روز پنجم
(تهران مسجد المجتبی (ع))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
کتاب خدا و روایات و حکیمان الهی در رابطه با سفر انسان به عالم آخرت که قرآن مجید از این سفر تعبیر به موت میکند، رسول خدا امیر المومنین، و روایات بعضی از ائمه تعبیر به سفر میکند، کلام پیغمبر است، استعد لسفرک کلام حضرت مجتبی علیه السلام است.
به کارگیری این کلمات نشان میدهد که موت مردن افتادن در نیستی و نابودی و عدم نیست، در تمام سی جزء قرآن و کل روایات مربوط به مردن، عالم برزخ، قیامت، که نزدیک هزار صفحه روایت است این بخش ما لغت عدم نمیبینیم، ممکن است به ذهنتان بیاید قرآن مجید در سوره مبارکه الرحمن فرموده كُلُّ مَنْ عَلَيْهٰا فٰانٍ ﴿الرحمن، 26﴾ همه فنا میشوند.
خب اگر بنا بود پروردگار عالم اراده نابودی انسان را یا موجودات را داشت، کلمه عدم را میآورد فنا یعنی چی؟ خیلیها به ذهنشان است که فنا یعنی نابودی، یعنی اینکه چراغ وجود را از انسان بگیرند و خاموش کنند، اما کلماتی که قرآن به کار گرفته است خیلی معجزهآمیز است، شما به لغت عرب که مراجعه بکنید آن هم کتابهای اصیلشان هیچکدام ننوشتند فنا یعنی عدم، نوشتند فنا یعنی تغییر از وضعی به وضع دیگر، کل من علیها فان یعنی هر چی موجود زنده روی زمین است از این وضع فعلی تغییر پیدا میکند آنی که تغییر پیدا نمیکند و یبقی وجه ربک، ذات مقدس حضرت حق است، که هیچ انتقالی در آنجا صورت نمیگیرد آن که نمردست و نمیرد تویی، آن که تغیر نپذیرد تویی.
بنابراین شما مردم متدین و اهل قرآن اگر در ذهنتان است که موت یعنی عدم، همچنین چیزی در قرآن کریم و روایات نیست. اگر در ذهنتان است فنا یعنی نابودی قرآن مجید از کلمه فان، فنا همچنین معنایی را اراده نکرده است به هیچ علت، شما ببینید وقتی که آثار قیامت را میخواهد ذکر بکند خورشید را نمیگوید در چاه عدم میافتد میفرماید إِذَا اَلشَّمْسُ كُوِّرَتْ ﴿التكوير، 1﴾ خورشید خاموش میشود نورش، یا وَ إِذَا اَلْكَوٰاكِبُ اِنْتَثَرَتْ ﴿الانفطار، 2﴾، نه ان عدمت، تمام ستارگان از جایشان درمیروند و پراکنده میشوند یا میگوید جمع شمس و القمر، در پایان این عالم خورشید و ماه به هم میپیوندند.
یا درباره کوهها میگوید که کوهها همه از جا کنده میشوند و اینقدر حادثه برپا شدن قیامت کوبنده است که کوهها گرد و غبار میشوند. خب این نظامی که ما الان داریم میبینیم میگوید خورشید خاموش میشود با ماه جمع میشود ستارگان پراکنده میشوند، دریاها شعلهور میشوند و یک قطره آب دیگر نمیبینید، کوهها همه مثل پنبه کنار زه حلاج زده میشوند، خب اینها چی میشوند؟ کجا میروند؟ قرآن که عدم را قبول ندارد پس چی میشود؟
جوابش را در سوره مبارکه ابراهیم داده اواخر سوره، تمام جوابها را درباره هر تردیدی، شکی، شبههای نسبت به هر چیزی قرآن مجید ارائه کرده است، شما اگر با قرآن آشنا باشید هر سوالی را میتوانید با قرآن جواب بدهید اگر آشنا باشید هیچ نیازی ندارد سوالاتی که جوانها دارند، مردها دارند، زنها دارند، اینها را ما برویم از کتابهای دیگر یا کتابهای خارجی کمک بگیریم قرآن مجید جواب هر سوالی را دارد روایات هم جواب هر سوالی را دارند خیلی دقیق و قانعکننده.
