لطفا منتظر باشید

شب سوم چهارشنبه (6-5-1395)

(مشهد مکتب الزهرا(س))
شوال1437 ه.ق - تیر1395 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

برای حل بخشی از مشکلات زندگی مردم را راهنمایی می‌کنند به اینکه متکی به سه مسئله بشوند، یک مسئله دعاست، چون کلید حل بعضی از مشکلات پول نیست، کمک یک قدرتمند به انسان نیست، مشورت نیست، مشکلی است که حل شدنش در گرو دعاست، یعنی روی نیاز و حال گدایی به پیشگاه مقدس پروردگار بردن که از او درخواست کردن که با رحمتش، با قدرتش، و با اراده‌اش مشکل را حل کند.

دارو را برای درمان قرار داده ولی همه جا پاسخگو نیست، پول را برای حل مشکل قرار داده همه جا کاربرد ندارد. کمک و یاری مردم را از علل حل مشکلات قرار داده بیان مشکل برای مردم مردم وزین، مردم آبرومند، مردم مومن، عیبی ندارد، ولی گاهی همین مردم دلسوز، مردم خوب، مردم مومن، نمی‌توانند برای حل مشکل انسان به انسان کمک بکنند.

لذا حل اینگونه مشکلاتی که راه مادی ندارد، کلید مادی ندارد، دعاست. امام صادق می‌فرماید هر کسی دعا بکند محروم از اجابت نخواهد شد، چرا که دعا امر پروردگار است فرمان خداوند است، یک کار خیلی خوبی است که خدا این کار را دوست دارد و نباید از این کار خوب و از این عمل دوست داشتنی پروردگار رویگردان شد، در قرآن مجید فرموده ادعونی در پیشگاه من دعا کنید عرض نیاز کنید، با من حرف بزنید، درخواست کنید، استجب لکم. من دعای شما را مستجاب می‌کنم. از آمدن به پیشگاه من، عرض حاجت به من، عرض نیاز به من، التماس به من رویگردان نباشید من شما را آفریدم شما را دوست دارم، روزی به شما می‌دهم، صدایتان هم دوست دارم، گدایی‌تان هم دوست دارم.

إِنَّ اَلَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبٰادَتِي، آنهایی که از دعا کردن تکبر می‌کنند می‌گویند نه ما پول داریم پارتی داریم، کمک داریم فکر داریم نیاز نداریم دعا بکنیم برویم قاطی مردم بشینیم گردن کج کنیم ناله بزنیم و مشکلاتمان را با خدا در میان بگذاریم، آنهایی که تکبر می‌کنند از دعا سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دٰاخِرِينَ  ﴿غافر، 60﴾ اینها به خاطر کبرشان که می‌خواهند شاخ و شونه در برابر خدا بکشند و بگویند مانیازی به کمک خدا نداریم، نیازی به کارگردانی خدا نداریم اهل آتشند، تکبر با پروردگار خیلی امر ناپسندی است، برای اینکه همه قدرت پیش اوست و اگر متکبر گرفتاری‌اش را که نه پول حل می‌کند و نه پارتی نخواهد با خدا حل بکند حل نمی‌شود می‌ماند. یعنی وقتی که کارگردانی خدا را نخواهد در کارش، مدیریت خدا را نخواهد، رحمت خدا را نخواهد، لطف خدا را نخواهد مشکل می‌ماند حل نمی‌شود به هیچ عنوان، اما آنهایی که اهل دعا هستند خیلی از پزشکان هم اثبات کردند که دعا در حل مشکلاتی که برای بدن پیش می‌آید و دارو نمی‌تواند کاری بکند خیلی  اثر دارد

من یک داستانی را از یک جانبازی شنیدم، که البته وقتی مطمئن شدم در یکی از احیاهای شب بیست و یکم ماه رمضان چند سال پیش گفتم، و آن داستان این بود که حالا شب بیست و یکم در اوج احیا خبر ندارم که آن طبیبی که این جانباز را معرفی به یک طبیب دیگر کرده در آلمان دارد گوش می‌دهد، این را من خبر نداشتم، بعدا خبر شدم که برایتان می‌گویم چطوری خبر شدم.

