لطفا منتظر باشید

شب پنجم جمعه (25-4-1395)

(یزد مسجد کوثر)
شوال1437 ه.ق - تیر1395 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

یکی از علمای کم نظیر مدرسه اهل بیت فخر الدین طریحی است. این عالم وارسته و این انسان قرآن‌شناس و روایت‌شناس کتابی را پدید آورده که از زمان تالیف این کتاب تا الان عالمان شیعه از مقام مرجعیت گرفته تا مقامات دیگر علمی بی‌نیاز از این کتاب نیستند.

نام این کتاب مجمع البحرین است، این نام از قرآن از سوره مبارکه کهف گرفته شده است، من مسئله ولایت اهل بیت را در این کتاب جستجو می‌کردم دیدم هیچ کتابی بهتر، و متین‌تر از این کتاب ولایت را معنا نکرده است. در معنایی که ایشان نظام دادند دقت کردم دیدم محصولی از آیات قرآن و روایات را ترکیب کرده و معنای ولایت را ذکر کرده است.

خیلی علاقه دارم شما برادران  و خواهران به متن نورانی و ملکوتی که این مرد نظام داده است دقت بفرمایید، توجه کنید، ایشان در این متن دو کار بسیار مهم کرده، یکی معنای ولایت را در اختیار گذاشته، و دوم هم شیعه ناب را معرفی کرده است. تمام متن را من برایتان می‌خوانم و قسمت به قسمتش را که چهار قسمت است به اندازه‌ای که فرصت هست برایتان توضیح می‌دهم.

الولایة محبة اهل البیت و التباعهم فی الدین و امتصال اوامرهم و نواهیهم و تاسی بهم فی الاخلاق و الاعمال  این معنای ولایت است، و این راهنمای به همه مردم برای شیعه کامل شدن، شیعه جامع شدن، شیعه‌ای که در جلد دوم اصول کافی از رسول خدا نقل شده الخیر منه معمول و الشر منه مامون، این دو جمله پیغمبر خیلی سنگین است من شاید بیش از چهل سال قبل این دو جمله را دیدم، از زمانی که دیدم تا حالا  نسبت به خودم ترس دارم که نکند قیامت به من بفهمانند که تو یک شیعه درست کاملی نبودی، و باید از خیلی از فیوضات الهیه محروم باشی نگران هستم، دغدغه دارم برای خودم. مشکل دارم در باطن خودم، خدا می‌داند که شکسته نفسی نمی‌کنم.

الخیر منه معمول شیعه واقعی کسی است که پیغمبر به کل مردم می‌گوید به مسلمان، به یهودی، به مسیحی، به بی‌دین، جز امید خیر از او نداشته باشید، این خیلی حرف است، این حالت زیباترین بهترین، مفیدترین حالت است، اما اینگونه شدن کار می‌برد، زحمت می‌برد، که من در همه زندگی‌ام رفتارم، کردارم، اخلاقم، در تنهایی، در اتصالم به خانواده، به جامعه، به گونه‌ای باشم که در تنهایی خودم از خودم جز امید خیر و خوبی و نیکی نداشته باشم، در خانواده‌ام اقوامم پدرم و مادرم، از من جز امید خیر نداشته باشند، جامعه من حالا یا جامعه کوچک بخشم، شهرم، تا جایی که شعاع دارم یا یک مملکت، از من جز امیدخوبی و خیر نداشته باشند.