یک مادیمذهب که قران مجید ازشان تعبیر میکند به دهری و روزگار ما از این افراد تعبیر میکنند به ماتریالیست دیالیکتیک یک لغت خارجی است، لغت عربی دهری مسلک است، که حالا یک حرفهای بیربطی دارند که خیلی راحت قران ساختمان این حرفهای بیربط را تخریب میکند هیچی ازشان نمیگذارد، حالا این سوال برای ما پیش میآید که ستارگان همه پراگنده میشوند خورشید تاریک میشود خورشیدو ماه یک تکه میشوند، کوهها مثل پنبه کنار زه حلاج زده میشود، کل دریاها آتش میگیرند و بعد هیچی از آبشان باقی نمیماند، خب خود همین آتش کار اکسیژن دود این آتشها تبدیل به کربن میشود، باز هم عدمی وجود ندارد فقط تبدیل است خب چی میشود؟ پروردگار میفرماید يَوْمَ تُبَدَّلُ اَلْأَرْضُ غَيْرَ اَلْأَرْضِ وَ اَلسَّمٰاوٰاتُ ﴿إبراهيم، 48﴾، این زمینی که شما میبینید با این کوهها و دریاها و صحراها، با این رودها و چشمهها، تغییر پیدا میکند و از این وضعش درمیآید یک وضع دیگر پیدا میکند. و السماء اینکه ستارگان همه به هم ریخت و خورشید خاموش شد اینها هم هیچ کدام نابود نشدند و در چاه عدم نیفتادند آسمانها هم تغییر به صورت دیگر پیدا میکنند، یعنی کل همین مسائل ساختمانی جهان که در قیامت به هم میریزد و این بنا تخریب میشود با همین مصالح یک بنای جدیدی به وجود میآید زمین هست غیر از این زمین است که الان دارید میبینید ولی همین زمین است اما تغییر شکل میدهد، گنجایش پیدا میکند که از زمان آدم تا روز قیامت تمام مردگان را من روی همین زمین زنده بکنم و در پیشگاه من برای محاسبه قرار بگیرند اصلا هیچی نابود نمیشود.
ما هم نابود نمیشویم ما بدنمان که میرود در قبر خود پروردگار میفرماید خیلی آیه زیبایی است، مِنْهٰا خَلَقْنٰاكُمْ ماده اصلی وجود شما خاک است، من شما را از این خاک آفریدم وَ فِيهٰا نُعِيدُكُمْ دوباره به همان خاک برمیگردانم یعنی قبر یک دهان است و یک معده شما را میخورد هضم میکند یک مشت خاک از شما باقی میماند، باز شما نابود نشدید و هستید ولی عوض شدید الان گوشت و پوست و خون و استخوان هستید بعد که از دنیا رفتید کل اینها میشود خاک باز نابود نشدید هستید وَ مِنْهٰا نُخْرِجُكُمْ تٰارَةً أُخْرىٰ ﴿طه، 55﴾، قیامت به خاک میدمم، فَإِذٰا نُفِخَ فِي اَلصُّورِ ﴿الحاقة، 13﴾ وقتی که آن دم الهی دمیده شد تمام این بدنهایی که میلیونها سال در این دنیا زندگی کردند و خاک شدند به صورت انسان زنده وارد قیامت میشوند. و ما کجایمان نابود میشود؟ هیچ جا، ما فقط تغییر پیدا میکنیم اصلا ما یک روزی نطفه بودیم اما نطفه نماند تغییر پیدا کرد شد علقه، علقه نماند شد مضغه، مضغه نماند شد اسکلت استخوانی و گوشت رویش، نماند شد جنین، نماند تغییر داد مسیر را آمد در دنیا، خودتان که یادتان نیست من هم یادم نیست، اما همین بچههایی که به دنیا میآیند ما همینها بودیم دهان به این کوچکی، دندان نداشتیم دماغ و کله کوچولو وزن سه کیلویی، اما تغییر پیدا کردیم شدیم طفل، تغییر پیدا کردیم شدیم جوان، تغییر پیدا