شب هفتم یکشنبه (27-4-1395)
(یزد مسجد کوثر)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
محور سخن وجوب شناخت اهل بیت بود، معرفت به اهل بیت برای زندگی دنیای انسان، و آخرت انسان، منفعت کامل و سرشار و ابدی دارد.
معرفت به اهل بیت که آثاری دارد انسان را از همه خطرات دنیا و هجوم فسادها، هجوم وسوسهها، هجوم شبههها، امنیت میدهد.
انسانی که معرفت زنده و قابل قبولی به اهل بیت دارد در هیچ زمینهای کلاه سرش نمیرود، گول نمیخورد، فریفته نمیشود در برابر هجوم وسوسهها و فسادها یقینا شکست نمیخورد. پشتش به خاک نمیرسد، کمر زندگیاش نمیشکند، ارزشهای الهی در وجود او محفوظ میماند.
این مطالبی که در این چند دقیقه فارسی برایتان گفتم به صورت آیه در قرآن مجید است و به صورت روایات در مهمترین کتابهایمان است، مثل جلد اول کتاب شریف کافی، کتاب مجموعه ورام تفسیر نور الثقلین، تفسیر برهان، تفسیر عیاشی، و جلد حدودا شصت و هشتم به بعد تا هفتاد و هفتم بحار الانوار علامه مجلسی. این کتابهایی است که خود من دیدم روایاتش را دقت کردم، اهل بیت حصار امن هستند، از این قلعه از این حصار هر کسی بیرون بماند هیچ مصونیتی از هجوم گرگان و سگان و روباهان و حیوانات مختلف انساننما نخواهد داشت.
چرا من دشمنان را مخالفان را، تعبیر به گرگ و روباه و سگ و خوک میکنم، این توهین نیست؟ نه ما که جلوتر از قرآن راه نمیرویم، از قرآن هم حق نداریم عقب بمانیم، این چند تا آیه را من برایتان میخوانم ترجمه نمیکنم فقط ببینید که خدا از مخالفان حق مخالفان عقل، مخالفان حقیقت، این تعبیرها را دارد سوره مبارکه اعراف مثله کمثل الکلب، مایه وجودی این آدم گمراه هویت وجودی این دشمن، مانند سگ است، سوره مبارکه جمعه مَثَلُ اَلَّذِينَ حُمِّلُوا اَلتَّوْرٰاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهٰا كَمَثَلِ اَلْحِمٰارِ يَحْمِلُ أَسْفٰاراً ﴿الجمعة، 5﴾، دشمنان حقیقت، دشمنان توحید، دشمنان انسانیت، گرچه بار علم بارشان باشد و لقب استاد و پرفسور و علم و عالم و دانشگاهی را یدک بکشند مانند یک الاغ میمانند که بار علم بارش باشد.
دشمن هم اخلاق سگ را دارد نسبت به اهل ایمان هم اخلاق الاغ را دارد که بدون ارزیابی عاقلانه وارد زخم زدن به اهل ایمان میشود و هم به فرموده زین العابدین حالت روباه و شیر و خوک را دارد، حالت شیر را دارد چون شبانه روز میکوشد به اقتصاد مردم مومن لطمه بزند این را خود حضرت تعبیر میکنند، تشریح میکنند، یعنی معنی میکنند که دشمن که اخلاق شیر را دارد دهانش باز است برای غارت کردن اقتصاد اهل ایمان، دشمن روباه مکار است که در همه زمینههای خانوادگی سیاسی، اجتماعی، میخواهد سر اهل ایمان را کلاه بگذارد. دشمن مثل خوک است ناموس شناس نیست، روابط مشروعشناس نیست، دشمن میزند که ناموس اهل ا یمان را مانند ناموس احمق خودش نیمه عریان کند و در معرض نگاه مردان هرزه قرار بدهد و نهایتا سفره زنا را عمومی بکند. اینهایی که بیرون از حصار معرفت به اهل بیت میمانند دچار این حیوانات خطرناک هستند و الان هم هستند و کم هم ضرر نکردند من ضررها را میدانم من از طریق مقالهها، خبرهایی که برای خودم میآید، نامههای زیادی که برای خودم مینویسند کاملا به جریانات اجتماعی آگاهی دارم هم جریانات اجتماعی داخلی و هم جریانات اجتماعی خارجی را کار دشمن این است، کار دشمن ورشکست کردن عباد خدا در کره زمین است.
