روز سوم پنج شنبه (30-2-1395)
(تهران بقعه شیخ طرشتی)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
کلمه ی صالحین در آیه ی شریفه ای که از سوره ی انبیاء در جلسات قبل بحث شد مفهوم گسترده ای دارد که اگر ما با کمک آیات و روایات صالحین را که در آینده به رهبری امام دوازدهم حکومت عدل جهانی را برپا می کنند بشناسیم, برای ما مفید است. قرآن مجید می فرماید تذکر این مسائل به نفع مردم با ایمان است آنهایی هم که ایمان ندارند دنبال این مسائل نیستند. شما که از نور ایمان برخوردار هستید این کشش درونی را با کمک رحمت پروردگار دارید که با درک حقایق الهیه هم به دانشتان اضافه شود و هم به اعمال پاک و شایسته تان.
امر می کند به پیغمبر فَذَكِّرْ إِنْ نَفَعَتِ اَلذِّكْرىٰ ﴿الأعلى، 9﴾ برای مردم حقایق را بگو چون گفتنش سودمند است. یک شعر جالبی سعدی دارد می گوید که پندی اگر به دیوار نوشته شده باشد هستند افرادی که با خواندن آن پند تغییر پیدا کنند و می گوید یکی از علائم جوانمردی و مردانگی همین قبول مسائل مثبت است.
مرد باید که گیرد اندر گوش ور نوشته است پند بر دیوار
خود سعدی می گوید, می گوید من یک روایتی را از پیغمبر دیده بودم هست در کتاب های مهم ما و دیگران هست با اینکه خودش سی سال تحصیل کرده بود خیلی است آدم سی سال دنبال علم باشد یک عالم فوق العاده ای میشود و علمش را هم حبس نکرد در شهرهای مختلف ایران و خارج از ایران و در شیراز تا آخر عمرش منبر میرفت و یکی از منبری های قوی امت بود. در مقدمه بوستانش هم خودش حدود پنج تا از سخنرانی هایش را نوشته من آن سخنرانی ها را خواندم خیلی سخنرانی های پرمایه ای است ولی در عین حالی که سی سال تحصیل کرده بود و از محصلان رده ی اول دانشگاه نظامیه ی بغداد بود بیرون از دانشگاه هم اساتید مهمی را دیده بود که هم در گلستانش هم در بوستانش مطالب مهمی را از اساتیدش نقل می کند از جمله یک سفر دریایی در همین خاورمیانه با یکی از استادهای مهم عرفان و حکمت و فلسفه داشته که ظاهرا در کشتی هم وقت را ضایع نکرده و شاگردی کرده در کشتی در کنار این استاد که محصول یکی از جلسات در کشتی را در سه خط شعر بیان کرده شعر حکیمانه, می گوید مقامات مردی یعنی مقامات انسان های جامع انسان های کامل را ز مردی شنو, آن ز مردی شنو یعنی از استاد فن کار کرده ی راه رفته بشنو مقام مردی ز مردی شنو, نه از سعدی از سهروردی شنو. من که شاگرد بودم آن وقت عقلا از او بشنو که این مرد بزرگ در کشتی دوتا پند به من داد.
مقامات مردی ز مردی شنو نه از سعدی از سهروردی شنو
مرا شیخ دانای مرشد شهاب دو اندرز فرمود بر روی آب
یعنی مردان بزرگ همین اند در بیابان می روند بیابان را می کنند کلاس, روی آب می روند آب را تبدیل می کنند به کلاس, دور هم می نشینند جمع را تبدیل می کنند به کلاس, در مغازه اند مغازه را تبدیل می کنند به کلاس من اینها را دیدم با چشمم در همین تهران چندتا رفیق داشتم که بعضی هایشان قصاب بودند الان هم یکیشان زنده است بالای هشتاد سالش است من طلبه ی قم بودم که با این قصاب آشنا شدم علت آشناییم هم این بود که پدرم می گفت از این گوشت بخر قصابیش کلاس درس بود. یعنی اهل توحید بود اهل تقوا بود اهل پاکی بود اهل معرفت بود و آنچه را که از گذشتگان پاک و عالمان گرفته بود امر داشت انتقال به مشتری ها بدهد. حالا چقدر را این آدم هدایت کرد از گمراهی درآورد از لات بازی و چاقوکشی نجات داد نمی دانم خودش هم اهل این نبود که آمار بگیرد یعنی خیلی آدم صاحب نفسی بود. دوتا رفیق داشتم هر دو چلوکبابی داشتند یکیشان سر پامنار بود یکیشان در بازار بود این دوتا را هم من نمی دانم چقدر لات و چاقوکش و عرق خوار و بی دین و بی نماز را هدایت کردند مثلا معلوم بود این لات است می آمد چلوکبابی می خورد چلوکبابش را می آمد پول بدهد خیلی نرم کنار دخل می گفت دو دقیقه بنشین پیش من حرف می زد با او.