کردیم فعلا اینجوری شدیم تغییر پیدا میکنیم جنازه آرام میشویم تغییر پیدا میکنیم خاک میشویم خاک هم موجود است از بین نمیرود تا وقتی قیامت برپا شود دم الهی آن خاکها را درجا دومرتبه تبدیل به همین بدن میکند وارد قیامت میشود قیامت هم جایمان را عوض میکنند در آن زمین نگهمان نمیدارند ما را میبرند بهشت مخالفین حق را هم میبرند جهنم، ما که میرویم بهشت خالدین ابدا دیگر تغییر تمام میشود، همانجوری میمانیم یعنی پیغمبر میفرماید بهشتیها به صورت یک آدم بیست و پنج تا سی ساله هستند خداوند حکومت تغییر را خاتمه میدهد دیگر تا ابد این آدم بیست و پنج شش ساله هست عوض هم نمیشود، بیریخت هم نمیشود نمیمیرد، ضعف نمیکند، تغییر پیدا نمیکند به این دلیلی که من امروز برایتان شرح دادم هم دلیل طبیعی بود و هم مسئله قرآنی بود عدم وجود ندارد. همش تغییر است و همش سفر به سفر است، همش جابجایی است، روز عاشورا قبل ا زاینکه جنگ شروع بشود وجود مبارک حضرت سید الشهدا به این هفتاد و دو نفر فرمودند مرگ خیلی تعبیر جالب است موت عدم نیست امام نفرمود عدم نیست من میگویم عدم نیست که دیدید عدم هم نبود حضرت فرمودند یارانم، موت یک پل است، که این پل یک سرش به دنیا وصل است که الان ما در دنیا هستیم اینور پل هستیم، یک سر این پل هم به آخرت وصل است ما تا ظهر از روی این پل رد میشویم میرویم به لقاء پروردگار میرسیم یعنی اگر ما را بکشند و قطعه قطعه کنند و سرمان را از بدن جدا کنند ما نابود نمیشویم، عدمی در کار نیست تمامش حیات است و تغییر، حیات است و انتقال.
خب این روشن شد، آنی که سالم در دنیا زندگی کرده سالم هم از روی این پل رد میشود، و در برزخ هم در سلامت کامل است با توجه به اینکه کرارا پروردگار به شما مردم مومن این قید مومن در قرآن و روایات هست، این قید را نباید ما از یاد ببریم، برای مومن در برزخ هم راحت و سلامت است با توجه به اینکه قرآن کرارا وعده داده که نگران لغزشهایی که داشتید مومن احتمال لغزش دارد، ولی سراغ لغزشهای بزرگ نمیرود، واقعا نمیرود کم گیر میافتد، مومن سراغ اقتصاد ربایی نمیرود، سراغ سیاست چنگیزی و فرعونی نمیرود، سراغ زنا و گناهان کبیره دیگر نمیرود، اما اینکه نلغزد نه، ائمه ما نفرمودند که شیعه کسی است که اصلا نلغزد، نه شیعه هم میلغزد، امیر المومنین میفرماید کجا هم میفرماید در خطبه متقین که از مهمترین خطبههای امیر المومنین است، یکی از معجزات فکری امیر المومنین است، میفرماید میلغزد کم، ممکن است یک بار به نامحرم نگاه بکند خیلی هم دلش بسوزد چرا نگاه کردم هفت هشت ماه نگاه نکند بعد از هفت هشت ماه دوباره بلغزد یک نگاهی بکند و زود چشمش را بپوشاند از دوختن به نامحرم، نگفتند نمیلغزد اتفاقا گفتند میلغزد ولی دلخوشی میدهد که ان الله غفور رحیم. این لغزشهای شما را من گذشت میکنم. چون اگر گذشت نکنم در پروندهتان بماند باید روز قیامت بیاید دادگاه اما من میبخشم و گذشت میکنم، گذشت او هم به تناسب خدایی خودش است مثل گذشت ما نیست.
