لطفا منتظر باشید

جلسه دهم یک شنبه (29-1-1395)

(تهران حسینیه همدانی‌ها)
رجب1437 ه.ق - فروردین1395 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

از طریق آیات و روایات و مسائل کشف شده از قرن هجدهم میلادی به بعد، این معنا ثابت شد که مجموعه جهان هستی از بزرگ‌ترین جهانش تا کوچکترین ذره‌ای که حتی با چشم مسلح دیده نمی‌شود با همدیگر در ارتباطند.

این رابطه هم باعث می‌شود که موجودات هم در یک دیگر اثر بگذارند و هم اثر بگیرند. این موجودات مرتبط با هم جمع‌شان هم با خدا ارتباط دارد، همه متکی به قیومیت حق هستند و کل هم مربوط هستند به وحی الهی، وحی برای آنها چه کار می‌کند، آنها را به تناسب وجودشان به مقاصدی که خدا برایشان قرار داده است هدایت می‌کند. ما در قرآن می‌خوانیم وَ أَوْحىٰ فِي كُلِّ سَمٰاءٍ أَمْرَهٰا ﴿فصلت‏، 12﴾، به تمام آسمان‌ها راه زندگیشان را وحی کردیم.

یا درباره حیوانات برای نمونه در قرآن می‌خوانیم وَ أَوْحىٰ رَبُّكَ إِلَى اَلنَّحْلِ ﴿النحل‏، 68﴾ ما به زنبور وحی می‌کنیم. خب اینها هم ارتباط وجودی با پروردگار دارند یعنی تکیه بر قیومیت حق دارند که سرپا هستند، موجود هستند، هم ارتباط با وحی خدا دارند که به مقاصدی که برایشان آفریده شده چگونه برسند. مثلا مقصدی که برای زنبور خدا قرار داده تولید عسل است، خودش که نمی‌تواند به این مقصد برسد کمک می‌خواهد، یار می‌خواهد، کمکش یارش، وحی پروردگار است.

شما یک کلیاتی می‌شنوید، وقتی آدم این کتابهای علمی را حالا چه کتابهای دینی، چه کتابهای نوشته شده درباره عالم طبیعت را می‌خواند انصافا خدابین می‌شود بعد از خداباوری، خب شما قد و قواره زنبور را دیدید چقدر است، چند گرم است یک زنبور؟ اگر شما یک زنبور را بگیرید و آن سر کوچکش را بشکافید در این مخزن بسیار کوچک مغز چه اندازه است؟ چه مقدار است؟

واقعا اینهایی که می‌گویند عالم خدا ندارد در درونشان که حرف خودشان را باور ندارند زبانی می‌گویند خدا ندارد، اینها در کمال حماقت هستند. در کمال جهل هستند. اما پروردگار می‌گوید این حرف را درونشان نمی‌زنند، ولی در یک پرده کبر و غرور و نُنر بازی هستند که این چرندیات را می‌گویند.

خود زنبور چه اندازه است هیکلش؟ چقدر وزن دارد؟ کله‌اش چه مقدار است؟ در این سر چه مقدار مغز هست، با همان مغز مجلات علمی مربوط به حشرات نوشتند برای تولید عسل چهارصد و شصت رشته علمی را به کار می‌گیرد، این خدا.

آنهایی که اهلش بودند مثل حضرت سید الشهدا با اشک چشم می‌گفتند امنیت عین لا تراک، کور باد آن چشمی که تو را نمی‌بیند، دیدن بهتر از این؟ حالا آدم خود ذات را نمی‌بیند ولی در آئینه وجود زنبور که علم خدا را می‌بیند، قدرت خدا را می‌بیند، وحی خدا را می‌بیند، لطف خدا را در حق بشر که می‌بیند، میلیاردها موجود هر مقداری که هست از نظر عدد آئینه نشان‌دهنده حق هستند. گیتی و خوبان آن که همه موجودات خوب هستند، متاسفانه با این نظری که پروردگار دارد کل موجودات خوب هستند اما یک استثنا به این مطلبش خودش زده الا جنس دوپایی که ناسپاس است، کفور است، ظلوم است، و جهول است.

