پس از تحقق حكومت اسلامى به دست پرقدرت پيامبر اسلام(ص) در مدينه، حضرت با قبيله يهود بنى نضير كه در نزديك مدينه مي زيستند پيمان و قرارداد صلحى مبنى بر اين كه زيانى به حكومت اسلامى نرسانند، و با دشمنان بر ضد مؤمنان هم دست نشوند منعقد نمود.
هنگامى كه مسلمانان به رهبرى پيامبر(ص) در سال دوم هجرت در جنگ بدر پيروز شدند، يهود بنى نضير گفتند: اين پيامبر(ص) همان پيامبر حقى است كه در تورات آمدنش را خبر داده است كه او پيروز مي شود و بر دشمنان غلبه مي كند.
ولى هنگامى كه در سال سوم هجرت جنگ احد پيش آمد و بر اثر سستى و اهمال جمعى از مسلمانان كار جنگ به شكست ظاهرى انجاميد، يهود از حرف سابق خود برگشتند و درباره حقانيت پيامبر(ص) ترديد كردند، و نه تنها عهد و پيمان صلح خود را با پيامبر شكستند بلكه كعب بن اشرف رئيس آنان همراه چهل نفر سواره به مكه شتافتند، ابوسفيان نيز با چهل نفر كنار كعبه آمدند و با يهود هم پيمان شدند كه همدل و هم جهد بر ضد اسلام و مسلمانان كار شكنى كنند.
كعب و همراهانش به مدينه بازگشتند، امين وحى رسول خدا را از جريان آگاه كرد، پيامبر(ص) به محمد بن مسلمه كه برادر رضاعى كعب بود فرمان داد آن جرثومه پليد و خائن را به قتل برساند.
محمد بن مسلمه همراه گروهى از قومش مخفيانه و پنهان به نزديك قصر كعب آمدند، قوم محمد بن مسلمه كنار قصر نشستند، محمد بن مسلمه نزديك آمد و با تاكتيك خاصى وارد كار شد، نخست كعب را صدا زد، كعب بيدار شد و گفت كيستى؟ محمد بن مسلمه جواب داد برادرت هستم، آمده ام مبلغى پول از تو قرض بگيرم زير از ما زكات خواسته شده و ما بي پول هستيم.
كعب گفت: به تو وام نمي دهم مگر با گرو، محمد بن مسلمه گفت: همراهم گرو هست، بيا پائين و آن را بگير، سرانجام كعب پائين آمد، محمد بن مسلمه با او گلاويز شد و وى را كشت، زيرا او به اخطارهاى پيامبر(ص) گوش نداده بود و مهدورالدم بود.
همسر كعب فرياد برداشت، يهود بنى نضير سر رسيدند و ديدند بزرگ و كارگردانشان به قتل رسيده است. گروه ضربت به مدينه بازگشتند و خبر اعدام انقلابى كعب را به پيامبر(ص) رسانيدند، آن بزرگوار و مؤمنان بخاطر نابودن شدن آن مايه فساد شاد شدند.
پس از آن پيامبر(ص) دستور داد سپاه مجهزى براى سركوب بنى نضير اين ستون پنجم دشمن و پيمان شكنان خائن بروند، شخص پيامبر(ص) همراه سپاه به قلعه بنى نضير رفت، و نهايتاً يهود عنود بنى نضير تسليم شدند مشروط به اين كه از آن ديار بروند، كه اكثر به نواحى شام و عده اى به عراق و گروهى به محل ديگر دربدر شدند.
اين داستان نشان دهنده نمونه اى از آمادگى مسلمانان تربيت شده پيامبر(ص) است كه با كمال هوشيارى، دشمن لجوج و عنود را كه با آخرين سيستم وسائل دفاعى آن روز از نظر قلعه ها و امور مالى و اسلحه مجهز بودند از سرزمينشان بيرون راندند، و آن چنان رغب و وحشت دل دشمن را فرا گرفت كه با شتاب و زبونانه گريختند چنان كه آيه سوم و چهارم سوره حشر گواه اين مطلب است.
در هر صورت بر مسلمانان واجب است در هر دوره و زمانى گرچه نشانه اى از جنگ از طرف دشمن ديده نشود به آمادگى تسليحاتى، علمى و فرهنگى، جسمى، روحى، استراتژيكى، اطلاعاتى و ضداطلاعاتى، اقتصادى، تبليغاتى مجهز باشند، تا دشمنان شرقى و غربى، و به ويژه دشمن صهيونيست هوس پياده كردن نيت هاى شومش را از سر بيرون كند، و طمعش را از سرزمين هاى اسلامى و ثروت مسلمانان و ضربه زدن به ارزش هاى اسلامى قطع كند، اين نوع آمادگي ها يقيناً زمينه پيروزى امت اسلام و شكست دشمنان را به دنبال دارد و با خواست خدا با بيدارى مسلمين چنين روزى نزديك است.
