شب بیست و یکم یکشنبه*احیا دوم* (6-4-1395)
(تهران حسینیه همدانیها)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
آنچه که برای ما بسیار مهم است شناخت معنای گناه است شاید بعد از شناخت معنای گناه ما و اهل این کشور حداقل در انجام گناه در تکرار گناه به خودشان تخفیف بدهند. وقتی یک ملتی دچار گناه شود پروردگار هم به طبیعت امر می کند در رفاه برای اینان در آسانی برای اینان در تولید رزق برای اینان دریغ کن. گاهی هم امر نمی کند به طبیعت دریغ کن گناه وقتی تداوم پیدا کرد خداوند مهلت به آن ملت گنهکار می دهد که هر چند اسبی که می خواهند در گناه بتازند و بعد آنها را دچار بن بست هایی می کند که هیچ راه در رویی برای آنها نخواهد گذاشت. وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اَللّٰهُ بِضُرٍّ ﴿الأنعام، 17﴾ اگر در زندگیتان گره بیاندازم فَلاٰ كٰاشِفَ لَهُ إِلاّٰ هُوَ احدی در این کره ی زمین و آسمان قدرت باز کردن آن گره را ندارد.
اما معنای گناه، گناه یعنی مخالفت با پروردگار نه و نو کردن با خدا. ربا نخور، دلم می خواهد بخورم زنا نکن، دلم می خواهد انجام بدهم رشوه نگیر از این مردم مظلوم، دلم می خواهد بگیرم فشار قانونی به این مردم نیاور، دلم می خواهد بیاورم نماز بخوان، دلم نمی خواهد بخوانم روزه بگیر، دلم نمی خواهد بگیرم زیبا خلقت کردم حرکاتت، صدایت، بدنت تحریک آمیز آفریده شده بندگانم را به گناه می کشد نظام خانواده ها را از هم می پاشد طلاق زیاد می شود با پوشش برو بیرون با حجاب برو بیرون برای خودنمایی کردن با آرایش بیرون نرو با لباس بدن نما بیرون نرو، دلم می خواهد بروم دلم نمی خواهد با حجاب باشم اصلا به تو چه در کار من دخالت می کنی؟ این معنی گناه است.
خب خلقت کرده نه ماه در رحم مادر پرورشت داده پنجاه شصت سال است، سی سال است، بیست سال است سر سفره ی انواع نعمت ها نشانده تو را این درست است که بهش بگویی به تو چه که در کار من دخالت می کنی؟ این معنی گناه است. این مخالفت ساده است؟ به سود ماست؟ کار درستی است؟ جوابش با گنهکاران است.
یک مرحله ی دیگر گناه یعنی مخالفت با خود، خلقتک لاجلی و خلقت الاشیاء لاجلک، بنده ی من تو را آفریدم برای خودم به آسمان نگفتم تو برای من، به زمین نگفتم تو برای من، به فرشتگان نگفتم شما برای من فقط به تو گفتم تو برای من. من تو را برای خودم ساختم یعنی برای رشد و کمال و وقار و ادب و کرامت و عظمت و بعد هم در جوار رحمت خودم برای ابد در بهشت قرار بگیری تو با گناه کردن داری با هدف آفرینشت با خودت با سعادتت با بهشت رفتنت مخالفت می کنی این کار درستی است؟ و گناه یعنی مخالفت با همه ی نعمت ها گناه یعنی نمک دیگری را خوردن و عمدا نمکدانش را شکستن این گناه است.
