفتگو رد نمیکند، پول رد نمیکند باید این اتفاق بیفتد، من راضی هستم.
خود دل نگرانی از پروردگار یک حال بدی است، ظاهرا روایت مربوط به حضرت رضا علیه السلام باشد یک مردی به حضرت گفت یابن رسول الله، من پیش شما چگونه هستم؟ فرمود ببین من پیش تو چگونه هستم این خیلی مطلب مهمی است، من پیش خدا چگونه هستم، باید ببینم خدا پیش من چگونه است، من اگر از خدا ناراضی باشم معلوم است که خدا هم از من ناراضی است. من اگردلگیر از خدا باشم معلوم میشود او هم از من دلگیر است، من اگر او را نخواهم معلوم میشود او هم من را نمیخواهد، من اگر با او تکبر بکنم او هم با من تکبر میکند.
در قرآن و روایات آمده اینها همه به هم گره خورده، در عبادات هم همینطور است شما در قرآن مجید دقت کنید خیلی از عبادات تکی نیست، به یک عبادت دیگر گره خورده یعنی اگر انسان بخواهد بندگی بکند یک وقت بندگی با تک عبادت است، اما یک وقت بندگی نه با دو عبادت تحقق پیدا میکند باز از وجود مقدس حضرت رضا نقل شده که نماز با زکات است، آن طلادار، نقرهدار، گوسفنددار، کشمشدار، شتردار، گندمدار، جودار، که در کشاورزی زکات بهش تعلق میگیرد و نمیپردازد پنجاه سال است دارد از دل زمین انواع بهرهها را میبرد ولی بهره نمیدهد، اما نماز میخواند امام هشتم میفرماید آن نماز قبول نمیشود چون اینجا عبادت نمازی دو طرفه است، هم نماز است، هم زکات.
لذا در آیات قرآن مجید نماز با زکات ذکر میشود حالا یا به صورت امر، اقیموا الصلاة و آتوا الزکاة، یا به صورت خبر از زندگی مردم مومن یقیمون الصلاة و یوتون الزکاة.
خود حضرت هم یک روایتی دارند شیعیانشان را که معرفی میکنند میفرمایند شیعتنا الذین یقیمون الصلاة و یوتون الزکاة، پس آنی که اهل نماز است ولی بخیل است، انگار نماز نمیخواند. اینها را ما خیلی باید جدی بگیریم، خیلی. یا دنباله روایت امام هشتم میفرماید عبادت خدا با احسان به پدر و مادر است، اگر کسی آزاردهنده پدر و مادر است، آق یعنی آزاردهی، گوش نمیدهد به حرف پدر و مادر، اذیت میکند، دیدنشان نمیرود، مشکلشان را حل نمیکند در کنار آنها به من چه میگوید، یا گاهی میگوید داداشم بیاید به من چه، خواهرم بیاید به من چه، نوهاش بیاید به من چه، اما اهل عبادت خداست، امام هشتم میفرماید این عبادت عبادت نیست و پذیرفته هم نیست، چرا؟ چون پروردگار عبادت خودش را برای کامل شدن به احسان به پدر و مادر گره زده است وَ قَضىٰ رَبُّكَ أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاّٰ إِيّٰاهُ وَ بِالْوٰالِدَيْنِ إِحْسٰاناً ﴿الإسراء، 23﴾. اینها به هم گره خوردند. اینها را خیلیها هم توجه ندارند.
خب پروردگار عالم همه ابزار و وسائل زندگی را در اختیار گذاشته و گاهی این وسائل و ابزار چون مطلق نیست سودشان، کار نمیکند، اینجا که کار نمیکند من باید چی کار کنم؟ مثل همانجایی که به حضرت میگوید دکتر دوا، توسل، میفرماید مرگ علاج ندارد خب حالا اینی که علاج ندارد من باید چی کار کنم؟
طرف خیلی عاشق اولاددار شدن است پول هم دارد، همسرش را هم دوست دارد، به هم وابسته هستند، انواع دکترها را رفته، چند تا کشور خارجی هم رفته بالاخره ناامیدشان کردند گفتند شما مطلقا بچهدار نمیشوید اینجا باید چی کار کرد؟ الرضا عن الله، که آدم از خدا راضی باشد، هیچی نگوید، آرام باشد، چون و چرا نکند که خود این حال عبادت دل است، این خیلی ارزش دارد این عبادت قلب.