اميرمؤمنان همه مؤمنان و مسلمانان را به آمادگى در برابر دشمن دعوت مي كند آنجا كه مي فرمايد: «فخذوا للحرب اهبَتها، واعدوا لها عدتها، فقد شب لظاها، وعلاسناها واستشعروا الصبر فانه ادعى الى النصر:» «1»
اكنون براى جنگ با دشمن آماده شويد، و ساز و برگ مهيا نمائيد، شعله هاى جنگ زبانه مي كشد، روشنائى آن سركشيده، پايدارى و استقامت را شعار خود كنيد كه بهترين وسيله پيروزى است.
مفصل اين مسائل يعنى انواع آمادگي ها را براى روبه رو شدن با دشمن و شكست داد او، و زمينه سازى براى اعلاى كلمه حق، و تحقق دادن كرامت و شرافت امت در همه زمينه ها در كتاب آمادگى رزمى كه در روزگار جنگ صداميان با مؤمنان تنظيم شده ملاحظه كنيد.
مسئوليت و جهاد
به طور يقين اهل ايمان مسئول آزادسازى انسانها از چنگ دشمنان فرعون مسلك هستند، دشمنانى كه براى هوس بازيهاى خود، و به غارت بردن ثروت مردم، و خاموش كردن چراغ ارزشها مي كوشند جوامع را در نادانى و جهالت نگه دارند، و امنيت آنان را از بين برده فتنه و آشوب را ميان آنان حاكم نمايند، و به تجاوز و سركشى ادامه دهند، و بدتر از همه اينها انسانها را به بردگى ببرند.
اين مسئوليت عظيم و الهى فقط به يك ملت يا يك جامعه منحصر نمي شود، مسلمانان در برابر همه انسانها در هر كجا كه هستند مسئوليت دارند، وظيفه آنهاست كه در برابر غدّه هاى فساد و تباهى كوتاه نيايند و به آنان كه به انسان و انسانيت يورش آورده اند يورش برند، نادانى را براندازند، آرامش را جايگزين آشوب نمايند، عدالت را به جاى طغيان و سركشى قرار دهند، و جوامع را از بردگى و بندگى فرمان روايان برهانند، اين مسئوليت اهل ايمان است و براى انجام اين مسئوليت تدارك نيرو لازم است.
اميرمؤمنان كه همه عمر در ميدان مبارزه و جنگ با دشمنان انسان و انسانيت و دشمنان خدا و خلق بوده مي فرمايد: «ايها الناس استعدوا للمسير الى عدو، فى جهاده القربة الى الله، و درك الوسيله عنده، حيارى فى الحق، جغاة عن الكتاب نكبّ عن الدين، يعملون فى الطغيان، و يعكفون فى غمرة الضلال فاعدوا لهم:» «2»
اى مردم براى مقابله با دشمن آماده شويد، چه جهاد با آنان راهى است براى نزديكى به پروردگار، و منزلت يافتن نزد او، زيرا دشمنان شما در شناخت حق سرگردانند، از كتاب خدا كه مايه زندگى سالم و صحيح است بيخبرند، دين و به همراه آن وظائف فردى و اجتماعى را زير پا گذارده اند، سركشى پيشه كرده و در چاه تاريك گمراهى به دام افتاده اند، براى جهاد با آنان هر آنچه در توان داريد نيرو و جنگ افزار فراهم آوريد و به خدا توكل كنيد كه او بهترين پناه و برترين ياور ماست.
آمادگى رزمى و تلاش و كوشش مستمر، و از پاى ننشستن در برابر مشكلات، انسان را بر همه دشمنانش در همه جبهه ها به پيروزى مي رساند.
برخى از مردم انتظار دارند كه با تلاش هاى اندك و فداكاري هاى ناچيز به اهداف خود برسند، هرگاه از اين راه به اهداف خود دست نيابند به نااميدى و دلسردى دچار مي شوند.