من اروپا که برای تبلیغ رفتم نزدیک بیست کشور را رفتم، در بیشتر این کشورها بنرهای بزرگ، رنگی، با خط خیلی خوب خارجی، دیدم سر کلیسا زدند و نوشتند این کلیسا به فروش میرسد، یعنی دشمن دارد میزند در اروپا و امریکا یک ذره رابطه قلبی فطری انسان را با پروردگار قیچی کند، یعنی مسجدها را دارند میفروشند، مسجدهای فرهنگ خودشان را و من دیدم کلیسا را فروختند سالهای بعد که رفتم دیدم کلیسای فروخته شده تبدیل به یک قمارخانه قوی شده تبدیل به یک مشروبفروشی خیلی بزرگ شده که جا باشد پانصد نفر بیایند و انواع مشروبات الکلی را بخورند.
در روزگاران پیش که دشمنان ابزار دیگری داشتند رادیو نداشتند تلویزیون نداشتند، ماهواره نداشتند، سایت نداشتند به ابزار دیگر متوسل میشدند برای نابود کردن حق، برای نابود کردن عباد خدا، برای ابلیسی کردن مردم کره زمین، ولی الان وسائلشان مدرن شده، در گذشته خیلی باید رنج میبردند چهار تا را به تور میانداختند در یک خانهای، یک گوشهای، یک کناری برای بیدین کردن، اما الان دیگر هیچ پولی خرج نمیکنند تمام مراکز فساد جهان را تا در جیب جوانها و متوسطها و گاهی پیرمردها هم آوردند. یک پیرمرد نود ساله از کار افتاده که دیگردرهای شهوات به رویش بسته است میآید همراهش را از جیبش درمیآورد دو تا انگشت رویش فشار میدهد به هر گناهی برای تماشا کردن وصل میشود خرجی هم دیگر دشمن نمیکند برای بیدین کردن، برای بیدین کردن دخترها، برای نابود کردن حجاب، برای نابود کردن حیا، برای نابود کردن اخلاق، دشمن سراغ من نمیآید سراغ لباس میآید سراغ من نمیآید چون من را شناخته که من در حصار امنیت اهل بیت بتون آرمه شدم هیچ کلنگی به من کار نمیکند، منی که میگویم نه منی که دارم برایتان سخنرانی میکنم من ایمانی را میگویم، یعنی دشمن خیلی دقیق مومنان واقعی دنیا را میشناسد، خیلی دقیق، آمریکا میخواستند من را برای دهه عاشورا دعوت بکنند البته من دهه عاشورا از تهران نمیروم و نرفتم جایی ولی آن آقایی که در امریکا من را دعوت کرد گفت من وقتی رفتم در اداره امنیت آمریکا گفتم من این دعوتنامه را میخواهم بفرستم برای یک عالم شیعه که بیاید اینجا برای ما مباحث اخلاقی مطرح بکند، گفت اسم را که دید دکمه کامپیوتر را زد عکس شما آمد در صفحه موقعیت حوزه، موقعیت علمی، موقعیت منبر، موقعیت جمعیت، اسم فرزندان گفت به من گفت این آقا اگر بیاید امریکا اینجا را میخواهد به هم بریزد ما هیچ مجوزی برای ورودش نمیدهیم ما را به اسم گاهی میشناسد گاهی هم به رسم، اگر بخواهد سراغ ابرقو بیاید دیگر فرد نمیآید با ماهواره میآید، با سایت میآید چهار تا آدم ضعیف النفس ابرقو را میگیرد میپزد رهایشان میکند در جامعه که برو دین مردم را شل کن، برو هزار تا چون و چرا برای مردم بیاور برو مردم را بدبین کن، برو به مردم بگو اگر نماز و دعا و سینه زدن و گریه کردن و رمضان روزه گرفتن و محرم و صفر به درد میخورد که اینقدر گره در زندگیتان نبود اینقدر مشکل نداشتید اینقدر به سختی زندگی نمیکردید، معلوم میشود همه این