لطفا منتظر باشید

روز هشتم

(تهران مسجد المجتبی (ع))
صفر1437 ه.ق - آذر1394 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

مسائل بسیار مهمی را با لطف خداوند و توفیق او درباره قرآن مجید به وسیله خود آیات و روایات اهل بیت شنیدید، و به این معنا هم توجه فرمودید که همه ما در همه کارها عادی و غیرعادی، مالی، خانوادگی، اجتماعی، اخلاقی، عملی، توان هماهنگ کردن این امورمان را با کتاب خدا قرآن مجید داریم. و حتی کسانی که قلبا و عملا با قرآن مجید در ارتباط هستند رغبت به قرآن دارند، شوق به قرآن دارند، ایمان به قرآن دارند، بعضی از مشکلاتشان را با توسل به خود قرآن می‌توانند حل کنند، در این زمینه هم مواردی را برایتان بیان کردم که بعضی از این موارد را خود من در جریان بودم که با توسل به خود قرآن فهم قرآن و عمل به قرآن و هماهنگ بودن با قرآن یک مسئله است، توسل به خود قرآن، به وسیله اهل قرآن کارگشا بوده برایشان، مشکلاتی را از آنها حل کرده.

خب چگونه باید اهل قرآن شد، که واقعا پروردگار مهربان انسان را به عنوان اهل قرآن بپذیرد، یک روایتی هم امیر المومنین دارند در ارزش اهل قرآن، می‌فرمایند اهل القرآن اهل الله و خاصة، اهل قرآن در حقیقت اهل خدا هستند، و بندگان ویژه پروردگار مهربان عالم هستند، قرآن مجید چند پیشنهاد می‌کند برای  اینکه یک مرد، یک زن، یک جوان، یک متوسط العمر، و یک سن بالا بشود اهل قرآن، در سوره مبارکه واقعه که خیلی هم به خواندنش سفارش شده هر شب یعنی آدم خواندن این سوره مبارکه را ترک نکند. حتما بعضی از شماها هم به این شکل هر شب واقعه را می‌خوانید، که حدود صد آیه است.

گذشتگان ما برای اینکه خواندن این سوره ترک نشود در دو رکعت نماز نشسته بعد از نماز عشاء در رکعت اول بعد از سوره مبارکه حمد سوره واقعه را می‌خواندند به جای قل هو الله به جای ا نا انزلنا، نماز عشا که  تمام می‌شود، دعاها را که می‌خوانند شما اگر سوره مبارکه را حفظ نیستید، می‌توانید بعد از سلام نماز یا قبل از نماز عشاء یک قرآن بیاورید کنار دستتان یک کاغذ هم علامت بگذارید سر سوره واقعه نماز دو رکعت بعد از عشاء را که شروع می‌کنید قرآن را باز کنید و بعد از والضالین رکعت اول سوره را از روی قرآن بخوانید، دو تا هم ثواب می‌برید یکی ثواب نماز را، یکی ثواب قرائت قرآن را و این دو تا در پرونده‌تان ثبت می‌شود. یکی از جوانان مسلمان شده پیغمبر عبدالله بن مسعود است که در هجده نوزده سالگی چوپان هم بود این آمد به پیغمبر گرایش پیدا کرد و مومن خیلی خوبی شد، خیلی خوب این سران بت‌پرست مکه از مومن شدن این جوان خیلی عصبانی شدند، این هم از عجایب پستی بشر است که یک نفر برود رو به حقیقت، برود رو به منظم شدن، برود رو به تربیت، برود رو به کار خیر، برود که اهل خدا بشود، بگیرند شکنجه‌اش بدهند، کتکش بزنند، اذیتش کنند، و این تکرار می‌شد در مکه هر جا این جوان را گیر می‌آوردند به قصد کشت می‌زدند حالا زمان ما برای ما متدین‌ها خیلی زمان خوبی است، هیچ کس بیرون منتظر ما نیست که ما از مسجد بعد از منبر و نماز جماعت دربیاییم به قصد کشت بزند ما را که چرا رفتی نماز، چرا رفتی پای منبر. بلکه وقتی بدانند ما اهل نماز هستیم، اهل منبر هستیم، آدم متعادلی هستیم، آدم منظمی هستیم، آدم پاکی هستیم خیلی به ما  احترام هم می‌گذارند، التماس دعا هم به ما می‌گویند.

