لطفا منتظر باشید

شب سوم چهارشنبه (19-3-1395)

(تهران حسینیه همدانی‌ها)
رمضان1437 ه.ق - خرداد1395 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

سخن درباره ی شیعه بود شیعه ای که مقبول پروردگار عالم, پیغمبر اسلام و ائمه ی طاهرین علیهم السلام است. شیعه شدن امر طاقت فرسایی نیست یعنی حقیقتی نیست که انسان از تحققش عاجز باشد چون می تواند او را به شیعه شدن دعوت کردند و این دعوت بعد از مبعوث شدن پیغمبر اکرم زیباترین دعوت پروردگار مهربان عالم است. چون وقتی انسان شیعه می شود طبق آیات قرآن و روایاتی که در مهم ترین کتاب ها آمده تمام درهای رحمت و فیوضات الهی در همین دنیا به روی انسان باز می شود.

غیر از کلمه ی شیعه کلمه ی مومن, متقی و صالح هم در آیات قرآن و روایات آمده. امام صادق هم می فرمایند هر کجا که آیات قرآن می گوید مومن منظور شیعه است هر کجا ما می گوییم شیعه مراد مومن است چون این الفاظ پاک و مقدس یک مصداق بیشتر ندارد مومن و متقی و شیعه و صالح چهار نفر نیستند یک نفر هستند ولی این یک نفر از جانب خدا و پیغمبر ائمه چهارتا اسم برایشان قرار داده شده. شیعه, مومن یعنی کسی که قلب او با توحید یعنی خدا و وحدانیتش که همان لا اله الا الله است معبود حقی به جز او نیست چون کسی که هیچ کارگردانی دستش نیست نمی تواند معبود باشد و نمی تواند شایسته ی پرستش باشد آن کسی که قدرت بینهایت است رحمت بینهایت است لطف بینهایت است به وجود آورنده است محیی است ممیت است او معبود است ولی بت های جاندار و بی جانی که به قول قرآن مجید اگر کلشان جمع شوند لَنْ يَخْلُقُوا ذُبٰاباً ﴿الحج‏، 73﴾ قدرت ندارند یک مگس بسازند آنها نمی توانند مورد پرستش قرار بگیرند نمی توانند عبادت برای آنها مردم ایجاد کنند و خود را معبود بدانند. معبود یعنی وجود مقدسی که همه ی نیروها در اوست و همه ی هستی در اختیار اوست و کارگردان ظاهر و باطن هستی است و در خانه ی غیر او رفتن کفر است.

این است که در روایات آمده به موسی بن عمران می فرماید نمک آشت را هم از من بخواه چون هم من نمک ساز هستم هم ضائقه ی نمک خوری را من به تو دادم. البته این یک راهنمایی به صورت یک مثل است یعنی هیچ چیزی را و هیچ کسی را دخیل در هیچ چیزت ندان این توحید است و مومن کسی است که قلبش با قیامت در ارتباط است با فرشتگان در ارتباط است با پیغمبران در ارتباط است با قرآن در ارتباط است این یک قلب به تمام معنا خالص است قرآن هم همین را می گوید إِلاّٰ مَنْ أَتَى اَللّٰهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ  ﴿الشعراء، 89﴾ منفعت فقط برای قلب خالص است که در قیامت این منفعت از آن قلب خالص به شما برمی گردد اصرار قرآن و پیغمبر و ائمه هم بر این است که برای خلوص دل بکوشیم که دل بیمار نداشته باشیم چون دل بیمار ضرر دارد قلبی که سلیم نیست هم منفعت ندارد و هم ضرر دارد. دل بیمار هم در قرآن مجید شناسانده شده و در روایات دل ناخالص یعنی دلی که آلوده ی به طمع است, به بخل است, به حرص است, به حسد است, به ریاست و آلوده ی به حالات زشت است این دل ناخالص است و این دل مطرود پروردگار است.