یک دزدی من شرح حالش را خواندم برای قرن سوم است دوستش هم دارم این با نوچه هایش نصفه شب رفت دزدی به نوچه هایش گفت آفتابه دزدی به درد ما نمی خورد برویم خزانه ی پول و جواهرات امیر سیستان را بزنیم. یک نغبی زدند بعد وارد خزانه شدند چراغ هم نمی شد روشن کنند که از لای درز در خزینه نور برود بیرون مامورها بفهمند کیسه هم آماده کرده بودند همه جواهرات را ریختند داخل کیسه بهش گفتند رئیس آماده ی بردن است ببریم؟ گفت یک چیزی در طاقچه برق می زند من فکر کنم این قیمتی ترین گوهر این خزانه است به این خاطر دوستش دارم من، رفت تاریک بود تشخیص داده نمی شد بلند کرد زبان زد دید از این نمک بلوری هاست گفت تمام کیسه ها و جواهرات را بگذارید برویم گفتند چرا رئیس؟ گفت نمک امیر سیستان را چشیدم مردانگی نیست نمک کسی را خوردم نمکدان بشکنم هیچ چیز نبرید این معنی گناه است خوردن نمک یکی دیگر آن هم نمک چه کسی؟ نمک غفور، ودود، کریم، رحیم، خالق، رب بعد هم نمکدان شکستن این درست است؟ این مردانگی است؟ این انصاف است؟
این معنی گناه گناه چیست؟ آیه ی دهم سوره ی نساء می گوید کل گناهان که یک دانه اش را مثل می زند آتش است همین جا آتش است ولی بندگان من چون پرده ی دنیا رویتان کشیده شده و زندگیتان داغون می شود اگر این گناه که آتش است بهتان بزند فعلا جلوی سوزاندنش را گرفتم گفتم کاری به بنده ام نداشته باش ولش کن بگذار درد نچشد اما پرده ی دنیا را که بردارم از تمام اعضاء و جوارحی که گناه کرده آتش دائم شعله خواهد کشید خاموش هم نمی شود. ان الذین، این قرآن است روایت نیست کسی بگوید من درس خوانده ام و استادم و اعتماد به روایت ندارم این قرآن است اگر اعتماد ندارد کسی کافر است إِنَّ اَلَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوٰالَ اَلْيَتٰامىٰ ظُلْماً إِنَّمٰا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نٰاراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيراً ﴿النساء، 10﴾ این معنی گناه کسی که دارد ظالمانه و به ناحق لقمه ی حرام میخورد آتش دارد در شکمش می ریزد آنی که دارد حرام می بیند آتش دارد در چشم می ریزد آنی که دارد حرام میشنود آتش دارد می ریزد در گوش آنی که دارد امضای به ناحق می کند و حق را ناحق می کند و حق که مال این نیست به دیگری می دهد آتش دارد به دستش می ریزد آنی که به مجالس گناه می رود به مجالس مخلوط مرد و زن آتش دارد در پایش می ریزد آنی که در ارتباط نامشروع با نامحرمان است آتش دارد به غریزه ی جنسی اش می ریزد اینها بعد از رفتن از این دنیا همه شعله می کشد همه.
با توجه به اینکه گناه آتش است پروردگار روی مهرش روی محبتش روی لطفش در سوره ی مبارکه ی تحریم به ما امر می کند بندگانم يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نٰاراً خودتان و زن و بچه تان را از متصل شدن به آتش حفظ کنید این آتش آتش کوچک و کمی نیست عَلَيْهٰا مَلاٰئِكَةٌ غِلاٰظٌ شِدٰادٌ ماموران این آتش فرشتگانی هستند بسیار خشن و سختگیر لاٰ يَعْصُونَ اَللّٰهَ مٰا أَمَرَهُمْ اصلا نافرمانی از خدا نمی کنند وَ يَفْعَلُونَ مٰا يُؤْمَرُونَ ﴿التحريم، 6﴾ من آنها را بر مجرمین حرفه ای گماشتم که الی الابد به آنها سختگیری کنند و خشونت نشان بدهند و من نمی خواهم شماها گیر این آتش بیافتید.
