لطفا منتظر باشید

شب بیست و دوم (7-4-1395)

(تهران حسینیه همدانی‌ها)
رمضان1437 ه.ق - خرداد1395 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

کلام از شروع مجلس درباره شیعه واقعی بود که در این پرونده نورانی ارزش شیعه یک بحث است، اوصاف شیعه بحث دیگری است، عاقبت شیعه و قیامت شیعه بحث سوم است.

شیعه یعنی آن مرد و زنی که به حقیقت پیرو اهل بیت هستند، قلبا با اهل بیت هستند، اهل اقتدای به اهل بیت هستند. بنا هم ندارند تا روز مرگ از این حوزه خارج بشوند و بیرون بروند.

سه خصوصیت وجود دارند یکی اینکه سبکبال هستند، یکی اینکه سبکبار هستند و دیگر اینکه سبک حال هستند. اما سبکبال هستند به این معنا که با این که در دنیا زندگی می‌کنند می‌خورند، می‌آشامند می‌پوشند، کاسبند، تاجرند، خانه دارند مرکب دارند، اما فرقشان با سنگین بالان این است که این امور که به ناچار با همش سر وکار دارند نمی‌شود نداشته باشند، انبیا هم می‌خوردند، می‌آشامیدند می‌خوابیدند، ازدواج می‌کردند، بچه‌دار بودند، کار می‌کردند، خداوند متعال منزل دنیا را برای زندگی بندگانش قرار داده، بینهم معایشهم، وسائل زندگی کردن را بینشان تقسیم کرده است.

طبیعی زندگی می‌کنند، هیچ حلالی را به خود حرام نمی‌کنند، ولی وابستگی و دلبستگی و تعلق به این امور ندارند. یعنی چی؟ یعنی خوردن و آشامیدن و پوشیدن و مرکب و خانه و زن و بچه را دوست ندارند؟ محبت که جزء تعلقات است، چرا دوست دارند، زین للناس حب الشهوات شهوات یعنی خواسته‌ها، زن‌خواهی، پول‌خواهی تجارت‌خواهی، کشاورزی ‌خواهی چرا دوست دارند، زُيِّنَ لِلنّٰاسِ حُبُّ اَلشَّهَوٰاتِ مِنَ اَلنِّسٰاءِ وَ اَلْبَنِينَ وَ اَلْقَنٰاطِيرِ اَلْمُقَنْطَرَةِ مِنَ اَلذَّهَبِ وَ اَلْفِضَّةِ وَ اَلْخَيْلِ اَلْمُسَوَّمَةِ وَ اَلْأَنْعٰامِ وَ اَلْحَرْثِ ذٰلِكَ مَتٰاعُ اَلْحَيٰاةِ اَلدُّنْيٰا وَ اَللّٰهُ عِنْدَهُ حُسْنُ اَلْمَآبِ  ﴿آل‏عمران‏، 14﴾.

اینها اموری است که بندگان من در دنیا ازش بهره می‌برند، دوست دارند ولی قلاب تعلق در قلب آنها فرو نرفته که از حرکت در راه الهی متوقفشان کند، ترمز بهشان بزند. بین زن و خدا خواسته‌های نامعقول را انتخاب کنند از همسریا شوهر یا از بچه‌ها خواسته‌های نامعقول آنها را بر خواسته‌های به حق پروردگار مقدم بکنند این تعلق نداشتن به این معناست، ممکن است گاهی شما از طریق سخنرانی‌ها هم بشنوید که تعلق نداشته باشید ولی توضیح ندهند برایتان، ارتباط که نمی‌شود نداشت، ارتباط باید داشت، ولی نوع ارتباط اینها با زن و بچه و پول و مغازه و تجارت به این شکل است که با ارتباط با آنها رضایت خدا را به دست می‌آورند، عبادت می‌کنند این خیلی مهم است در معارف ما، یک کسی که حقوق زنش را ادا می‌کند که البته باید هر جوانی که زن می‌گیرد حقوق‌شناس باشد، یعنی اول معرفت پیدا بکند که این دخترخانمی که می‌خواهد عقد بکند چه حقوقی بر عهده شوهردارد یا دختری که می‌خواهد شوهر بکند باید معرفت اول پیدا بکند که این شوهر چه حقوقی بر عهده او دارد بعد دوتایی که دارند بچه‌دار می‌شوند باید بفهمند این بچه‌ای که به وسیله اینها دارد کشیده می‌شود به دنیا، اگر اینها ازدواج نکرده بودند که پای بچه در کار نبود، خداوند متعال آفریدگاراست اینها ازدواج کردند مصالح ساختن اولاد را اینها دارند به پروردگار می‌دهند اگرکسی مصالح ساختمانی اولاد را به پروردگار ندهد که خدا اولاد نمی‌سازد.