پیغمبر می فرماید ان فی الانسان مضغة, مضغة یک پاره گوشتی در وجود انسان است ان سلمت سلم الجسد کلها, اگر این پاره گوشت خالص باشد سالم باشد تمام اعضا و جوارح سالم خواهند بود طمع کار, حسود, بخیل اینها از درون خودشان به بدن خودشان هم ضربه می زنند یعنی بدن را هم مریض می کنند چون آدمی که حسود است و طاقت دیدن هیچ نعمت خدا را بر دیگری ندارد آرامش ندارد این ناراحتی او را بیمار می کند هر کدام از زشتی های دل به یک نوعی به بیماری بدن افزوده می کند. اگر سالم باشد این دل این پاره گوشت همه ی اعضا سالم هستند و ان سقمت, اما اگر این پاره گوشت بیمار باشد سقم الجسد کلها, همه ی بدن و اعضا و جوارح بیمار هستند. بعد می فرماید این پاره گوشت همین قلب است که هم جای زشتی هاست و هم ظرف انوار الهیه و ملکوتیه است, دل سالم.

سوره ی نمل را می دانید بخشی اش در ارتباط با زندگی حضرت سلیمان است. سلیمان در همین سوره ی نمل است زبان پرندگان را و غیر پرندگان را خدا به او یاد داده بود شاید مساله ی نطق حیوانات تا هفتاد هشتاد سال پیش برای مردم باورش سنگین بود اما الان دیگر یک امر مسلم است قطعی شده که تمام حیوانات عالم دریایی, خشکی, هوا هم شعور دارند هم نطق دارند یعنی مقاصد باطنشان را با نطقشان به همدیگر انتقال می دهند شعور دارند می‌فهمند نطق را, نطق دارند نیت هایشان را انتقال می دهند. در سوره ی نمل یکی از هدهد اسم می برد پروردگار که با سلیمان حرف می زد سلیمان هم با او حرف می زد نه اینکه هدهد به زبان آدمیان حرف بزند حرفی که می زد سلیمان کاملا نطقش را می فهمید و یکی هم مورچه گان.

سلیمان داشت عبور می کرد دید یک مورچه ی نر دارد با مورچه ی ماده حرف می زند مورچه ی نر به مورچه ی ماده دارد می گوید چرا به من محل نمی گذاری؟ چرا خواسته های من را قبول نمی کنی؟ چرا به من بی محبتی می‌کنی؟ من کم قدرت نیستم من اگر بخواهم با این دوتا نیشم بارگاه سلیمان و قبه اش را از جا می کنم و می اندازم در دریا. سلیمان در روایت دارد تبسم کرد در قرآن هم دارد که در وادی مورچه گان وقتی با مورچه گان روبرو شد و حرف های آن مورچه را شنید فَتَبَسَّمَ ضٰاحِكاً ﴿النمل‏، 19﴾لبخند زد که چرا مورچه یک چنین حرفی دارد می زند. مورچه ی نر را صدا کرد ماده را هم صدا کرد, به مورچه ی نر گفت واقعا تو اینقدر قدرت داری که با این دوتا شاخکت بارگاه من را قبه ی من را این ساختمان عظیم را از جا دربیاوری بیاندازی در دریا؟ گفت نه من این قدرت را ندارم. گفت پس چرا داری اظهار می کنی؟ گفت اولا هر نر و ماده ای بدشان نمی آید که قدرت خودشان را به رخ همدیگر بکشند ما هم این را به رخ مورچه ی ماده کشیدیم که خودمان را خیلی جا بیاندازیم در ذهنش و الا من با این دوتا شاخکم کجا می توانم بارگاه تو و قبه ی تو را بلند کنم بیاندازم در دریا, من می خواستم پیش مورچه ی نر همسرم پز بدهم. این برای مورچه ی نر, و بعد به سلیمان گفت سلیمان پای عشق و عاشقی در کار است عاشق حاضر است هر وعده ای را و هر حرفی را به معشوقش بزند من این مورچه ی ماده را که همسرم است خیلی دوست دارم ولی این به من محل نمی گذارد من عاشق مجبورم در مقابل معشوقم یک حرف هایی را بزنم که شاید معشوق دلش به دست بیاید. مورچه ی ماده را صدا زد گفت چه اختلافی با این مورچه ی نر داری؟ چرا به حرفش گوش نمی دهی؟ چرا زیر بار خواسته های معقولش نمی روی؟ دارم قلب خالص را می گویم, مورچه ی ماده گفت این مورچه ی نر در اعلام عشق و محبت صادق نیست صاف نیست پاک نیست به من می گوید من تو را دوست دارم ولی من می دانم که این با دیگر مورچه های ماده هم می رود روی هم می ریزد و دنبال آنها هم هست چطور این همسر من که در عشق و محبت صادق نیست صاف نیست من به او دل ببندم؟ سلیمان جواب نداد ولی در روایت دارد در احوالاتش دارد وقتی که گفتگوی مورچه ی نر و ماده را شنید خیلی گریه کرد و بعد از گریه وقتی آمد منزل تا چهل شبانه روز با تمام مردم رابطه اش را قطع کرد و برید و در این چهل شبانه روز دائم گریه می کرد و به پروردگار عالم عرض می کرد خدایا هر نوع محبتی که سر راه محبتم به تو قرار دارد و این محبت من را قاطی کرده و ناخالص کرده آنها را از من بگیر.

