جلسه پنجم دوشنبه (4-5-1395)
(مشهد حسینیه همدانیها)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
یک مرتبه رحیمیت پروردگار در آیات قرآن مجید همراه با توبه واقعی ذکر شده است. توبه بحثش در کتابهای مهم اخلاقی مطرح شده است، از طرفی توبه را واجب میدانند بزرگان دین، البته با تکیه بر آیات قرآن و روایات چرا که در قرآن به بندگان گنهکار امر به توبه داده شده، و این امر هم یقینا امر واجب است وقتی پروردگار عالم میفرماید توبوا الی الله، توبوا فعل امر است، فعل امر در همه ملتها در همه زبانها دلیل بر وجوب است مگر اینکه خود شارع مقدس مردم را راهنمایی بکند که من منظورم از این امر امر استحبابی است، یعنی اگر توبه کنیم خوب است.
اما مادر قرآن مجید و در روایات به قول علمای علم اصول قرینهای بر اینکه امر به توبه دلالت بر استحباب داشته باشد نداریم. پس از طرفی توبه واجب است، این واجب را فقیهان اعلام کردند از طرفی هم جزء واجبات فوری است یعنی زمان نباید بهش داد که گنهکار بگوید باشد من نیت کردم توبه کنم، اما سالی دیگر، پنج سال دیگر، حالا که جوان هستم توبه میکنم اما در روزگار پیری این را خداوند قبول ندارد یعنی توبه تاخیرش جایز نیست.
همان وقتی که انسان توجه به توبه کرد و تعلیم توبه گرفت و فهمید که باید توبه کند باید در مقام توبه بربیاید. این را هم فقها اعلام کردند اما علمای بزرگ علم اخلاق میگویند توبه یک حالت است یک کیفیت است در درون انسان که این جزء اخلاق آدمیان است، یعنی یک کسی که بهره از آدمیت دارد و هنوز از این چهارچوب بیرون نیامده کرامتهای آدمی را اخلاقهای آدمی را دارد، یکی از اخلاقهای آدم توبه است.
درست هم میگویند شما در آیات قرآن کریم ملاحظه بکنید آدم وقتی آفریده شد بعد از نعمت وجود انی خالق بشرا من طین، بعد از نعمت وجود، و بعد از نعمت علم دانایی، و علم آدم الاسماء کلها سومین نعمتی که خدا به او عنایت کرد حضرت باقر چنانکه مرحوم طبرسی در جلد اول مجمع البیان این تفسیر ده جلدی بسیار باارزش نقل میکند یک باغ بسیار آبادی را در یک منطقه خوش آب و هوای خاورمیانه که به احتمال قوی منطقه شامات قدیم باشد، در اختیار او گذاشت که این باغ از همه میوهها داشت، و این باغ هم چون قبل از حضرت آدم آدمی به این صورت نبوده خلقت خود پروردگار مهربان عالم بوده باغبانش، معمارش، به وجود آورندهاش خود حضرت حق بوده وَ قُلْنٰا يٰا آدَمُ اُسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ اَلْجَنَّةَ وَ كُلاٰ مِنْهٰا رَغَداً حَيْثُ شِئْتُمٰا ﴿البقرة، 35﴾.