خداوند کار درجا و دفعی معمولا نمی‌کند، اگر می‌خواست عیسی را هم بدون شوهر کردن مریم بسازد بالاخره مصالح وجودی عیسی را از طریق نطفه مریم یک جا در رحم مریم جمع کرد و او را ساخت، یعنی بدن مسیح بدن زمینی بود از عناصر خاک بود، من اگر به بچه‌هایم نرسم اگر حقوقشان را ادا نکنم، آنها می‌توانند به من بگویند تو باعث شدی من به دنیا بیایم برای چی حالا من را در یک عرصه ظلم قرار دادی، برای چی تو پدر هستی داری به من ظلم می‌کنی، تو مادر هستی داری به من ظلم می‌کنی روز قیامت سوره احزاب است پروردگار می‌فرماید که مردم شکایت می‌کنند وَ قٰالُوا رَبَّنٰا إِنّٰا أَطَعْنٰا سٰادَتَنٰا وَ كُبَرٰاءَنٰا ﴿الأحزاب‏، 67﴾، ما در یک محیطی بزرگ شدیم که محیط‌سازان ما، محیط را به گونه‌ای درست کردند که ما را در بند اطاعت خودشان قرار دادند و مادر این اطاعت کردن فَأَضَلُّونَا گمراهمان کردند ما را از تو جدا کردند، از قیامت جدا کردند از نبوت و امامت جدا کردند. از عبادت جدا کردند، خب این حق را اولادها دارند که قیامت به پدر و مادر و این حق را دارنددر دنیا هم بگویند اگر حقوقشان ادا نشود که شما که  می‌خواستید حقوق مارا ادا نکنید بدهی مارا ندهید، شماکه می‌خواستید پدری نکنید مادری نکنید برای چی مارا به دنیا آوردید؟ برای چی مصالح ساختمانی ما را با ازدواج دادید به خدا؟

گمراهی بچه و بی‌دینی بچه ربطی به خدا ندارد طبق آیات قرآن ربط به پدر و مادر دارد خدا گمراهی هیچ کس را نمی‌خواهد، وَ لاٰ يَرْضىٰ لِعِبٰادِهِ اَلْكُفْرَ ﴿الزمر، 7﴾، من اصلا راضی به کفر هیچ کس نیستم، پیغمبر می‌فرماید فابواه یحودانه و ینصرانه و یمجسانه، این پدر و مادر هستند که باعث می‌شوند بچه‌شان یا یهودی بشود یا مسیحی بشود یا برود آتش‌پرست بشوداینها باعث می‌شوند، هی می‌نشینند در گوش بچه می‌خوانند ایران، ایران، کوروش، خشایار شاه، تاریخ گذشته، عید بلند شوید ببرمتان پاسارگاد سر قبر کوروش، اینها باعث می‌شوند پیغمبر می‌فرماید بچه‌ها زرتشتی بشوند یا چنان تلخ عمل می‌کنند که بچه‌ها دردامن یهودی بیفتند یهودی بشوند، یا در دامن کلیساهای خانگی بیفتند مسیحی بشوند. ابواه یهودانه و ینصرانه و یمجسانه. نه خدا.

اینجور نیست که شب قدر خدا رقم بزند امسال دو هزار تا شیعه یهودی بشوند، پنج هزار تا مسلمان مسیحی بشوند، خدا از این رقم‌ها ندارد شب قدر، شب قدر پروردگار با مسئله امنیت بیان شده، إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِي لَيْلَةِ اَلْقَدْرِ  ﴿القدر، 1﴾ شب قدر من ظرف قرآن است، لَيْلَةُ اَلْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ  ﴿القدر، 3﴾، شب قدر من از سی هزار شبانه روز ولتاژ برقش بیشتر است از سی هزار شبانه روز، شب قدر من تَنَزَّلُ اَلْمَلاٰئِكَةُ وَ اَلرُّوحُ فِيهٰا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ  ﴿القدر، 4﴾ سَلاٰمٌ هِيَ حَتّٰى مَطْلَعِ اَلْفَجْرِ  ﴿القدر، 5﴾، رقم کفر نمی‌زند، رقم رقم سلام است رقم یهودیت و مسیحیت و زرتشتیت نمی‌زند، شب قدر رقم نمی‌زند که این ده هزار تا در ایران امسال همه عرقخور بشوند، همه زناکار بشوند، همه اختلاس‌چی بشوند، همه در بدنه دولت دزدی کنند مال یک ملت را، نه همچنین رقم‌هایی اصلا خدا ندارد، اصلا ندارد و نداشته و نخواهد داشت.