خب آنی که سالم زندگی کرده، لغزش هم داشته، کم لغزشها را میبخشند سلامتش را نگه میدارند انتقال پیدا میکند به برزخ، قیامت هم که وارد میشود قرآن میگوید خوشحال و راضی و خندان وارد میشود، این سه کلمه در قرآن است. راضی لسعیها راضیة، وقتی قیامت وارد میشود پروندهاش را میبیند راضی است پروندهاش، میبیند در پروندهاش گناهانی مثل کوه نیست، مخالفتهای سنگین با خدا نیست، هنوز هم وارد بهشت نشده، اما میبیند که لغزشها نیست در پرونده.
عرض میکند خدایا پرونده برای من است؟ برای خودت است اشتباه نیامده پیشت، همه خوبیها را که نوشتند لغزشها چی شد؟ خطاب میرسد تو چقدر عبادت کردی و چقدر نماز خواندی، چقدر بسم الله الرحمن الرحیم گفتی من را به رحمانیت و رحیمیت یاد کردی، بنده من یک کار من تبدیل است، مثل وجود خودت خاک بودی تبدیل به نطفه شدی، نطفه بودی تبدیل به علقه تا یک آدم کامل شدی اصلاکار من تبدیل است، یبدل الله سیئاتهم حسنات من لغزشهایت را همه را تبدیل کردم در وجودت به نیکیها، لغزشی دیگر وجود ندارد.
خب این مسئله موت است، این لازم بود که من در این بحثی که امسال سال ششم است راجع به مرگ صحبت میشود این را بگویم که ذهنتان نسبت به موت یک ذهن پاک بشود که موت به معنای عدم نیست، به معنی تبدیل است، تغییر است، و به فرموده مولایمان وجود مبارک سید الشهدا موت یک پل است، و ماها را خدا کمک میکند از این پل رد شویم کمک میکند واقعا کمک میکند، اگر کمک نکند ما را خب مریض و بدبخت و تیرهبخت و بیچاره از روی این پل رد میشویم ولی کمک میکند، و دم مرگ هم خیالمان را راحت میکند إِنَّ اَلَّذِينَ قٰالُوا رَبُّنَا اَللّٰهُ ثُمَّ اِسْتَقٰامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ اَلْمَلاٰئِكَةُ ﴿فصلت، 30﴾ قبل از مردن است، أَلاّٰ تَخٰافُوا نترسی جای بدی نمیخواهیم ببریم، داری میروی عالم برزخ اصلا نترس وَ لاٰ تَحْزَنُوا غصه هم نخور چون نه زن و بچهات از دست میروند نه زندگیات، زن و بچهات هم اگر مثل خودت خوب هستند جَنّٰاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهٰا وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبٰائِهِمْ وَ أَزْوٰاجِهِمْ وَ ذُرِّيّٰاتِهِمْ ﴿الرعد، 23﴾ آنها را هم وقتی وقتشان تمام شد وارد قیامت کردم تو را از آنها تنها نمیگذارم با همدیگر میروید بهشت خودتان و زنتان و پدر و مادر و بچههایتان، آنجا هم دور هم جمع هستید و ابشروا باجنة التی کنتم توعدون، مرگتان هم مرگ سختی نخواهد بود.
یک چیزی میگویند مردم جان کندن، یعنی ما خودمان جانمان را میکنیم؟ این دروغ است، کار قبض روح کار ما نیست، یکی دیگر ما را قبض روح میکند برای مردم مومن در روایاتمان است میخوانم بعدا اگر خدا بخواهد این روایات را مسئله جان دادن هم خودش یک بخش مهمی است در روایات ما این قید در این روایات هست نمیگوید یک فرشته، نمیگوید ملک الموت تنها، نه فرشتگان رحمت یعنی فرشتگانی که بشارت رحمت را میآورند میآیند بالای سر محتضر و جانش را میگیرند وقتی هم جانش را میگیرند سکرات الموت است، یعنی از شدت خوشحالی به مومن یک حالت مستی دست میدهد. یک حالت مستی.