شما فکر بکنید اگر هفتاد و پنج میلیون در این مملکت پنج میلیونش را بگویید ادیان مختلف است ده میلیونش را بگویید دین‌های دیگر، شصت میلیون انسان مردو زن، به گونه‌ای باشند که جز امید خیر به آنها نباشد صفحه زندگی و صحنه زندگی چه خواهد شد؟ همه اهل خیر باشند، هیچ روزی آفتاب غروب نخواهد کرد صددرصد که کسی گرفتار برود خانه‌اش، کسی دلمرده و غمزده برود خانه‌اش، کسی با اضطراب نسبت به آینده‌اش برود خانه‌اش، اسم این جامعه اگر اینگونه بشود می‌شود جامعه برین به قل امروزی‌ها، می‌شود جامعه الهی به قول قرآن مجید، می‌شود جامعه شیعه واقعی به قول ائمه طاهرین. این یک طرف داستان شیعه است الخیر منه معمول هر خیری از او امید برود. زبان خیر، چشم خیر، دست خیر، پای خیر، پول خیر، قلم خیر، قدم خیر، حرکت خیر.

اینجوری هم بودند شیعه؟ این که خیلی کار مشکلی است، نه کار مشکلی نیست، من از شانزده هفده سالگی که وارد اجتماع شدم اینگونه شیعه را دیدم، البته الان نمی‌شناسم در شهرها ولی حسرت آنها را می‌خورم. آخرین نفر این گونه آدم‌ها در تهران ده سال پیش از دنیارفت که منی که منبر ختم بلد نیستم بروم نه اینکه نمی‌روم هنر منبر ختم ندارم من، خودم به خانواده‌اش گفتم کسی را دعوت نکنید خودم می‌آیم منبر. فکر هم نمی‌کردم بروم منبر و منبر را به پایان برسانم. چون از پنج دقیقه‌ای که از منبر گذشت تا نیم ساعت چون بیشتر تحمل نکردم هر چی گفتم مثل مادر داغدیده گریه کردم و آمدم پایین، بعد از آن هم ده سال است کاملا از آنگونه افراد احساس تنهایی و غربت می‌کنم.

گاهی یاد این شعر جلال الدین می‌افتم که در دیوان شمس است، دی شیخ، دی یعنی دیشب یا دیروز، دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر، کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست، کسانی که صدای من را بعدا می‌شنوید، حالا یا از نوار یااز سی دی، یادر سایت خودمان سایت دار العرفان که  معمولا همه دنیا هم می‌توانند در سایت این صدا را بشنوند از صدا و سیما، اجازه ندهید ایران از این گونه افراد کویر بشود، اگر ایران مااز این‌گونه افراد کویر شود ما دیگر با جامعه انگلیس و آلمان و هلند و فرانسه و امریکا چه فرقی خواهیم کرد؟ تمام مرد و زن این مملکت که می‌گویند ما شیعه هستیم مسئول سرسبز نگاه داشتن درخت شیعه در وجود خودشان هستند، این درخت اگر بخشکد ماهواره‌ها یک شبه  تمام ارزشهای ته مانده را آتش می‌زنند تمام.

این یک طرف پرونده شیعه است الخیر منه معمول و الشر منه مامون، تربیت شده مدرسه ولایت اهل بیت یک نفر است، فرض بکنید در شهر یک نفر است، در تهران یک نفر است، شیراز یک نفر است فرض بکنید پیغمبر اکرم می‌فرماید کل جامعه آن مملکت از ضربه خوردن از او در امنیت هستند چون می‌دانند این تلنگر ناحق به کسی نمی‌زند، اصلا. نمی‌زند.