شما تا فردا شب مهلت دارید از آیات و روایات برای من دلیل بیاورید که پروردگار شب قدر قلمش رقم منفی برای کسی می‌زند نه شب قدر رقم رفع منفی و دفع منفی می‌زند، نه رقم منفی. دم یک مسجدی زمان حکومتش امیرالمومنین پیاده شد عاشق نماز بود علی، عاشق مسجد بود، یک کسی دم در مسجد قدم می‌زد به او فرمود نمی‌شناخت علی را  این اسب من را بپا من بروم دو رکعت نماز بخوانم و برگردم گفت باشد، حضرت برگشت دید اسب هست اما دهانه اسب نیست، مرد آفتابه‌دزد اسب رانبرد، دهانه اسب را باز کرد و در رفت هی می‌ترسید نکند صاحب اسب بیاید بیرون ببیند، برد در بازار فروخت دو درهم، از مسجد که آمد بیرون دید اسب هست دهانه نیست، بازار نزدیک بود آمد دم بازار به یک سراجی گفت که دهانه داری که به این بخورد؟ گفت آره آقاجان، گفت یک دهانه به من بده، دهانه را داد و حضرت بست و گفت چقدر می‌شود پولش؟ گفت دو درهم، پول را داد و حضرت فرمود اگر ایستاده بود من از مسجد دربیایم نمی‌خواستم مفت خودم بدانم قصد داشتم دو درهم حقوق بهش بدهم که پنج دقیقه ایستاده اسب من را پائیده عجله کرد دو درهم حلال خدا را رها کرد دو درهم نجس در حلقش ریخت خدا که رقم بد نمی‌زند، در ایران ما یک حرف غلط هم رسم است یکی مریض می‌شود یکی ورشکست می‌شود، یکی کسی می‌میرد بیشتر بهش می‌گویند خدا بد نده خدا کی بد داده تا حالا که حالا دفعه اولش باشد؟

ما درباره خدا می‌خوانیم بیده الخیر فقط خوبی در دست اوست، شر در دست او نیست، هیچ شری را به پروردگار نسبت ندهید چون دروغ قطعی است، خب اینها یعنی شیعه واقعی زن دارد، بچه دارد، پول هم دارد مغازه هم دارد ماشین هم دارد، کشاورزی هم دارد چهار تا گاو و گوسفند هم دارد ولی کنار همه اینها تا شب مرگش فقط حق همه را رعایت می‌کند و چون رعایت کردن حق در عین دوست داشتن، چون رعایت کردن حق به امر خداست می‌شود عبادت الله،  می‌شود طاعة الله. طاعت الله.