کارهایی که دارید میکنید بیخود است. شماها هم نمیتوانید بین پرونده عبادت الله پرونده ایمان، پرونده دین، پرونده کار خیرتان را با پرونده عوارض دنیا جدا بکنید که بدانید پرونده ما در رابطه با خدا و دین و گریه و نماز و روزه باید پرونده ابوذری باشد، اگر تک تک ما را دشمن زورش رسید به ربضه تبعید کرد از گشنگی و تشنگی جان دادیم جان دادنمان با ارزشترین جان دادن باشد، جان دادن صابران، ما پرونده دین با عوارض دنیا جدا است، ابوذر را میگیرند تبعید میکنند جلوی آب را میبندند جلوی نان را میبندند جلوی لباس را میبندند، ابوذر از گرسنگی در شصت درجه گرمای ربضه جان میدهد ولی اصلا این زندگی را وصل به دین و دینداری و خدا نمیکند، نمیگوید اگر خدا درست بود من به این بلا دچار نمیشدم میگوید خدا درست است به من در قرآن صد و سه بار امر کرده ابوذر در حوادث دنیایی صبر کن، امر کرده است. من حالا گرسنه هستم برای چی از خدا جدا بشوم؟ من بیلباس هستم برای چی از پیغمبر و از قرآن جدا بشوم؟ من برای چی از عبادتم بزنم، یک پرونده دیگرتان هم یک پرونده دیگر، اینها را اهل بیت خوب یاد دادند به ما، مرد آمد پیش موسی ابن جعفر، این روایت در کتابهای مهم ماست، گفت یابن الرسول الله احبک، من عاشق تو هستم، فرمود راست میگویی؟ تو عاشق من هستی؟ گفت یابن الرسول الله از دلم خبر داری که راست میگویم آره من عاشق شما هستم، فرمود اگر عاشق من هستی استعد للبلاء خودت را اماده کن که بنی عباس در سرت بزنند زندان ببرند،تبعیدت بکنند، کسبت را خراب بکنند، در هیچ پستی راه بهت ندهند، زندگی را برایت سخت بگیرند اگر واقعا عاشق هستی. اینها را راه میاندازند در مردم به یک لحن دلسوزانهای که آره به جوانها بگو اگر روزه و نماز اگر روضه رفتن، اگر با آخوندها نشستن و برخاستن سود داشت در کنکور رفوزه نمیشدی که، اصلا کنکور یک جوان به من روحانی چه؟ کنکور به نماز چه ربطی دارد؟ چه ربطی دارد؟
کجای کتابهای آسمانی پروردگار اعلام کرده میخواهی در کنکور قبول شوی نماز بخوان، روزه بگیر برای ابی عبدالله گریه کن، آنی که در قلعه معرفت به اهل بیت است که هم اهل بیت را میشناسد هم راهنماییهایشان را میشناسد هم رفتار و اخلاق اهل بیت را میشناسد اگر سی هزار شمشیر و نیزه در حال تشنگی علیه او حرکت بکنند یک نفره میایستد و میگوید والله ان قطعتموا یمینی انی اهامی ابدا ان دینی، ضرر نمیکند قمر بنی هاشم چون قمر بنی هاشم در حصار ولایت اهل بیت است، ضرر نمیکند. اما ضحاک مشرقی ضرر میکند از مکه با کاروان ابی عبدالله آمد کربلا ضحاک، با یاران ابی عبدالله بود، ولی در نیتش این بود حسین دارد میرود کوفه رئیس جمهور میشود بالاخره ما را یا استاندار میکند یا فرماندار میکند یا بخشدار میکند یا مدیر اداره کشاورزی میکند، ولی وقتی برخورد به روز عاشورا دید جنگ است، دید کشته شدن است، دید دست قطع شدن است آمد پیش ابی عبدالله گفت یابن الرسول الله من زن و بچه دارم به من اجازه میدهی برگردم فرمود بیابان باز است کسی هم جلویت را نگرفته برو.
