روز دوم
(کرج مسجد حضرت معصومه(س))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
سخن درباره قرآن کریم بود، قرآنی که علت و سبب نزولش هدایت مردم است، ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی کلمه هدی از نظر ادبیات عرب مصدر است، به معنای این است که از اول این قرآن تا آخر قرآن تمام آیاتش هدایتگر است، راه را نشان میدهد، چاه را نشان میدهد، دوست را نشان میدهد، دشمن را نشان میدهد، تکلیف و مسئولیت و عمل و اخلاق را نشان میدهد، روش درست زندگی را نشان میدهد، همه اینها در لغت هدایت است.
راهنمای فرستاده شده از جانب پروردگار مهربان عالم است، تکبر در برابر این راهنما به این معنا که قبول نکردنش گوش ندادن به آیاتش، عمل نکردن به حقایقش، سبب هلاکت است، سبب بدبختی است، باعث تیرهروزی است، یک سخنرانی دارند امیر المومنین علیه السلام در یک جمله این سخنرانی میفرمایند من ابدا صفحته للحق هلک، آنی که با همه وجودش در برابر حق سرکشی کند طغیان کند، غرور نشان بدهد، تکبر نشان بدهد، اهل هلاکت است، اهل نابودی است، حق که یکی از اسامی قرآن است خیلی به انسان یاری میدهد کمک میدهد، نیرو میدهد، تقویت میکند انسان را برای اینکه خیر دنیا و آخرت را به دست بیاورد. این معنای هدایت قرآن است.
وجود مبارک شیخ صدوق که از کم نمونهترین عالمان و شخصیتهای دانش شیعه است، حدود سیصد جلد کتاب دارند، یکی از کتابهایشان که من فکر میکنم در زمان خودشان این کتاب را فقط برای علما ننوشتند برای دانشمندان ننوشتند، این کتاب را برای همه مردم، برای همه مردان، زنان، جوانان، خانوادهها نوشتند به نام خصال، یک روایت نابی را نقل میکنند که این روایت شش قسمت است، یک قسمتش درباره قرآن است، روایت هم از رسول خدا نقل شده است، که به خاطر ارزش فوق العاده روایت من پنج قسمت دیگرش را هم برایتان عرض میکنم، در راه که میآمدم چون این روایت را جدید یادداشت کرده بودم داشتم مرور میکردم یک چیزی به ذهنم آمد که در مقدمه این روایت بگویم.
یک جملهای که چند سالی است ما میشنویم، قبلا نبود، تحت عنوان سبد کالا، که حالا یا خیرینی که کمک میکنند به ایتام، به فقیران، به مشکلداران، این در زبانشان است، سبد کالا، اینها میگویند که ما این سبد کالا را که تامین میکنیم نباید اگر چیزی را از این سبد کالا حذف میکنیم این جنس ضروری را لازم را، که برای خانوادهها واجب است حذف نکنیم، در بسیاری از روایات ما اگر حقایقی را میبینیم معارفی را میبینیم، اگر چیزی را نگفته باشند ولی مسئله قرآن در آن مطرح است، یعنی از سبد کالای روایات که سبد کالای معنوی است اغلب قرآن مجید را پیغمبر و ائمه طاهرین مطرح کردند.
غیر از این روایتی که صدوق نقل میکند دیگران یک روایتی را نقل کردند که آن روایت هم شش تا مسئله را ارائه میکند یکیش قران مجید است، گاهی هم پیغمبر و ائمه روایت دارند حدود یک صفحه مثل آن روایت مهمی که کتاب شریف کافی جلد دوم از مقداد نقل میکند درباره قرآن و اهل سنت هم عین همین متن یک صفحهای را نقل میکنند از امیر المومنین. خیلی جالب است که ما متن روایت را از مقداد نقل کردیم و آنها متن روایت را از امیر المومنین، کل درباره قرآن است که در ضمن روزهای آینده اگر زنده باشم توفیق داشته باشم یک جلسه را اختصاص میدهم به نصف آن روایت که خیلی روایت مهمی است هم از روایات ناب ماست، هم از گوهرهای گرانبهایی که دست آنها افتاده و در کتابهایشان نقل کردند اینها سبد کالای معنوی قرآن و پیغمبر و ائمه طاهرین است که به ما ندارها میبخشند، هزار و پانصد سال است. به پدران ما، به مادران ما، به گذشتگان ما، به مردان مسلمان زنان مسلمان، جوانهای مسلمان، بخشیدند.