این راه, راه صدق بهترین راه است ولی یک مقدار زحمت دارد چون دلها خیلی گرفتار محبت ها و تعلقات مانع می شوند یک محبت هایی هست یک تعلقاتی هست آنها نه اینکه مانع نیست بلکه ارتش محبت انسان به پروردگار مهربان عالم است که اگر قلب از آن ارتش هم خالی باشد آن محبت اصلی یک مقدار ضعیف است کارش ولی یک محبت هایی هست در وجود ما یار این محبت است کمک کار این محبت است.

یک کسی آمد پیش پیغمبر اکرم ابن عباس نقل می کند می گوید من نشسته بودم می گوید پیغمبر گفت من نمازهایم را می خوانم اما معنی اهدنا الصراط المستقیمش را نمی فهمم حالیم نمی شود ما یعنی در راه نیستیم که شبانه روز ده بار به خدا می گوییم ما را به راه راست هدایت کن نمی فهمم یعنی چه؟ می خوانم اما حالیم نیست دلم می خواهد این اهدنا الصراط المستقیم را بفهمم. ابن عباس می گوید پیغمبر اکرم دست مبارکشان را بلند کردند گذاشتند روی شانه ی علی بن ابیطالب که آن وقت هنوز لقب امیرالمومنینی را نداشت مثلا بیست و چهار پنج سالش بود دستشان را که روی شانه گذاشتند فرمودند مرد صراط مستقیم این است اگر صراط مستقیم معنادار کاربردی واقعی می خواهی با علی پیوند برقرار کن و اقتدای به علی کن. پیوند برقرار کردن با علی و اقتدای به او صراط مستقیم پروردگار است. خب اگر پیغمبر, امیرالمومنین, ائمه, ابی عبدالله به ما یاری ندهند با روایاتشان با دعاهایشان با محبتشان با نظرشان ما کجا می توانیم سالک الی الله شویم؟ من اگر خودم بخواهم بنشینم قواعد سلوک را برای خودم نظم دهم و بعد در راه سلوک بیافتم به لقاء پروردگار برسم نمی توانم اگر خودم این کاره بودم یا پیغمبر بودم یا امام معصوم. چون این کاره نیستم باید دستم را در دست سالکی بگذارم که پروردگار عالم او را به تمام قواعد سلوک آشنا کرده پس عشق به امیرالمومنین عشقی است یار عشق پروردگار است. اما عشق های دیگر چه؟ اینجاست که خیلی از محبت ها و عشق ها انحرافی است و مانع بین انسان و پروردگار عالم است ادامه پیدا کند طوفان است خطرناک است این محبت ها چراغ محبت خدا را یقینا در دل خاموش می کند.

یک آیه از سوره ی توبه عنایت کنید همینی که عرض کردم متن این آیه است قل به پیغمبر می فرماید به مردم بگو قُلْ إِنْ كٰانَ آبٰاؤُكُمْ وَ أَبْنٰاؤُكُمْ وَ إِخْوٰانُكُمْ وَ أَزْوٰاجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ وَ أَمْوٰالٌ اِقْتَرَفْتُمُوهٰا وَ تِجٰارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسٰادَهٰا وَ مَسٰاكِنُ تَرْضَوْنَهٰا ﴿التوبة، 24﴾ اگر أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اَللّٰهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهٰادٍ فِي سَبِيلِهِ اگر محبت پدرانتان محبت به پدرانتان به همسرانتان, به فرزندانتان, به خانه هایتان, به اموالتان, به تجارتی که ترضونها خیلی دلتان بهش خوش است این محبت در قلب شما شدیدتر از محبت به خدا و پیغمبر و جهاد در راه خدا باشد فَتَرَبَّصُوا باشد این محبت در شما حَتّٰى يَأْتِيَ اَللّٰهُ بِأَمْرِهِ تا خدا مرگتان را سر وقت معین برساند و در قیامت شما را از چشم رحمت خودش و پیغمبر و همه ی اولیایش بیاندازد و تنهایتان بگذارد.

