روزگار خوش جوانی
و آنچه برای تعامل کنندگان با جوان مهم است؛ عبارت از رفتاری سنجیده، ظریف و همراه با مدارا با جوان و درک او و همدلی با اوست. این رفتارها می تواند در ساختار ویژگی هایی چون «شخصیت دهی به جوان»؛ «فرصت اظهار نظر به او»؛ «نشستن به پای درد دل های او» و «ستایش از خوبی های او» بازتاب یابد.
شکی نیست که بر این اساس، تعامل درست با جوان، نیازمند دانش و آگاهی است، به گونه ای که گاهی رفتار ناآگاهانه و ناشیانه با جوان می تواند به تباهی استعدادهای مادی و معنوی او بینجامد و برای همیشه او را ناامید و سرخورده کند. باری، جوان دارای روحی لطیف و احساساتی ظریف است. پس رفتار با او نیز باید ظریفانه و لطیف باشد. اگر در مقام نصیحت به او بر می آییم، باید چاشنی ای از «ظرافت» با خود داشته باشد و اگر گاهی به حکم نیاز، موظف به تندی با او هستیم، باید رنگی از مدارا و دل سوزی همراه داشته باشد. جوان، مانند گل است، که باغبانی او نیازمند دقت و صبوری است و همان گونه که باغبان، هرگز به هنگام پرورش گل از رنگ و بو و شادابی و طراوت آن غفلت نمی کند، هرگز نباید مربی جوان نیز از پرورش شادابی و سرزندگی و طربناکی غفلت کند. باید با جوان به گونه ای تعامل کرد که خوش بدرخشد، شاداب باشد و در عین حال، مسئولیت پذیر و کوشا باشد. این همه در گروی آن است که جوان، هم «نازها» و «نیازها»یش را بشناسد و آنها را شکوفا کند و هم رفتاری درست و سنجیده از دیگران با خود را شاهد باشد. آنچه در این نوشتار خواهد آمد، نخست چگونگی تعامل و رفتار درست با جوان و آن گاه توجه جوان به نازها و نیازهای خویش است.
بخش اول: تعامل با جوان
1. شناخت درست جوان و روزگار جوانیبرای داشتن رفتاری درست با جوان، پیش از هر چیز باید درک درستی از جوان داشت، از اقتضائات دوران جوانی باخبر بود، او را با مجموعه ای از گرایش های پاک فطری و کشش های غریزی و شهوانی مشاهده کرد، برخی لغزش ها و ناهنجاری او را لازمه دوران جوانی دانست1 و با او بر اساس ویژگی های شخصیتی یک جوان رفتار کرد، نه مطابق با ذهنیت های برآمده از شرایط روحی خویش. آن گاه رفتاری منطقی، مداراگونه و همراه با دقت با جوان، شکل می گیرد و در پی آن، زمینه ای هموار برای شکوفایی استعدادهای جوان فراهم می آید. به تعبیر مرحوم محمدتقی فلسفی:
اولین نکته ای که مربیان و پدران و مادران درباره پرورش جوان و شیوه رفتار درست با او باید بدانند، شناخت روان جوان و آگاهی از مقتضیات جوانی است. پدر و مادر و مربیان باید بدانند که جوان آنها مراحل کودکی را طی کرده و به منزل شباب و جوانی رسیده است و اینکه جوان بر اساس کشش طبیعی خویش عاشق استقلال و تشخص است. می خواهد هر چه زودتر خود را از محدودیت های دوران کودکی رها سازد و به گروه بزرگ سالان بپیوندد و مانند آنها آزاد و مستقل باشد.