عمق مطلب را اگر بخواهید بدانید مجانی بهشت را در دامن ما گذاشتند، و اصرار هم دارند به اینکه جهنم را از ما دور بکنند، ولی حالا بعضی از مردان و زنان بهشت را قبول نمیکنند، جهنم را قبول میکنند، شما بهشت را قبول کردید جهنم را قبول نکردید، ما که طرف خدا داریم حرکت میکنیم، ما که مسجد میآئیم ما که زندگیمان را با یک عالم ربانی هماهنگ میکنیم، به قول امروزیها میرویم وضعمان و اخلاقمان و درآمدمان و کسبمان را پیش یک عالم ربانی چک میکنیم. حرف میزنیم با او که به ما بگوید کجا کم داریم، کجا نداریم، کجا بد داریم، کجا خوب داریم، کاری که حضرت عبدالعظیم حسنی انجام دادند، یک روز آمدند پیش حضرت هادی عرض کردند یابن رسول الله من میخواهم دینم و وضعم را به شما عرضه کنم ببینید من در چه حالی هستم، که این کار را همه ما هم کم و بیش انجام دادیم اما به صورت مسئله پرسیدن یا به صورت سالی یک بار حساب مالی را به عالم ربانی دادن که مدرکش هم روایت نیست خمس قرآن است، سوره انفال است. اما این کم است که فقط گاهی در مسئله که گیر میکنیم نمیدانیم درست است، نادرست است، حلال است، حرام است، مراجعه میکنیم یا سالی یک بار برای پرداخت حقوق مالی شرعی، ما بیشتر باید با عالم ربانی پیوند بخوریم خیلی سودمند است.
من از نوجوانی شاید حالا اینجور که یادم است از کلاس سوم ابتدایی یعنی نه سالم بود اصلا دنبال عالمان دین میدویدم حالا یا پای منبرشان، یا کنار محرابشان، یا سرخود بدون اینکه وقت بگیرم اجازه بگیرم نمیدانستم بلد نبودم میرفتم در خانهشان، هیچکدام هم من را رد نکردند بگویند آقا برو وقت بگیر بعد بیا، آقا ما وقت نداریم، خب این اخلاق عالم ربانی است، خیلی از این رفت و آمدهایم، برخوردهایم، حرف زدنهایم، خانه عالمان رفتن بهره بردم، و خود آنها هم الان دارند بهره میبرند، خود آنها هم که من را راه دادند و با من حرف زدند و من را تشویق کردند و ترغیب داشتند و بارک الله گفتند و دعا کردند خب همانها مستجاب شد باعث شد که من شوق به طلبگی پیدا کنم و درس بخوانم حسابی، شوق به منبر پیدا کنم شوق به نوشتن پیدا کنم، خب همه آنها از این آثار دارند بهره میبرند.
قرآن میفرماید در سوره یس وَ نَكْتُبُ مٰا قَدَّمُوا وَ آثٰارَهُمْ، انسان مومن هر چی که در دنیا انجام میدهد ما مینویسیم، که قیامت با او حساب کنیم، و بعد از مردنش اگر اثری از او باقی بماند آن هم مینویسیم، چه اثری بالاتر از این که افراد عالم بیایند یکی را تربیت بکنند، تشویق بکنند، ترغیب کنند که به درد دین بخورد، به درد جامعه بخورد، به درد اسلام بخورد، آن هم از خودش یک یادگارهای مهمی بگذارد. این یک حقیقتی است که در قرآن کریم و در روایات مطرح است راهنمایی کردن کسی به خیر، به دین، به هدایت، ثوابش مانند راهنمایی کردن تمام انسانهایی است که تا قیامت خدا خلق میکند این وَ نَكْتُبُ مٰا قَدَّمُوا وَ آثٰارَهُمْ ﴿يس، 12﴾.
شهرهای ما هم خالی از عالم ربانی نیست، عالم ربانی را هم خدا بهتان میشناساند، محبتش را د ر دلتان میاندازد إِنَّ اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ اَلرَّحْمٰنُ وُدًّا ﴿مريم، 96﴾، خدا محبت آنها را بر دل مردم میریزد، مردم دوستشان دارند، مراجعه بهشان دارند، تکیهگاه دینشان هستند، این را غنیمت بدانیم این یک فرصت الهی است که در محل ما در شهر ما، و در مراکز زندگی ما خداوند متعال عالم ربانی قرار داده است.