قیامت پیغمبر می فرماید همه چیز زنده است طبق آیه ی قرآن وَ إِنَّ اَلدّٰارَ اَلْآخِرَةَ لَهِيَ اَلْحَيَوٰانُ ﴿العنكبوت، 64﴾ آتش دوزخ در محشر از جهنم می زند بیرون با سه نفر حرف می زند با کسی که بر مردم حاکم است یا وزیر است یا وکیل است یا فرماندار است یا استاندار است بهش می گوید خداوند متعال در دنیا به تو قدرت داد برای اینکه بین بندگانش در استان، در شهر، در کشور عدالت کنی نکردی مانند پرنده ای که دانه ی ارزن را جمع می کند و می بلعد هر حاکم ظالمی را می بلعد. با نفر دوم قاری قرآن است می گوید خیلی در دنیا قشنگ می خواندی خودت هم در مردم با آرایش و با خوبی جلوه می دادی که مردم تو را خیلی خوب ببینند چون قاری قرآنی ولی با پروردگار با گناه جنگ کردی او را هم می بلعد. بعد به ثروتمند می گوید خدا یک دنیای گسترده یک نعمت پر یک پول پر به تو داد در مقابلش اندکی از تو قرض می خواست خمس می خواست زکات می خواست برای سائل می خواست برای محروم می خواست اندکی قرض می خواست که قیامت ده برابر هفتاد برابر پست دهد و تو بخل کردی او را هم می بلعد.
بندگان من خودتان را از این آتش و زن و بچه تان را حفظ کنید گنهکاران گوش نمی دهند می روند جاده ی گناه را می روند اینجا قرآن مجید غوغایی کرده من از دیروز تا غروب امروز کنار این چندتا آیه که در سوره های مختلف است زحمت کشیدم آیات را پیدا کردم رده بندی آیات کشنده است چه عکس العملی دارد نسبت به گنهکارانی که دارند می روند دارند می تازند هر کاری دلشان می خواهد دارند می کنند. اول پروردگار آمده فرموده فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ ﴿التكوير، 26﴾ کجا می روید؟ مقصدتان کجاست؟ به کجا می خواهد جاده تان ختم شود؟ برای چه دارید می روید؟ این تذهبون کجا می روید؟ گنهکار گوش نمی دهد ندای دوم درمی آید گنهکار هی دارد دور می شود هی دارد جاده را می رود صدای دوم خدا أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اَللّٰهِ ﴿الحديد، 16﴾ بندگان من وقتش نشده دلتان در برابر من متواضع شود؟ هنوز دارید می روید؟ کجا می روید؟ خیلی دیوانه کننده است انگار خدا دنبال ما دارد می دود کجا می روید؟ به کجا می خواهید برسید گنهکار یک تکانی می خورد حالا یا این دوتا صدا را خودش در قرآن می بیند یا یک کسی به گوشش می رساند پیغمبر، امام، یک عالم خالص واجد شرائط، الهی، دلسوز تکان می خورد یک ذره به خود می آید. به پیغمبر می گوید و به هر کسی که تا قیامت مبلغ قرآن است که گنهکار تکان خورده را که مایل شده با گناه ترک رابطه کند اصلا به گذشته اش فعلا کاری نداشته باش در سرش نزن سرزنشش نکن فقط یک خبر بهش بده حالا که دیگر ادامه نمی دهد راه را حالا که می خواهد برگردد یک خبر بده نبی خبر بده امر واجب است نبی خبر بده به کسی که می خواهی برگردی و باهاش آشتی کنی نَبِّئْ عِبٰادِي أَنِّي أَنَا اَلْغَفُورُ اَلرَّحِيمُ ﴿الحجر، 49﴾ خبر بده بهش. بهش نگو خدا آمرزنده است بگو غفور است بسیار آمرزنده است بهش نگو مهربان است بگو بسیار مهربان است خبر دادی؟ حالا دلش می خواهد با من حرف بزند بیست سال است رفته چهل سال است رفته سی سال است دارد گناه می کند سی سال است بی حجاب است حالا دلش می خواهد با من حرف بزند این مرحله ی چهارم است به او بگو وَ إِذٰا سَأَلَكَ عِبٰادِي عَنِّي ﴿البقرة، 186﴾ اگر گفتند حالا ما با خدا می خواهیم رو به رو شویم چه خواهد شد؟ اذا سألک عبادی عنی بهشان بگو فَإِنِّي قَرِيبٌ من پیشتان هستم شما از من فرار کردید من که از شما فرار نکردم حقمان است با این محبتی که به ما داری با این درکی که ما امشب از تو پیدا کردیم جان دهیم فانی قریب أُجِيبُ دَعْوَةَ اَلدّٰاعِ بگو امشب دعا کنند گوش می دهم قبول می کنم مستجاب می کنم بگو امشب دردتان را دوا می کنم حبیب من اگر دلشان هم با این چهارتا آیه آرام نشد این مساله را برایشان بگو وَ إِذٰا جٰاءَكَ اَلَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيٰاتِنٰا اگر گنهکارانی که در دلشان با من آشتی کردند و برگشتند آمدند پیشت این آیه برای زمان پیغمبر نیست دائمی است اگر آمدند پیشت اول کاری که می کنی با گنهکار فَقُلْ سَلاٰمٌ عَلَيْكُمْ وای، امر می کنم به تو به گنهکار سلام کن ما باید سلام کنیم می گوید نه، من به خاطر برگشت شما هدیه باید بدهم به شما من سلام می کنم، چقدر خوبی، بعد از سلام بهشان بگو كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلىٰ نَفْسِهِ اَلرَّحْمَةَ من هزینه کردن رحمت و محبتم را برای شما به خودم واجب کردم أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءاً بِجَهٰالَةٍ بگو شما که در وقت گناه کردن یادتان نبود من را فراموش کرده بودید قیامت را فراموش کرده بودید هیجان و لذت گناه نگذاشت یاد من بیافتید به جهل گناه کردید شما را گنهکار عالم نمی دانم شما که به جهل به غفلت به فراموشی گناه کردید ثُمَّ تٰابَ حالا برگشتید مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ دارید خودتان را اصلاح می کنید فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿الأنعام، 54﴾ مطمئن شدید اگر دلتان می خواهد چیز دیگر هم بگویم بگویم چیزی دیگر نمانده بگویم دو کلمه مانده آن را هم بگویم و برویم تو خیلی خوبی ما هم خیلی بدیم همین همین.
پدر و پسر سفر دارند می روند وسط بیابان پدر مرد پسر نشست متحیر حیران سرگردان چه کار کنم پدرم را؟ هیچ چیز هم بلد نیستم غسل کفن تلقین نماز یک چوپانی آمد رد شود گفت چه شده است پسرجان؟ گفت پدرم است کسی هست در این دهات های نزدیک بیاید نمازش را بخواند؟ گفت نه ما کسی را نداریم نماز میت بخواند گفت پس با مرده هایتان چه کار می کنید؟ گفت من می خوانم کس دیگر نیست گفت بایست نماز پدرم را بخوان یک پنج تا الله اکبر گفت زیر لب یک چیزی گفت پسر نفهمید چون پشت چهارتا الله اکبر دعا دارد ثنا دارد اللهم اغفر للمومنین دارد چوپان نگفت فقط زیر لب یک چیزی گفت و گفت یک چاله بکنیم پدرت را دفن کنیم اینجا که آب پیدا نمی شود کفن هم که نیست. به چوپان گفت من امشب را سر قبر پدرم می مانم تنهاست غریب است ماند خیلی گریه کرد خوابش برد دید خیلی وضع پدرش خوب است گفت چیزی ازت خبر ندارم اینقدر وضعت خوب باشد چه شد؟ گفت وضع من به وسیله ی این چوپان خوب شد گفت برای چه؟ گفت برای اینکه وقتی کنار جنازه ی من ایستاد چیزی گفت که من وضعم خوب شد پرید از خواب صبح دوان دوان آمد سراغ چوپانی که در بیابان بود گفت که چه نمازی برای پدر من خواندی؟ پدر من هیچ گیری نداشت خوب بود گفت من که نماز بلد نیستم بهت گفتم من پنج تا الله اکبری که گفتم گفتم خدایا این غریب است اگر زنده بود امشب مهمان من بود یک گوسفند می کشتم می پختم می دادم حالا مهمان من نشد مهمان تو شد الان تو می خواهی چه کار کنی برایش؟ مولا جان ما مهمانیم امشب مگر تو کمتر از آن چوپانی؟
خب حالا توبه کردیم توبه به کجا باید وصل شود؟ که مهر قبولی بهش بزنند این هم یک قطعه ی کوتاه برایتان بگویم که ببینیم توبه مان باید به چه وصل شود خیال نکنید منی که دارم این حرف ها را برایتان می زنم من هم آدم خوبی هستم به خدا اینطور نیست من هم بین شما یک توبه کننده هستم پیش خودتان نگویید آخوند است قرآن بلد است روایت بلد است اینها را از ذهنتان بگذارید کنار یک کلمه من می گویم شما هم در دل خودتان بهش بگویید دفتر جرم مرا روز جزا باز نکن همین.
یک شیعه و یک غیر شیعه خانه شان کنار فرات بود هر دو کشاورز بودند شب های جمعه این شیعه چون نزدیک بود بیست و چهار پنج کیلومتر بود تا حرم ابی عبدالله می دوید می رفت کربلا فردا برمی گشت این همسایه ی غیر شیعه اش یا سر زمین یا در بیل زدن یا در آبیاری مسخره اش می کرد بیچاره کجا می روی هر شب جمعه؟ یک آقایی را کشتند دفن کردند تمام شد این کارها چیست شما می کنید؟ زیارت هی مسخره مسخره، به جان آمد گفت اینقدر من را مسخره نکن گفت مسخره ات می کنم گفت من هم می روم به امیرالمومنین شکایت می کنم گفت سریع برو برو هر کاری دلت می خواهد بکن نیامد کربلا شب جمعه رفت نجف کنار ضریح گفت خبر داری وضع من را با این غیر شیعه چقدر من تحمل مسخره بکنم چقدر زخم زبان یک کاری بکن تو مولای منی تو امیر منی تو همه کاره ی دنیا و آخرت منی علی جان چرا ساکتی؟ گریه گریه خسته شد از گریه آمد کاروان سرا خوابید با یک دنیا وقار امیرالمومنین را دید فرمود هیچ کاری برای این غیر شیعه نمی کنم هیچ کاری یک تلنگر هم بهش نمی زنم اینقدر التماس نکن او به گردن من حق دارد گفت علی جان این جزء مخالفین است این کسان دیگر را دوست دارد کسان دیگر را قبول دارد شما را قبول ندارد شما را دوست ندارد چه حقی به گردن تو دارد؟ فرمود یک روز تک و تنها کنار فرات نشسته بود این آب را که می دید روی هم می ریزد یک دفعه گفت که عمر سعد خدا لعنتت کند چشمش تر شد این برای حسین من چشمش تر شده من کاری نمی کنم ما که یک عمری است برای حسینت چشممان تر است حسین جان.
برگشت گفت هان رفتی شکایت کردی؟ علی چه زوری دارد مرده چه کار می تواند بکند علیه من؟ گفت داد نکش بنشین لب آب من هم می نشینم من به مولا شکایت کردم دیدمش گفت من یک تلنگر به این نمی زنم این یک بار برای حسین من چشمش تر شده گفت لا اله الا الله آن روز که من این حرف را زدم هیچ کس نبود احدی نشنید دست من را بگیر بلندم کن بلند شو برویم پیش ابی عبدالله.