وقتی آدم معرفت به ابی عبدالله نداشته باشد از کنار ابی عبدالله میرود به طرف کوفه و ابن زیاد، ولی آنی که اهل بیت را میشناسد میایستد خطر میآید میایستد، تحریم میآید میایستد گرانی میآید میایستد، رنج میآید میایستد، مشکل میآید میایستد و تا آخرین لحظه هم میایستد، این داستان را امام زمان بیان کردند راوی دیگری ندارد راوی مطلب خود امام دوازدهم است که شب عاشورا جدم به این هفتاد و دو نفر برگشت گفت فردا این سی هزار نفر فقط با من کار دارند، من را میخواهند بکشند، به یک نفر از شما کار ندارند و بعد فرمود بیابان راهش باز است، شب است، تاریک است، چون با شماها کاری ندارند من این دیگر از عجایب استقامت عارف به اهل بیت است، فرمود من بیعتم را عهدم را از شما برداشتم، یعنی اگر بلند شوید بروید یکی از شما نمانید و من را تنها بگذارید و من فردا قطعه قطعه شوم چون خودم دارم میگویم عهدم را از عهده شما برداشتم قیامت با شما کاری ندارم، گیر نمیافتید، بلند شوید بروید.
امام زمان میفرماید سکوت حاکم بر مجلس شد، امام حسین هم ساکت بود، امام حسین حرف نمیزد آنها هم حرف نمیزدند یک مرتبه یکیشان اولین نفر از وسط جمعیت بلند شد، گفت که یابن الرسول الله فردا اگر ما بمانیم کشته میشویم؟ فرمود بمانید کشته میشوید اما بروید جان سالم برمیدارید و میروید، گفت یابن الرسول الله این را امام زمان از آن شب دارد تعریف میکند، آن شب پیش امام زمان هست، کل شیء احصیناه فی امام مبین، اصلا جهان در وجود امام مبین است، امام زمان دویست سال بعد از کربلا به دنیاآمده اما تمام کربلا در کتاب وجودش است. هیچ کس بهتر از او خبر از آن شب ندارد، گفت یابن الرسول الله ما فردا بمانیم میکشند ما را؟ کشتن است، کشتن یعنی از زن و بچه دست برداشتن، از نوه دست برداشتن، از مغازههای کوفه دست برداشتن، از خوشیها دست برداشتن نهایتا از جان دل کندن، میکشند ما را؟ فرمود بله. گفت اگر بمانیم و بکشند چند دفعه من را میکشند؟ امام فرمود یک دفعه آدم که دو دفعه کشته نمیشود، خب یک دفعه سر آدم را میبرند یا قلب آدم را تیر میزنند پاره میشود آدم میمیرد، گفت یابن الرسول الله به ما نگو بلند شوید بروید اگر فردا هزار بار من را بکشند، بدنم را تکه تکه کنند، قطعه قطعه من را کپه کنند آتش بزنند، بایستند تا این بدن خاکستر شود خاکسترم را لشگر یزید به باد بدهند خدا عشقش بکشد دوباره من را زنده کند من میایستم تا دوباره کشته شوم این معرفت به امام این معرفت به اهل بیت است، ببینید معرفت آدم را مصونیت میدهد اصلا معرفت واقعی به زلف مصونیت گره خورده است.
این معرفت هم به دست آوردنش مشکل نیست، ممکن است من در جلسات بعد راه به دست آوردن معرفت خدا پیغمبر، ائمه، قیامت را برایتان در یک جلسه بگویم، یعنی یک بیدین اگر شما بیاورید در این مجلس در یک جلسه این بیدین را کاملا میشود اهل معرفت کلی به خدا و پیغمبر و اهل بیت و قرآن و قیامت کرد کار شاقی نیست، کار طاقتفرسایی نیست، معرفت به دست آوردن یک کار عاشقانهای است عاشق میخواهد، کار عاشقانه است خیلی کار لذتبخشی است خیلی.