من یک بار لندن منبر می‌رفتم ده روز بعد بلیط هواپیمای ایرانی برای برگشتن گیرم نیامد، باید سه چهار روز صبر می‌کردم من هم نمی‌توانستم بمانم عجله داشتم برای برگشتن، به ناچار سوال کردم گفتند یک هواپیما براي شركتي  که شرکت انگلیسی است این فردا پنج بعدازظهر از لندن حرکت می‌کند برای تهران، که چون آنها چهار ساعت از ما عقب‌تر هستند یعنی پنج بعدازظهر لندن نه شب تهران بود، ما ساعت دو می‌رسیدیم تهران، خب پنج بعدازظهر سوار شدیم چهارصد تا مسافر داشت، حالا ما هم خبر نداشتیم که یک چهل پنجاه تا مسافر برای باکوی آذربایجان شوروی است، این هواپیما در مسیر می‌پیچد آذربایجان مسافرهای آنجا را پیاده می‌کند بعد از رو دریای خزر مستقیم می‌آید تهران، چون خزر کنار باکو است این را من نمی‌دانستم یعنی نگفتند به من، خب پنج که ما سوار شدیم در هوا که داشتیم می‌آمدیم کاملا آفتاب بود روشن بود که همان وقت تهران ساعت نه شب بود، دو سه ساعت که گذشت هوا یواش یواش تاریک شد، مسافرها هم غیر از چهل و پنجاه تا همه ایرانی بودند مرد و زن، و ایرانی‌ها خانم‌هایشان هم تمامشان معجزه‌گر بودند، چون ما لندن که سوار شدیم همه نیمه عریان بودند، حدود خرداد بود نیمه عریان که می‌گویم یعنی نیمه عریان، ولی وقتی که یک ربع مانده بود برسیم فرودگاه همه  اینها لباسهای بلند و روسری و معجزه شد یک دفعه یعنی در پنج دقیقه  کل این زنهای بی‌دین بادین شدند، من به سرمهماندار هواپیمای انگلیسی گفتم که هوا دارد تاریک و روشن است می‌رود در تاریکی من نماز می‌خواهم بخوانم می‌توانم در هواپیما نماز بخوانم یا باید روی صندلی که نشستم اگر نمی‌گذارند چاره‌ای نیست دیگر روی صندلی نماز بخوانم، خیلی به من احترام کرد، گفت که خیلی جالب است گفت شما صبر کنید من بروم پیش خلبان اولا بپرسم قبله کدام طرفی است، چون ما سی و هفت هزار پا بالا بودیم هواپیما هم که از لندن بلند شد باید می‌آمد از روی آسمان هلند بعد می‌آمد اتریش، بعد می‌آمد بوسنی همینطور می‌آمد رومانی و بلغارستان و ترکیه و آذربایجان و از آنجا می‌آمد ایران گفت من از خلبان می‌پرسم، برایتان جلوی هواپیما جا می‌اندازم بهتان خبر می‌دهم، خیلی تشکر کردم دیدم خیلی بزرگواری کرد در حالی که یک سفر من از استانبول ترکیه کشور اسلامی می‌خواستم بیایم ایران وقت نماز نبود، فکر کردم می‌رویم یک ساعت بعد وقت نماز است، طیاره هم برای مسلمان‌هاست، برای کشور اسلامی است، تا  تهران هر کاری کردم که از روی صندلی بلند شوم یا بروم عقب هواپیما یا جلو نماز بخوانم نگذاشتند، اما یک کشور کافر بی‌دین مشرک استعمارگر ظالم به عقیده ما احترام کرد، آمد گفت آقا جا حاضر است تشریف بیاورید جلو گفت من از خلبان پرسیدم مکه طرف دست چپ طیاره است من پتو راد قیقا رو به قبله انداختم ما تا یک ساعت هم هواپیما نمی‌پیچد مستقیم می‌رود شما برای نمازت خیالت راحت باشد که هر دو رو به قبله قرار می‌گیرد.