من یک رفیق تهرانم الان با من است شاهد است می‌داند، شیعه باید اینگونه باشد سینه‌ای هم نباید سپر بکند این طبیعی کار شیعه است و سینه سپر کردن هم ندارد من یک روزی بلند شدم رفتم در مغازه یکی از دوستانم برای اولین بار و آخرین بار، اصلا همچنین کاری هم در عمرم به جز آن یک بار نکردم به خاطر اینکه عجله داشتم یکی از کتابهایم را چاپ بکنم، خب چاپ هم گران است در کشور ما ایشان هم آن زمان رئیس بانک بود به آن دوستم گفتم من سه میلیون قرض می‌خواهم چهار پنج ماهه، گفت هیچ مشکلی ندارد، زومکن چک‌هایش را آورد یک دانه چک بانکی نه چک تاریخ دار چکی که پول است بیرون کشید تا کرد داد به من، من رفتم بانک که به این دوست محترمم بگویم این را به حساب بگذار، من یک حساب بانکی داشتم برای کارهای کتابهایم کاری به عمرم به بانک نداشتم برای بانک زحمت داشتم فقط. بهش گفتم این چک را بگذار به حساب من رفتم خانه ایشان زنگ زد، گفت چقدر پول به من دادی گفتم سه میلیون، گفت این سی میلیون است، دوباره از خانه رفتم بانک، حالا ایشان می‌گفت بعضی از بچه‌های بانک ماتشان برده بود که برای چی ایشان آمد و این کار راکرد این کار غیرطبیعی نبود که این کار طبیعی یک تربیت شده مدرسه اهل بیت است زنگ زدم به صاحب چک، گفتم آقا من که دقیق چک شما را نخواندم من سه میلیون از شما خواستم شما چقدر به من دادی؟ گفت سه میلیون، گفتم شمادفترت را باز کن نگاه کن دقت کن باز کرد نگاه کرد گفت که پولم جای ترسناکی نرفته، که حالا بشینم بترسم غصه بخورم، جایش امن امن است، و الشر منه مامون او وقتی می‌گفت امن من یاد کلام پیغمبر می‌افتادم که شیعه تمام مردم از اودر امنیت هستند چون ضرر ندارد شیعه زیان ندارد. اصلا.

شما ممکن است به من بگویید شیعه در خانه دعوایش نمی‌شود من می‌گویم نه، ممکن است خانمش به خاطر ا ینکه حالا دیر آمده یا نتوانسته آن جنسی که خانم می‌خواسته بخرد و بیاورد، از کوره در برود، داد و بیداد بکند، اما شیعه همیشه دعوایش یک طرفه است همیشه می‌گویم من این شیعه‌ها را دیدم، گندم نخوردم  اما نان گندم دست مردم دیدم، وقتی زن داد و بیداد را شروع می‌کند یایک زن شیعه وقتی مردش داد و بیداد شروع می‌کند چون کم دارد از شیعه بودن، داد و بیداد را تا آخر گوش می‌دهد حالا یا دعوا از طرف مرد است یا زن، می‌بیند که دهان طرف کف کرد از بس که داد کشید و گفت، سکوت می‌کند یک مستمع خیلی خوبی است، داد و بیداد مرد یا زن که تمام می‌شود حالا زن داد و بیداد کرده بهش می‌گوید خانم مطالبتان تمام شد یا ادامه دارد؟ می‌گوید نه تمام شد، می‌گوید خانم چایی می‌خوری برایت دم کنم؟ شربت می‌خواهی برایت بیاورم؟ هندوانه خنک در یخچال هست خسته شدی خیلی مطلب گفتی دهانت کف کرده، زحمت افتادی، شیعه اصلا دعوا نمی‌کند شیعه یک آدم یک طرفه با محبتی است، با محبت.

یک وقت بچه من کلاس سوم دبستان بود، یک شب به من گفت که بابا با مادرم دعوا نمی‌کنی؟ داد بیداد نمی‌کنی؟ گفتم پسرم دعوای با همسر را یادم ندادند داد و بیداد هم یادم ندادند گفت آخه من روزها مدرسه هیچی ندارم بگویم بچه‌ها در کلاس یکی می‌گوید مامانم دیشب مشت زده در دهان بابام، یکی می‌گوید که دیشب بابام یک لگد به مادرم زد از در اتاق پرت شد بیرون، یکی می‌گوید دیشب پدر و مادرم اینقدر همدیگر را زدند من ساکت هستم هیچی ندارم بگویم، حداقل بلند شو صوری یک دعوا بکن که من فردا حرف داشته باشم گفتم نه باباجون به کلاستان به هم کلاسی به مدرسه بگو بابای من دعوا بلد نیست  عیبی ندارد که آبرویم می‌روم؟ خب دعوا بلد نیستم داد زدن بلد نیستم، فحش دادن به زن و بچه بلد نیستم، نفرین بلد نیستم، در تنگنا گذاشتن بلد نیستم.