یک لاتی در محل ما بود که, محل ما پر از لات بود ما خودمان هم خانه مان پشت به پشت خانه ی مرحوم شهید طیب حاج رضایی بود که یک پهلوان فوق العاده ای بود و همه ی لات های تهران از او حساب می بردند زیاد بودند از اینها این یکی خیلی آدم رهایی بود. یک بار من یک جا دیدمش دیدم خیلی آرام شده خیلی با محبت شده نزدیک ظهر هم گفت من باید بروم نماز جماعت آدمی که اصلا نماز نمی دانست چیست بیشتر شب ها در کابارههای قبل از انقلاب تهران بود عرق خواری و نمی دانم فسادهای دیگر, من به او گفتم که به چه کسی برخورد کردی که اینطور سنگین تغییر کردی و آدم متدینی شدی؟ گفت به همین چلوکبابی سر پامنار یک بار رفتم یک کتی وارد مغازه اش شدم لحن و لهجه ام که معلوم بود چیست و چه هستم چند بار این من را بغل دست خودش نشاند و کاملا من را عوض کرد.
اولیاء خدا به قول امیرالمومنین در نهج البلاغه همه جا برایشان مسجد است وقتی امیرالمومنین دنیا را از دیدگاه خودش تعریف می کند نمی گوید مثل بعضی از قدیمی ها و جدید ی ها ای چرخ و فلک از کار بیافت, ای دنیا کن فیکون بشو, ای دنیا عجب ملعونی عجب پستی چقدر آدم ها در تو بدبخت می شوند اصلا امیرالمومنین این نگاه را نداشت به دنیا. یک قطعه ی بسیار ناب پر ارزشی در بخش حکمت های نهج البلاغه دارد من جمله ی اولش را میگویم که حالا شماره اش را نمی دانم یادم نیست اگر بخش حکمت ها را چون نهج البلاغه سه بخش است خطبهها یعنی سخنرانی هایشان, نامه ها که عنوانش این است و من کتاب له علیه السلام کتاب یعنی نامه, نوشته, بخش سوم حکمت ها. این حکمتشان خیلی فوق العاده است نگاهشان به کل دنیاست همین دنیایی که فحشش می دهند و ناسزا می گویند بد می گویند و در شعرها می کوبند ولی نگاه حضرت به حقیقت دنیاست اول حکمت با این جمله شروع می شود ان الدنیا دار الصدق لمن صدقها, تمام این دنیا بر اساس درستی و حقیقت و حق بنا شده چون معمارش پروردگار است درست معماری کرده. ما دنیا را ریزش کنیم فکر کنیم کجایش بد است؟ خورشید, ماه, ستارگان زیبا, دریاها, زمین های قابل کشت, جنگل ها, گل ها, حیوانات متنوع, پرندگان زیبا, ماهیان دریا, گلههای گوسفند, گاوهای شیر بده ریزش کنیم کجایش بد است؟ خورشیدش ملعون است؟ الهی خاموش شود یا ماهش یا دریاهایش کجایش بد است؟
امام می فرماید ان الدنیا دار الصدق لمن صدقها, تو آدم درستی باش اگر تو آدم درستی باشی همه چیز دنیا را درست می بینی چشمت بد است و بیمار ضائقه ات هم مریض است والا اگر چشم درستی داشتی دنیا را دار صدق می دیدی اگر ضائقه ی سالمی داشتی همه چیز دنیا برایت شیرین بود همه چیز دنیا بعد ادامه می دهد تا می رسد به اینجا که منظور نظر من است درباره ی همین مردانی که خودم دیده بودم. المسجد احباء الله, این دنیا مسجد عاشقان خداست یعنی آنی که حضرت حق را شناخته حالا یا رفته نجفی, قمی, مشهدی, اصفهانی آنجاهایی که حوزه های علمیه ی قوی هست بیست سال درس خوانده و قرآن را فهمیده روایات را فهمیده طبیعت را فهمیده با فهم قرآن و روایات و طبیعت خدا را فهمیده, دنیا برایش مسجد است. تنها باشد یا در کاسبی مشروع است یا در ذکر خداست یا در عبادت است یا در تعلیم بندگان خداست یا در تعلیم دادن است. زبانش را خیلی خوب خرج می کند در این مسجد.