تمام این باغ و درختان این باغ و میوههای این باغ و همه جای این باغ برای شما، و محل سکونت شما اسکن انت و زوجک الجنة، محل سکونت یعنی اینجا یک جای آرامبخشی است برای شما که از این آیه باید استفاده کرد خانهای را که آدم میسازد خانهای که ادم میخرد باید یک جای آرامبخشی برای انسان باشد، یعنی با دقت بسازد، و خوب هم بسازد که وقتی با زن و بچهاش وارد این خانه شد هم برای خودش و هم برای زن و بچهاش آرامبخش باشد یا آدم اسکن یعنی آرام بگیر نگفت منزل بگیر، بیت بگیر، یا آدم اسکن، یعنی برو در این محل آرامش بگیر، یعنی محل زندگیتان باید محل آرامش باشد، اگر محل پردغدغه و ناراحتکننده و تنگ و تاریک و بد باشد شما را از بقیه امور هم کسل میکند بچههایتان را هم کسل میکند، لذا این اروپاییهای احمق و این غربیهای نفهم اول میآیند یک کاری میکنند بعد تبلیغات عجیبی هم پشتش را میاندازند البته برای پر کردن جیبشان، سالها برای آپارتماننشینی تبلیغات سنگینی کردند، اما الان روانشناسانشان میگویند آپارتماننشینی برای خانواده انسان مخصوصا برای بچهها خوب نیست، یعنی ضرر روحیهای دارد ضرر روانی دارد ضرر روحی دارد البته الان که زندگی اینقدر در کره زمین سخت شده که نود درصد نمیتوانند طرح پیغمبر اکرم را در خانه پیاده بکنند، پیغمبر میفرمودند من سعادة رجل سعة داره، یکی از خوشبختیهای انسان خانه وسیع است مثل خانههایی که قدیم در ایران بود حالا یک طرفش دو طرفش، چهار طرفش ساختمان بود، ششصد هفتصد متر هم حیاط میگذاشتند پر از درخت، پر از گل یک حوض آب، بعدازظهرها که از مغازه برمیگشتند خانواده دو تا فرش انداخته بود کنار حوض آب فواره هم باز و گلها را هم آب داده بودند خود این سختگی مرد را برطرف میکرد نشاط بهش میداد اخلاق میداد، نرمی میداد محبت میداد، عاطفه میداد ناخودآگاه وقتی مینشست همه بچهها را هم صدا میکرد بیایید دور و بر من عصرانه بخورید چایی بخورید شیرینی بخورید، همیشه زن و بچه با نشاط بودند.
من سعادة رجل سعة داره، خانه بزرگ خیلی عجیب است خوشبختی مرد است، یعنی کلمات پیغمبر و ائمه در ترکیب روایاتشان کلمات معجزهآسا، حکیمانه، روانشناختی، روانکاوی و برابر با فطرت انسانها نظام گرفته است واقعا این روایات ما جزء معجزات فکری اهل بیت است و از زمان خود اهل بیت تا حالا اینقدر در دنیا فلاسفه، حکما، عرفا، دانشمندان، روانشناسان، روانکاوان، حرف زدند که من شاید ده درصد حرفهای اینها را دیده باشم چه در کتابهای شرقی چه در کتابهای غربی، به خوبی اینها کسی حرف نزده، به سلامت ا ینها کسی حرف نزده، به کاملی اینها کسی حرف نزده، حرفهای تکاملی را کسی مانند اینها نتوانسته ارائه بدهد.
حالا اگر حرفهای کوتاه و پر از مسائل علم و حکمت و فطرت و روانشناختی و روانکاویشان را آدم بخواهد یک جا جمع کند خیلی میشود، یکی از علمای بزرگ شیعه مرحوم آملی آمد فقط کلمات قصار امیرالمومنین را جمع کرد نه آنهایی که در نهج البلاغه است آنهایی که در کتابهای زمان خودش پراکنده بود در حدود یازده هزار کلمه قصار از امیرالمومنین جمع کرد، که ادم این کتاب را میبیند اصلا ماتزده میشود که هزار و پانصد سال پیش یک انسانی که در مکه به دنیا آمده بود و در مکه کسی خط بلد نبود بنویسد، و در مکه کسی نبود کتاب بتواند بخواند، نه هنر خط نوشتن داشتند مردم مکه و نه هنر خواندن، مدینه هم کمی از مکهایها مردمش نداشتند یک چند تا یهودی بودند در مدینه آن هم یهودیهای محدود و چند تا مسیحی که در قرآن مجید آمده که یکتبون بایدیهم یک خطی بلد بودند بنویسند و یک صفحهای را بلد بودند بخوانند که پیغمبر اکرم و امیرالمومنین هم با اینها در این دو مسئله هیچ رابطهای نداشتند.