به امام صادق گفت آقا جان دادن ماها چطوری است پدرمان رادرمیآورند، لگدمالمان میکنند حمله بهمان میکنند در گرفتن جانمان؟ فرمود شماها را نه آنی که میآید جانتان را بگیرد هر فرشتهای که هست، چون قرآن میگوید فرشتگان آنی که میآید جانتان را بگیرد یک دانه گل از گلهای پیشش است میگذارد دم دماغتان نفس آخر را که میکشید دنبال بو کردن این گل جانتان هم از بدنتان میآید بیرون، شما مو را از ماست بکش، ماست میفهمد؟ که مو کشیدی بیرون؟ نه، مو میفهمد که از ماست کشیدیم بیرون نه نه مو میفهمد و نه ماست میفهمد.
مرحوم سید نعمت الله جزایری از علمای بزرگ شیعه در قرن یازدهم است، قبرش هم نرسیده به اهواز حدودهای پل دختر است، حرمی دارد، ضریحی دارد، بارگاهی دارد آدم بزرگی بوده، میگوید که نوشته با خط خودش حالا من آن نوشته را در کتاب روضات الجنات مرحوم آیت الله آقا سید محمدباقر خوانساری دیدم که هشت جلد است، میگوید که نوشته من بیست سال در اصفهان شاگرد علامه مجلسی بودم ملا محمد باقر، یک چیزی در دلم بود نسبت به علامه مجلسی یعنی یک ایراد، ولی از بس که استادم عظمت داشت و ابهت داشت و بزرگی داشت اصلا پیش نیامد برایم که این ایرادی که بهش دارم بهش اعلام بکنم، پیش نیامد، ولی سر دلم مانده بود این ایراد، ایرادم هم این بود که چرا ایشان که بسیار متخصص آیات قرآن و روایات است وقتی از خانه میآید بیرون با لباسهای گران و شیک میآید بیرون و هر بار که میآید بیرون یا میخواهد برود نماز یا میخواهد برود درس ده بیست نفر با سلام و صلوات دنبالش است، خب تو یک روحانی شیعه هستی میدانی که آخر کار هم مرگ است خب باید زندگیات خیلی زندگی معمولی باشد چیست این اوضاعی که درآوردی، عبای شیک، قبای شیک، عمامه با پارچه گران، حالا اینها باشد، اسلام هم نمیگوید لباس خوب نپوش اماده بیست را برای چی دنبال خودت راه میاندازی که هی صلوات بدهند و برای سلامتی آیت الله و چه خبر است ولی نمیتوانستم بگویم پیش نیامد، استاد از دنیا رفت، سید میگوید یکی از کسانی که خیلی سخت تحت تاثیر مرگ مرحوم مجلسی قرار گرفت من بودم اصلا باورم نمیشد داشتم دق میکردم، سکته میکردم، آمده بودم همینجا که دفنش کردند که اصفهان رفتید حتما بروید زیارت مجلسی، میگفت میامدم کنار قبرش خیلی گریه میکردم و یک شب جمعهای از بس که گریه کردم و درد کشیدم برای مرگ ایشان خسته شدم، کنار قبر خوابم برد، این را با خط خودش نوشته دیگر خوابم برد خواب خواب، آمدم بغل قبر خوابم برد دیدم قبر باز شد استاد از قبر آمد بیرون نشست کنار قبر خودش، گفت که سید تو بیست سال شاگرد من بودی به من ایراد داشتی برای چی در دلت نگه داشتی خب میگفتی، بالاخره من هم یک جواب قانعکننده داشتم بهت بگویم، حالا ایرادت را جواب میدهم، من در زمان حکومت صفویه به دنیا