صاحب دلی, این هم برای سعدی است به مدرسه آمد به خانقاه/ بشکست عهد صحبت اهل طریق را. درآمد از خانقاه گفتم برای چه از درویشی و خانقاهی بودن درآمدی؟ گفت که من آنجا دیدم که فقط گلیم خودم را می توانم از آب بکشم بیرون ولی آمدم عالمان و دانشمندان دین را دیدم دیدم اینها گلیم مردم را دارند از آبی که دارند غرق می شوند می کشند بیرون اینها کارشان درست است اینها راهشان درست است.
قصاب های ما می توانند قصابیشان را مسجد کنند نه مسجد به معنی محراب و پیش نماز بگذارند در قصابی نه! برابر با نظر امیرالمومنین مغازه را بکنند محل تبلیغ دین, محل هدایت گمراهان, محل نجات چاقوکش ها و عرقخوارها. آنها هم بالاخره بیمارند با آنها هم نباید بد رفتاری کرد. اولیاء خدا طبیب اند هیچ وقت با گنهکار بد رفتاری نمی کنند به ما هم نگفتند بد رفتاری کن کجای قرآن و روایات است که مشت بلند کن بزن در کله ی گنهکار مغزش را از دماغش بریز پایین, کجا گفتند؟ حتی به ما گفتند اگر هم به کسی می خواهی انتقادی کنی باید آبرویش را حفظ کنی شخصیتش را حفظ کنی در نقد کردن هم ادب به خرج بدهی کاری که قرآن کرد. قرآن فرعون را نقد کرده ولی بسیار با ادب آمده به موسی بن عمران می گوید می گوید که فرعون گمراه است من به تو و برادرت ماموریت می دهم بروید پیام من رسالت من را به فرعون برسانید لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشىٰ ﴿طه، 44﴾ امید داشته باشید دلگرم باشید که احتمالا این حقایقی که به او می گویید بیدارش کند یا از عظمت خدا بترسد نجات پیدا کند. من نمی خواهم فرعون را بکشم به جهنم اول شما بروید با زبان نرم فَقُولاٰ لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشىٰ ﴿طه، 44﴾ عقلا حجت به او تمام شود که اگر آمد خودش جهنم نگوید اگر به من رسانده بودی قبول می کردم. همه ی جهنمی ها هم اینطوری می روند جهنم اول حجت خدا بهشان تمام می شود که خود خدا در قرآن می گوید بدون اینکه من آنها را هدایت کنم به عذاب نمی برم که فردا نگویند لَوْ لاٰ أَرْسَلْتَ إِلَيْنٰا رَسُولاً ﴿طه، 134﴾ اگر نماینده از پیش خودت می فرستادی ما را به بدی ها و خوبی ها آشنا می کرد ما قبول می کردیم الان آمدیم جهنم ظالمانه آمدیم جهنم. من نمی خواهم کسی ظالمانه برود جهنم بعد هم خدا کسی را نمی برد جهنم خدا می گوید هر کسی می آید جهنم خودش می آید جهنم إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ اَللّٰهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ وَ لاٰ يَرْضىٰ لِعِبٰادِهِ اَلْكُفْرَ ﴿الزمر، 7﴾ من جهنمی شدن هیچ کس را دوست ندارم این متن قرآن.
این کار اولیاء دربار فرعون را کردند مسجد. بیست و پنج سال موسی و فرعون صبح می آمدند در دربار فرعون و پیام های الهی را می گفتند برمی گشتند برای موسی و هارون دربار مسجد بود ولی برای فرعون و فرعونیان محل گناه و ظلم بود. دربار یک خانه ای بود که یک طرفش برای موسی و هارون بهشت بود یک طرفش هم برای فرعون و فرعونیان جهنم بود ما همه مان خانه هایمان باید مسجد باشد همه مان باید زبان خیر و زبان نرم و زبان نجات دهنده داشته باشیم لازم است واجب است.
كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّٰاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ ﴿آلعمران، 110﴾ که من از این تامرون بالمعروف های قرآن تعبیر کردم به گفتار درمانی یعنی آن کسی که می خواهد امر به معروف و نهی از منکر کند باید طبیبانه امر به معروف و نهی از منکر کند مگر اینکه گنهکار زیر بار نرود ضرری به کسی بزند از نظر قانونی جریمه شود اما اگر گنهکار گناهانش در خودش است در خانه اش است در خلوت است به هیچ کس هم ضرر نمی زند نه مال کسی را می برد, نه زمین کسی را می برد, نه حق دولت را ضایع می کند, نه حق ملت را نه, جریمه ندارد در دنیا پیش خدا هم اگر جریمه دارد اگر واقعا توبه کند تمام جریمه هایش را خدا پاک می کند.
اسلام دین نرمی است دین نرمش است دین محبت است دین گذشت است دین خوش اخلاقی است اسلام از آدم های بداخلاق, پدر بد اخلاق, مادر بد اخلاق, پدرزن بد اخلاق, کاسب بد اخلاق, آخوند بد اخلاق واقعا متنفر است.
یک کسی آمده بود خدمت ابی عبدالله گفت آقا بدهی دارم نمی توانم بدهم حضرت فرمودند من چندتا سوال از تو می کنم هر کدامش را جواب دادی یک سوم بدهی ات را نقد می دهم. گفت یابن رسول الله من آدم بی سواد چیزی بلد نیستم شما دریای علم چه می خواهید از من بپرسید؟ فرمود ببین اعتقاد من این است المعروف بقدر المعرفه, ارزش هر انسانی به اندازه ی دانایی اوست. چقدر این جمله طلایی است هرچه آدم داناتر و فهمیده تر و آگاه تر به واقعیات باشد ارزشش بیشتر است, فرمود من می پرسم تو جواب بده من برای هر جوابت یک سوم بدهی ات را نقد می گذارم جلویت. گفت بپرسید حالا که می گویید باید بپرسید بپرسید اگر بلد بودم جواب می دهم اگر بلد نبودم که بلند می شوم می روم. سه تا سوال حضرت را خیلی خوب جواب داد معلوم می شود که این عرب که اسمش را هم ننوشتند آدم با معرفتی بوده یعنی با دین, با قرآن, با نبوت, با امامت در حد خودش آشنا بود اگر نبود این جواب ها را از کجا می آورد؟ یک سوال حضرت این بود یک سوالش که اینکه می گویی انسان باید عالم باشد درست, اما این علم عالم با چه باید مخلوط باشد؟ گفت یابن رسول الله با بردباری عالم عالم است که عصبانی نشود, خشونت نداشته باشد, داد نکشد, در منبر در سر مردم چوب نکوبد, مردم را ناامید نکند, شخصیت مردم را خرد نکند. عالم علمش باید با بردباری, با نرمی, با مدارا کنار همدیگر باشد. سه تا سوال را جواب داد حضرت پول را به او داد تازه هزار دینار هم اضافه بهش داد فرمود بدهی ات را بده با این پول هم برو یک کاسبی راه بیانداز برای زن و بچه ات وسعت بده.
خب مقامات مردی ز مردی شنو نه از سعدی از سهروردی شنو
مرا شیخ دانای مرشد شهاب دو اندرز فرمود بر روی آب
البته این دوتا پندش در قرآن مجید ریشه دارد و هم در روایات. علمی هم که آدم را نجات می دهد در دنیا و آخرت همین علم دین است علوم دیگر را اسلام برایش ارزش قائل است ولی این علوم دیگر سودش در چهارچوب بدن است دانش هواپیماسازی بسیار عالی است ولی هواپیما الان جانشین الاغ و قاطر و اسب شده بدن ما را می برد این طرف و آن طرف رشدی به ما نمی دهد عقل ما را بالا نمی برد. یونیت دندان سازی هوشمند بسیار عالی است ولی ما را تربیت نمی کند که, می آید در دهان ما با یک چراغی با یک کامپیوتری به دکتر می گوید فلان دندانش زیرش پوسیده همان را برو سراغش درد برای پایینی است برای بالایی نیست. تمام ابزار صنعتی عالی است قطاری که ششصد کیلومتر در ساعت روی ریل می رود بسیار عالی است ولی تنها کاری که می کند بدن ما را جابجا می کند نه روح ما را, نه اخلاق ما را. علم نجات دهنده علم الهی است که تجلی در قرآن و در فرمایشات انبیاء و ائمه طاهرین دارد.