اگر محبتی یار محبت خداست خب دل بهش نورانی می شود اگر محبتی ضد محبت خداست و مانع محبت خداست آرام آرام دل را تاریک می کند تا آن چراغ محبت پروردگار را هم خاموش کند. ارتد الناس بعد النبی الا الثلاثة, تمام مردم بعد از مرگ پیغمبر از خدا و قرآن برگشتند فقط سه نفر یا به فرموده حضرت رضا دوازده نفر باقی ماندند بقیه همه چراغ توحید در دلشان خاموش شد. چراغ ایمان هم که خاموش شود به آن آدمی که چراغ ایمانش خاموش می شود و شده هر ماموریتی بدهند انجام می دهد هر ماموریتی. چون آن چراغ را دیگر ندارد در تاریکی دارد کار می کند خیلی هم راحت ماموریت را انجام می دهد چون و چرا هم نمی کند گاهی هم حتی پول نمی دهند در این ماموریت می گویند بلند شوید هفتاد هشتادتا هیزم جمع کنید ببرید در خانه ی زهرا یا علی بیاید مسجد یا در را آتش بزنید بروید علی را به زور بردارید بیاورید و همه هم آمدند این کار را کردند. چون دیگر چراغ ایمان در دل روشن نبود یا با یک حکم ابن زیاد سی هزار نفر آمدند کربلا و آن فاجعه ی عظیم را ایجاد کردند. چون چراغ ایمان در دلشان روشن نبود.

اما یک بچه ای که هنوز یازده سالش نشده کنار خیمه ابی عبدالله نشسته بودند دیدند از یک خیمه این بچه ی ده ساله دوید و دسته ی شمشیر هم به گردنش بستند نوک شمشیر نزدیک زمین است دارد می دود طرف لشگر عمر سعد به قمر بنی هاشم فرمود این بچه را بیاور دوید حضرت بچه را بغل کرد آورد جلوی ابی عبدالله زمین گذاشت فرمود کجا می روی؟ گفت می روم جانم را فدایت کنم. این ایمان معرفتی است پسر چه کسی هستی؟ اسم پدرش را که برد فرمود پدرت که صبح شهید شد برای خانواده تان همان یک دانه بس است گفت من به خانواده ام نمی‌توانم برگردم یابن رسول الله چرا نمی توانی برگردی؟ گفت برای اینکه این شمشیر را مادرم به گردنم بسته.

اما وقتی چراغ ایمان خاموش باشد هر ماموریتی به غیر مومن غیر شیعه بدهید انجام می دهد اما وقتی چراغ ایمان روشن باشد شیعه فقط مامور خداست فقط. خدا می گوید نبوت را قبول کن, ملائکه را قبول کن, قرآن را قبول کن, قیامت را قبول کن, جهاد را قبول کن, خمس را قبول کن, عبادات را قبول کن خیلی راحت قبول می کند. چون محبتش هم پشتیبان دارد یار دارد خب این ایمان قلبی شیعه است قلب از خدا و قیامت و فرشتگان و کتاب الهی قرآن و انبیاء پر است صاف است صادق است سلیم است و خالص است قلبی هم در این عالم در پیشگاه پروردگار با ارزش تر از این قلب نیست و به ارزش این قلب است که شیعه ارزش پیدا کرده. به ارزش این قلب است که پیغمبر می فرماید در هر زمینی که شیعه زندگی می کند در یک خانه ی هفتاد متری, در یک خانه ی صد متری در هر زمینی که شیعه زندگی می کند آن زمین اشرف زمین ها در عالم است. این دلیل قرآنی هم دارد من آیه اش را هم برایتان بخوانم که باورتان شود یقینی بشود برایتان لاٰ أُقْسِمُ بِهٰذَا اَلْبَلَدِ  ﴿البلد، 1﴾ حبیب من سوگند به این سرزمین مکه وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهٰذَا اَلْبَلَدِ  ﴿البلد، 2﴾ سوگند می خورم در حالیکه تو در این منطقه ای بروی بیرون این زمین ارزش قسم خوردن دیگر ندارد. شهر مکه است که باشد محل مسجد الحرام است باشد با بودن تو اینجا ارزش دارد اما وقتی تو از این سرزمین بروی اینجا دیگر جا ندارد من بهش قسم بخورم ابدا.