آمدم چون دولت صفویه یک دولت با عظمتی شد مردم در اصفهان عظمت را به امور ظاهر میدیدند، درحالی که امور ظاهر هیچ عظمتی ندارد، من جوّ زمان خودم را که محاسبه کردم دیدم اگر بخواهم با یک قبای کرباسی، با یک عمامه و با یک پارچه ژولیده کهنه با یک جفت گیوه بیایم بیرون خیلی مردم محل نمیگذارند، تک بیایم تک بروم عظمتی در مردم پیدا نمیکنم، عظمتی که پوشالی است هیچی نیست، یک چیز ظاهر است، و وقتی که عظمت در چشم مردم پیدا نکنم حرفم در رو ندارد من آمدم فکر کردم برای اینکه حرفم بین تاجرهای بازار، پولدارها، مدیران دولتی مجلسیها، وکیل و وزیر و سلطان سلیمان برای اینکه جلوه کنم و حرفم دررو داشته باشد فکر کردم برابر جوّ زمان که ملت عظمت را در این حرفها میبینند با لباس فاخر از خانه بیایم بیرون یک ده پانزده تا هم دنبالم بیفتند اورد صلوات بدهند و شعار بدهند همینطوری من یک مرتبه عظمت پیدا کردم، عظمت که درست شد هر گرفتاری آمد پیشم یا با پیغام یا با یک کلمه نوشتن گرفتاریاش را برطرف کردم، اصلا من این دم و دستگاه را برای خودم درست کردم که به مردم خدمت کنم، حالیت شد که چرا آنجوری زندگی کردم؟
گفت استاد ایرادم برطرف شد، گفت خب تو بیست سال چرا این ایراد را در دلت نگه داشتی؟ هی زجر کشیدی خب میگفتی، این برای ایرادت، گفت استاد ایرادم که برطرف شد، حالا برای من تعریف میکنی چطوری مردی؟ این موتی که قرآن میگوید روایات میگوید، چطوری مردی؟ گفت آن هم برایت تعریف میکنم، مرگ مومن است قید مومن را یادمان نرود، امیر المومنین میفرماید همه این معاملات خدا که به این شکل است با مومن است، دیگران چطوری جان میدهند به جهنم که چطوری جان میدهند میخواستند بیایند پای منبرها در مسجدها آنها هم آدم بشوند و مومن بشوند که آنجوری جان ندهند که موسی بن عمران بگوید جان دادن دیگران اولش مثل این است که پوست گوسفند را زنده زنده بکنند، خب به ما چه بروند دلشان میخواست آنجوری زندگی کنند ما که هزار و پانصد سال است در درسها، در منبرها، در مسجدها داریم میگوییم که آقا گناهان کبیره آدم را گیر میاندازد، عرق و ورق آدم را گیر میاندازد، روابط نامشروع آدم راگیر میاندازد ربا آدم را گیر میاندازد نیامدند گوش بدهند، اگر هم یک وقتی این حرفها به گوششان خورد جوابشان این بود که اینها ساخت و پاخت آخوندهاست و همش دروغ است، وَ كُنّٰا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ اَلدِّينِ ﴿المدثر، 46﴾، ما هر چی از قیامت برایمان گفتند گفتیم دروغ است اینها ساخت همین آخوندهاست یعنی قیامت ساخت ذهن ماست، جهنم و بهشت ساخت ذهن ماست خب ما نشستیم در ذهنمان بهشت و جهنم ساختیم برای چی؟ که چی بشود؟ حالا آنها هر جوری دلشان میخواهد بمیرند ما مردنمان همینجوری است که دارم از قرآن و روایات میگویم.