اوقات دیگران را تلخ کردن بلد نیستم، چی کار کنم؟ یادم ندادند، ای کاش به همه یاد نمی‌دادند، که مردم در خانه زندگی آرام، با محبت، با مهر، نرم، داشته باشند بیرون هم همینطور، بیرون هم همینطور. با یک آخوندی رفیق بودم خدا رحمتش کند، آن گفت من چکم جایش امنیت دارد گفتم نه من الان ممکن است بیفتم بمیرم ورثه من نتوانند باور بکنند که شما باید سه میلیون به من می‌دادی نه سی میلیون من ایستادم در بانک شماره حساب بده بیست و هفت میلیون برگردانم، گفت چهارماه دیگر بده گفتم نه، چون من نیازی ندارم.

اگر کسی بدهکار باشد و پول بدهکار را ندهد حرام است، اگر کسی سررسید چک رسیده باشد پول هم دارد بدهد به طلبکار زنگ بزند آقا تحریم است، اوضاع قمر در عقرب است، دو ماه به من مهلت بده در این دوماهه با این پول کاسبی بکند حرام است یعنی لقمه نجس است، پیغمبر می‌فرماید کسی که یک درهم به مردم بدهکار باشد و دارد و نمی‌دهد این پول تا زمانی که پیشش است خداوند به او و به خانه او نظر رحمت نمی‌کند. چه خبر است بین مردم این مملکت، چه شده در پول که بدتر از یهود شدند در  عشق به مال، عشق به مال را که خدا در قرآن می‌گوید از علائم یهود است.

شیعه بسیار چهره آرام، باوقار، با ادب، با محبت، به قول امروزی‌ها کبریت بی‌خطر به قول پیغمبر اکرم شری ندارد همه در کنار او در امانند، راحتند. این مدرسه اهل بیت است. ما مدرسه‌ای در کره زمین نداریم اینگونه تربیت بکند نداریم.

چند تا شیعه به من گفتند یک بار با ما بیا برویم مشهد با ماشین، گفتم برویم، از تهران رفتیم آمل و بابل و بابلسر  و ساری و گرگان و بجنورد و قوچان و شیروان و در مسیرمان هم از وسط شهر مینودشت رد شدیم پنج نفر بودیم، یکیشان زنده است، آن هم خانه‌نشین شده چشمش کور شده، در خیابان وسط شهر مینودشت راننده ترمز کرد گفت برویم قهوه‌خانه چایی بخوریم خسته شدیم رفتیم چای خوردیم رفتیم مشهد، از مشهد از جاده پایین برگشتیم، نیشابور و سبزوار و میامی و شاهرود ودامغان و سمنان و گرمسار و تهران، رسیدیم تهران، راننده گفت من الان یادم آمد پنج تا چایی در قهوه‌خانه مینودشت خوردیم من یادم رفت پولش رابدهم، من الان برمی‌گردم آنجا، سه چهار تا دیگر گفتند ما هم می‌آئیم دوباره برویم زیارت امام رضا چایی دانه‌ای دو زار بود آن وقت، یعنی پنج تا چایی یک تومان بود، هر چی گفتند از بابت قهوه‌چی صدقه می‌دهیم به مستحق گفت ما که قهوه‌چی برایمان مجهول نیست شناخته شده است پولش را باید ببریم بدهیم دوباره این جاده را برگشتیم پول این قهوه‌چی را دادیم، قهوه‌چی گفت برای چی این کار را کردید؟ من می‌گذشتم، گفتند ماکه از گذشت تو خبر نداشتیم.