وگرنه  کل خوب هستند، مگر یک تعدادی از افراد بشر که  از زمان آدم تا حالا با آزادی و اختیاری که دارند بد را انتخاب کردند عمل بد، عقیده بد، حرف بد، اخلاق بد، روش بد، منهای اینها که آئینه نشان‌دهنده ابلیس هستند. یعنی اگر آدم بخواهد ابلیسی که به چشم دیده نمی‌شود ببیند بدان را باید ببیند، آنها نشان می‌دهند ابلیس را.

منهای این چند تا، بدان، گیتی و خوبان آن این شعر هم برای شعرای کوچه و بازار نیست، شاعر این شعر را من می‌شناختم مجتهد بود، فیلسوف بود، حکیم بود، عارف بد، حداقل نماز شبش دو ساعت طول می‌کشید، اساتید بزرگی را هم در تحصیل دیده بود، مثل آقابزرگ حکیم را در خراسان، اساتیدی که الان نمونه‌شان کم پیدا می‌شود، این شعر برای اوست یعنی شعری است که از معرفت و علم و محبت و عشق و چشم بسیار بالایی که قدرت دید بخشی از پشت پرده را داشت. آدم فوق العاده‌ای بود. مرگش خیلی من را متاثر کرد خیلی بر اثر شدت تأثر که آن زمان من یک خط شعر خوب هم نمی‌توانستم بگویم بلد نبودم یک چیزهایی را سرهم می‌کردم اما ارزش ادبی نداشت.

در آن تاثر شدیدم یک شب خودم خواب دیدمش، نشسته بود پلوقیمه می‌خورد، همش هم در حال بود زمانی هم که زنده بود در حال بود، در اتاق یک پرده بود از پشت پرده خیلی صدای گریه می‌آمد، من به ایشان عرض کردم پشت پرده چه کسانی هستند دارند گریه می‌کنند؟ گفت زن و بچه‌ام هستند بعد از مردنش، گفتم چرا گریه می‌کنند؟ فرمود خیال می‌کنند من مردم، خیال می‌کنند. مومن که نمی‌میرد، مومن جا  عوض می‌کند، بی‌دین می‌میرد. گفت اینها خیال می‌کنند من مُردم.

گفتم آقا من خیلی دوست دارم شعر خوب بگویم، از آن پلوخورشتی که می‌خورد یک مقداری را برای من ریخت گفت بخور، از خواب که بیدار شدم اولین اثر ارتباط با او در عالم خواب و خوردن آن غذا این دیوان سیصد صفحه‌ای مناجات عارفان شد که بیش از ده بار هم چاپ شد و بعد هم این دیوان شعر هزار و چهل صفحه‌ای، آن آدم چشم‌داری بود، آدم با  معرفتی بود، آدم بینایی بود، گیتی و خوبان آن یک خوب گیتی خورشید است، یک خوب گیتی ماه است، یک خوب گیتی انبیا هستند، یک خوب گیتی ائمه طاهرین هستند. یک خوب گیتی گلها هستند، یک خوب گیتی درختانند، ستارگانند، دریاست، صحراست، جنگل‌ها هستند، کوه‌هاست، گیتی و خوبان آن در نظر آئینه‌ای است، دیده ندیدن در آن جز رخ زیبای دوست.

حالا شما فکر کنید ارتباط کل موجودات با خدا دو نوع ارتباط است یک ارتباط تکوینی است که همه با قیومیت خدا مربوط هستند که وجود دارند، اگر شعاع این قیومیت را از موجودات یک پلک به هم زدن بردارد همه پوچ می‌شوند و نابود، یک ارتباط هم ارتباط هدایتی است، وحی است یعنی پروردگار بی‌فاصله با کل آسمان‌ها، با کل موجودات ارتباط وحی‌ای دارد یعنی مرتب به مقصدی که برایشان قرار داده هدایتشان می‌کند. با کلمه وحی هم در قرآن می‌گوید وَ أَوْحىٰ فِي كُلِّ سَمٰاءٍ أَمْرَهٰا ﴿فصلت‏، 12﴾ و وَ أَوْحىٰ رَبُّكَ إِلَى اَلنَّحْلِ ﴿النحل‏، 68﴾، من با زنبور ارتباط وحی‌ای دارم اگر این ارتباط نبود عسل تولید نمی‌شد آن بلد نبود عسل تولید کند. زنبور باید بلد باشد کی از کندو دربیاید، باید بلد باشد تا کجا برود، باید بلد باشد روی چه گلهایی بنشیند، باید بلد باشد شیره گل را چگونه بخورد، باید بلد باشد جاده‌ای را که گاهی روزها چهارده فرسخ از کندو دور می‌شود در تپه‌ها، در جنگل‌ها، درکوه‌ها باید بلد باشد این چهارده فرسخ را دوباره چطوری برگردد که عصری به کندو برسد.