خب روایت پیغمبر این سبد کالای معنوی که مجانی به ما محبت کردند، از شما سوال میکنم بر خدا واجب بوده با ما حرف بزند؟ نه، چون خدا نیازی به ما نداشته، احتیاجی به ما نداشته، از باب لطف و محبت و احسان کرمش آمده به وسیله قرآن با ما حرف زده، فقط. کریم است آقاست محب بندگانش است که با بندهاش حرف میزند وگرنه چه نیازی به ما دارد که با ما حرف بزند ما کی هستیم؟
یا مبتدئا بالنعم قبل استحقاقها، ما مستحق نبودیم که پروردگار عالم این همه به ما لطف بکند میتوانست ما را خلق نکند، ما را خلق کرده نیازی هم به خلق ما نداشته، من نکردم خلق تا سودی کنم، خب برای چی ما را آفرید؟ بلکه تا بر بندگان جودی کنم، من میخواستم یک مشت خاک مرده را تبدیل به انسان زنده کنم تا آخر عمرش دریاوار بهش جود کنم و کرامت کنم و پرداخت کنم، در حالی که نیازی هم به ما نداشت، حالا این سبد کالای معنوی پیغمبر را ببینیم چیست، چقدر عالی است ست من المروة، شش مسئله است که مربوط به جوانمردی است، مربوط به مردانگی است مربوط به آقایی انسان است یعنی آنی که جوانمرد است، آنی که آقاست، آنی که با شخصیت است، این افق طلوع شش تا حقیقت است، خب حالا من بخوانم ببینم ما افق این شش تا نور هستیم یا نه؟ نیستیم. البته نمیتوانم بگویم نیستیم ماهستیم اما ببینم افق طلوع همش هستیم یا دو تا، یا چهار تا، یا یکیش.
حالا اگر خوانده شد اینجا از قول امام صادق علیه السلام عرض میکنم اگر خوانده شد، شما حس کردید افق طلوع این شش حقیقت هستید امام صادق میفرماید فالیحمدلله حتما سپاسگزار خدا باشید، که خیلی لطف کرد در حقتان، آمادگی بهتان داده، زمینه بهتان داده که دنبال این شش حقیقت بروید علاقه داده، رغبت و محبت داده، عشق داده خب همش برای خداست، اگر خدا به ما توجه نمیکرد یعنی اگر ما لیاقت نشان نمیدادیم برای جلب توجهاش کاملا دست خالی میماندیم، حالا یک لیاقتی نشان دادیم پروردگار هم دیده ما لایق و شایسته هستیم کرم کرده، حالا ببینیم ما به اندازه هر شش تا خصلت لیاقت نشان دادیم یا به اندازه چهار تا، یا به اندازه سه تا، امام صادق میفرماید اگر همه اینها در شما هست البته در ضمن یک روایت دیگر و مسائل دیگر میفرماید خدا را سپاسگزاری کنید، اگر نیست نگران نباشید تا نمردید بدوید، و این شش واقعیت را و این شش خصلت را به دست بیاورید. و آن هم بدانید که از جوانمردی است دنبال این حرفها رفتن، بعد حضرت میفرماید ثلاث منها فی الحذر و ثلاث منها فی السفر، سه تا از این حقیقت مربوط به ایامی است که در شهرتان هستید و در وطنتان هستید و پیش زن و بچهتان هستید و وقت دارید و آرامش دارید و فرصت دارید و میتوانید.