در این چهارصد تا مسافر خب پنجاه تا که برای آذربایجان روس بودند، یکیشان نماز نخواند، سیصد و پنجاه تا هم ایرانی بودند مرد و زن الحمدلله یکی از آنها هم نماز نخواند، غریبه فقط من بودم، کاری به این حرفها ندارم می‌خواهم یک مسئله دیگری را بگویم که ما که اهل مسجد هستیم، اهل قرآن هستیم، اهل منبر هستیم، ما را بیرون نمی‌گیرند  کتک بزنند  احترام می‌کنند، قوم و خویش‌هایمان که بعضی‌هایشان اهل مسجد و منبر نیستند آنها هم به ما احترام می‌کنند، نماز صبح را من نرسیده به باکو خواندم در هواپیما، چون هوا دیدم دارد گرگ و میش می‌شود باز به همان سرمهماندار گفتم گفت من پتو می‌اندازم قبله را هم می‌پرسم بیا، خب نمازم را خواندم، داشتم برمی‌گشتم بیایم روی صندلی بنشینم، چون تقریبا آخرهای هواپیما بودم، من  دارم از بین صندلی‌ها می‌آیم بروم روی صندلی، یک خانم تقریبا متوسط العمر، چهل و پنج ساله این هم هنوز نرسیده بودیم ایران که باکو هم نرسیده بودیم، با همان لباسهای تابستانی و سر و کله برهنه، از روبروی من از روی صندلی‌اش بلند شد برود دستشویی، در راه چون دیدید باریک است آن محل رفت و آمد یکی که می‌خواهد رد بشود باید آن یکی بکشد خودش را کنار که رد بشود، این خانم رسید به یک قدمی من، حالا یا باید او یک مقدار این راه را برود در آن صندلی که مسافر نشسته من رد بشوم یا من خیلی خودم را کنار بکشم او رد بشود، اما یک قدمی ایستاد به من نگفت آقا برو کنار می‌خواهم رد شوم آخه معمولا اخلاق اینها  اینجوری است با ماها انگار خوب نیستند اما نگفت، خیلی سنگین و رنگین و خدا شاهد است با حالت غصه‌دار، معلوم بود، گفت که شما دیشب نماز خواندید؟ مثل اینکه صبح ندیده بود نماز من را خواب بود، گفت دیشب شما نماز خواندید؟ گفتم بله، گفت می‌شود یک تقاضا بکنم؟ گفتم بفرمایید، گفت ما که از خدا دور هستیم خیلی بدبخت هستیم حالا جالب است خودشان هم می‌فهمند، خیلی بدبخت هستیم، نرمال نیست روحیه‌مان، آدم‌های خوبی نیستیم، تقاضایم از شما این است که در نماز بعدی‌تان و نمازهای بعدی‌تان به ماها هم دعا بکنید بلکه خدا ما را هم بپذیرد، به ما احترام می‌گذارند، اما این عبدالله بن مسعود به جرم مومن شدن و به جرم بالاتر جرم نزدیک مشرکین آیاتی که نازل می‌شد از پیغمبر می‌گرفت و می‌برد در اینهایی که کتکش می‌زدند می‌خواند درمی‌رفت، دنبالش می‌کرد می‌گرفتند له و لورده می‌کردند.