این از عجایب آفرینش پروردگار است که یک انسان متولد شده در مکه و بزرگ شده در مدینه که نه جای علم بود و نه جای خط نوشتن، بیاید یک گوشه از محصول فکرش یازده هزار کلمه قصار باشد که تا حالا کل آن زنده مانده، کل قابل عمل است، هیچی قابل رد کردن نیست، حالا یک نمونهاش را من برایتان بگویم که عشق شما جوانها به حضرت بیشتر شود اطمینان و اعتمادتان به حضرت که امام واجب الاطاعه است قویتر بشود، آمده در یک کلمه قصارش کوتاهش، در سه جمله میگوید من علی به رفیق، رفیق نمیگویم مگر اینکه سه خصلت داشته باشد اگر نداشته باشد رفیق نیست هرز است، ضرر است، زیان است، عمرتلف کن است، رفیق نیست کلنگ به دست است که میخواهد خانه انسانیتتان را تخریب بکند، من هیچ وقت به رفیق رفیق نمیگویم مگر اینکه این سه خصلت را داشته باشد لا یکون الصدیق صدیقا حتی یکون فیه ثلاث خصال، خصلت اول خیلی عجیب است حرفهای حضرت یعنی حرفهای الهی، انسانی و انسانساز است مگر اینکه در سه مرحله رفیق را رعایت بکند، لا یکون صدیق صدیقا حتی یکون این که سه مسئله را رعایت کند فی غیبته و نکبته و وفاته. همین.
رفیق این است که رعایت رفیقش را سه جا بکند فی غیبته و نکبته و وفاته، هر جا که جلسهای بود و رفیقش نبود آمدند از رفیقش غیبت بکنند و بدگویی بکنند جلوی زبان بدگویان بایستد قطع کند حرف بدگویان را درباره رفیقش، این یک جا، دو فی نکبته وقتی که با زیر و بالا شدن دنیا رفیقش مشکل مالی، مشکل پولی، مشکل مسکن و مشکلات دیگر خانوادگی پیدا کرد و میتواند به داد رفیقش برسد به داد رفیقش برسد، وگرنه رفیق نیست، وگرنه دوست نیست، مزاحم است و وفاته و بعد از مرگ رفیقش هم به خانواده رفیقش رسیدگی بکند هستند از اینجور آدمها؟ من که دیدم الان نمیدانم ولی من دیدم اینجور افراد را که امیرالمومنین دارد تعریف میکند، دو تا دلال بودند در بازار تهران اینها جنس میفروختند از تاجرهای واردکننده به خریداران دسته دوم، میآمدند مستوره میاوردند مثلا میگفتند ده تا گونی چایی این مستورهاش است قند است شکر است چیزهای خانه است فرش است، و با همدیگر صبر میکردند تا روز پنجشنبه این بنده خدا میرفت به آنهایی که جنس فروخته بود دلالیاش را میگرفت و او هم میرفت به آنهایی که جنس فروخته بود دوتاییشان هم خدا را باور داشتند همین در پاک ماندن و سلامت کار انسان کافی است، اصلا آدم در پاک بودن هیچ مایهای دیگر جز باور کردن خدا نمیخواهد.
پولها را میآوردند روی هم میریختند، پولهایی که تاجرها دلالی میداد به هر دو اینها در جیبشان یا در کیسه یا در یک کیف پر میکردند بعد میآمدند روی هم میریختند تقسیم میکردند مساوی برمیداشتند من یکیشان را دیده بودم یا دوتایشان را، یکیشان از دنیا رفت، پانزده سال بعد دومی از دنیا رفت، دومی در این پانزده سالی که رفیقش از دنیا رفته بود پنجشنبه که دلالیهایش را میگرفت نصف میکرد بعد از ظهر نصفش را میبرد در خانه رفیقش در خانی آباد بود خانه رفیقش که مرده بود میداد به خانوادهاش، همین یکی هم نبود که من دیدم، باز هم دیده بودم، این گفتار امیرالمومنین که ملاک برای رفیق شدن با رفیق سه چیز است، در نبودت آبرویت را حفظ کند، در مشکلات مالیات به دادت برسد، بعد از مردنت هم از خانوادهات رعایت بکند.
ده یازده هزار جمله، که چهارصد و پنجاه سال پیش دانشمند کم نظیر شیعه که بعضیها او را مقدم بر شیخ بهائی میدانند آقا جمال خوانساری در زمان صفویه آمد این یازده هزار جمله را شرح مختصری به هر کدامش زد، در هر صورت اسلام همه جوانب زندگی را آرامبخش میخواهد برای مردم مسلمان.