یک شب من از حرم ابی عبدالله علیه السلام درآمدم خیلی هم شلوغ نبود نزدیک ایوان نرده بود برای عبور مردم، پشت نرده هم عرب، عجم، هندی، گوله به گوله نشسته بودند و زیارت میکردند. من از پشت نرده محل پیادهرو که داشتم رد میشدم دیدم یک آقایی من را صدا زد، شاید هم خدا ماموریت بهش داده بود به من درس بدهد چون هر چی کار آدم گستردهتر باشد به قول قدیمیها هر که بامش بیش برفش بیشتر، خب آفت برایش بیشتر است، بن بست برایش بیشتر است، گره برایش بیشتر است، من به نظرم آمد و به نظرم هم اینجور میآید که او بدون اینکه بداند خدا مامورش کرده بود به من درس بدهد که مواظب باش جاده پر از مشکلات و گرفتاریها و گاهی بن بستهایی است که کلید ندارد، مثل مرگ. یا یک بیماری برایم پیش میآید بینایی چشمم از بین میرود ازاسپانیا تا شرق عالم دکتر میروم نهایتا همه میگویند هیچ کاری نمیشود کرد خشک شده چشم.
من را صدا کرد، البته میشناخت من را، من که حالا او را ندیده بودم و نمیشناختم، چون با اسم من را صدا کرد معلوم بود من را میشناخت. حالا چطوری برایتان بگویم ما گاهی یک اشتباهی هم داریم در قضاوت کردن، میگوییم که از بیخ ریشش را تراشیده بود، خیلی آدم ژیگول و امروزی و، فکر میکنیم این عیب خیلی بزرگی است و دلیل بر این است که طرف خیلی دین و ایمان ندارد.
سالهای خیلی پیش یک کراواتی با من رفیق بود پای منبرم میآمد، بیست روز هم سی روز منبر داشت در طول سال من هم برایش منبر میرفتم، من تا الان در عمرم آدم دست به خیر نسبت به همه چیز به مریض برس، برای درمانگاه پول بده، برای مسجد پول بده، برای حسینیه پول بده، برای ایتام پول بده، جوانها را زن بده، برای بیخانهها خانه بده، پنج شش تا دیدم، که در کار خیر مقید به یک کار نبودند، در تمام خیرها با اشتیاق شرکت داشتند بی اسم، بیرسم، بی ریا، بی اینکه اثری از خودشان بگذارند حالا مسجدی که ساختند اسم خودشان را بنویسند یا درمانگاهی که ساختند اسم خودشان را بنویسند.
خیلی آدم پرخیری بود این و چند تا دیگر از رفقایش که یکیشان هنوز زنده است، ولی دیگر از خانه بیرون نمیآید من واقعا برای ثواب میروم دیدنش، ارتباط نسبی حسبی هم با هم نداریم اما به خاطر اینکه خیلی آدم باارزشی است میروم دیدنش. عیادت مریض یکی از کارهای بسیار خوب است که هم خدا خواسته و هم روایات زیادی داریم حتی دارد که به موسی بن عمران خطاب کرد من مریض شده بودم چرا نیامدی دیدن من؟ گفت خدایا تو که مریض نمیشوی، عارضه متوجه تو که نمیشود، فرمود بنده مومنم مریض بود و میدانستی چرا نرفتی دیدنش؟ دیدن بنده مومن من در بستر بیماری عیادت من است، خب خدا بندگان مومنش را خیلی دوست دارد. آنها را خودش حساب میکند حالا اگر این بنده مومن پدر آدم باشد، مادر آدم باشد، همسر آدم باشد.
خیلی خوب میشود زندگی کرد، خیلی خوب میشود تجارت کرد، خیلی خوب میشود ارزان و آسان بهشت را خرید، واقعا بعضیها خودشان را از دایره لطف پروردگار بیرون انداختند اصلا کار آخرتی ندارند، کار انسانی ندارند، خب با اسم من را صدا زد.