یک روز خیلی کتکش زدند، دیگر بیحال شد، وقتی این کتک زن‌ها رفتند از جا بلند شد شل شل خون‌آلود با درد بدن آمد مسجد الحرام پیش پیغمبر فرمود عبدالله چه شده؟ گفت آقا جایتان خالی به قصد کشت من را زدند، له کردند، خون‌آلوده شدم، تمام استخوان‌هایم درد می‌کند، فرمودند عبدالله هجده نوزده سالش بود، بشین یک خرده استراحت کن، یک خرده دردت کم بشود، آرامش پیدا کنی برو خانه استراحت کن، گفت من نیامدم اینجا بشینم استراحت کنم من نیامدم از شما اجازه بگیرم بروم خانه من آمدم بگویم آیه جدید نازل نشده بدهید به من بروم برای این بی‌دین‌ها بخوانم، این آدم قرآنی در بستر بیماری افتاده بود که منتهی به مرگش شد، عثمان آن وقت حاکم بود شاه بود، نه خلیفه پیغمبر یک دانه خلیفه معرفی کرد به لفظ خلیفه آن هم امیر المومنین بود، به هیچ کس نگفت تو بعد از من خلیفه من هستی، لذا من این سه نفر را شاه می‌دانم نه جانشین پیغمبر.

شما هم نگویید خلیفه، شما هم خواستید حرف اینها را بزنید بگویید اعلی حضرت، بگویید شاهنشاه، بگویید حاکم زمینی، بگویید حاکم مادی، بگویید حاکم بی‌دین‌ها نگویی خلیفه، من الان جلوی چشمم است هشتاد و سه روایت ماه رمضان امسال که یک ماه درباره امیر المومنین صحبت کردم، تمام سی روز یک کلمه هم از کتابهای شیعه نگفتم تمام عظمت و شخصیت و علم و کرامت امیر المومنین را از کتب اهل سنت گفتم با آدرس، با مدرک، هر سی روز هم پخش شد چون حرفهایی بود که آنها نقل کرده بودند چیزی نبود که پخش نشود، جنگی نبود دعوایی نبود، نقل روایات بسیار عالی درباره عظمت امیر المومنین بود، حالا من نرسیدم همه روایاتی که روی میزم بود از کتاب‌های مهم اهل سنت که هشتاد و پنج تا روایت خاص بود، نشد  من همه را بگویم، ولی در این هشتاد و پنج تا لفظ خلیفه وصی، جانشین، از زبان پیغمبر درباره امیر المومنین آمده از کتب اهل سنت، انت خلیفتی من بعدی، نه چهارمی، مخصوصا رسول خدا که خدا خبر بهش داده بود بعد از مرگت چه جریانات تلخی اتفاق می‌افتد، در این هشتاد و پنج روایت نقل آنها هم کلمه خلیفتی را آورده هم من بعدی را، من بعدی یعنی اگر کسی بعد از  من این ادعا را کرد کاره‌ای نیست، حرام است بر مردم از او اطاعت بکنند، چون خلاف پیغمبر است. پیغمبر تاکید دارند یا علی انت خلیفتی من بعدی، حالا شاه سوم عثمان بن عفان آمده عیادت عبدالله بن مسعود در بیماری مرگش، نشسته کنار بستر عبدالله بن مسعود، عبدالله وضع مالی‌اش خوب نبود چوپان بود ظاهرا دو تا یا سه تا هم دختر داشت، عثمان بهش گفت دستور بدهم یک حقوق به دردخوری از بیت المال برایت مقرر بکنند گفت نه، نیاز ندارم، چون دارم دیگر می‌روم عمرم تمام شده، گفت خب برای زنت و این دو تا دختر یا سه تا دخترت این پول را مقرر کنم، گفت آنها هم نیازی ندارند، گفت آخه تو که همه می‌دانند دستت خالی است، از پول دنیا، گفت نه من یک سفارشی به بچه‌هایم کردم که آن سفارش را پیغمبر به من کرده، که اگر می‌خواهید روی تهیدستی و فقر و نداری  را نبینید هر شب سوره واقعه بخوانید. معلوم می‌شود قرآن مشکل‌گشا است.