گفت اما مردنم که چطوری مردم، گفت سید نزدیکهای مرگ حالا من نمیدانستم که لحظه مرگم کی است اما حس میکردم این دردی که تمام بدن من را استخوان و گوشت و پوستم را گرفته مثل اینکه کارم دارد به آخر میرسد درد خیلی شدید است، بیطاقت شدم، یعنی منی که با قرآن و روایات آشنا بودم دیگر تحمل درد را نداشتم، ناله میزدم نمیشد دیگر تحمل کنی یک مرتبه همینجوری که در رختخواب افتاده بودم طاق باز پایین پایم یک جوان را دیدم در زیبایی نمونهاش را ندیده بودم خدایا این پای درس من که تا حالا دیده نشده پشت سرم هم نیامده نماز این کیه آمده عیادت من، حتما گفته مجلسی مجلسی است برویم عیادتش، خیلی قیافه عجیب بود، اصلا تماشای این چهره آرامش میداد، گفت که مجلسی خیلی لحن زیبایی داشت، گفت چه شده؟ گفتم جوان درد دارد من را میکشد، گفت کجایت درد میکند؟ گفتم همه بدن، خم شد کف دستش را گذاشت روی پای من کشید تا مچم، گفت درد دارد؟ گفتم نه، کشید تا زانوی من، گفت درد حس میکنی؟ گفتم نه، هیچی درد ندارد کشید تا سینهام هیچی درد ندارد کشید تا گلو و دست کشید روی صورتم دیدم صدای ناله زن و بچهام بلند شد، دارند میزنند در سرشان، گفتم چرا اینها گریه میکنند؟ من که خوب خوب شدم، حالامن همینطوری دارم نگاه میکنم یعنی وجود اصلی دارد قالب را نگاه میکند، گفت دارم نگاه میکنم دیدم دسته دسته مردم دارند میآیند در خانه و تابوت آوردند و ما را گذاشتند در تابوت و آوردند و تازه من فهمیدم مردم، تازه فهمیدم من انتقال به عالم بعد پیدا کردم اما چطوری همینطوری که برایت گفتم، یعنی آن فرشته الهی به زیباترین چهره و با صدای بسیار بسیار دلنواز با کشیدن دست به بدنم که من نفهمیدم، روح من را از بدن جدا کرد اما جان کندن و کشید بیرون و پدرمان درآمد و برای ما چرا؟ مگر ما پدر دین را درآوردیم که پدرمان را دربیاورند؟
خب پس امروز در بحث مرگ دو مسئله مطرح شد، یکی کلمه موت، یکی کلمه سفر، و سومی هم کلمه فنا که دیدید ردهبندی که برایتان کردم کاملا متوجه شدید که ما در چاه عدم نمیافتیم، فقط انتقال از وضعی به وضع دیگر هستیم فقط آن هم اگر آدم مومن باشد اینقدر این انتقال زیبا صورت میگیرد که به آدم حالت مستی دست میدهد سکرات الموت، خیلی آدم خوشش میآید از مردن وقتی دارد میمیرد خیلی خوشش میآید، قیامت هم قرآن میگوید مردم مومن یکی اینکه راضی هستند از پروندهشان، یکی این که مسرور هستند، شاد هستند، و یکی اینکه یضحکون خنده به لبشان است در قیامت دارند هفت طبقه جهنم را میبینند اما خنده به لبشان است چون میدانند اینها از جهنمیها نیستند.
راهی است خطرناک ره مرگ، ولکن بر عاشق یکرنگ حقیقت خطری نیست. واقعا هم نیست. اما چه انتقالی پیدا کردند این هفتاد و دو نفر، من حالا همه کیفیت انتقال را برایتان نمیتوانم بگویم اما یک کلمه میگویم امام ششم میفرماید وقتی اینها به لحظه آخر رسیدند خدا به هیچ فرشته رحمت به ملک الموت، اجازه نداد بیایند در صحرای کربلا و کنار گودال، فرمود شما شایسته این که جان این هفتاد و دو نفر را بگیرید نیستید، خودم مستقیم جانش را میگیرم آن دیگر چه مرگی بود. آن را ما دیگر نمیفهمیم، واقعا نمیفهمیم، که خود پروردگار آدم را قبض روح بکند چه داستان عجیبی.
خدایا واقعا چگونه تو را شکر کنیم که ما را جایی به دنیا آوردی در خانه پدر و مادری به دنیا آوردی که با حسینت آشنا شدیم، حالا اگر ما در اسرائیل به دنیا آمده بودیم، اگر در دامن پدر و مادر کافر به دنیا آمده بودیم واقعا چه میشد وضع؟ شکر نعمت آشنایی با ابی عبدالله از دست احدی برنمیآید، اصلا نمیآید.