در زندگى، تمام شكست خوردگان از اين قماشاند. كسى نيست كه در عالم خيالبافى براى خود آرزوهاى دور و دراز نپرورد، و بسيارى از افراد براى تحقق آرزوهاى خود مي كوشند اما چون با دشواريها برخورد مي كنند، يا مدت طولانيتر از حد توقعشان انتظار مي كشند، از تلاش دست برمي دارند و نااميد مي شوند، اين از جنبه فردى است، اما از نظر جنبشهاى تاريخى- بايد دانست هر جنبشى كه موفق به ايجاد تحولى گرديده است، با شكستهاى پياپى روبه رو شده و در راه وصول به هدف كشته و زخمى داده است و بسيارى از هوادارانش به زندان افتادهاند اما سرانجام تحول دلخواه خود را تحقق بخشيده اند.
جنبش دگرگونى ساز اسلامى نيز چنين فرايندى داشت است.
اميرمؤمنان (ع) از رنج هائى كه او و مسلمانان براى به انجام رسانيدن تحول اسلامى، و رهائى انسان از چنگال زورگويان متحمل شدهاند چنين ياد ميكند:
«ولقد كنا مع رسول الله (ص) نقتل آباءنا و ابناءنا و اخواننا و اعمامنا، ما يزيدنا ذلك الا ايمانا وتسليما ومضيا على اللقم، وصبراً على مضض الالم، وجدا فى جهاد العدو ولقد كان الرجل منا والآخر من عدونا يتصاولان تصاول الفحلين يتخالسان انفسهما اليهما يسقى صاحبه كأس المنون فمرة لنا من عدونا و مرة لعدونا منا ...» «3»
ما با رسول خدا بوديم و پدران و فرزندان و برادران و عموهاى خود را مي كشتيم، اين كار ايمان ما را راسختر و به پذيرفتن مشيت پروردگار راغب تر مي ساخت، بر پايدارى ما در راه حق مي افزود، ما را در تحمل دردهاى جانگزا شكيباتر و در جهاد كوشاتر مي نمود.
گاه يكى از مردان ما با مردمى از سپاه دشمن چون دو گاو نر درهم مي آويختند و قصد جان يكديگر داشتند، تا كدام شرنگ مرگ را در كام حريف بريزد، گاهى ما بر دشمن پيروز بوديم و گاهى دشمن بر ما.
خداوند چون راستى و وفادارى ما را ديد، بر دشمن ما خوارى و هزيمت نازل كرد، و بر ما نصرت و يارى فرود فرستاد تا توانستيم مردانه مرگ را تاب آوريم، تا اسلام به سان شترى كه پس از گشت و گذرهاى دردناك بر زمين آرام گيرد، در دلها و يادها جاى گير شد.
به خدا سوگند اگر ما نيز چون شما «ناپيگير و سست عنصر» بوديم ستون دين استوار نمي شد، و هيچ شاخه سبزى از درخت ايمان نمي روئيد.
به خدا سوگند كه «چنانچه از اين هرزه گرى دست برنداريد» دور نباشد كه خون بنوشيد و جامه پشيمانى بپوشيد.
اين فرجام طبيعى است: كسانى كه در راه شرافت و پيروزى از دادن قربانى خوددارى ورزند، قرباني هاى بر مراتب بيشترى در راه ذلت و خوارى خواهند داد.
كسى كه از برداشتن سلاح تن مي زند، بايد خود را براى زندگى در سايه ترس از سلاح آماده كند. «4»
اكنون كه من اين سطور را مي نويسم سال 1387 شمسى هجرى و سال 1429 قمرى هجرى را طى مي كنم، در اين زمان جميعيت مسلمانان بيش از يك ميليارد، و ثروتشان از بيشتر ملتها فراوان تر، و معادنشان گسترده تر و آئين شان از همه آئينها برتر و بهتر است، ولى به خاطر دور بودنشان از عقايد حقه، و آلوده بودنشان به اختلافات، و مهجور ماندن قرآن در ميان آنان، در برابر دشمنانشان به ويژه صهيونيست خوار و زبون، و كشورهايشان و ثروتشان اسير و در غارت استعمارگران است، و از ايران اسلامى كه با انقلاب با ارزشش در برابر همه ابر قدرتها ايستاده و مقاومت مي كند و به پيروزيهاى درخشان نظامى و سياسى رسيده حاضر به الگو گرفتن و به متابعت و پيروى نيستند!!
ملت هائى كه با تجاوزگران مي جنگند و آنان را درهم مي كوبند، جنبش هائى كه در راه باز گرفتن حقوق از دست رفته خود قربانى مي دهند و هدف مقدس خود را تحقق م يبخشند، مردانى كه در كارزارها جانبازى مي كنند و پيروز م يشوند ...