حالا این دوتا پند را ما نه از موتور طیاره می توانیم بشنویم نه از موتور قطار, نه از موتور ماشین, نه از موتور این سواری هایی که در تهران می گویند یک میلیارد تومان قیمتش است, نه از یونیت دندان, نه از این ساختمان های پنجاه شصت طبقه و برج ها, نه اسفالت عالی خیابان, نه از این پارک های زیبا از هیچ کس نمی توانیم بشنویم. این فقط صدای حق است که این حرف ها را می زند یکی آن که در نفس خودبین مباش, انسان اگر بخواهد به جایی برسد باید خدابین باشد نه خودبین. آدمی که در خودش حبس است تا آخر عمرش می گوید شکمم, شهوتم, کاسبیم, پولم, علمم, خودم, صندلیم. هیچ چیز دیگر نمی گوید خودبین مباش آخر تو کسی نیستی که خودت را ببینی مگر حجم وجود تو در مقابل عظمت عالم چقدر است؟
شنیدستم که هر کوکب جهانی ست جداگانه زمین و آسمانی ست
زمین در جنب این افلاک مینا چو خشخاشی بود در قعر دریا
من این تعبیر را از امام صادق دیدم هزار و پانصد سال پیش. یکی به حضرت گفت کره ی زمین اندازه اش چقدر است؟ فرمود خودش را می گویی یا نسبت به عالم؟ اگر نسبت به عالم می گویی اندازه ی زمین اندازه ی یک خشخاشی است که در بیابانی بی سر و ته گم شده.
زمین در جنب این افلاک مینا چو خشخاشی بود در قعر دریا
تو خود بنگر که از این خشخاش چندی سزد تا بر غرور خود بخندی
کل کره ی زمین یک دانه ی خشخاش است تو در کره ی زمین هیکل و قد و قواره ات چقدر است مگر که تماشاگر خودت باشی چیزی نیستی که تماشاگر خودت باشی از خودبینی هر کسی درمی آید خدابین می شود.
یکی آنکه در نفس خودبین مباش یکی آنکه بر خلق بدبین مباش
به همه خوش بین باش به همه, به همه. پیغمبر در کوچه داشتند راه می رفتند یک خانمی سر پا, سالم رسید به پیغمبر. حالا من روایت را توضیحا عرض می کنم گفت که فدایت شوم قربان آن قیافه ات بروم عزیز دلم کجا داری می روی؟ پیغمبر هم خیلی نرم به او گفت که کاری دارم دارم می روم جایی. گفت خب فدای قد و بالایت بشوم به سلامت یکی آمد رد شد دید یک خانمی خیلی با پیغمبر خوش و بش کرد حتما یک آدم ناواردی هم این روایت را ببیند می گوید عجب حافظ هم که گفت واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند/ چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند. حالا جناب حافظ مگر خلوت واعظان را حضرت عالی دیدی؟ خودت که می گویی خلوت, خلوت جایی است که هیچ کس آدم را نمی بیند درها بسته پرده ها هم افتاده ندیدی که.
پیغمبر صدایش کرد فرمود شما شنیدید خانم خیلی با من خوش و بش کرد قربانت بروم فدای قیافه ات بشوم قد و بالایت را بروم. گفت بله یا رسول الله فرمود این عمه ام صفیه بود الان نروی آن طرفتر بگویی بفرما آمده می گوید با رابطه نامشروع نداشته باش خودش در خلوت کوچه چه خوش و بشی داشت.
یکی آنکه در نفس خودبین نباش یکی آنکه بر خلق بدبین نباش
اینطور نیست که حالا من یک آشنایی را که اهل هیئتم یا مسجدم است با یک خانمی دیدم دارد خوش و بش می کند بگویم بیچاره پس تو از مسجد و هیئت چی یاد گرفتی؟ با این چرا رفتی روی هم ریختی؟ خوش بین باش عمه اش است خواهرش است عروسش است. قیافه ها هم هیچ چیز را نشان نمی دهد. یک کسی یک بار با من بود یکی رد شد گفت که خیلی تابلو است ها. گفتم تابلو است یعنی چه؟ گفت به نظرم روزی چهار پنج ساعت فو را می زند گفتم فکر نمی کنی که این دچار بیماری شدید قند باشد که به این قیافه درآمده, فکر نمی کنی این بیماری خونی دارد, فکر نمی کنی سرطان دارد از کجا آخه او را نمی شناسی با او که نبودی در خانه اش که نبودی این را داری می گویی پنج ساعت پای منقل است فردای قیامت هم این حرف را در پیشگاه پروردگار ثابت می کنی؟ چرا زبان ها رهاست چرا؟ چرا رهاست؟ چرا چیزی را که من باهاش نبودم کنارش نبودم هیچ چیزش را نمی دانم خودم برای او یک مساله می سازم حالا این ساخته را در خودم هم نگه نمی دارم می آیم به زنم, به بچه ام, به دامادم, به عروسم, به کاسب محل, به قصاب, به لبنیات, به هر کس که می بینم می گویم و یک آبرویی را به باد می دهم و بعد معلوم می شود که این گمان من گمان دروغی بوده. اینها جوابش خیلی سخت است.
