شب بیست و سوم سه شنبه *احیا سوم *( 8-4-1395)
(تهران حسینیه همدانیها)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
شب احیاء اول بر اساس آیات و روایات شنیدید یک انسان در آفریده شدنش گل وجود او و سرشت او با گناه آمیخته آفریده نمی شود. تمام انسان ها از نظر ذات هویت سالم به دنیا می آیند ولی در مسیر زندگی به عللی خانواده دایی، عمو، معلم، معاشر و جریانات منفی جامعه میل به گناه پیدا می کند اگر اراده اش هم ضعیف باشد که گناه هر روزه و هر شبه دارد و اگر علاج نشود مجرم حرفه ای می شود. این میل به گناه که تکیه ی بر شکم، شهوت و فرهنگ لذت خواهی دارد طبق قرآن و روایات بیماری است یک بیماری که اگر خود بیمار کمک بدهد قابل علاج است. در این زمینه کتاب با ارزش معنوی و عرفانی مجموعه ی ورام یک روایت بسیار مهمی را نقل می کند که این روایت منبر پیغمبر است یک منبر دو خطه نشستند بیان کردند دو خط تمام شده حرفشان. عباد الله بندگان خدا انتم کل المرضا، وضع شما در انحرافاتتان و گناهانتان و ماندنتان در چهارچوب گناه مثل بیماران می ماند نترسید وحشت نکنید که دیگر گنهکارید و راهی برای علاج ندارید اینطور نیست این بیماری شما یک طبیب مهربان دارد طبیب حاذق، حکیم، دردشناس، دواشناس و رب العالمین کالطبیب، آنی که مالک شماست خالق شماست مربی شماست مدبر شماست رحیم به شماست طبیب شماست شما طبیبی از او عالم تر، حاذق تر، کریم تر، رحیم تر، متخصص تر پیدا نمی کنید حالا این شما هستید که با این طبیب برای درمان بیماریتان باید همکاری کنید فصلاح المریض فیما یعمله الطبیب و یدبره، مصلحت بیمار در دست تدبیر اوست نسخه هم برایتان نوشته ویزیت هم نمی خواهد یک داروخانه دوای کامل جامع درمان کننده برایتان قرار داده که نسخه اش است به نام قرآن. وَ نُنَزِّلُ مِنَ اَلْقُرْآنِ مٰا هُوَ شِفٰاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ ﴿الإسراء، 82﴾هم دردتان را درمان می کند هم شما را بعد از درمان شدن مورد رحمت من قرار می دهد. درمان که شدید در آغوش لطف و رحمت من قرار می گیرید لا فیما یشتهیه المریض و یغتره، شما اگر خودتان را به دست اشتهایتان بسپارید و نقشه از خودتان به خودتان بدهید این اشتهای شما و نقشه ی شما دائم زمینه ی گناه بهتان می دهد این اشتها هم سیر شدنی نیست اگر سیر شدنی بود یک گنهکار بیست سال که همه نوع گناهی می کرد ربا می خورد زنا می کرد روابط نامشروع برقرار می کرد بیست سال با زیباترین قیافه بی حجاب خودش را نمایش می داد به مردان نامحرم اگر این اشتها سیر می شد خب بیست سال بسش بود سیر میشد پس می زد و می گفت من دیگر میل به گناه ندارم خسته شدم کسل شدم بس است این اشتها وقتی رها می شود نمونه ای از دوزخ می شود وقتی رها شود. پروردگار در قرآن مجید می فرماید روز قیامت تمام مرد و زنانی که به جهنم ریخته می شوند که البته با دست خودشان هم جهنمی شدند خدا کسی را جهنمی نمی کند او طبیب مهربان است مالک مهربان است با توجه به اینکه قرآن می گوید وَ لَقَدْ ذَرَأْنٰا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ اَلْجِنِّ وَ اَلْإِنْسِ ﴿الأعراف، 179﴾ اما درباره ی بهشت نمی گوید و لقد ذرأنا للجنة کثیرا من الجن و الإنس معلوم می شود مشتری بهشت کم است و گنهکاران اکثرشان نمی خواهند بروند پیش این طبیب، وقتی همه ریخته شدند در دوزخ این کثیرا یعنی بسیاری که این بسیاری را خدا درباره ی بهشت ندارد هیچ کس دیگر نماند پروردگار خودش طبق آیه ی قرآن رو می کند به جهنم هَلِ اِمْتَلَأْتِ؟ شکمت سیر شد؟ من میلیاردها میلیارد مرد و زن را ریختم در تو سیر شدی؟ قالت فریاد جهنم بلند می شود وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِيدٍ ﴿ق، 30﴾چی رو سیر شدم باز هم اگر داری بریز من هنوز گرسنه ام است اشتها را اگر رها کند گنهکار سیر نمی شود سی سال گناه، چهل سال گناه، شصت سال گناه به تناسب سنش هر موقعیتی سراغ یک گناه لذت بخشی می رود رها نمی کند اگر هم دیگر توان گناه نداشته باشد می نشیند گناه تماشا می کند چون سیر نمی شود.