وَ قُلْنٰا يٰا آدَمُ اُسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ اَلْجَنَّةَ زندگی باید آرامش داشته باشد خیلی عجیب است قرآن میگوید زن باید مایه آرامش شوهر باشد، شوهر باید مایه آرامش زن باشد، امیرالمومنین میفرماید مومن کسی است که تمام مردم نه مومنون، مومن کسی است یک روایتی است که هفت بخش است این یک بخشش است مومن کسی است که تمام مردم از ضرر او در امان باشند ولی برای هیچ کس زیان نداشته باشد، یعنی تمام مردم باید در کنار او آرامش داشته باشند آرامش مسکن، آرامش در رفاقت، آرامش در ازدواج، آرامش در خانواده، آرامش در معاشرت، آرامش در کسب و کار، نمیخواهد خدا مردم زندگیشان پر از دغدغه و اضطراب و رنج و ضربه دیدن از دیگران و ضربه زدن به دیگران باشد.
اسلام دین سلامت است، دین آرامش است، دین کرامت است، دین امنیت است، دین بدون ترس است، دین بدون غصه است قُلْنَا اِهْبِطُوا مِنْهٰا جَمِيعاً فَإِمّٰا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدٰايَ فَلاٰ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاٰ هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿البقرة، 38﴾، یک خرده غصه دارد که آدم بگوید ملتهای اسلامی از سلامت همه جانبه بینصیب شدند و بعد آدم بگوید چرا؟ جواب بدهد چون به اسلام همه عمل نمیکنند. وگرنه همه اگر به اسلام عمل میکردند همه در همه زوایای زندگی سالم بودند، راحت بودند، آرامش داشتند، امنیت داشتند، غصه نداشتند، اندوه نداشتند. ولی حالا که همه چیز دارند الحمدلله هر خانهای هم یک پلاستیک دوا همیشه در آن پر است.
خب آدم وارد این باغ شد، شیطان که راه داشت به آدم و به همه ما هم راه دارد، آمد چی کار کرد در این باغ آباد؟ درون آدم را با وسوسه دچار یک حالت منفی به نام حرص کرد، یعنی چی؟ یعنی خداوندی که فرموده بود کل این باغ حلال تو، از هر جایش هم میخواهی بخوری برو بخور، وَ كُلاٰ مِنْهٰا رَغَداً حَيْثُ شِئْتُمٰا ﴿البقرة، 35﴾، اما وَ لاٰ تَقْرَبٰا هٰذِهِ اَلشَّجَرَةَ، فقط به این یک درخت نزدیک نشو، به زبان سادهتر یعنی همه این باغ بر تو جایز این یک دانه درخت غیر جایز، بگذار زندگیات با یجوز و لا یجوز خدا رنگ پیدا بکند اگر خودت وارد فتوا دادن به یجوز و لا یجوز برای خودت بشوی خودت را داری جهنمی میکنی، به نظر خودم این کار بر من جایز است خوردن مال مردم، به نظر خودم زنا برای من جایز است، به نظر من به قول مردم گوشت میته بر من حلال است، به نظر من روزه گرفتن برای من جایز نیست به نظر من نماز خواندن برای مفاصل کمر و زانوی من خوب نیست پس جایز نیست این یجوز و لا یجوز راا ز دست خدا نگیر خودت دست بگیری اگر این یجوز و لا یجوز را خودت دست بگیری داری مهر جهنمی شدن به خودت میزنی.