مربیان و والدین باید از این ویژگی جوانشان باخبر باشند که او معمولاً خواسته خود را به زبان نمی آورد، و با رفتارهایی ظریف، آنها را بروز می دهد، ولی اگر به مقصود خویش دست نیابد و به حق طبیعی خود نرسد، سرکشی و طغیان می کند و بنای ناسازگاری در پیش می گیرد؛ به کارهای غیر عادی دست می زند؛ بدرفتار و تندخو می شود و با زبان حال می گوید؛ به شخصیت من احترام کنید، مرا درک کنید، مرا مستقل و آزاد بشناسید و با من همانند یک فرد بزرگ رفتار کنید، نه مانند یک کودک کم سن و سال. پدر و مادر و مربیان باید از این نکته آگاه باشند و این واقعیت را بپذیرند که جوانشان دیگر کودک نیست و نباید مانند دوران کودکی اش با وی رفتار کنند و با تندی و خشونت به او امر و نهی نمایند... اگر پدر و مادر و مربیان در اثر عدم درک درست از جوان، به تمایل خداداد او اعتنا نکنند، و با سخت گیری و فشار، زورگویی و ستم، تندی و خشونت، و تحقیر و اهانت با استقلال طلبی آنها و سایر ویژگی هایی که لازمه یک جوان است مبارزه کنند، یا آنکه به عنوان علاقه مندی یا وظیفه سرپرستی، بیش از حد در کارهای فرزندان خود مداخله کنند و با نظارت های بی حساب و حمایت های نابجا، فرصت تعقل و تفکر را از جوانان سلب کنند، موجب می شود که یا جوان، نیروی مقاومت خود را از دست بدهد و تسلیم شرایط موجود گردد و از تشخص طلبی و استقلال خواهی چشم پوشی کند؛ و یا اینکه در برابر والدین و مربیان مقاومت کند، اما به حق طبیعی خود که شخصیت و استقلال است دست یابد که در این صورت نیز پی آمد آن زیان بار خواهد بود؛ چرا که به قیمت اختلاف و درگیری او با والدین و مربیان تمام خواهد شد. بنابراین مهم ترین و نخستین شرط توفیق در تعامل درست با جوان شناخت درست او و درک صحیح از او و آن گاه رفتاری هم سو با این شناخت و درک درست می باشد.2
2. شخصیت دهی به جوان
بین احساس شخصیت و بهداشت روانی، ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. انسان های باشخصیت، تنها به دلیل آنکه شخصیت خویش را از دست ندهند، از بسیاری از ناهنجاری و رفتارهای ناپسند و ویژگی های ناروا پرهیز می کنند و همچنین برای حفظ شخصیت خویش و رشد روزافزون آن، در تلاشند خود را به انواع خوبی ها و ویژگی های زیبا بیارایند و بدین گونه شخصیت برای آنها به مانعی برای دست یازیدن به بدی ها و عاملی برای روی آوردن به خوبی ها تبدیل می شود.
ضمن آنکه «خودباوری»؛ «اعتماد به نفس» و «عزم و اراده» ـ که هر کدامشان موتور محرک شخص در حرکت به سوی قله هاست ـ از ثمره های دیگر شخصیت بخشی به جوان است. بنابراین، یکی از شیوه های تعامل درست با جوان، شخصیت دهی به جوان است و آگاهی از این نکته که «چون جوان در حال تکوین هویت جدید خود است، مایل است شخصیت جدید او به رسمیت شناخته شود که غالباً این اتفاق نمی افتد و پدر و مادرها جوان را در هویت و شخصیت جدید او گویا به رسمیت نمی شناسند».3
«شکی نیست که تکریم جوان و احترام به شخصیت آنان، از نظر مذهبی، یکی از وظایف قطعی پدران و مادران و عموم افراد جامعه است. تجلیل و تکریم جوان و احترام به شخصیت او، در تمام شئون اخلاقی و اجتماعی، اقتصادی و روانی و تربیتی وی اثر می گذارد و نتایج درخشانی به بار می آورد. جوانی که مورد تکریم پدر و مادر است، جوانی که در شورای خانواده شرکت می کند و به نظراتش ترتیب اثر داده می شود، جوانی که پدرش با وی مانند یک رفیق صمیمی رفتار می کند و همواره او را گرامی و محترم