ثلاث فی الحذر و ثلاث فی السفر، و اما آنی که مربوط به حذر است آنی که مربوط به شهرتان است، به خانه و زندگیتان است که فرصتش هم دارید، و تلاوة القرآن، تلاوت قرآن است. تلاوة کتاب الله عز و جل، چرا نفرمودند قرائت؟ قرائت یک کار از تلاوت است، تلاوت ترکیب است مرکب است، دارای سه مرحله است، یک مرحلهاش قرائت است، که من بعد از نماز صبح در مسجد در خانه، حداقل چنانکه دیروز شنیدید از قول امیر المومنین ده تا بیست تا آیه بخوانم بیشتر بخوانم ثواب بیشتری بردم، آن قران هم با من باشد، از خانه که درمیآیم با تاکسی میروم، با اتوبوس میروم با قطار میروم، از اینجا تا تهران میروم وقتم را نکشم، قرآن مجید را از جیبم دربیاورم تا برسم به مقصد بخوانم، این یک مرحله تلاوت است و مرحله دوم فهم قرآن است، که زمان ما علما زحمت زیادی کشیدند ترجمههای خوبی برای قرآن فراهم آوردند، حالا بعضی از ترجمههای قدیم خیلی خوانا نبود، مفهوم نبود، سنگین بود، انشاء خوبی نداشت، و به اصطلاح طلبهها اسم و خبر قاطی بود آدم ممکن بود یک خرده معنی عربی آیه را خودش بفهمد آن فارسی را نمیفهمد، آن ترجمهها د یگر نیست و چاپ هم نمیکنند اما الان یک ترجمههای زیبا و روان و عالمانه و محققانه و صحیح و درست و قابل فهم برای قرآن فراهم کردند حتی قرآنهای جیبی را هم با ترجمه چاپ کردند با خط درشت.
آدم وقتش را در وطنش یک مقداری را بگذارد برای خواندن قرآن، علاوه بر اینکه زن و بچه را هم آدم تشویق بکند روزی دو تا آیه، پنج تا آیه چون اول کار حوصله ندارند، یک وقت به زن و بچه فشار نیاورید روزی دو جزء قرآن بخوان این فراری میشود دو تا آیه بگویید بخوان، پنج تا آیه بخوان ولی بگذارید صدای آیه از زبانتان به عقل و قلبتان منعکس شود و صدای قرآن هم در خانه به گوش زن و بچهتان بخورد. و آنها هم خودشان قرآن بخوانند.
یک مرحله هم فهم آیات است یک مرحله هم عمل به آیات است، وقتی به خانمها میگوید حجاب هم با لفظ حجاب میگوید قرآن هم با لفظ بالاتر از حجاب میگوید جلباب، که جمعش میشود جلابیب من حالا چرا برایتان جلباب را معنی بکنم؟ شما اگر رفتید اربعین کربلا از یک عرب حسابی که ایرانی نباشد، عرب باشد، عرب بیسواد هم باشد نه باسواد، نه آخوند، نه حوزوی سوال بکنید جلباب در زبان شما عربها یعنی چی؟ جواب میدهد یعنی شمدی که از روی کله را تا روی پا را وقتی میخوابیم میپوشاند، این حرف خدا در قرآن است. جلابیبهن به خانمها بگو که پوششتان پوشش جلبابی باشد، یعنی حجاب قرآن، نه این حجابی که اسم قلابی رویش گذاشتند حجاب اسلامی مانتو و روسری که اولهای کار وقتی حجاب اسلامی را آوردند در جامعه مانتوها بلند بود روسریها هم تقریبا تا نزدیک پیشانی بود، الان مانتوها آب رفته نزدیک زانو است روسریها هم نزدیک آن نقطه تاسی گردن زنان است، آن وسط کله زنها یک تاسی دارد، الان روسی آمده روی تاسی شبها هم نیست روسری در ماشینها، در خیابانها، در جادههای مسافرتی، جلباب فرموده اسلام، قرآن، یعنی سرتاسری، یعنی زن باید به گونهای حجاب داشته باشد که حجم بدنش را هیچ کس تشخیص ندهد، خب اگر حجاب این بود جامعه دیگر این همه فساد نداشت، این همه روابط نامشروع نداشت، این همه دختربازی و زنبازی نداشت، این همه زنا نداشت، ریختند بیرون خودشان را نشان دادند مردها و جوانها هم خواستند زمینه زنا و روابط نامشروع فراهم شد در این پنج شش ماهه در هر شهری هر قاضی و رئیس دادگستری آمد پای منبر من یک حرف مشترک داشتند از جنوب ایران تا شمال، شرق و غرب، همه جا من منبر میروم میگفتند امان از بالا رفتن آمار طلاق، یک محضری دو سه روز پیش به من گفت، گفت نمیگذارند محرم و صفر تمام بشود میگفت من روزی دو تا، سه تا، چهار تا ثبت طلاق دارم، در همین ایام عاشورا و محرم و صفر، اصلا وحشتناک است، بهش گفتم این همه ثبت طلاق داری در محرم در ماه صفر چهار تا پنج تا ثبت طلاق علتش هم میدانی؟ گفت بله علتش این است که همه راحت میتوانند هر زنی را ببینند، هر دختری را ببینند، زنها راحت میتوانند هر مردی را ببینند، با هر مردی حرف بزنند، علت طلاق است.