آيا آنان با مسلمانان دلسرد و نااميد، و وحشت زده از ديو استعمار تفاوتى دارند؟ آيا آنان انسانهاى برتر و افضل اند؟ يا با مسلمانان همانندند و فقط تفاوتشان با مسلمانان در اين است كه براى پيروز شدن عزمى استوار دارند و آماده اند كه در راه پيروزى و هدف فداكارى كنند.
بديهى است كه ميان آدميان تفاوتى نيست، همگى بشر هستند، تفاوت تنها در اراده، عزم و آمادگى براى تحمل سختي هاست.
آنان كه در زندگى پيروز مي شوند متحد هستند و گفتارشان با كردار همراه است، در حاليكه مسلمانان امروز كه بيش از يك ميليارد نفراند جان و فكرشان پراكنده است، هر چند بدن هايشان متحد و يگانه به نظر مي رسد، چنان كه امام على(ع) فرموده است:
«ايها الناس المجتمعة ابدانهم، المختلفة اهواؤهم، كلامكم يوهى الصم الصلاب، وفعلكم يطمع فيكم الاعداء تقولون فى المجالس كيت و كيت فاذا جاء القتال قلتم حيدى حياد ...» «5»
اى مردم شما همان كسانى هستيد كه بدنهايشان باهم است و دلهايشان پراكنده «هيچ انديشه و آرمان يگانهاى شما را به هم پيوند نمي دهد» گزافه گوئى شما خاره سنگ را در هم مي شكند ولى كردارتان دشمنان را به هوس مي اندازد، در جلسات و انجمن هاى خود لاف زنان مي گوئيد: چنين و چنان خواهيم كرده «انتقام مي گيريم، مي جنگيم، پيروز مي شويم» و به هنگام كارزار مي پرسيد گريزگاه كجاست؟
كسى كه از شما دعوت نموده، پاسخى در خور دريافت نمي كند، و آن كه غمخوار شماست روى آرامش نمي بيند.
پيوسته بهانه جوئى مي كنيد و با دستاويزهاى فريبنده از نبرد مي گريزيد، و مانند بدهكارى كه بدون سبب وام خويش را ادا نكند مهلت بيجا مي خواهيد.
فرومايه ذليل نميتواند در برابر بيداد قد راست كند، و حق جز با كوشش به دست نميآيد «كوششها همانا فعاليت پى گير است نه گفتار ميان تهى» وقتى پاسدار خانه خود نباشيد پس از كدام خانه دفاع خواهيد كرد، و پس از من با كدام پيشوا هم نبرد خواهيد شد.
به خدا سوگند فريب خورده كسى است كه شما فريفته ايد و خدا گواه است كه هر كه با دستيارى شما در پى مقصود باشد، تيرى بيهدف رها كرده است ....
خواهان برترى هستيد بيآن كه شايستگى آن را داشته باشيد.
بنابر آيات قرآن و روايات به ويژه راهنمائيهاى اميرمؤمنان كه عمرى را با ستم پيشگان در نبرد بود، بر همه مسلمانان آماده بودن و آمادگى رزمى واجب است تا كيان اسلام و مسلمانان از دستبرد دشمنان در امان بماند كه راهى براى محفوظ ماندن كيان اسلام و مسلمانان جز اين نيست.
بايد با كسانى كه رفتارى مخالف آئين الهى در پيش دارند، و با انسان و انسانيت سرستيز برداشتهاند آماده مبارزه بود و جانانه مبارزه كرد.
مبارزه و جهاد بر كسى كه حق را شناخته و مسئوليت حفظ حقوق انسانها را حس ميكند و بر خود فرض ميداند واجب است و اين فريضه و حقى عينى است كه همه روزه و در هر مكان بايد مسلمان با دشمنان حق بستيزد.
انسان وظيفه دارد كه از روى حق عمل كند و در عين حال به دفاع از حق نيز برخيزد، مسلمان كافى نيست كه ستمگر نباشد بلكه واجب از ستمديدگان نيز دفاع كند.
اميرمؤمنان در نامهاى به كارگزار خود در قلمرو همدان و اصفهان چنين مينويسد:
«... واما بعد ... فان جهاد من صدف عن الحق رغبة عنه وهبّ فى نعاس العمى والضلال اختياراً فريضة على العارفين وانا قد هممنا بالمسير الى هؤلاء القوم الذين عملوا فى عبادة الله بغير ما انزل الله:» «6»
جهاد و نبرد با كسى كه از راه حق دورى گرفته، و به اختيار خود به سراشيب نابينائى و گمراهى فرو افتاده بر رهروان راه حق و آشنايان و عارفان به حقيقت واجب است.