یعنی غیر از اینکه این کتاب دنیا و آخرت انسان را پر از نورانیت و معنویت می‌کند، غیر از اینکه کتاب اخلاق این را علاجش کنید، باید بروی ببری این مثل خودمان است، غیر از اینکه کتاب اخلاق است، کتاب عمل است، کتاب حلال و حرام است، کتاب توحید است، کتاب نبوت است، کتاب امامت است، خود وجود قرآن هم خودش و سوره‌هایش مشکل‌گشاست، من چهار تا عمه داشتم دو تا عمو، از وقتی که تقریبا تشخیص می‌دادم چهار پنج سالگی تا زمانی که هر چهار تا عمه بعد از هشتاد سال، هشتاد و پنج سال یک عمه‌ام صد و پنج سالش بود با سلامت کامل عقل و حافظه و دو تا  عمویم در هشتاد و پنج سالگی و نود و پنج سالگی از دنیا رفتند هیچ کدامشان، هیچ شبی، برف تا زانو بود سوره واقعه را ترک نکردند یکیشان هم تا صد و پنج سال محتاج نشد. این را من با چشمم دیدم.

این که من نه روز است اصرار می‌کنم به قرآن، برای اینکه هیچ منبعی برکات قرآن را ندارد، و حتی به این فیلم‌بردارها هم سفارش کردم که کل نوارهای اینجا را بدهند به شبکه قرآن، و همینطوری که قاری‌ها را پخش می‌کنند این مباحث قرآنی را هم پخش بکنند انصافش این است شبکه قرآن هم زحمت می‌کشد زحمت کشیده، من  هر چی بحث قرآنی داشتم پخش کردم. ولی این نه روز با فردا اگر خدا توفیق بدهد جدیدترین مباحث من درباره قرآن مجید است، حالا چگونه اهل قرآن بشویم.

در سوره واقعه خداوند یک آیه دارد می‌فرماید لاٰ يَمَسُّهُ إِلاَّ اَلْمُطَهَّرُونَ  ﴿الواقعة، 79﴾ فَلاٰ أُقْسِمُ بِمَوٰاقِعِ اَلنُّجُومِ  ﴿الواقعة، 75﴾ وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ  ﴿الواقعة، 76﴾ إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ  ﴿الواقعة، 77﴾چه اسمی، کریم إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ  ﴿الواقعة، 77﴾ فِي كِتٰابٍ مَكْنُونٍ  ﴿الواقعة، 78﴾ لاٰ يَمَسُّهُ إِلاَّ اَلْمُطَهَّرُونَ  ﴿الواقعة، 79﴾ ظاهر لا یمسه الا المطهرون این است مسّ یعنی لمس کردن، خب لا یمسه الا المطهرون، غیر از پاکان قرآن را کسی لمس نمی‌کند، خب ما خیلی‌ها را می‌شناسیم بی‌دین هستند، برای عقد دخترشان قرآن می‌گیرند قرآن هم باز می‌کنند عروس خانم هم بی‌حجاب قرآن را باز می‌کند می‌بوسد، لبش می‌خورد به قرآن یعنی آدم ناپاک لمس می‌کند قرآن را با لبش، بعد می‌گذارند در سفره عقد، قرآن که می‌گوید غیر از پاکان این کتاب را کسی لمس نمی‌کند. خب  این لمس چه لمسی است؟ این طهارت چه طهارتی است؟ یعنی کسی با دلش، با روحش، با اعضا و جوارحش، قرآن مجید را لمس نمی‌کند مگر اینکه دارای طهارت باشد، یعنی وضو نه این مطهرون است، مطهرون طاهرون نه، اگر فرموده بود لا یمسه الا الطاهرون یعنی جز آنهایی که وضو یا غسل یا تیمم دارند قرآن را لمس نمی‌کنند، اما مطهرون است، طهر تشدید دارد، یطهر تطهیرا، فعل یفعل تفعیلا، یعنی کسی  که طهارت نیت دارد، طهارت اندیشه دارد، طهارت دل دارد، یعنی یک دلی دارد حسد در آن نیست، حرص نیست، کبر نیست، بخل نیست، طمع نیست، کینه نیست، حجابی بین او و قرآن کریم نیست، این آدم قرآن را لمس می‌کند یعنی چی؟ یعنی خیلی خوب معنی‌اش را می‌فهمد، با کمک دلش و با  کمک اهل بیت و وقتی که فهمید عاشق عمل کردنش می‌شود. حالا ظاهرش هم همینطور که در رساله‌ها نوشتند بدون وضو که طهارت ظاهری است سراغ قرآن نروید. با وضو با طهارت بشینید قرآن را باز کنید که طهارت شما به قرآن وصل شود نور قرآن به شما بتابد.