سرزمین کربلا قبل از حضرت سیدالشهدا یک کویری بود یک مقداریش هم درخت نخل داشت و یک رودخانه ای هم به نام فرات در آن جاری بود اما بعد از حضرت سیدالشهدا شد طابة الارض التی فیها دفنتم, با دفن شدن شما این زمین شد زمین طیب و البلد طیب, که سید مرتضی مرجع بزرگ بی نظیر شخصیت ناب در اشعاری که برای زمین کربلا دارد نه برای شهدای کربلا, می گوید زمین تو زمینی هستی که آسمان ها شبانه روز هفت بار دور تو طواف می کنند گردش عالم به دور توست.

خانه ای که یک شیعه در آن زندگی می کند اشرف ارض در عالم است چون این خانه خانه ی بسیار پاکی است شیعه در این خانه لقمه ی حلال می آورد شیعه در این خانه واجبات خدا را ادا می کند شیعه در این خانه نیم ساعت, سه رب, یک ساعت, یک ساعت و نیم سحر صورتش روی خاک است دارد در پیشگاه خدا زار می زند هیچ چیز هم طلبکار نیست از خدا همش می گوید من را ببخش من کم گذاشتم من نتوانستم من بنده ی خوبی برایت نبودم, این خانه ی شیعه که همین خانه برای اهل آسمان ها مانند ستارگان پرنوری که به زمینیان می درخشد این خانه به آسمانیان می درخشد یعنی فرشتگان زمین را که نگاه می کنند بعضی از خانه ها را نور خالی می بینند این خانه خانه ی شیعه ی واقعی است.

این ایمان قلبی شیعه, اما این ایمان در شیعه تبدیل به ایمان عملی هم هست یعنی این قلب که سرریز از ایمان به آن پنج حقیقت است سرریزش وارد اعضا و جوارح شیعه می شود چشم شیعه چشم غض است غین و ضاد, دیده‌ی غضی قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصٰارِهِمْ ﴿النور، 30﴾ به مردم مومن یعنی به مردم شیعه بگو دیگران که گوش نمی دهند به حرف تو, دیگران وجود با ارزشی نیستند که به حرف تو گوش دهند شیعه فقط به حرف تو گوش می‌دهد شیعه را ببین به شیعه گفتی بعد از من دوازده نفر جانشین من هستند و حق هم این دوازده نفر هستند هر کس دیگر غیر از اینها بهشان رو بکنی ناحق است و شیعه هم گوش داده به حرف گوش داده. همان روز هم به پیغمبر نشان داد که شیعه قرن به قرن, چون خود پیغمبر اکرم مساله ی قرن به قرن شیعه را در یک کارش برای فاطمه زهرا بیان کرد همان روز هم نشان دادند که قرن به قرن شیعه برای ابی عبدالله چه کار می کند این گوش دادن به حرف پیغمبر است.

امیرالمومنین را امام واجب الاطاعه دانستن گوش دادن به حرف پیغمبر است, گریه بر ابی عبدالله گوش دادن به حرف پیغمبر است, دختران و زنان را در حجاب زهرا بردن گوش دادن به حرف پیغمبر است. مومنین گوش می دهند به حرفت یعنی شیعه بقیه گوش نمی دهند قل للمومنین یغضوا من ابصارهم, به شیعه بگو چشمش با نامحرم ارتباط برقرار نکند چون ارتباط چشمی با نامحرم بسیار خطرناک است. شیعه یک محرم دارد بسش است دیگر آن هم پروردگار عالم است دیگر دنبال نامحرم ها برای چه برود؟ برای چه برود؟ محرم به این زیبایی, محرم به این پر قدرتی, محرمی که له الدنیا و الاخرة است, محرمی که عشق محض است, محرمی که لطف محض است, محرمی که به انبیاء گفته هیچ گنهکاری را از من دلسرد نکن چه نیازی به نامحرم دارد شیعه؟ شیعه دنبال نامحرم برود که چه کار کند؟ چه کند؟ شیعه یک بدن دارد لذت خواه است می داند پروردگار در قرآن بهش ضمانت داده و حور كَأَمْثٰالِ اَللُّؤْلُؤِ اَلْمَكْنُونِ  ﴿الواقعة، 23﴾ جَزٰاءً بِمٰا كٰانُوا يَعْمَلُونَ  ﴿الواقعة، 24﴾ من تمام لذت خواهی های بدنت را در بهشت برایش مایه گذاشتم چه نیازی دارد دنبال نامحرمان بی تقوا, نامحرمان بی عفت, نامحرمان بی دین, نامحرمانی که قلبشان چراغ ایمانشان خاموش شده برود چه نیازی دارد؟ خوب را به بد چه نسبت؟ چه نسبت؟