من حالا ریز نشوم در این مسئله، خیلی نروم سراغ امور ظاهری و مادی، مثلا یک همسری گرفته مزاج این همسر گرم است مزاج خودش هم گرم است، همسر از او توقع دارد که هر یک شب هر دو شب هر سه شب یک بار هر چهار شب یک بار، این شوهر حق غریزه زن را ادا بکند، خب این ادا کردن حق دستور پروردگار است نِسٰاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ ﴿البقرة، 223﴾، زنان شما کشتزار برای شما هستند از جانب من زمین پاک هستند هر وقت خودتان میلتان بود که زن مانعی نداشت شرعی، یا درخواست داشت حقش را ادا بکنید خب عمل کردن به این آیه عبادت است، نفقه دادن به زن عبادت است، زن با شوهر محبت بکند عبادت است، حق او رادر پاک نگاه داشتن دامنش عبادت است، زاییدن بچه برای زن عبادت است در روایت دارد بچه را که قابله از مادر می‌گیرد کل گناهان مادر هم پاک می‌شود، اینجوری شیعه سبکبال است، یعنی بال آماده دارد برای حرکت در فضای الهی و در فضای معنویت و سفر به سوی حضرت رب العزه، شیعه اکمل حتی دلش برای بهشت نمی‌تپد از جهنم هم نمی‌ترسد چون تعلق ندارد هیچی. به آن معنا تعلق ندارد. به این معنا که گفتم ادای حقوق چرا این تعلق مشروع است ترمز هم نیست، این تعلق یعنی ادای حقوق موتور حرکت به سوی پروردگار مهربان عالم است اینجاست که یک زن و شوهر شیعه اکمل، پیش نمی‌آید با هم دعوایشان بشود که از هم عذرخواهی کنند پیش نمی‌آید با هم تلخ بشوند که از هم عذرخواهی کنند چون هردو الهی هستند درعرصه الهیت سلم خالی است، سلام خالی است، عافیت همه جانبه است، محبت است، آقایی است، کرامت است، پیش نمی‌آید که با هم درگیر بشوند بچه‌هارا هم دوتایی یک جوری تربیت می‌کنند که با بچه‌ها هم درگیر نمی‌شوند، بچه‌ها هم با اینها درگیر نمی‌شوند، من اینجور خانواده‌ها را در تهران هم می‌شناختم هم می‌شناسم، همین چندروز پیش یکی از بهترین دوستانم که بسیار کم نمونه بود در تهران، در ادب، در وقار، در شیعه بودن، در تدین، در اخلاق، در ادب، بی‌نمونه بود، کم نمونه بود، نمی‌دانم من به فرزندان و دامادهایش گفتم ایشان در ایران به کل جایش خالی شد حالا حالاها باید کره زمین دور خورشید بچرخد یک دانه دیگر مثل ایشان ساخته شود بگذارند سر جای او، چهار تا دختر، سه تا پسر ثروتمند، نماز اول وقتش روزه‌اش، خمسش، سهمش، عبادتش و پایه‌گذار صد و بیست مدرسه و دبیرستان در مناطق غیرشیعه بود و تعداد قابل توجهی حوزه خواهران در مناطق غیرشیعه، بچه‌هایش هم به ثمر رساند به هر کدام هم در حد خودشان دنیای آبادی داد تا قبل از چندروز پیش که بمیرد مانده  مالش را وقف همین مدارس حوزه‌های خواهران کرد و سبکبال وارد عالم آخرت شد.

سه چهارنفر از مراجع و رهبری هم تسلیت دادند مرگش را، ضایعه سنگینی بود پنجاه سال من با این آدم ارتباط داشتم، پنجاه سال، من یک خطا از او ندیدم، یک گناه از او ندیدم، در سفر هم با او بودم در حذر هم بااو بودم در جلسات بااو بودم، همه جا با او بودم این یک شیعه به معنای واقعی این به همسرش که احترام می‌کرد انگاربه یک مرجع تقلید احترام می‌کند، همسر که به او احترام می‌کرد انگار به نایب امام زمان احترام می‌کند بچه‌ها احترامی که برایش قائل بودند انگار به اعلم علمای شیعه دارند احترام می‌کنند، پیش نمی‌آید از همدیگر عذرخواهی کنند، تعلقات ترمزی در برابر سفر به سوی رب ندارند، به هیچ عنوان.

یک دوست دیگر داشتم آن هم خیلی وقت نیست از دنیا رفته، آن هم از کلاس ششم مدرسه خانه‌اش می‌رفتم، کلاس ششم یعنی دوازده سالم بود چون من شش سالگی رفتم مدرسه قبول شدم، از دوازده سالگی می‌رفتم خانه‌اش تا سه چهارسال پیش که هر وقت در محل‌شان منبر داشتم از اول منبر می‌آمد پای منبر، آن هم هشت تا اولادداشت، هفت تا دختر یک پسر، رفتارش با این دختران و پسرش رفتار ائمه طاهرین با زن و بچه‌اش بود، پدری که پنج سال است مرده دیگر گریه ندارد من چند شب پیش رفته بودم دیدن یک دامادش، و دختر همان آقا آمد با من سلام و علیک کند کلی برای پدرش گریه کرد، خب پدرش بی‌نمونه بود، پدرش شیعه سبکبالی بود، پدرش این هفت تا دختر و همسر و پسرش را قدرت قرار داده بود برای حرکت به سوی حضرت رب، به زیباترین صورت از این دخترها و تک پسرش حقوق ادا کرد به زیباترین صورت. یک بار این مرد با هشتاد و چهار پنج سال سن در خانه با صدای بلند حرف نزد، چه لذتی هم بچه‌هایش می‌بردند، من دیده بودم شبش را، نماز شبش کاسب بود مغازه‌دار بود، کجا مغازه‌اش بود، کجا؟ الان آن خیابان را نمی‌شود این حرف را درباره‌اش زد، ولی قبل از انقلاب فاسدترین خیابان تهران خیابان لاله‌زار بود، شش هفت تا کاباره رقاص‌خانه، سینما، عرق ورق لات‌خانه، مغازه این آدم شصت سال در نقطه فساد بود و خدا در تهران بنده نمونه او کم داشت.