علتی دیگر ندارد چه علتی دارد؟ گفتم بیشتر طلاقها در همین ما فقیرها و ندارها و معمولیهاست؟ گفت نه بیشترش در پولدارها و ثروتمنداست، فساد علت طلاق است و هنوز هم کسی نیامده متولی حجاب بشود و نیامده بین تمام مردم و نهادها ایجاد هماهنگی بکند این خطر را از سر ملت ایران بردارد، هی سکوت، سکوت، سکوت، کار نکردن، تا کار به اینجا رسیده ما دو سوم جاده بیدینی را رفتیم یک سوم دیگرش مانده، آن هم ماها بمیریم نسل بعدی بیدین بیدین است. براثر همین بیحجابی.
وگرنه همه مردم که ربا گیرشان نمیآید که کل مردم بیایند رباخور بشوند، همه مردم. همه مردم که اهل شهوت حرام جنسی نیستند، کم هستند آنهایی که اهلش نیستند، ولی این مسئله دیدن زنان و دختران از طریق فیلمها، سریالها، خیابانها، پارکها، هواپیما اتوبوس، سواری، قطار گیر همه میآید، یعنی زن قیمت خودش را کشانده زیر صفر، البته بیحجابها را میگویم بدحجابها را میگویم نه زنان باتقوای پاکدامن که مورد محبت پروردگارند، آن زنها قیمت انسانی و الهی خودشان را شکستند خود را قیمتشان را آوردند به میزان شهوت حرام جوانان، آن مقدار قیمت روی خودشان گذاشتند.
خب عمل به قرآن، شش خصلت است که از جوانمردی است، سه تایش مربوط به وطن است و حذر، سه تایش هم مربوط به سفر است، و اما الحذر منها تلاوة القرآن یک و عمارة مساجد الله، این عمارت همه که پول ندارند بیایند یک شبستان بسازند، پول ندارند بیایند یک وضوخانه برای مسجد بسازند، پول ندارند بیایند به اندازه مسجد یک زنانه به مسجد اضافه کنند، این عمارتی که پیغمبر میگوید همانی است که در یک روایت دیگرشان است عمارت من الهدی است، یعنی آنهایی که در شهرند، در محل هستند، در وطن هستند، مسجدهای خدا را آباد کنند به چی؟ به رفتنشان به مسجد، به شرکتشان در نماز جماعت، به نشستنشان پای منبرهای خوب، یعنی بایدمردم حوصله گوش دادن منبرهای خوب را داشته باشند. نه اینکه سلام آقا تمام شد دو سوم مردم انگار مثل گوسفندی که گرگ دنبالش کرده فرار بکنند، کجا میروند؟
اگر بپرسید شماها دارید در میروید کجا میروید؟ دو تا جواب که بیشتر مردم میدهند یکی اینکه میگویند میرویم در مغازه، یکی اینکه میگویند تلویزیون الان فوتبال و سریال دارد دیر میشود، خب بشین آقا ده دقیقه حلال و حرام خدا را گوش بده، معارف الهیه را گوش بده، حقایق دینی را گوش بده، خود این ده دقیقه ممکن است یک تغییر سنگینی در زندگیات ایجاد بکند، پس دومی شد عمارت مساجد الله.
اما سومی الاتخاذ الاخوان فی الله، اینکه به خاطر خدا بگردند رفیق زیاد بکنند به خاطر خدا، آخه یک عدهای میگردند رفیق زیاد میکنند جیب رفیقهایشان را ببرند، رفیق پیدا بکنند تا وقت لازمش کلاه سرشان بگذارند، اتخاذ اخوان فی الله، کار سوم جوانمردانه این است که با زبانت، با اخلاقت، با رفتارت، با نرمی، برای خدا رفیق پیدا کنی. برای خدا یعنی رفیقی که هم تو از او منفعت دنیا و آخرت نصیبت بشود، و هم تو به او نفع دنیا و آخرت برسانی.