ما كمر همت بسته ايم تا با مردمى كه آئين الهى را ناديده گرفتهاند، اموالى را كه همگان در آن شريكاند غصب نموده اند، حدود شرعى را كنار گذاشته اند، حق را پايمال كرده اند، در زمين فساد پراكندهاند، و با قاسطين پيوند دوستى بستهاند نبرد كنيم.
كور دلى آنان تا آنجا رسيده كه هرگاه خداوند بهترين فردشان را به ولايت بر آنان بگمارد كينه وى را به دل ميگيرند و چون ستم كارى را بر آنان فرمان روائى محقق شود به او مهر ميورزند. مرام اين دشمنان نابكار بيدادگرى و رسمشان تفرقه افكنى است، همواره در برابر حق به ضديت برخاسته و در گناهكارى ستمكارى باهم همدستى دارند!
در نبرد با دشمنان ممكن است نعمت باعظمت شهادت نصيب انسان شود، كه قطعاً اين نعمت را كسى قدرت ندارد آنگونه كه حق آن است سپاس گزارى كند.
البته هر كه به خدا ايمان دارد و هدفهاى زندگى و حيات را آشكار ميبيند، بدون شك مرگ در راه پروردگار را به جان ميخرد، و اين مرگ را جز حيات ابد همراه با نعمتهاى جاودانى نميبيند و با همه وجود در ميدان نبرد فرياد ميزند:
مرگ اگر مرد است گو نزد من آ
تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ
من ز او عمرى ستانم جاودان
او زن دلقى ستاند رنگ رنگ
آن كه ايمان به خدا را فقط در حد گردش زبان درك نموده لاجرم از شهادت ميترسد، و مانند كرمى كه در لجن غوطه ور است به زندگى گذران ميچسبد. اميرمؤمنان (ع) از گفتگوئى كه با پيامبر داشته چنين خبر ميدهد:
«فقلت: يا رسول الله اوليس قد قلت لى يوم احد حيث استشهد من استشهد من المسلمين و خيرت عنى الشهاده فشق ذلك على فقلت لى ابشر فان الشهادة من ورائك فقال لى ان ذلك لكذلك فكيف صبرك اذاً فقلت يا رسول الله ليس هذا من مواطن الصبر ولكن من مواطن البشرى والشكر:»
آنگاه گفتم: اى فرستاده خدا در روز جنگ احد هنگامى كه برخى از مسلمانان به شهادت رسيدند آيا به من نگفتى كه شهادت از من دورى گرفته است؟ چون آن سخن بر من گران آمد فرمودى: شادباش شهادت در قفاى توست.
فرمود: هم چنان است كه ميگوئى، اينك شهادت را چگونه انتظار ميكشى؟
گفتم: اى پيامبر خدا اين مورد از موارد صبر و بردبارى نيست بلكه از قبيل مژده گوئى و شكرگزارى است.
آرى در برابر بلا و مصيبت است كه بايد صبر و شكيبائى به خرج داد، در حالى كه جايگاه شهادت كه چيزى جز نعمت و بركت نيست، جاى مژده دهى و شكرگزارى است.
آرى اين است نگاه عارفان حق بين به جهاد و مبارزه و نهايتاً به شهادت.
بيخبرانى كه از شرف و ناموس خود دفاع نميكنند، تنپروران و بيغيرتانى هستند كه براى حفظ منافع اندك مادى خود و رسيدن به آرزوهاى باطن خويش سلاح بر نميدارد، چنين كسانى در خور همه نوع سرزنشاند، زيرا با خمودگى خود از وظايف دينى خويش طفره ميروند و شرف خود را به باد ميدهند، نه دينى بر آنها كارگر است و نه غيرتى كه بر سر خشمشان آورد.
اميرمؤمنان خطاب به كسانى كه از رفتن به ميدان نبرد به همراه او طفره ميرفتند چنين ميفرمايد:
«منيت بمن لايطيع اذا امرت، ولايجيب اذ دعوت، لا اباً كم ماتنتظرون بنصركم ربكم، اما دين يجمعكم ولاحميه تحمشكم اقوم فيكم مستصرخا واناديكم متعوثا. فلا تسمعون لى قولا ولاتطيعون لى امراً حتى تكشف الامور عن عواقب المساءة ...» «7»
دچار كسانى شدهام كه از من فرمان نميبرند و به خواستههاى من پاسخ نميگويند.
اى بيپدران! براى يارى دادن به پروردگارتان منتظر چه هستيد؟ آيا دين نداريد تا شما را فراهم آورد، يا غيرتى تا شما را بر دشمن برانگيزد؟ در ميان شما بپا ميخيزم و فرياد زنان يارى ميجويم.