اما هیچ گنهکاری را اجازه نداده از درمان خودش ناامید شود امیرالمومنین می فرماید از گنهکار ناامید نباشید ننشینید بگویید دیگر به درد نمی خورد مرتب باهاش با محبت حرف بزنید عاطفه خرجش کنید متاب ای پارسا روی از گنهکار/ به بخشایندگی در وی نظر کن/ اگر من ناجوانمردم به کردار/ تو بر من چون جوانمردان گذر کن نزن در سرم بد و بیراه بهم نگو مریضم علاجم کن چرا می زنی در سرم؟ چرا؟
یک کسی محکوم به اعدام شد وجود مبارک مسیح و یحیی با مردم آمدند برای اعدامش. مسیح رو کرد به مردم گفت هر کس حد خدا به گردنش است چون گفته بود صورت هایتان را بپوشانید که آبروی مردم حفظ شود این آبروداری را امام هشتم می گوید از خدا یاد بگیرید به خودتان نگاه کنید چند سال است گناه کردید پیش چه کسی پرونده تان را باز کرده؟ پدرتان؟ مادرتان؟ زن و بچه تان؟ چه کسی خبر دارد که تو در این عمرت چه کردی؟ فقط خودش می داند چه اسم زیبایی هم روی خودش گذاشته ستار العیوب در دعا می گوید یامن لایحتک ستر و سریره، من آمدم در خانه ات ای کسی که ابدا نسبت به بنده ات پرده دری نمی کنی معرفیش نمی کنی خلوتش را آشکار نمی کنی به هیچ کس هم چنین چشمی نداده که باطن ما را ببینند به هیچ کس این را خیالتان را راحت کنم نگویی دارم می روم پیش فلانی که از اولیاء خداست چه کار کنم اگر باطن من را ببیند چه کسی باطنت را اجازه دارد ببیند؟ تمام چشم ها را خدا در مقابل باطن بندگانش کور کرده همه را. من یک مقدار برادران خواهران در معرفی خدا کم طاقت شدم.
شب معراج وقتی می خواست برگردد خطاب رسید احمد یک حرفی می خواهی به من بزنی انگار تامل داری بگو حرفت را، گفت پروردگارا این بندگان مومنت بالاخره لغزش دارند گناه دارند خطا دارند من می توانم از تو تقاضا کنم قیامت پرونده شان را که می خواهی برسی بندگان مومنت نه آنهایی که پررو هستند نه آنهایی که اهل جسارت اند نه آنهایی که می گویند دین قدیمی شده نه آنهایی که می گویند ما این قرآن را قبول نداریم نه آنهایی که تا حالا یک بار پیشانی روی خاک در خانه اش نگذاشتند آنها را نمی گوید شماها را می گوید به آنها کاری ندارد آنها غریبه اند شما آشنایید.گفت مولای من قیامت که می خواهی پرونده ی این بندگانت را رسیدگی کنی در برابر انبیاء و امت های دیگر باز نکن پرونده شان را گفت باز نمی کنم قول بهت می دهم آخر پیغمبر و خدا خیلی با هم رفیق بودند. خدایا در دادگاه قیامتت در رسیدگی به این پرونده ها خودت باشی و خودم من هم که آدم سر نگهداری هستم خطاب رسید احمد با خیال راحت برگرد من پرونده ی یکیشان را نشان تو هم نمی دهم.