در ده هزار کندو که صد تا مالک دارد همه آنها را هم در صحرا چیدند، باید بلد باشد که کندوی خودش که صبح آمده بیرون کدام است، باید بلد باشد با مومش خانه‌سازی بکند تمام خانه‌ها هم باید شش گوش باشد، باید بلد باشد که هوای کندو را در یک حد درجه‌ای یا فارينهایتی نگه دارد، وگرنه اگر از این حد بگذرد گرما می‌کشد و سرما نابودش می‌کند، ولی قوی‌ترین متخصص تهویه مطبوع است، گرمایش سرمایش. اینها را باید بلد باشد.

روی هم رفته طبق همان تحقیقات علمی این حشره به این کوچکی، به این کم وزنی که مغزش را خدا در کله‌اش قرار داده خود کله چقدر است که مغزش باشد، برای تولید عسل چهارصد و شصت رشته علمی را به او وحی کرده این خدا. خدا کجاست؟ همینجاست. کجاست؟ در آئینه وجود موجودات جلوی چشم‌مان پیداست، قرآن می‌گوید راه دور هم نمی‌خواهد بروید، نمی‌خواهد بروید من را در آئینه وجود زنبور ببینید، یا در آئینه وجود مورچه ببینید، یا در آئینه وجود آسمانها ببینید یا در آئینه وجود دریاها، وَ فِي أَنْفُسِكُمْ أَ فَلاٰ تُبْصِرُونَ  ﴿الذاريات‏، 21﴾، من را در خودت ببین. نمی‌خواهد راه دور بروی به خودت زحمت نده خسته می‌شوی همینطور که در خانه نشستی من را در آئینه وجود خودت ببین، ببین قد و قواره‌ات را چه شکلی ساختم که این هیکل را می‌توانی روی دو تا پا راه ببری، از دست چپ نمی‌خوری زمین، از روبرو نمی‌خوری زمین، از پشت سر نمی‌خوری زمین، چطوری استخوان‌بندی‌ات را ساختم که تعادل در راه رفتن داری، چرا زمین نمی‌خوری، چرا؟

چرا استخوان بین مچ پا تا زانویت را صاف ساختم استخوان کف پایت را منحنی درست کردم، چرا؟ چرا همه استخوان‌هایت یک جور نیست، چرا این بدنت که سرت مو دارد ابرویت مو دارد، مژه‌ات مو دارد، سینه‌ات مو دارد، روی دستت مو دارد، چی کار کردم من که اولا تمام این موها با همدیگر فرق می‌کند ثانیا کل موها که بعضی‌هایش را نمی‌بینی باید جلوی چراغ بگیری دقت بکنی تا پیدا باشد، کل را سوراخ کردم، با کدام مته؟ کجای رحم مادرت؟ نمی‌خواهد خسته بشوی بروی صحرا زنبور را ببینی تا من را ببینی خودت را ببین چطور است که هفته‌ای یک بار باید بروی سلمانی کل موهای سرت اصلاح بشود ولی هفتاد سالت است مژه‌هایت دراز نشده بروی سلمانی، چطور در این یک تکه یک مویی که در رحم مادر بهت دادم به مو گفتم همانجا وایسا ودرازتر  نشو در همین یک تکه کله چطوری سه تا چشمه من درست کردم، چشمه‌های دهانت آب شیرین می‌دهد، چشمه چشمت آب شور می‌دهد چشمه گوشت آب تلخ، مگر تو زهر می‌خوری؟ از کجای غذای تو من آب تلخ می‌کشم بیرون آن هم در معده‌ات ولی راهنمایی می‌کنم بیاید در گوشت اشتباهی نمی‌روددر چشمت، چون یک لوله‌کشی اشتباه در بدنت ندارم.