نماز یک حقیقت لذتبخش است، برای عاشقش، برای اهل معرفت، خادم آیت الله العظمی بروجردی میگفت من کاملا دیده بودم خادم ایشان را، من ده سال است مسجد اعظم سالگرد ایشان منبر میروم چهار پنج شب دیگر هم باید بروم قم سالگرد را منبر بروم، خیلی به زندگی آیت الله بروجردی من وارد هستم خیلی تمام زندگی ایشان را مطالعه کردم از ولادت تا روز دفنش که خودم هم بودم کنار قبر داشتند دفن میکردند و آنی هم که دفنش کرد من آن وقت سیزده سالم بود ایستاده بودم از علمای قم بود بعد که من طلبه شدم و منبری شدم او بامن خیلی رفیق شد، من یک روز رفتم خانهاش که دیگر در حال از دنیا رفتن بود بهش گفتم من سیزده چهارده سالم بود ایستاده بودم شما جنازه را گذاشتی در قبر، یک چیزی از شما نقل میکنند من میخواهم روی منبر بگویم میخواهم از زبان خودتان بشنوم نقل خالی نباشد گفت میگویم برایت چی شنیدی؟ گفتم داستان دفن کردن و تلقین خواندن دیگر بیحال هستم گفت گریه کرد.
گفت من خبر نداشتم، خانوادهاش آمدند به من گفتند ایشان وصیت کرده هم شما غسلش بدهی و کفنش کنی و هم در قبر بگذاری و هم تلقین بخوانی، گفت خب من همه کارها را کردم، جنازه را گذاشتم در قبر و صورت را گذاشتم رو به قبله تلقین خواندم که الان اگر فرشتگان الهی آمدند از پروردگار سوال کردند از پیغمبر از قبله، از قرآن لا تخف و لا تحزن قل فی جوابهما الله جل جلاله ربی و القرآن کتابی و الکعبه قبلتی تا آخر تلقین، آخر تلقین دارد که تلقینخوان باید بپرسد از میت چون دانشمندان میگویند گوش آخرین عضوی است که میمیرد یعنی گوش تا بیست و چهار ساعت بعد از مردن انسان میشنود سلولها قوی است زود خاموش نمیشود گفت من از آقای بروجردی پرسیدم به عربی ته تلقین، فهمت؟ این حرفهایی که من الان برایت گفتم فهمیدی؟ روشن شد؟ که در جواب ملائکه چی بگویی؟ گفت من شانزده سال با آقای بروجردی بودم وقتی از میت پرسیدم فهمت حالیت شدی متوجه شدی؟ جواب داد شدم من در قبر غش کردم.
بله مومن عارف به اهل بیت و اقتدا کرده به اهل بیت نمیمیرد، یک ساعت خواب برایش میزنند و بعد بیدارش میکنند میبیند بهشت است و قیامت، من میمیرم که حالیم نیست و نفهم هستم، فهمیده که نمیمیرد، فهمیده را پیغمبر میگوید کما تنامون تموتون مرگتان مثل خواب رفتن است، مگر ما شبها خوابمان میبرد آزار میکشیم رنج میبریم، سوزن بهمان فرو میکنند؟ نه مرگ آدمهای فهمیده خیلی نرم است عین خواب، این خادم ایشان میگفت آخه نماز ظهر و عصر هشت رکعت است دیگر آدم خسته و کار کرده درس داده و نوشته و جواب داده میخواهد زود این هشت رکعت را بخواند و نهار را بخورد و بیفتد، میگفت اذان قم آیت الله العظمی بروجردی یک لباس که در خانه تنش نبود با یک پیراهن بود گفت اتاق را از پشت قفل میکرد که وقت نماز کسی نرود پیشش، نماز ظهر و عصرش خوانده میشد حدود یک ساعت طول میکشید، در را باز میکرد که برایش نهار ببرم، میدانستم باید یک پیراهن هم برایش ببرم چون در این نماز ظهر و عصر اینقدر گریه میکرد که پیراهنش خیس میشد این عشق است چیزی دیگر نیست عشق است.
معرفت به اهل بیت مصونیت است یعنی من اگر اهل بیت را بشناسم، من اگر بفهمم که اهل بیت جایگاهشان برای دنیا و آخرت من چیست، ماهواره سگ کیست؟ سایت الاغ کیست؟ وسوسهگر کیست که بتواند به من به ناموس من، به کسب من، به معاشرت من، به خانواده من زخم بزند، اصلا دستش به من نمیرسد، وقتی من در قلعه معرفت به اهل بیت هستم و تمام درها به روی دشمن بسته است چه زخمی بخورم من؟ چه زخمی؟ خب این کلی مطلب تا برسیم به تفسیر این معرفت که بسیار شیرین و شنیدنی است بسیار شیرین.