گفت هر کس حد به گردنش است حد نزند برگردد همه رفتند فقط عیسی ماند و یحیی یحیی آمد جلو گفت داری اعدام می شوی می شود من را نصیحت کنی؟ چقدر انبیاء متواضع بودند چقدر خاکسار بودند به گنهکار محکوم به رجم می گوید من را نصحیت کن گفت بله می شود نصیحتت کنم من سه تا نصیحت دارم یحیی یکی اینکه با هیچ زن نامحرمی در خلوت قرار نگیر این یک نصیحت من دارم اعدام می شوم به خاطر همان خلوت با بقیه اش قابل توجه اتاق هایی که کارخانه دارها تجار دولتی ها دارند و ماشین نویس زن جوان زیبا دارند و در یک اتاق اند گفت یحیی با نامحرم خلوت نکن دو هیچ وقت در مقابل جریانات خانه و بیرون از کوره در نرو غضب نکن سوم هیچ گنهکاری را سرزنش نکن در سرش نزن. برو بدبخت برو بیچاره برو دیگر خدا قبولت نمی کند این حرف ها را نزن گنهکار بیمار است چقدر خوب بود دنیا می توانست امشب ما را ببیند ببیند ما بیماران در چه مطبی آمدیم و دکتر ما را لمس می کرد لمس می کرد لمس می کرد که ما امشب در جوشن کبیر نهصد و نود و شش بار او را به رحمت صدا زدیم چهارتا اسم در این هزارتا غضب بود چهارتا، آن چهارتا هم تقصیر من بیمار است والا من اگر بیمار نبودم آن چهارتا هم نبود نبود. لجعلت النار کلها بردا لسلاما، اگر نبود آن چهارتا، این یک دکتر.
یک طبیب ما خود پیغمبر اسلام است در نهج البلاغه می گوید طبیب دوار به طبه، پیغمبر دکتر دوره گرد بود مطب نداشت آفتاب که می زد از خانه می آمد بیرون دربه در دنبال مریض می گشت دربه در. شیخ طوسی نقل می کند شیخ طوسی اعظم علمای ماست ما در این هزار و صد سال حرف روی حرفش نداریم با چهار پنج نفر فرمود من تا بیرون می خواهم بروم و برگردم خیلی هم هوا گرم بود آمدند بیرون مدینه حرم هوا زیاد بود فرمود چیزی می بینید؟ گفتند نه چیزی نمی بینیم. فرمود من می بینم یک عرب بیابان نشین شترسوار دارد می آید به این طرف شش شبانه روز است نه آب گیرش آمده نه غذا رسید پیغمبر هم جلوی شترش ایستاد چقدر مهربان بود. برادر عرب کجا می روی بابا؟ گفت مدینه چه کار داری مدینه؟ گفت آوازه ی کسی را شنیدم که پیغمبر است و حرف هایی دارد مشتاقم بروم ببینمش. فرمود من همانی هستم که دنبالش می گردی تو داشتی می آمدی من هم آمدم فقط شما تنها به طرف ما نمی آیید شما یک قدم طرف ما می آیید ما ده قدم طرف شما می آییم ما ده قدم می آییم گفت خودتی؟ بله خودمم چطور پادشاه دنیا و آخرت یک پیراهن کهنه تنش است؟ چقدر سبک بال چقدر سبک بار چقدر سبک حال تویی؟ بله برادرم منم حالا می خواهی من را ببینی چه کارم داری؟ گفت می خواهم ببینم حرفت چیست؟ فرمود یک کلمه است حرف و آن این است که بتی که می پرستی نه می بیند نه می شنود نه زبان دارد نه جان دارد نه قدرت دارد هیچ مشکلی را حل نمی کند حرفم این است از این بت ببر بیا به طرف کسی که این عالم را آفریده و همه ی کارها دست اوست و هر خیری هم دست اوست گفت خب من را باهاش آشتی بده. فرمود بگو اشهد ان لا اله الا الله وقتی که گفت یک مرتبه از شتر کج شد پیغمبر فرمود بگیریدش ریختند گرفتنش فرمود آرام بگذارینش زمین فرمود حالا بروید آب بیاورید این از دنیا رفت. دنبال بیمار می گشت علاجش کند، غسلش دادند پیغمبر عبایش را داد کفنش کردند خودش رفت داخل قبر گذاشتش در قبر صورتش را بوسید فرمود چقدر راحت رفتی بهشت چقدر راحت یعنی بیمار را به این خوبی علاج می کند.
ولی من باید با طبیب همکاری کنم همکاری، همکاری. خود این همکاری است دیگر الان آمدن ما همکاری است گریه ی ما همکاری است اینکه خودمان را در دست رحمت تو رها کردیم همکاری است ما تا اینجایش را توانستیم همکاری کنیم بقیه اش کار تو است.