دنبال یجوز و لا یجوز خدا باش، کل این باغ یجوز، برای دو تایی شما این یک درخت لا یجوز، شیطان چی کار کرد؟ نفس را به یک حالت منفی به نام حرص گره زد، با وسوسه، یعنی کاری کرد که آدم از مرز لا یجوز عبور بکند، از چراغ قرمز رد بشود، با رد شدن از چراغ قرمز تصادف حتمی است جریمه حتمی است اگر هم تصادف نشود رد شد از لا یجوز، خب وقتی که رد شد چی شد؟ شد ظالم به خود، وقتی شد ظالم به خود بهش گفتند دیگر در این باغ شایسته ماندگاری نداری، برو بیرون. آمد بیرون پس اول تمام این باغ برایش یجوز بود الا یک درخت، با وسوسه ابلیس حالا ظاهری یا باطنی نفس دچار بار منفی حرص شد، حرص فشار آورد بهش برود به آن درخت ممنوعه نزدیک شود با نزدیک شدنش ظلم کرد به خودش یعنی از حد خودش تجاوز کرد، این ظلم به معنی ظلم یزید و فرعون و اینها نیست، ظلم یعنی تجاوز از حد بهش گفتند به این درخت نزدیک نشو حد همینجاست، خط قرمز است رد نشو، رد شد شد ظالم، یعنی متجاوز، یعنی از چراغ قرمز الهی رد شد، رد شد دیگر ماندگار نگذاشتند بشود در بهشت بیرونش کردند وقتی آمد بیرون دید ضرر کرده، کی ضرر بهش زده؟ خودش، خب باید به حرف دشمن گوش نمیداد پس خودش به خودش ضرر زد، حالا که ضرر زد در دنیا اول نعمت وجود بهش داد بعد نعمت علم، بعد نعمت آن باغ که بهشت است اسمش نه بهشت آخرت، بهشت دنیا، خب اینها همه از دست رفت بهشت، حالا که وارد دنیا شد و محروم از آن همه نعمت، زیباترین و بهترین و بالاترین کاری که کرد که اخلاق او بود اخلاق آدم توبه بود، این بالاترین کارش است، قبل از اینکه خدا بهش بگوید نماز بخوان اصلا قبل از هر عمل صالحی زیباترین کاری که کرد توبه بود، فَتَلَقّٰى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمٰاتٍ فَتٰابَ عَلَيْهِ، توبه کرد و من هم توبهاش را قبول کردم، إِنَّهُ هُوَ اَلتَّوّٰابُ اَلرَّحِيمُ ﴿البقرة، 37﴾ رحمت من یک مرحلهاش برای تائبان است.
اما آنی که توبه واقعی بکند رحمت برای مجرمان حرفهای و مشرکان و کافران و فرعونها و یزیدهایی که میدانم نمیخواهند توبه بکنند، نیست. این که میگویم میدانم که نمیخواهند توبه بکنند این در آیات قران است. ان علم الله فیهم خیرا، اگر روشن بود که در اینها خیری هست که من دستشان را میگرفتم ولی میدانم که در وجود اینها خیری نیست تمام شر است، توبه نمیکنند برای من معلوم است خب پس رحمت دیگر شامل حال آنها نیست. این یک مورد رحمت که حالا در این زمینه جلد دوم اصول کافی یک متنی را نقل میکند واقعا متن معجزهآمیزی است بسیار متن پرارزش و عالی است انشالله متن جلد دوم کافی را هم درباره توبه فردا برایتان عرض میکنم.
حضرت سکینه نقل میکند این که من یک مقدار معطل شدم واقعا آدم درک که نمیکند با اینکه درک نمیکند طاقت ندارد، نه بگوید نه بعضیها طاقت دارند بشنوند، میگوید وقتی که برادرم علی اکبر اجازه میدان رفتن گرفت، و پدر بهش اجازه داد من دو چیز با رفتن علی اکبر در پدرم دیدم، یکی اینکه دیدم نفس پدرم عین نفس آدم محتضر شد، نمیدانم شما محتضر را دیدید، من بالای سر خیلیها بودم که داشتند از دنیا میرفتند، نفس محتضر یعنی نفسهای کوتاهی که به شماره افتاده یعنی آدم میفهمد دارد میمیرد یک.
دومین چیزی که دیدم دیدم چشمهای پدرم در حدقه دارد میگردد، پدر و پسر دیگر همدیگر را ندیدند، تا یک زمان خیلی کوتاهی گذشت علی اکبر برگشت آمد بابا بغلش گرفت، که من خودم اعتقادم این است برگشتنش برای آب نبود، پسر هجده یا بیست و پنج ساله که میداند پدرش آب ندارد او فکر کرد که زیارت ابی عبدالله خیلی ثواب دارد، گفت به نیت زیارت بابا بروم، پیغمبر فرمود زیارت حسین من هر قدمش ثواب نود حج و عمره قبول شده را دارد. یکی هم فکر کرد بروم بابا من را ببیند خوشحال میشود. اما این خوشحالی بابا خیلی طول نکشید که بدن قطعه قطعهاش را بغل گرفت ولدی علی الدنیا بعدک