مگر پروردگار عالم با ابلیس ارتباط برقرار کرد و برقرار می کند؟ شیعه هم همینطور با هیچ شیطان صفتی چشمش ارتباط برقرار نمی کند و پیغمبر فرمود چشمتان را از نامحرم کنترل کنید طولی نمی کشد که خدا درهای فیوضاتش را به رویتان باز می کند باز می کند. از آنهایی که درها به رویشان باز شده بپرسید آنها هنوز هم کم نیستند برای اتمام حجت هم شده خدا بین بندگانش دارد و بعد هم بهترین ها را نصیبشان کرده یک گذشت هایی کردند که در مقابل آن گذشت ها بهترین ها نصیبشان شده این را گاهی برای خود من هم آمدند تعریف کردند. درست هم هست چشم شیعه چشم فروپوشیده از نامحرمان است, گوش مومن یعنی گوش شیعه وقف دانش مفید است گوش شیعه فَبَشِّرْ عِبٰادِ  ﴿الزمر، 17﴾ اَلَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ اَلْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ﴿الزمر، 18﴾, گوش شیعه شنوای بهترین سخن است بهترین سخن. بیایند به شیعه بگویند دکارت این را گفته, لنین این را گفته, فلان دانشمند اروپایی این را گفته, داروین این را گفته, فروید این مطالب را گفته می گوید من اینقدر مطالب زیبای صحیح ریشه‌دار دارم که نوبت گوشم نمی شود به این مزخرفات گوش بدهم و تسلیم این یاوه ها بشوم. من صدای خدا را در گوشم دارم برای چه دیگر بیایم دنبال صدای کانت و دکارت, من صدای انبیاء را در گوشم دارم من دو سه تا صدای زیبا در گوشم دارم دارم با آنها زندگی می کنم یکی صدای کمیل امیرالمومنین است چه صدایی از این بهتر؟ از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر/ یادگاری که در این گنبد دوار بماند, من چه نیازی دارم به آن صداها گوش دهم که همه زمینی است و اشتباه من گوشم پر از صدای عرفه ی ابی عبدالله است من گوشم پر از ابوحمزه ی زین العابدین است من صدای قال الصادق و قال الباقر بغل گوشم است من احسن حرف ها را گوش می دهم این گوش شیعه.