این دو جمله یادتان می‌ماند؟ چقدر پرقیمت است، چقدر با ارزش است، چقدر. الخیر منه معمول و الشر منه مامون اصلا شما در این دو جمله اگر در زندگی تحقق پیدا بکند هیچ صدای پای طلاق به گوشتان می‌خورد؟ نه. طلاق شر است، پیغمبر می‌گوید شر است، پیغمبر می‌گوید منفورترین کار حلال پیش خدا طلاق است، طلاق باید دلیل قرآنی داشته باشد، نه برای هر بازی طلاق طلاق طلاق، در مسئله ازدواج خدا در قرآن دو سه تا آیه بیشتر ندارد دو سه تا آیه، بالای پنجاه آیه درباره طلاق دارد که طلاق با این شرائط مورد قبول من است وگرنه ظلم است. ازدواج که یک کلمه است خدا می‌گوید انکح الایاما ما تاب لکم من النسا همدیگر را پسندیدید خوب بودید همکف بودید عقد را بخوانید می‌شوید زن و شوهر، در باب طلاق هزار حرف دارد پروردگار، همین طلاق.

شما این پنجاه شصت تا آیه طلاق را بخوانید در بیشتر آیات خدا جلوی ظلم زن و مرد در طلاق ایستاده، طلاق نباید آمیخته با ظلم باشد، اما الان می‌گوید طلاق چرا طلاق؟ می‌گوید هزار سکه مهرم است، طلاق می‌گیرم هزار تا را از حلقومش می‌گیرم بیرون می‌روم به یکی دیگر شوهر می‌کنم برای او هم پانصد تا سکه می‌گذارم، از او هم طلاق می‌گیرم از حلقوم او هم می‌کشم بیرون این چه  جنایتی است نمی‌دهد مهرم را برود زندان، بابا این جوان است، بر و رو دارد نینداز زندان خانم، می‌گوید باید برود گوشه زندان یا بمیرد یا سکه‌های من را بدهد خب آبرویش می‌رود، می‌گوید باشد برود، غروب زندان خیلی دلگیر و کشنده است، من سه بار زندان دیدم می‌گوید برود، ظلم است؟ می‌گوید برود. یا یک مرد یک جوان خدایی نکرده در اداره‌ای در دانشگاهی، در خیابانی، در پارکی بایک زن جوان نامحرم آشنا می‌شود قرار می‌گذارند با هم می‌گوید زنت را طلاق بده بیا من را بگیر، این طلاق طلاق مشروع است؟

یک شعری بخوانم برایتان برای شیعه ناب غصه بخورید در این شعر، ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست، منزل آن مه عاشق‌کش عیار کجاست، شب تاریک و ره وادی ایمن در پیش، آتش طور کجا وعده دیدار کجاست، هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد، در خرابات بگویید که هشیار کجاست. هر سر موی مرا با تو هزاران کار است، ما کجائیم و ملامت‌گر بیکار کجاست، عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو، دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست، ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی، این را من به روز ترجمه کنم ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی، اتوبان مهیاست، پارک مهیاست، همه شهرها پر از دانشگاه است و مهیاست، هواپیما مهیاست، قطار برقی مهیاست، باغ کشاورزی تجارت، بانک تا دلتان بخواهد مهیاست، تلفن خانگی و همراه و جیبی و بی‌سیم و با سیم مهیاست، طلا و جواهر مهیاست، تمام خیابان‌های شهر آسفالتش مهیاست، ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی، عیش بی‌یار مهیا نشود یار کجاست.

خدا کو؟ خدا در زندگی کو؟ همین یکی گم شده که اینقدر بلا سر مردم آمده، همین یکی. الولایة محبت اهل البیت چقدر این مدرسه عالی است و اتباعهم فی الدین و امتصال اوامرهم و نواهیهم و تاسی بهم فی الاخلاق و الاعمال. توضیحش خدا لطف کند فردا شب.

هیچکدام هم از مرگ خودمان خبر نداریم شاید نباشیم فردا شب اگر بودیم خدا باید نگهمان دارد.

 

 

برچسب ها :