او پشت میله بود، من این طرف میله من نزدیک ایوان حضرت سید الشهدا بودم ایشان هم یک چهار قدم آن طرفتر، خیلی هم ژیگول، یک ذره مو به صورت نبود معلوم میشود همان روز به قول ماها دو تیغه کرده بود و هوا هم یک خرده گرم بود پیراهن آستین کوتاه و رنگی هم تنش بود خانمش هم کنار دستش بود، دوتایی سلام کردند، بعد این آقا به من گفت آقا این پایین را یک نگاهی بکنید، من نگاه کردم دیدم که یک دختر چهار ساله به قول ما مثل قرص ماه، قیافه و مو و رنگ و گفت دیدی؟ گفتم دیدم، گفت این بچه من و این خانم است، کور است، زبان ندارد، راه هم نمیرود، خودم دعا کردم شما هم دعا کنید، به دعای من و مادرش و دعای شما با همدیگر قاطی بشود آن هم اینجایی که شماها میگویید به ما وعده دادند استجابت دعا تحت قبه ابی عبدالله حتمی است، ولی باز این مطلب هم مثل بقیه مطالب مطلق نیست، اگر پای مرگ در کار باشد و رختخواب من هم ببرند بالای سر قبر ابی عبدالله زیر قبه، دعای من به اراده حتمیه پروردگار که غلبه نمیکند. اجابت تا جایی که اراده او هم کمک بکند اما اگر ارادهاش چیز دیگر باشد اینجا باید چی کار کرد نعوذ بالله باید گفت این روایاتی که میگویند بل استجابت تحت قبه دروغ است؟ من رفتم دعا کردم و نشد؟ اینجا محل لغزش است باید مواظب باشیم نلغزیم.
گفتند دعا بکنید اما اگر اراده خدا بر حتمیت چیزی تعلق گرفته باشد دعا آن گره را باز نمیکند. اینجا باید چی کار کرد؟ خب باید راضی بود، در روایات خیلی قدیممان است خیلی قدیم که من فکر میکنم مرحوم شیخ طوسی هم نقل کرده در اواخر قرن سوم، چهل و پنجاه سال بعد از غیبت کبری، که یک آخوند بزرگوار، پاک، سه تا حاجت داشت چهل شب از نجف آمد مسجد کوفه پیاده به امید اینکه حضرت را ببیند این سه تا حاجتش روا بشود که مشرف هم شد حضرت را دید. نشناخت امام را، اما امام یک حاجتش را همان شب برآورده کرد یک بیماری داشت امام یک ذره از آن قهوهای که این شیخ درست کرده بودند چشیدند و برگرداندند و فرمودند بخور سل تو خوب میشود. خونریزی داشت خورد و درجا خوب شد. این هم دارو است دیگر لب امام زمان بخورد به یک ماده میشود داروی الهی.
یک حاجتش هم از یک خانوادهای دختر میخواست نمیدادند فرمود آن هم فردا برو من حل کردم میدهند بهت دختر را، و اما اینکه دنبال علاج فقر و نداریات میگردی، یک نان بخور و نمیری داری بیشتر گیرت نمیآید این را پروردگار تا زنده هستی برایت حل نمیکند این رقم برایت خورده. یکی دست در خاکستر میکند طلا درمیآورد یکی طلای در دستش پر میزند و میرود هیچ کاری نمیشود کرد، اینجا که همه دکترها گفتند بچهدار نمیشوی چی کار باید کرد؟ باید از خدا ناراحت شد، رنجیده شد، دلگیر شد، رو برگرداند، اینجا جای رضایت است. رضایت غیر از اینجاها جایی ندارد.
من الان بدنم صددرصد سالم، یخچال خانهام پر، زندگیام هم خیلی برپا، هیچ نگرانی هم ندارم بگویم خدایا از تو راضی هستم، خب همه اینجور زندگی را داشته باشند از خدا راضی هستند، در مشکلات باید راضی بود، در یک گرهای که اراده کرده باز نشود، اراده کرده بچهدار نشود، گفتم خب شما پدر و مادر دعا کنید دعای پدر و مادر در روایات است که مستجاب است، من هم حرم بعد را که میروم چشم دعا میکنم. اما اگر پروردگار اراده داشت که نسبت به این بچه نه دعای شما نه دعای مادرش، نه دعای من مستجاب نشود چی کار میکنید؟ گفت آنجا جای این است که از پروردگار راضی باشیم، مثلا به نظر عجیب میآید که یک همچنین آدمی نباید این حرف را بزند، اصلا باید بگوید نه دیگر با امام حسین قهر میکنم از خدا هم قهر میکنم و مینشینم پای این بچه.