یک روز وجود مبارک کلیم الله حضرت موسی گفت خدایا دلم می خواهد بدترین بنده ات را ببینم حالا دیگر تقاضا کرده دیگر خدا هم نمی خواهد حتی بدترین را نشان کسی بدهد می داند موسی سر نگه دار است فرمود اول صبح برو دم دروازه ی شهر اولین کسی که آمد بیرون بدترین بنده ی من است. آمد ایستاد دید یک پدر و پسری از دروازه آمدند بیرون رفتند طرف بیابان قیافه ی این پدر را نگاه کرد خیلی تعجب کرد این چطوری بدترین آدم است خب هست دیگر نرفت جلو برگشت شب شد غروب شد گفت خدایا دلم می خواهد تا روز تمام نشده بهترین بنده ات را ببینم خطاب رسید بلند شو برو دم دروازه آخرین کسی که وارد دروازه می شود بیاید داخل شهر آن بهترین بنده ی من است موسی آمد دید همان است همان پدر و پسر، چطور؟ مگر می شود یک کسی هم بدترین بنده ی خدا باشد هم بهترین بنده ی خدا چه کسی است؟ آمد خانه گفت خدایا تعریف کن ببینم داستان چیست؟ خطاب رسید موسی صبح وقتی که با پسرش از دروازه آمد بیرون کوه ها را که دید به پدرش گفت که بابایی بزرگ تر از این کوه ها در عالم هم هست؟ گفت بله عزیز دلم آسمان ها. گفت پدر بزرگ تر از این آسمان ها هم هست؟ گفت بله عزیز دلم بله گناهان پدر است پسرم من خیلی بدم گفت بابا بزرگ تر از گناهان تو هم در عالم هست؟ گفت بله بابا عفو خدا رحمت خدا. موسی با این اقراری که کرد تمام گناهانش را گذشتم الان پاک پاک است الان بهترین بنده ی من است حالا خدایا آن پدر یک دفعه این حرف ها را زد ما که چند سال است شب های احیا هی آمدیم گفتیم بدیم.
آمد به پیغمبر بی معطلی گفت من یک چنین گناهی را مرتکب شدم خیلی پیغمبر رنجیده شد ناراحت شد فرمودند برو بیرون برو از چشم من دور شو عذاب بیاید ما را هم مهلت نمی دهد برو از اینجا بیرون. چشم با دل شکسته رفت گفت خدایا من که آمدم راهم نداد حالا کجا باید بروم؟ حالا پیش چه کسی باید بروم؟ در جا جبرئیل نازل شد گفت آقا خدا سلام می رساند به من گفته دوتا سوال از تو بکنم یک این آقایی که بیرونش کردین را تو خلق کردی؟ تو آفریدی؟ نه، تا امروز روزی اش را تو دادی؟ نه، پس چرا بیرونش کردی؟ آن که مخلوق تو نبوده روزی خور تو هم که نبوده بلند شو برو دنبالش برش گردان بگو بخشیدمت.
این یک نوع گریه، یکی از پرقیمتی ترین گریه هاست گریه در پیشگاه پروردگار چقدر این گریه ارزش دارد در سوره ی مائده درباره ی گریه های شما می گوید به پیغمبر می گوید نگاهشان کن أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ اَلدَّمْعِ ﴿المائدة، 83﴾ چشمشان لبریز از اشک است.
اما یک گریه ی دیگر که با این گریه ی اول وقتی قاطی می شود زمین و آسمان را بهم می دوزد خب یکی باید برایتان برای این گریه ی دوم بخواند که گریه کنید چه کسی بخواند برایتان؟ زینب کبری آن برایتان بخواند حسین جان. این روضه ی زینب کبری ست کنار بدن در قتله گاه وا محمدا وا در عربی یعنی به دادم برس وا محمدا صلی علیک ملیک السماء هذا حسین مرمل بدماء وای حسین جان
من را نگاه کنید مقطع الاعضاء قناتک الصبایا من و دخترهایش را دارند به اسیری می برند الی الله مشرکا خدایا به تو شکایت می کنم هذا حسین بالعری یا رسول الله این همانی است که روی سینه ات می خواباندی حالا بیا ببین در بیابان انداختنش باد بر بدنش می وزد یا حثنی ای مردم عالم به داد زینب برسید یا کربتا مردم غصه دارد من را می کشد مردم یا رسول الله این یک دانه اش است حسین بقیه ی ذریه ات مقتلة بلند شو بیا ببین دانه دانه را سر بریدند وای وای نمی دانم بقیه روضه اش را بخوانم یا همین جا قطع کنم دارم می میرم یا رسول الله هذا حسین هذا حسین چطوری می خواهی ما را امشب قبول نکنی الان پیغمبر دارد به ما دعا می کند زهرا با گریه ی ما دارد گریه می کند ابی عبدالله دارد ما را می بیند همین یک کلمه را بگویم بقیه اش باشد یا رسول الله هذا حسین مجذور راس من القفا