یکی از بزرگترین مراجع ما مرحوم آیت الله العظمی آقا سید اسماعیل صدر که کنار حرم موسی بن جعفر دفن است، خداوند یک فرزندی به ایشان داد اسمش را گذاشت مهدی، این بچه بعدا از مراجع بزرگ شیعه شد، خود ایشان نقل می‌کند در احوالاتش، می‌گوید من چهارده پانزده ساله بودم پدرم که در مقام رفیع مرجعیت بود به من سفارش کرد پسرم من بسیار مشتاق هستم که تو بروی نجف درس آخوند چقدر اینها فوق العاده بودند، آخوند سلطان آبادی فتحعلی سلطان‌آبادی را شرکت کنی، درس تفسیر قرآنش را، آخوند ملا فتحعلی سلطان‌آبادی، می‌گوید من آمدم نجف، به احترام پدرم یک درس خصوصی برایم گذاشت، گفت صبح‌ها مثلا ساعت هشت بیا من تک و تنها برایت تفسیر قرآن می‌گویم، ایشان می‌فرمایند من یک روز بعد از نماز صبح حالا چرتم برد احتیاج به غسل پیدا کردم باید می‌رفتم حمام غسل می‌کردم، دیدم وقت زیاد نیست گفتم می‌روم منزل آخوند ملا فتحعلی سلطان‌آبادی یک ساعت است دیگر درس تفسیرش را می‌گوید بعد می‌آیم می‌روم در بازار نجف حمام، گفت رفتم در زدم آمد در را باز کرد خیلی محترمانه مثل هر روز، گفت بفرمایید، آمدم در اتاقی که درس می‌داد نشستم یک ده دقیقه گذشت دیدم سرش پایین است، ده دقیقه دیگر گذشت سرش پایین است، نیم ساعت گذشت سرش پایین است برای خودش دارد ذکر می‌گوید عرض کردم امروز بنای درس ندارید؟ فرمودند نخیر، چرا؟ فرمود برو خودت را پاک کن بعد بیا سراغ قرآن، اینجوری تو قرآنی حالیت نمی‌شود، فکر می‌کنی امروز هم مثل روزهای دیگر قرآن حالیت می‌شود.

حافظ چقدر زیبا می‌گوید غسل در اشک زنم که اهل طریقت گویند، پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز، پاک شو، این یک راه اهل الله شدن است، یک راه، که من باطنم را وضو بدهم، که تمام چرک‌های دلم حسد و کبر و ریا و غرور و بخل تمیز بشود، چشمم را از حرام‌ها وضو بدهم، که پاک بشود، آن وقت رابطه برقرار کردن با قرآن خیلی خوب می‌شود یعنی راه آدم به سوی قرآن و حقایق قرآن جدا باز می‌شود. واقعا باز می‌شود.

 

 

برچسب ها :