من که پیش خودت هستم باز می‌گویی عالم خدا ندارد؟ همه کاری برایت می‌کنم باز می‌گویی من کاری به کار خدا ندارم، نماز بخوان نه بابا من کاری به کار این حرفها ندارم، احمق بیشعور، آن همه کاری به کارت دارد تو هیچ کاری به کار او نداری اینها را به بی‌دین‌ها می‌گوید، خیلی به شما لطف کرده توفیق داده با او آشناباشید صورتتان را برایش روی خاک بگذارید، خیلی لطف کرده، تلاویو به دنیا می‌آمدید تفنگ بهتان می‌دادند می‌گفتند هر چی مسلمان است برو درو کن چه  کار می‌کردید قیامت؟

مرحوم حاج ملا هادی سبزواری آن هم یک بیت شعر دارد نمونه همین شعر گیتی و خوبان آن در نظر آئینه‌ای است می‌گوید یار در این انجمن یوسف سیمین بدن، آيینه خوان جهان او به همه رو بروست، آيینه خوان جهان خوان یعنی سفره، او به همه روبروست، یا در یک غزل دیگرش می‌گوید شورش عشق تو در هیچ سری نیست که نیست، منظر روی تو زیب نظری نیست که نیست، پس در یک جهت کل موجودات با هم ارتباط دارند، و از یک جهت دیگر با پروردگار ارتباط دارند، ارتباط با پروردگارشان دو ارتباط است قیومی و وحی، همشان در ارتباط با وحی حق هستند.

حیوانات مریض می‌شوند چون جسم هستند و جسم ثابت شده در معرض بیماری است همه حیوانات بیمار می‌شوند، ولی در هیچ خیابانی در این دنیا و در هیچ بیابانی مطب دکتری ندارند که اگر مریض شدند بروند پیش دکتر، پروردگار عالم داروشناسی را به همشان یاد داده شیر مریض می‌شود می‌فهمد چی بخورد خوب بشود، گربه هم در خانه‌های ما مریض می‌شود می‌فهمد چی بخورد خوب بشود، سگ هم می‌فهمد چی بخورد خوب بشود، یک وجودی هستند هم طب در آنها گذاشته، هم راه زندگی در آنها گذاشته هم اخلاق، اخلاق.

شیخ بهائی در کشکول نقل می‌کند، می‌گوید یک عابدی کناره‌گیری داشت از مردم، شب و روز مشغول عبادت بود لبنان هم منطقه آبادی است، در آن کوهی که این عابد بود میوه‌های مختلفی بود با همان میوه‌ها سر می‌کرد خوب بود، پروردگار عالم بنای امتحان او را گذاشت، که چقدر وابسته به خداست به خودش می‌خواست نشان بدهد خدا که باطن و ظاهر من را می‌داند چه کاره هستم من خودم نمی‌دانم چه کاره هستم، گاهی یک نمایشی برایم می‌گذارد که خودم خودم را بفهمم.

صبحانه نهار شامش برایش حاضر بود، یک روز صبح دید صبحانه حاضر نیست، ظهر حاضر نیست، شب حاضر نیست، گرسنه می‌شود آدم سه شبانه روز نه صبحانه نه نهار و نه شام، دیگر دلش خیلی ضعف می‌رفت از کوه سرازیر شد یک دهی در دامنه کوه بود که اهالی آن ده یک تعدادی‌شان گبر بودند، آمد در خانه گبری را زد، گفت من همسایه شما هستم عابد هستم شبانه روز مشغول عبادت هستم، سه شبانه روز است هیچی گیرم نیامده، دهاتی بهش گفت من هم خیلی وضع خوبی ندارم، اما نمی‌توانم هم در مقابل گرسنگی تو بی‌تفاوت باشم، من سه تا دانه نان دارم برای امروز، می‌توانم تا فردا سر کنم، سه تا نان برای تو، آدم گرسنه نان خالی برایش مزه‌اش از چلوکباب بیشتر است، سه تا نان را گرفت راه افتاد سگ این گبر دنبالش پارس کرد.