می دارد، و خلاصه جوانی که در خانواده و اجتماع احساس می کند که شخصیتش مانند شخصیت بزرگ سالان مورد کمال تجلیل و احترام است، کوشش می کند که خود را به پستی و ناپاکی نیالاید و رفتارش شایسته این تکریم می کند. مراقبت می کند از اعمالی که مقام او را تنزل می دهد و ارزشش را لکه دار می کند، اجتناب نماید. اساساً یکی از خواهش های طبیعی جوانان این است که مانند بزرگ سالان به شخصیت آنها احترام شود. آنها متوقع اند که پدران و مادران و همچنین عموم بستگان و سایر مردم، آنان را به چشم یک فرد کامل نگاه کنند و در معاشرت و محاوره، در احوال پرسی و پذیرایی، و خلاصه در همه شئون عادی و اجتماعی، با آنها همراه با تکریم و شخصیت بخشی به آنان رفتار نمایید. جوان شادمان است که از صف بچه ها خارج شده و به گروه جوانان پیوسته است. او هرگز حاضر نیست بزرگی خود را از دست بدهد و به شخصیت و عزت نفسش آسیبی برسد. در حقیقت تمنای تکریم و احترام که با فرا رسیدن بلوغ، در نهاد نوجوان بیدار می شود. یکی از پدیده های طبیعی است که به قضای الهی با سرشت فرزندان بشر آمیخته شده و در همه جا و برای همیشه وجود داشته و خواهد داشت».4
3. تبادل عاطفی با جوان
انسان ها افزون بر آنکه دارای وجدان، غریزه و عقلانیت هستند، احساسات و عواطف نیز دارند. بنابراین، به محبت دیگران و ابراز عواطف اطرافیان نیازمندند. اگر این بخش از وجود انسان، بی پاسخ بماند و شخص از دریافت محبت و عواطف دیگران نسبت به خود، محروم بماند، احساس تنهایی و بیگانگی نسبت به جامعه در وی پدید خواهد آمد و به دنبال آن، شخص دچار افسردگی و زودرنجی خواهد شد. بر این اساس، یکی از وظایف والدین در تعامل با جوان خویش، برقراری ارتباط عاطفی با او و محبت کردن اوست.
«در واقع، یکی از عوامل مهم و تعیین کننده ای که به شکل گیری هویت خانوادگی یاری می رساند، تبادل عاطفی متوازن است. همان گونه که والدین برای تنظیم دریافت ها و مخارج خود، از برنامه اقتصادی خاصی پیروی می کنند و طرح باثباتی در این زمینه دارند، در خصوص مناسبات عاطفی والدین و جوانان نیز باید طرح های مطمئن و متعادلی هم تنظیم نمود، و این خود، موجب به جریان افتادن انگیزه ها و کشش های عاطفی میان آنهاست و نیازهای احساسی و هیجانی طرفین را تأمین می کند. از رهگذر چنین تبادلاتی، احساس امنیت، اطمینان و اعتماد بر می خیزد و روح سرشار از تکاپو و تمنای جوان را سیراب می کند که نتیجه طبیعی آن، احساس تعلق به خانواده بوده و علاوه بر آن، روح خوش بینی و مثبت نگری را در نوجوان و جوان پرورش می دهد.
از اشتباهات رایج و شایع برخی والدین، این است که ضرورت تبادل عاطفی را صرفاً در دوران کودکی و حداکثر نوجوانی، قابل قبول می دانند و دوره جوانی را بی نیاز از این مقوله تلقی می کنند، در حالی که آدمی در همه مراحل زندگی، حتی تا لحظه مرگ، چشم انتظار محبت و لطف دیگران است. تنها نکته ای که قابل ذکر است، تغییر و تبدّل جلوه محبت است؛ یعنی عواطف به شکل متفاوتی در هر دوره از زندگی ظاهر می شوند. از جمله در سال های جوانی و در نظر گرفتن فرصت هایی برای استقلال نسبی او تجلی می یابد. در مقابل والدینی که ناآگاهانه، فرزندان جوان خود را از هر تجربه جدیدی با انگیزه دل سوزی باز داشته و مرتباً آنها را دل سرد و بی جرئت می کنند و علاوه بر اینکه با درخواست اینکه آنها را تنها نگذارند، حتی انگیزه یک مسافرت کوتاه را از او می گیرند و در موارد مهم و تعیین کننده ای همچون ازدواج نیز، با دل سوزی های بی جای خویش او را از اقدام برای تشکیل زندگی باز می دارند، نتیجه چنین رویدادی «ظهور بیگانگی عاطفی» به جای «یگانگی عاطفی» خواهد بود».5