این سبکبالی شیعه، هیچ قلابی روی قلبش نیفتاده که قلب را از سفر به سوی حضرت حق بازبدارد، بداخلاقی با زن و بچه یقینا بازدارنده از سفر به سوی خداست اما محرک سفر به سوی عذاب برزخ هست، بدخلقی، ادا نکردن حقوق زن و بچه، مرد متدین نمازخوان رزمنده مجروح جنگ را دفن کرد پیغمبر سن بالایی هم نداشت خوب هم در جبهه‌ها خدمت کرد در خیبر زخمی شد تا رساندند مدینه مرد، پیغمبر با پای بدون کفش آمد تشییع  جنازه‌اش، وقتی دفنش کردند مادرش آمد گفت خوش به حالت پیغمبر تشییع کرد، پیغمبر نمازت راخواند پیغمبر خودش آمد در قبر، پیغمبر تو را در قبر خواباند، پیغمبر لحد تو را چید، به مادر گفت که آهسته در گوشش آبروی همه را حفظ می‌کرد پیغمبر فرمود مادر از کجا می‌گویی خوش به حالت، از کجا؟ این در خانه یک آدم تند و خشن و بداخلاقی بود با زن و بچه در برزخ چنان به عذاب فشار دچار شد بچه‌ات اهل جهنم نیست، اما باید کفاره آن بداخلاقی‌هارا پس بدهد تا پاک بشود، چنان دچارفشار برزخ شد که فی المثل چهل و پنج سال پیش که از سینه تو شیر خورده بود شیر تو از نوک انگشتانش زد بیرون فی المثل.

اسلام یک دین همه جانبه است، دین ادای حقوق شوهر است، دین ادای حقوق زن است، دین ادای حقوق بچه‌هاست، دین ادای حقوق مردم است، دین ادای حقوق خداست، دین ادای حقوق نعمت‌هاست، و شیعه این دینش را تا آخر عمر به همه می‌پردازد بدهکار نمی‌میرد.

چقدر این شیعیان اکمل بیدار بودند، یک دوستی داشتم عاشقش بودم، خیلی دوستش داشتم، سالی یک بار می‌آمد پای منبرم آن هم بیرون می‌ایستاد نمی‌نشست، منبر که تمام می‌شد می‌دانست من می‌خواهم بروم بهش سلام بکنم می‌ایستاد بروم سلام بکنم سالی یک نهار هم من را دعوت می‌کرد، نهار خیلی زاهدانه‌ای هم بود خیلی قیافه زیبایی داشت، چشم زاغ محاسن جوگندمی، قیافه ملکوتی، هفت هشت تا رفیق داشتم اینها رفیق‌های دوران اول من بودند یعنی من چهارپنج دوره رفیق پیدا کردم اینها رفیق‌های دوران اول طلبگی من بودند آن وقت من نمی‌دانستم حالا می‌فهمم که تمامشان از اولیای الهی بودند همه اهل نماز شب، همه اهل دعای عرفه، همه اهل کمیل، همه در گریه کردن بر ابی عبدالله حرف اول را می‌زنند یکیشان که در گریه تا دم مرگ می‌آمد. همه هم کاسب، همه هم زندگی آرام، اینها دوره‌اش کردند بهش گفتند چهل و چهارپنج سالت است زن بگیر، گفت من نیازی ندارم به تشکیل زندگی زن گرفتن هم اگر آدم به حرام نیفتد مستحب است واجب که نیست، ولی گفت شمامردم مومن متدین، رفیق‌های من اصرار می‌کنید چشم. حالا دختر سراغ دارید من بگیرم یا زن سراغ دارید؟ یک دختری را قضیه که می‌گویم برای پنجاه سال پیش است، شصت سال پیش است کرج پیدا کردند از یک خانواده بسیار متدین دختر بیست و دو سه سالش بود، آن وقت‌ها هم رسم نبودداماد برود دختر را ببیند، بهش گفتند این دختر پاکیزه خوبی است به دردت می‌خورد خرج سنگینی هم ندارد عقدی کردند، شب عروسی اولین بار بود که دختر را می‌دید بهش گفت خیلی دوستانم به من محبت دارند اصرار کردند با شماازدواج کنم، بسیار هم خوشحالم، دعایت هم می‌کنم، اما به من اجازه می‌دهی این عقد را به هم بزنیم؟ عروس گفت میل خودت است من تحمیلی نمی‌خواهم به شوهر باشم زوری نمی‌خواهم به شوهر بگویم میل خودت است.