یکی آنکه در نفس خودبین نباش یکی آنکه بر خلق بدبین نباش
ببینید آدم اگر خودبین و بدبین نباشد این در رده ی صالحان است در رده ی پاکان است خود خودبین نبودن خیلی مایه می خواهد خود بدبین نبودن خیلی مایه می خواهد لذا در پایان این همه ظلم و فساد قرآن می گوید زمین کلش در اختیار کسانی قرار می گیرد که صالح اند یعنی خودبین نیستند خدابین هستند, بدبین نیستند خوش بین اند هم به خدا خوش بین اند هم به جهان, هم به نعمت ها, هم به مردم, هم به عاقبت خودشان, هم به مرگشان و هم به قیامتشان.
این یک گوشه ای از وجود صالحان است حالا اگر ان شاءالله خداوند توفیق دهد فردا یکی از آیات زیبای قرآن را, آیه ی بیست و هشتم سوره ی کهف را درباره ی عمق وجود و نیت صالحان برایتان می خوانم که یک تعداد کمی در زمان رسول خدا بودند تعداد کمی در زمان ائمه ولی در زمان امام عصر دیگر جهان پیش این گونه انسان هاست.
شب جمعه است به طور یقین اگر در این هفت میلیارد جمعیت کره ی زمین یکی یا دوتا بیشتر فکر نمی کنم یافت شوند که بتوانند وجود مبارک امام دوازدهم را زیارت کنند اگر باشند هیچ جای کره ی زمین امشب ایشان را نمیتوانند زیارت کنند جز در حرم حضرت ابی عبدالله الحسین هیچ جای دیگر ایشان را امشب نمی شود دید. از ابتدای اذان مغرب ایشان در حرم ابی عبدالله است تا طلوع صبح تا نماز صبح و چه زیارتی می خواند. من خبر ندارم نمی دانم از این زیارت ها کدامشان را می خواند به آن سید رشتی که خدمت حضرت رسید و نشناخت حضرت را بعد از اینکه جریان تمام شد و دیگر حضرت را ندید به فکرش افتاد که این برنامه هایی که اتفاق افتاد این عادی نبود و او امام دوازدهم بود و یک سفارش حضرت سه بار به آن سید این بود عاشورا عاشورا عاشورا. یعنی اگر جدم را می خواهی زیارت کنی زیارت عاشورا را بخوان حالا یا این زیارت را در حرم می خواند یا وارث را می خواند یا نه! زیارتش همان حرف های خودش است که یابن رسول الله من روز برایت گریه می کنم شب برایت گریه می کنم. می دانید برای خودتان هم تجربه شده گریه ی برای ابی عبدالله کهنه نمی شود ببینید ما هر سال محرم و صفر, در غیر محرم و صفر, فاطمیه, شب جمعه, کربلا گریه می کنیم گریه هم کهنه نمی شود. این تعجبی ندارد که هزار و دویست سال است ایشان هم صبح گریه می کند هم شب و بعد به حضرت اعلام می کند اگر اشک چشمم تمام شود خون برایت گریه می کنم برای آن وقتی که زن و بچه صدای شیهه ی اسبت را شنیدند همه با پای برهنه از میان خیمه ها بیرون ریختند نایستادند من جایی ندیدم در کتاب ها شاید باشد ندیدم که دور اسب را گرفتند و ایستادند و حرف زدند آنی که امام زمان می فرماید این است وقتی که صدای شیهه را شنیدند پا برهنه درآمدند همه با سرعت آمدند وسط میدان کربلا امام زمان می فرماید وقتی رسیدند دیدند شمر روی سینه ابی عبدالله است و الشمر جالس