4. مشورت با جوان
جوان، پختگی و تجربه زیادی ندارد، ولی می تواند طرف مشورت قرار بگیرد و از اندیشه های او استفاده شود. مشورت با جوان و او را طرف مشورت با خویش قرار دادن، افزون بر آنکه به پویایی، شکوفایی و نوزایی اندیشه او می انجامد و او را برای دادن مشاوره ای درست و اثرگذار به تکاپو وا می دارد، در او حسّ «مهم بودن» و «مورد توجه دیگران بودن» و در پی آن، احساس ارزشمند بودن و خودباوری و اعتماد به نفس به وجود می آورد و همین امر سبب می شود که جوان، خود را بیابد؛ خویشتن را اثبات کند؛ اظهار وجود کند و خود را سرشار از احساس شخصیت ببیند. «اگر پدر و مادر، جوان را در شورای خانواده به همکاری فکری و مشورت دعوت نمایند، عملاً ارزش معنوی او را مورد توجه قرار داده اند و بدین وسیله، خواهش تکریم و احترامش را به نحو شایسته ای ارضا کرده اند».6
«اساساً هر عاملی که بتواند پیوند موجود میان والدین و جوانان را تقویت نموده و احساس تعلق به خانواده را در فرزندان بارور نماید، به همان نسبت به تکوین و تکامل هویت، یاری می رساند و مشورت، یکی از این عوامل است... مشورت با نوجوانان و جوانان، آثار شایسته ای در شخصیت آنها خواهد گذاشت که از جمله آنها می توان به این موارد اشاره کرد:
ـ مشورت، موجب ورزیدگی نیروی عقلانی و تدبیر زندگی می شود؛ زیرا هر پرسشی فرصتی است برای اندیشیدن و حل مسئله ای که در برابر آن قرار گرفته اند.
ـ مشورت، احساس مسئولیت فرد را در مواجهه با زندگی رشد می دهد و حس قدرشناسی از مواهب و موقعیت های موجود را افزایش می دید.
ـ مشورت، اساس مقبولیت را در فرد، تعالی و تکامل می بخشد؛ زیرا زمانی که دیگران ما را می پذیرند و از مشاوره با ما بهره می جویند، در این صورت، باب تفاهم میان نسل جوان و نسل میان سال و کهنسال گشوده می شود.
نکته قابل توجهی که برخی از جوانان در آن مورد، احساس نگرانی می کنند، این است که آیا مشاوره با دیگران، آزادی انتخاب آنها را محدود می کند یا خیر؟ واقعیت امر آن است که مشاوره «امکان انتخاب» را افزایش می دهد و نتیجه چنین انتخابی، زندگی خردمندانه و آگاهانه ای است که در حقیقت، دست یابی بدان، خود یک آرمان تربیتی محسوب می شود. به منظور اینکه نسل جوان بتوانند مشاورِ خوبی برای دیگران باشند، ضروری است ویژگی های زیر را احراز نمایند: رازدار و محرم اسرار دیگران باشند؛ خیرخواه و مشفق دیگران و اطرافیان باشند؛ ظاهر و باطن آنها یکی باشد، (یعنی آنچه در قلبشان می گذرد با آنچه بر زبانشان جاری می شود، یکی باشد) و از درایت و تدبیر زندگی برخوردار باشند».7
1. چنانچه حافظ در این باره می فرماید:
حافظ چه شد ار عاشق ورند است و نظرباز
بس طور عجب لازم ایام شباب است
(دیوان، ص105، غزل 29)
و یا به تعبیر خاقانی:
به حرص ار شربتی خوردم مگیر از من که بد کردم
بیابان است و تابستان و آب سرد و استسقا
2. محمدتقی فلسفی، بزرگ سالان و جوان از نظر افکار و تمایلات، ج1، صص 38 و 39، 45.
3. سید علی خامنه ای، حدیث شکوفایی، ج1، ص15.
4. محمدتقی فلسفی، جوان از نظر عقل و احساسات، ج1، صص 427 و 428.
5. محمدرضا شرفی، جوان و بحران هویت، صص 65 و 66.
6. جوان از نظر عقل و احساسات، ج1، ص434.
7. جوان و بحران هویت، صص 67 و 68.
منبع : پایگاه حوزه