یک دانه از آن نان‌ها را تکه تکه کرد انداخت جلوی سگ که نگیردش، نان تمام شد، دید باز هم دارد پارس می‌کند سر و صدا می‌کند، خیز برمی‌دارد یک نان دیگر هم لقمه لقمه انداخت جلویش دور شد که برود بالای کوه در معبدش، نان دوم هم سگ خورد و دوباره دید دارد پارس می‌کند نان سوم هم از ترسش لقمه لقمه کرد انداخت جلوی سگ تمام شد. دید باز هم دارد پارس می‌کند، گفت بی‌حیا این صاحب گبرت سه تا نان که بیشتر به من نداد چه خبرت است باز حمله می‌کنی؟

خدا به سگ فرمود جوابش را بده، زبانش باز شد گفت من بی‌حیا نیستم، من بیست سال است در خانه این گبر هستم که دشمن خداست، گاهی دو شبانه روز یادشان می‌رود به من غذا بدهند گاهی هم استخوان‌هایی که گوشتش را خوردند و هیچی ندارد می‌اندازند جلویم، ولی من بیست سال است به این گبر وفادار هستم برای دو تا استخوانی که داده خوردم، یک عمر است مال خدا را خوردی سه روز می‌خواست امتحانت کند چند مرده حلاج هستی از در خانه‌اش آمدی در خانه یک گبر؟ وفاداری را هم به حیوانات یاد داده اخلاق یادشان داده.

خب این ارتباط، فکر کنم پنج روز است داریم درباره این ارتباطات با هم حرف می‌زنیم، حالا همان سوالی که پنج روز قبل مطرح کردم مطرح کنم، در مجموع این ارتباطاتی که موجودات با هم دارند و در مجموع ارتباطاتی که موجودات با خدا دارند، و ارتباطی که خدا با موجودات دارد چه ارتباطی در این عالم وجود باارزشترین، سودمندترین، بهترین، عالی‌ترین ارتباط است؟ چه ارتباطی؟ این را از آیات قرآن و روایات تا جلسه گذشته برایتان ثابت کردم شما هم باور کردید.چون پشتوانه حرف آیات و روایات بود، ارتباطی در این عالم باارزش‌تر، بهتر، قیمتی‌تر، سنگین‌تر، مفیدتر از ارتباط مومن با خدا و ارتباط خدا با مومن نیست.

تمام هشت بهشت خدا انعکاس این ارتباط است، رضوان من الله اکبر انعکاس این ارتباط است، المومن اعظم حرمة من الکعبة، محصول این ارتباط است. گفتار پیغمبر است که حرمت مومن از کعبه بالاتر است، فان المومن افضل من ملک مقرب، مومن از جبرئیل بالاتر است. حالا در موجوداتی که با خدا ارتباط دارند کدامشان ارتباطشان این قیمت است؟ شتر هم با خدا ارتباط قیومی و وحیی دارد اما به این قیمت؟ نه. با این بحثی که پنج روز است دارید می‌شنویدکامل برایتان دریافت شد که غیرمومن در کره زمین این میلیارد نفری که دارند زندگی می‌کنند همشان از نظر قیمت پوچ هستند، هیچ هستند. ده شاهی نمی‌ارزند.

بعد گاهی سر و کله یک جوانی پیدا می‌شود آقا، بله بفرمایید، فلان کسی که در شوروی یا در انگلیس یا در آلمان یا در امریکا چنین اختراعی کرده برای بشر چقدر مفید بوده این قیامت جایش جهنم است؟ شرط جهنم نرفتن ایمان است نه علم، نه اختراع، اگر شرط بهشت رفتن و جهنم نرفتن علم بود و اختراع که خب این را در قرآن اعلام می‌کرد چرا هیچ جای قرآن نیست، مخترع بی‌ارتباط با پروردگار بی‌ارزش است وجودش نه اختراعش این را تفکیک کنید. اختراع ارزش دارد، زنبور هم عسل اختراع کرده، حالا روز قیامت خدا شش تا  ملائکه را بفرستد استقبال زنبور با سلام و صلوات ببرند در فردوس اعلی؟ یا سگ خیلی وفادار است حالا قیامت با سلام و صلوات هر چی سگ و توله سگ است اینها را بیاورد در بهشت؟