اما زبان شیعه, وَ قُولُوا لِلنّٰاسِ حُسْناً﴿البقرة، 83﴾  با همه حرف خوب بزنید با همه للناس, با همه حرف خوب بزن. و اما شکم شیعه, شیعه به این حرف خیلی خوب گوش داده وَ لاٰ تَأْكُلُوا أَمْوٰالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبٰاطِلِ ﴿البقرة، 188﴾ لقمه ی حرام اجازه ندهید وارد شکمتان شود شکم شیعه شکم پاکی است و اما شهوت شیعه, وَ اَلَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حٰافِظُونَ  ﴿المؤمنون‏، 5﴾ إِلاّٰ عَلىٰ أَزْوٰاجِهِمْ ﴿المؤمنون‏، 6﴾ شیعه شهوت به حرام مصرف نمی‌کند ندارد همسر قرآن می گوید عفت نفس دارد خودش را نگه می دارد همسر دارد همسرش حلال, من قانونی برایش قرار ندادم که حتما پنج ماه یک بار کنار همسرت باش هر وقت با همسرش می خواهند کنار هم باشند باشند من هیچ منعی قرار ندادم. و اما دست شیعه فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى اَلْمَرٰافِقِ ﴿المائدة، 6﴾ شیعه شبانه روز ده بار با همین دستش وضو را برمی دارد می آورد برای اینکه در پیشگاه من به مناجات و عشق بازی بایستد مقدمه ی نمازش دستش است که صورتش را با آن وضو می دهد این دستش را با آن وضو می دهد سرش را با دست مسح می دهد دوتا پایش را با دست مسح می دهد دست شیعه همش در کار من است. این یک کار دست شیعه, کار دیگر دست شیعه وَ تَعٰاوَنُوا عَلَى اَلْبِرِّ وَ اَلتَّقْوىٰ ﴿المائدة، 2﴾ دست به جیب است دست به کمک است دست به یاری است. می ماند پای شیعه, وَ لاٰ تَمْشِ فِي اَلْأَرْضِ مَرَحاً﴿الإسراء، 37﴾ شیعه روی کره ی زمین با ناز و نخوت و غرور و کبر راه نمی رود شیعه روی زمین که راه می رود حالت فروتنی دارد حالت انکسار دارد حالت تواضع دارد چقدر هم از پروردگار عذرخواهی می کند من را ببخش که گاهی بار گناه روی کولم است روی زمین تو دارم می کشم این بار را خجالت زده ام محبوب من لغزیدم اشتباه کردم ضعیف بودم ناتوان بودم من نباید روی زمین تو حمال گناه باشم اما حالا یک وقت می شوم چه کنم؟ چه کنم؟ گیر شیطان نیستم اما گاهی گیر خودم می افتم شیطان کیست؟ آن زورش به شیعه نمی رسد ولی گاهی گیر خودم هستم غفلتی می کنم اشتباهی می کنم خیلی هم شرمنده ات هستم که روی زمینت دارم بار گناه حمل می کنم حالا آن هم چه بار گناهی شیعه زنا ندارد, گناه غیر زنا ندارد با شکم پر عرق روی زمین راه نمی رود, با لقمه ی ربا روی زمین راه نمی رود حالا یک خطایی کرده مثلا یک اوقات تلخی با زن و بچه اش کرده نباید می کرد خیلی در جا به هوش می آید نسبت به این عملش می گوید خدایا روی کره ی زمینت دارم راه می روم نباید بار گناه روی این زمین حمل کنم تو من را ببخش من هم می روم از زن و بچه ام عذرخواهی می کنم می گویم من را ببخشید.

این ایمان عملی شیعه این هفت تا آیه تا برسیم به چهارتا آیه ی دیگر که جلسه فرصت نداد به این. خدایا شیعه چقدر پیشت عزیز است خدایا پیغمبرت چقدر عاشق شیعه بود چقدر, خدایا پیغمبرت چقدر عاشق پیروان اهل بیتت بود چقدر, خدایا ما حس می کنیم که امشب پیغمبر ما را دوست دارد فاطمه زهرا ما را دوست دارد امام زمان ما را دوست دارد فقط به خاطر شیعه بودنمان, خدایا ما هم اگر بچه بودیم زمان پیغمبر در کوچه با بچه ها و با حسین هم بازی می شدیم اگر زمان پیغمبر بودیم و بچه بودیم و این جور می شد پیغمبر همان کاری که با آن بچه داشتند با ما هم می داشتند. در کوچه وقتی هفت هشت تا بچه را دید با حسینش دارند بازی می کنند و دنبال هم می‌کنند آمد یک بچه را بغل کرد نشاندش روی دامنش و دست به سر و صورتش کشید بعد هم بچه را رها کرد گفتند یا رسول الله چه کسی بود؟ فرمودند رفیق حسینم بود اما چرا با بچه های دیگر این کار را نکرد؟ چرا؟ گفت من داشتم می پاییدمش می دیدم حسین من می دود این هم دنبالش قدم به قدم می رود معطل دیدن حسین هم نمی‌شود گاهی خم می شود خاک زیر پای حسین را برمی دارد می مالد به خودش این جزء هفتاد و دو نفر حسین من است این محبوبیت شیعه.

امشب با چه خیال راحتی می رویم خانه امشب فهمیدیم در چه دل هایی ما جا داریم چه صداهایی کنار گوش ماست به به.   

 

برچسب ها :