اما نه سخن مرا ميشنويد، و نه فرمانم را اطاعت ميكنيد تا جائى كه كارها عواقب شوم خود را نشان ميدهند، پس با همدستى شما نه انتقامى گرفته ميشود، و نه آرمانى تبليغ ميگردد، شما را به يارى برادرانتان فراخواندم اما چون شتران گلو خراشيده ناله در گلو غلطانديد، و چون اشتران خسته و نزار از رفتن فرو مانديد، پس از ميان شما تنها ارتشى كوچك، لرزان و ناتوان، به يارى من آمد، آن سان كه گوئى با چشمان نگران خود به سوى مرگ رانده ميشوند.
تاريخ پنددهنده عجيبى است، نگاهى به تاريخ نشان ميدهد كه علت سقوط آن است كه فرمانروايان حقوق مردم را پايمال ميكنند و مردم به اين حق كشى تن ميدهند، ستم گران مردم را به پيروى از باطل وا ميدارند و مردم به اختيار خود آن را ميپذيرند و اين است سبب سقوط ملت ها.
اميرمؤمنان در نامهاى به سران و زمامداران چنين مينويسد.
«اما بعد فانما اهلك من كان قبلكم انهم منعوا الناس الحق فاشتروه واخذوهم بالباطل فاقتدوه:» «8»
پيشينيان شما از آن رو هلاك شدند كه مردم را از حق باز داشتند و مردم به ناچار تن داده اين خوارى و ذلت را پذيرفتند و توده مردم را به باطل واداشتند و مردم به باطل گرويدند.
امروز هم اكثر ملتهاى اسلامى به وسيله استعمارگران به ويژه آمريكا از حق باز داشته شده اند، و با كمال تأسف به خواسته آنان تن داده اند، و مردم را به باطل واداشتهاند و مردم هم در همه شئون زندگى به باطل گرويده اند، و با دست خود زمينه سقوط خود را فراهم آورده اند، مگر اين كه بيدار شوند و از حق پيروى كنند، و آمادگى كامل رزمى پيدا نمايند و با يورش به دشمنان دست آنان را از دين و ملت و ثروت خودشان كوتاه كنند، تا عدالت و حق و آزادى بر همه شئونشان حاكم گردد.
يقيناً والاتر از عدالت و حق و آزادى چيزى نيست و مقدسات گرانبهاترين ميراث است.
هرگاه اين ارزشها به علت جلوگيرى منحرفان دستخوش تزلزل شوند، بايد به خاطر تحقق ارزشها پيكار نمود.
معاويه به اميرمؤمنان نامهاى نوشت و از او خواست كه به خاطر پيش گيرى از بروز جنگ داخلى برخى از ارزشها را ناديده بگيرد امام به او چنين پاسخ داد.
«و اما قولك ان الحرب قد اكلت العرب الاحشاشات انفس بقيت، الا ومن اكله الحق فالى الجنة ومن اكله الباطل فالى النار:» «9»
و اما اين گفته تو كه جنگ عرب را فرسوده و جز نيم جانى از او باقى نگذاشته، بدان كه هر كس در راه حق بفرسايد روى به بهشت دارد، و آن كه در راه باطل جان ببازد روى به دوزخ دارد.
اسلام كه كاملترين فرهنگ است، و جز رشد و كمال و سعادت همه جانبه انسان هدفى ندارد، براى از ميان برداشتن موانع تحقق هدف متعالياش از ملّتش ميخواهد هميشه و تا رفع فتنه در آمادگى كامل به سر ببرند، و اگر دشمن به آنان تاخت، به دشمن بتازند و او را از هر جهت قلع و قمع كنند، در اين زمينه پيشوايان الهى اين فرهنگ نسبت به مسائل نظامى رهنمودهائى دارند كه با وجود گذشت قرن ها، ارزش نظامى خود را از دست نداده است.
امام عارفان پيشواى مؤمنان، جهادگر بيبديل، رزمنده بينظير، مدافع حق و حقوق انسان حضرت على (ع) در پندنامه خود به دو تن از سرداران سپاه، زياد بن نصر و شريح بن هانى كه آنان را به فرماندهى شش هزار سرباز گماشته بود چنين مينويسد:
«واعلما ان مقدمة القوم عيونهم، وعيون المقدمه طلائعهم، فايا كما ان تساما عن توجيه الطلايع، ولاتسيرا بالكتائب الابتعبئة و حذر، فاذا نزلتم للتوقف فى منطقة مايكن ذلك حصنا حصيناً.» «10»
1- و بدانيد كه گروه شناسائى، ديده بانى پيشاهنگان خط شكنند، و خط شكنان چشم و گوش سپاهيانند، مبادا از گسيل پيش قراولان غفلت كنيد.