آمدند و طلاق داد و این گروه دوستان من بهش گفتند خیلی خوب بود این دختر، گفت عالی بود دعاگویش هستم، ولی من سنم سنی نبود که بتوانم حق ارضاء غریزه جنسی او را ادا بکنم، او جوان جوان، من میانسال ازدواج می‌کردم من ظالم به او بودم نمی‌توانم قیامت جواب خدا را بدهم، ببینید شیعه چقدر ریزبین است، چقدر در زندگی ریز می‌شود، که نکند من بااین سن نتوانم جواب غریزه جنسی این زن جوان را بدهم محروم بماند قیامت خدا من رااز فیوضاتش محروم بکند.

آی غصه دارد که جای اینجور آدم‌ها خالی خالی شده، خب از این نظر شیعه سبکبال است، ترمزی بهش نیست قلابی هم ندارد آن حرکت صعودی به طرف حضرت رب را ادامه می‌دهد، و اما سبکبار است و سبک حال است این دو تاعنوان را هم خدا محبت بکند شب پنجشنبه ادامه می‌دهم فردا شب که به نظر ائمه ما نود درصد شب قدر واقعی است، به نظر ائمه ما آن دو شب خیلی حضرت زهرا به بچه‌ها کاری نداشت اما فردا شب بچه‌ها را بعدازظهر می‌خواباند حسن و حسین و زینب را بعد بیدارشان می‌کرد افطاری می‌داد در خانه هم احیا می‌گرفت مادر برای این سه چهار تا بچه. چه احیاگیری چه مستمعانی.

یک کاسه آب هم بغل دستش می‌گذاشت تا می‌دید چشم یکی از بچه‌ها دارد گرم می‌شود آرام دستش را می‌کرددر آب می‌مالید به صورت حسن یا حسین یا زینب می‌گفت عزیزانم مهمترین شب خداست چرتتان نبرد فردا شب به ناچار ردیف بحث قطع می‌شود می‌افتد به شب پنجشنبه اگر خدا عنایت کند عمری باقی باشد گر بماندیم زنده بردوزیم، جامه‌ای کز فراق چاک شده ور بمردیم عذر ما بپذیر، ای بسا آرزو که خاک شده. نمی‌دانم به حضرت حق بگویم فردا شب می‌آئیم در بزنیم یعنی این دو شبه در را باز نکرده به خودش قسم باز کرده دیگردر زدن نمی‌خواهد، فردا شب دیگر می‌روید تو خیلی راحت.چه سفره‌ای هم فردا شب انداخته چه سفره‌ای. چی بخواهیم  ازش، ها؟ یکی از علمای بزرگ تبریز از تبریز به آقا شیخ محمد بهاری عارف معروف در بهار همدان نامه نوشت نامه را از تبریز باید می‌آوردند زنجان و قزوین و آوج و همدان و بهار، نوشت من امسال مستطیع هستم آن عالم، دارم می‌روم مکه چی بخواهم اولین سفرم؟ گفت وقتی وارد مسجد الحرام شدی برو کنار کعبه، پرده را بگیر، همین را بخواه یک دانه فضولی نکن، پرحرفی نکن یک دانه به پروردگار بگو مااز تو نداریم به غیراز تو تمنا، حلوا به کسی ده که محبت نچشیده. بگو من خودت را می‌خواهم، خودش را بخواهی همه چیز را خواستی. کم بخواهی هیچی نخواستی خودش رابخواه.

خب یک شعر درباره این باحال‌ها سبکبال، سبکبار، سبک حالان بخوانم بعد دو خط شعر راجع به خودمان بخوانم عیبی ندارد که، خود امیرالمومنین می‌فرماید یاد خوبان باعث نزول رحمت می‌شود، می‌گوید عند ذکر الصالحین تنزل الرحمه وقتی دور هم می‌نشینید از خوبان بندگان صحبت می‌کنید رحمت خدا نازل می‌شود این دو خط برای آنها. دو خط هم بعد از خودمان میخوانم یک درددل قشنگی است با پروردگار از خودمان، اما برای آنها.

 

برچسب ها :