اما آن سه تایی که مربوط به سفر است الان یک عدهای میخواهند بروند کربلا بسیار هم عالی، پیغمبر میفرماید همه که جیبهایشان پر نیست همه که به اندازه دلار نتوانستند بخرند، حالا که با افراد مومن همسفر میشوی و بذل الزاد، آنی که اضافه داری به رفیقت هم ببخش نه اینکه قرض بهش بدهی، بذل الزاد، ده دوازده سال پیش من در مسجد الحرام نشسته بودم لباس هم نداشتم یک پیراهن عربی داشتم روبروی کعبه، دیدم یکی آمد بغل دستم نشست، سلام کرد و خیلی احترام کرد و بعد برخوردش به گونهای بود که به نظرم آمد این با من کار دارد، گفتم فرمایشی دارید؟ گفت یک دانه عرض دارم، گفتم بفرمایید، در مسجد الحرام، هزار دلار از جیبش درآورد گفت این را از من قبول کنید، گفتم چه کارش کنم؟ گفت من هیچ مورد مصرفی برایش تعیین نمیکنم این نه خمس است، نه سهم است، نه زکات است، نه صدقه است، پیغمبر سفارش کرده در مسافرت از زادی که داری به دوستت ببخش من شما را دوست دارم گفتم آخه من نیاز ندارم، گفت من هم میدانم نیاز نداری بگذار من به این روایت عمل کنم گفتم خب ببر به یک حاجی دیگر بده بپرس ببین برای زن و بچهاش پول کم نیاورده برای سوغاتی، گفت آنجا را هم میروم میپرسم و میدهم شما اینقدر من را اذیت نکن و قبول کن، گفتم خب بده به من بذل الزاد، اصلا یک عدهای اصرار دارند به حرفهای پیغمبر عمل کنند، این خیلی اخلاق خوبی است این یک مورد در سفر.
مورد دوم و حسن الخلق، از اولی که از تهران رفتید بیرون تا برگشتید با همسفریها خوشاخلاقی کنید، نرم باشید، با محبت باشید، با عاطفه باشید، مهربان باشید، سلام و علیک گرمی داشته باشید، سوم که آخرین حرف پیغمبر در این روایت بسیار عالی است و المزاح فی غیر المعاصی، با رفیقهایت شوخی و بگو و بخند کن بخندان، اما در غیر از معصیت خدا، شیرین باش با رفیقهایت اهل مزاح و شوخی باش، پیغمبر اکرم در مسجد پای راستشان را دراز کردند به مردمی که نزدیک بودند فرمودند پای من شکل چیست؟ یکی گفت شکل طاووس است، یکی گفت پایتان خیلی پای بهشتی است، یکی گفت خیلی نازنین است، فرمودند نه هیچ کدامتان جواب درستی ندادید گفتند یا رسول الله جواب درست چیست؟ این پایشان را دراز کردند گفتند این شکل این است، مزاح، برای خنداندن.
و المزاح فی غیر المعاصی، حرف امروز تمام اگر دیگر نزدیک وقت نماز است من تقاضایم از برادرم سرورم، عالم بزرگوار شهر جناب آقای مدرسی این است تا مسجد جامع بخواهند بروند دیر میشود تشریف ببرند من سه چهار دقیقه دیگر اگر خدا از منبر بیاورد من را پایین، میآیم اگر نه که نمیآیم.
خب در شهر شام دیروز هم عرض کردم خیلی اهل بیت را در مضیقه قرار دادند من از قول زین العابدین دو سه کلمه برایتان بگویم نزدیک اذان است راحت هم نمیتوانم بگویم یعنی گلوگیر است برایم سختم است، حضرت فرمودند در شهر شام جایی را به ما داده بودند که روزهای شام آفتاب به ما میتابید آفتاب روز گرم است، شبهای سوریه هم ملایم است هوا، این آفتاب روز داغی خورشید، و هوای خنک شب که با هم قاطی شد بعد از سه چهار روز صورت زنان ما، و بچههای ما پوست انداخته بود، دکتر هم کنارشان نبود، دوا هم که نبود، اجازه این حرفها را هم نمیدادند، نمیدانم صحن ساعدی نقل میکند کسی دیگر نقل میکند میگوید من از کنار خرابه آمدم رد بشوم زین العابدین آمده بود بیرون در سایه دیوار تکیه داده بود یک مرتبه دیدم زینب کبری آمد، گفت برادر زاده برگردید، الان ماموران یزید میرسند، ببینند شما از خرابه بیرون آمدید با تازیانه به شما حمله میکنند. دیگر این بدن شما طاقت تازیانه خوردن ندارد.