2- لشگريان را بدون آمادگى و هشيارى كامل پيش نبريد.
3- از در جايگاهى توقف كرديد، در پناهگاهى امن و بيخطر اردو بزنيد.
4- به هنگام شب نيزهها را در پيرامون قرارگاه بچينيد، و در طول اقامت به غفلت و تن آسائى فرو نرويد، ارتش خود را خود پاسدارى كنيد.
5- هرگز نخوابيد، مگر سبك يا نوبت به نوبت.
6- هر روز مرا از حال خود باخبر كنيد، و من به خواست خدا شتابان، در پى شما روانم، و تا زمانى كه به نزد شما نيامدهام پيكار نكنيد، مگر آن كه نبرد از سوى آنان درگيرد، يا به يارى خدا فرمان مرا دريافت نمائيد.
7- در پيكارتان باهم دوست باشيد، و شتاب نورزيد، مگر آن كه پس از اتمام حجت با آنان، فرصت مناسبى به دست آوريد.
سربازى كه از ايمان برخوردار است، در برابر دشمن بدون هيچ هراسى ميايستد، و فقط براى خدا وارد جنگ ميشود، روى اين حساب هستى خود را تسليم پروردگار ميكند و بدون واهمه پيشروى مينمايد، سرباز مؤمن و رزمنده عاشق حق نسبت به تحقق اهداف جنگ يا عدم تحقق مسئوليتى برعهده ندارد.
اميرمؤمنان توجه رزمندگان را به هفت حقيقت كه در نيروى رزمى سپاه بسيار مؤثرند جلب ميكند:
«تزول الجبال ولاتزل، عض على ناجذك، اعرالله جمجمتك، تد فى الارض قدمك، ارم ببصرك اقصى القوم، وغض بصرك، واعلم ان النصر من عندالله سبحانه.» «11»
1- كوهها اگر از جا كنده شود، تو ثابت و پابرجا باش.
2- روحيه رزمى خود را دوچندان كن.
3- خود را براى ايثار در پيشگاه خدا آماده كن.
4- پاى بر زمين استوار دار، و هرگز به فكر فرار نباش.
5- به آخرين صف دشمن چشم بدوز، تا بتوانى دشمن را تا آخرين نفر از ميان بردارى.
6- هيبت دشمن را از نظر دور بدار.
7- و بدان كه پيروزى از جانب خداى سبحان است. «12»
آنچه در سطور گذشته خوانديد، گوشهاى اندك از مسائل آمادگى رزمى بود، كه از نظر آيات و روايات بر هر مسلمانى واجب است، تا اگر دشمن به قصد نابودى اسلام و ملت اسلام، و متلاشى كردن نظام زندگى مردم دست به حمله زد، بر او يورش برند و شرش را ريشه كن نمايند، و او را به ذلت بكشانند، و وى را از هوس دوباره براى حمله به خاك مسلمانان به شدت پشيمان نمايند.
به خواست خدا در ضمن تفسير آيات مربوط به جنگ و شرايط رو در روئى با دشمن، و مسئله عوارض ظاهرى جنگ، و امر بسيار مهم شهادت و مقام شهيد، و قانون اسارت و اسيران و چگونگى رفتار با اسيران در اسلام و نهايتاً مسئله آتش بس مطالبى خواهد آمد، اما بخش دوم آيات مورد بحث:
حرمت تجاوز از احكام نبرد
موارد تجاوز كه داراى حرمت قطعى است در آيات و روايات به طور مفصل بيان شده، در اين سطور به گوشههاى از آن موارد اشاره ميشود:
به جنگ برخاستن با كسانى كه با اسلام و مسلمانان سر جنگ ندارند اگر چه آلوده به كفر باشند از موارد تجاوز است.
خيانت به دشمن در قراردادها، مُثله كردن كشتههاى آنان، كشتن زنان و كودكان و پيرمردان و پيره زنان كه دستى در جنگ ندارند، سوزاندن اشجار و درختان و باغات آنان، كشتن حيوانات دشمن بدون مصلحت «13»، برگشتن از نيت جنگ در راه خدا به نيت سطله جوئى، كشورگشائى، جمع كردن ثروت همه و همه از مصادق تجاوز است.