کجای آیات، کجای حرف انبیاست که شرط رفتن در بهشت علم است، ما اینقدر در امت اسلام عالم داریم درس خواندند، در دانشگاه‌های عربستان، دانشگاه مدینه، دانشگاه قاهره عالمند واقعا، تمام روایات مربوط به اهل بیت را هم عالمند کتاب هم نوشتند در این زمینه اما پیغمبر می‌فرماید این عالمانی که علم دارند ولی به علمشان عمل نمی‌کنند می‌داند حق با علی است اصلا دنبال علی نمی‌رود، نماینده آیت الله بروجردی در مدینه  من دیده بودمش سال پنجاه می‌گفت یک بار پیش نماز مدینه مسجد النبی با من رفیق شده بود، گفت من بعدازظهر می‌خواهم بیایم خانه‌تان، گفتم تشریف بیاورید آمد، گفت چایی نداری قهوه نداری؟ گفتم شما امام جماعت مسجد پیغمبر کنار قبر پیغمبر محراب آن نماز می‌خوانی یک میلیون بهت اقتدا می‌کنند، ماه رمضان است چایی یعنی چی؟ قهوه یعنی چی؟ گفت ماه رمضان باشد بردار بیاور چرا؟ گفت من  چون از طریق کتابهای خودمان به این نتیجه رسیدم بی‌علی کسی در قیامت نجات ندارد من هم علی را دوست ندارم چه روزه‌ای بگیرم؟ اینقدر عالم قیامت می‌رود جهنم که پیغمبر می‌گوید کل جهنمی‌های هفت طبقه به خدا آخرش می‌گویند ما به کل این آتش‌ها و مارها و عقرب‌ها صبر می‌کنیم این بوی بد را از جهنم ببر بیرون، این بو از آتش‌ها کشنده‌تر است و این بوی بدن عالمان بی‌عمل است، کی گفته علم شرط بهشت رفتن است؟ ایمان شرط بهشت است. عمل صالح شرط بهشت است.

من این بحث را در ماه رجب و شعبان جاهای دیگر هم می‌خواهم ادامه بدهم اگر زنده بمانم خدا بخواهد بشود یک بحث کامل یک کتاب هفتصد هشتصد صفحه، پایان جلسه که امروز است دو تا آیه برایتان بخوانم بدون توضیح حرفم تمام. دو آیه آخر سوره بینه است.

إِنَّ اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ أُولٰئِكَ هُمْ خَيْرُ اَلْبَرِيَّةِ  ﴿البينة، 7﴾، آنهایی که مومن هستند و اهل عمل صالح از کل موجودات زنده من بهترند، بریه یعنی جنبنده، اینهایی که با ایمان و عمل با من ارتباط دارند حالا من هم با اینها ارتباط پاداشی دارم جَزٰاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنّٰاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِينَ فِيهٰا أَبَداً رَضِيَ اَللّٰهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذٰلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ  ﴿البينة، 8﴾، هم آنها از من راضی هستند هم من از آنها راضی ذلک لمن خشی ربه. بحث تمام.

گوشتان را بسپارید به صدای رضایت، راضیا، الان این صدا در فضااست دستگاهی اختراع نشده اگر بتوانند این صدا را می‌توانند بگیرند که امواجش را تنظیم بکنند این صدا پخش بشود، چون این صداها همه در فضای عالم ثابتند، از بین نمی‌رود. می‌شنوید الهی رضا بقضائک. اما این صدا کجا زده شد؟ در گودال، کنار هفتاد و دو بدن قطعه قطعه. کنار ناله هشتاد و چهار زن و بچه. الهی رضا بقضائک صبرا علی بلائک تسلیما لامرک لا معبود لی سواک یا غیاث المستغیثین. چون شب ولادت حضرت جواد علیه السلام است به همین مقدار هم به ذکر مصیبت قناعت می‌کنم.

الهی به حق حضرت جواد ما و زن و بچه‌ها و نسلمان را الهی قرار بده.

شیعه واقعی قرار بده. مومن قرار بده. شوق‌دار به عبادت قرار بده. متنفر از گناه قرار بده. عالم عمل‌کننده قرار بده. دشمنان ملت اسلام را ذلیل و نابود کن. به حقیقت حضرت جواد امام زمان را دعاگوی همه ما زن و بچه‌های ما و نسل آینده ما قرار بده.

 

برچسب ها :