گفت نه اگر بنای اراده خدا بر این است که این بچه همین باشد گفت من هنوز که بچه دیگری ندارم، گفت نه اینکه از خدا راضی هستم برای یک ساعت نه من نه مادرش، حاضر نیستیم این بچه را ببریم در یک محل توانبخشی بگذاریم و برگردانیم، گفتم خب شما که حتی حاضر نیستید این بچه را ببرید در این مراکز توانبخشی بگذارید و بیایید و بگویید بچه مزاحم ماست، شب و روز از دستش آرامش نداریم، باید دوتاییمان پرستارش باشیم گفتم شما دست به عبادت بسیار بزرگی زدید، بعد گفتم به مادرش گفتم گفتم شما این بچه را بیشتر دوست داری یا آنی که خلقش کرده؟ گفت او، به پدرش گفتم شما این را بیشتر دوست داری یا خدا؟ گفت خدا، گفتم این بنده خدا هست؟ گفت کاملا گفتم شما دو تا به یک بنده خدا خدمت میکنید بالاترین عبادت را انجام میدهید.
خب این یک بخش از مطلب، اما بخش دوم که مقدمهاش را بگویم خداوند لطف بکند فردا دنبالهاش را بگویم، از زمانی که انسان پدید آمده بدنش با انواع بیماریها روبرو بوده خدا برایش دوا گذاشته، علم طب گذاشته، بدن یعنی اعضا، جوارح، قلب، منظورم از بدن همه امور ظاهر است، این انسان قلبش هم در معرض یک سلسله بیماریها قرار میگرفته حالا یا با غفلت خودش، یا با اشتباهات خانوادهاش، یا در برخورد به یک معلم بد مریض میشده، بیماریهای قلبی. دوروئی، بخل، کبر، حسد، طمع، نفاق، اینها بیماریهای قلب است، همانطور که برای بیماریهای بدن دکتر و دوا گذاشته برای بیماریهای دل هم دکتر و دوا گذاشته، دکتر بیماریهای دل خودش است، پیغمبرش ا ست، امام معصوم است، داروهای این سه تا دکتر هم قرآن مجید است و روایات و اخباری که در بهترین کتابهایمان نوشته شده است.
تمام این بیماریها علاج دارد مگر اینکه کسی علاج را، دکتر را، دارو را، قبول نکند و پافشاری بر بقاء این بیماریها داشته باشد، آنجا هم با طب خدا و طب پیغمبر و طب ائمه علاج نمیشود به پیغمبر میفرماید آنی که دلش مرده دیگر آثار حیات معنوی در این دل وجود ندارد ما انت بمسمع من فی القبور، تو نمیتوانی علاجش کنی.
این را باید مواظبت کرد که اگر بیماریهای قلبی دارم اینها ادامه پیدا نکند، متراکم نشود، قلب را نمیراند، که دیگر علاجی نخواهد داشت. و قرآن میگوید اگر قابل علاج باشد اگر خیری در شما میدیدم کاری برایتان میکردم، اما هیچ خیری در عموی تو پیغمبر ندیدم، باطن به کل تخریب شده درون مرده، قلب از کار افتاده، داروهای من هم اثری در عمویت ندارد، تبلیغات خودت هم اثر ندارد، پس تَبَّتْ يَدٰا أَبِي لَهَبٍ وَ تَبَّ ﴿المسد، 1﴾.
باید یک کاری بکنیم از علاج شدن نگذرد، خدایی نکرده از علاج شدن اگر بگذرد دیگر علاج نمیشود، خدایا به حقیقتت قسم بیماریهای درونی و برونی ما را زن و بچههایمان را، دوستانمان را، درمان بفرما.
این بیماریهای درونی خیلی خطرناک است خیلی، به خصوص اگر به نقطهای برسد که قابلیت درمان شدنش را از دست بدهد.