از رسول خدا روايت شده قومى جبار و كينهتوز بر مردمى ضعيف و اهل مسكنت حمله كردند، خداوند به مظلومان نصرت داد تا بر دشمن پيروز شدند، پيروز شدگان به دشمنى با شكستخوردگان برخاستند، و آنان را ظالمانه بكار گرفتند، و سلطه غيرمنطقى بر آنان برقرار كردند، خداوند هم تا قيامت آنان را به خاطر تجاوزشان بر دشمنى مورد غضب قرار داد. «14»
براساس اين بخش از آيه شريفه:
وَ لَا تَعْتَدُوا، قطعاً رعايت حقوق دشمنان چه در گرماگرم جنگ و چه پس از شكست ضرورى و واجب است.
رزمندگان اسلام، اگر در جنگ از حدود الهى تجاوز نمايند و يا حقوق مسلم دشمنان را رعايت نكنند از محبت خداوند بيبهره خواهند شد، بر اين پايه رعايت عدالت حتى هنگام گرفتن انتقام از دشمنان ضرورى است.
راستى چه مسئله عجيب و مهم و چه قانون با ارزشى است: رعايت عدالت حتى در هنگام انتقام، رعايت حقوق دشمنان چه در هنگامه جنگ، چه پس از شكست، و به رعايت عدالت نسبت به دشمن و رعايت حقوقش چه اندازه ارزش داده شده، كه اگر مؤمنان و مسلمانان به اين واقعيات توجه نكنند، از دايره محبت خدا خارج ميشوند.
مجاهد فى سبيل الله نبايد از هدف خدائى منحرف شود، و خشم و خون و انگيزههاى نفسانى، او را از سبيل الله بيرون ببرد، و به مردمى كه جزء دشمناند ولى در حال جنگ نيستند و يا شكست خورده اند، دشمنى و تجاوز نمايند.
مجاهد فى سبيل الله با همان دشمنان جنگ افروز نيز نبايد دشمنى و كينه ورزى داشته باشد.
مجاهد و رزمنده مسلمان اگر از آغاز با انگيزه دشمنى يا خودنمائى يا كشور گشائى جنگيد، يا سپس تغيير قصد داد، نه جنگش جهاد است و نه فى سبيل الله و نه تقرب به خدا، إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ مبين حكمت نهى لا تَعْتَدُوا است.
دوست داشتن و نداشتن خدا از جهت آثار آن است: دوستى خدا موجب تأييدات معنوى و جذب دوستى خلق خدا ميشود، تجاوز و كينه ورزى به خلق خدا اين تأييدات و جاذبه را قطع مينمايد، و مردمى كه اين جاذبه را ندارند، تنها و ناتواناند گرچه به ظاهر قدرتمند و داراى جاذبه كاذب باشند.
دگرگونى قصد و روش مسلمانان شاهد صادق اين حقيقت است: تا زمانى كه قصدشان جهاد فى سبيل الله و آزادى طبقات مظلوم و محروم بود قلوب خلق به سويشان جذب ميشد، و ملت هائى كه مرزهايشان باز ميشد به آنان روى ميآوردند و از آنان پشتيبانى داشتند، و همين كه غرور به دماغشان راه يافت و هدفهاى جهاد را از يادشان محور كرد، و دست به تجاوز باز كردند و خود را برتر گرفتند و از سبيل الله رويشان برگشت، دلهاى خلق از آنان برگشت و كينهها برانگيخته شد و گرفتار جنگهاى داخلى و فرسودگى و زبونى گشتند. «15»
آرى إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- نهج البلاغه، خطبه 26.
(2)- مستدرك نهج البلاغه، ص 63.
(3)- نهج البلاغه، كلام 55.
(4)- آئين جهاد ص 24.
(5)- نهج البلاغه، خطبه 29.
(6)- مستدرك نهج البلاغه، ص 132.
(7)- نهج البلاغه، خطبه 39.
(8)- نهج البلاغه، نامه 63.
(9)- نهج البلاغه، نامه 17.
(01)- مستدرك نهج البلاغه، ص 97.
(11)- نهج البلاغه، خطبه 11.
(12)- براى به دست آوردن چگونگى رودرروئى با دشمن، پس از آمادگى رزمى و رعايت اخلاق در جنگ به كتاب آئين جهاد تنظيم بنياد نهج البلاغه مراجعه كنيد.
(13)- تفسير ابن كثير، ج 1، ص 387.
(14)- تفسير ابن كثير، ج 1، ص 387.
(15)- پرتوى از قرآن، ج 2، ص 81.
مطالب فوق برگرفته شده از:
کتاب : تفسیر حکیم جلد ششم
نوشته : استاد حسین انصاریان
منبع : پایگاه عرفان