این جانباز برده می‌شود به آلمان، در یکی از معروفترین و مهمترین بیمارستان‌های آلمان، طبیب این جانباز یک پرفسور خیلی متخصص قرار می‌گیرد و هشتاد درصد جانباز را معالجه می‌کند طول هم می‌کشد چهار پنج ماه، سیر معالجاتی او هم خیلی سخت بوده به قول ما یک بدن لت و پاری پیدا کرده بوده در جبهه، این پرفسور یکی از چهره‌های برجسته طبی بود در آلمان اصالتا ایرانی بود، تهرانی بود، و بیست سال در آن بیمارستان سخت‌ترین جراحی‌ها را به عهده داشت و معالجه می‌کرد بیماران را.

این جانباز می‌گفت که حدود هشتاد درصد در طول سه چهار ماه من را معالجه کرد، بیست درصد ماند، به من گفت که این بیست درصد بیماری تو که اگر بماند و معالجه نشود خطرناک است، ولی تخصصش بر عهده من نیست، دانش من هشتاد درصد به من کمک داد که این مشکلات گوناگون بدن شما را حل بکنم و گره را باز بکنم، در تمام آلمان هم این بیست درصد دکتر ندارد هلند هم ندارد، انگلیس هم ندارد، سوئیس هم ندارد فرانسه هم ندارد، فقط یک دکتر در ایران است که این بیست درصد گره بدنت را و مشکل بدنت را علاجش و درمانش دست اوست، اگر دلت می‌خواهد آدرس آن دکتردر ایران را بدهم اسمش هم بهت بگویم، برو پیش او.

گفتم آقای دکتر حتما آدرسش را بده اسمش هم بگو، آن وقت این بیست درصد چقدر خرجش است از عهده من برمی‌آید اینجور که شما می‌گویی به نظر من می‌رسد این بیست درصد مسئله برای بیست سال پیش است، شصت هفتاد میلیون تومان خرجش بشود و من هم یک میلیون تومانش را ندارم، گفت نه آن دکتر اصلا ویزیت نمی‌گیرد، اصلا. و این بیست درصد بیماری تو را مشکل تو را حل بکند درمان بکند و این گره کور را از بدن تو باز بکند که عمرت طبیعی شود معالجه می‌کند برای علاج و درمانش هم از تو چیزی نمی‌خواهد، نه اهل ویزیت است، و نه اهل گرفتن میلیون‌ها تومان پول جراحی است مجانی کار انجام می‌دهد.

گفتم آقای دکتر آدرس بده ایران، گفت این دکتر مشهد است، این آدرس شهرش، اسمش هم علی ابن موسی الرضا است، بلند شو برو ایران، مجروح می‌آید ایران می‌آید حرم حضرت رضا این چیزی است که اتفاق افتاده من هم در جریانش قرار گرفتم خواب نیست که شما بگویید خواب اعتباری ندارد بله نود درصد خوابها اعتباری ندارد، سی جزء قرآن شش هزار و ششصد و شصت و شش آیه و صد و چهارده سوره یک دانه خواب از یوسف نقل کرده، یک دانه خواب از پادشاه مصر، یک خواب از حضرت ابراهیم، یک خواب هم از پیغمبر اکرم همین، یعنی در این شش هزار و ششصد و شصت و چند آیه چهار تا خواب نقل شده آن هم نه نمونه این خوابهایی که مردم می‌بینند و نه نمونه خوابهایی که بیشتر در مداحان و مداحی‌ها گفته می‌شود از این نمونه‌ها نبوده این خواب‌ها. اما یوسف به خاطر آن پاکی باطن صفای درون آئینه بودن حقیقت وجودش در عالم خواب آینده چهل سال بعدش را خواب دید باز هم عرض می‌کنم به خاطر صفای وجودش، پاکی صددرصد، آئینه بودن جانش، در عالم رویا نشانش دادند که چهل سال آینده تو این است. به این شکل هم نشانش دادند که وقتی بیدار شد هفت سالش بود هشت سالش بود، قرآن مجید می‌گوید به پدرش گفت حضرت یعقوب یا ابت انی رایت، رایت یعنی خواب دیدم، يٰا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَ اَلشَّمْسَ وَ اَلْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سٰاجِدِينَ  ﴿يوسف‏، 4﴾.

من در عالم خواب دیدم یازده ستاره، و خورشید و ماه به شدت به من تواضع کردند، فروتنی کردند خاکساری کردند، این را نشانش دادند، که برای آن روزش هم نبود برای آینده‌اش بود برای چهل سال بعد بود، یعقوب روشن ضمیر، یعقوب آینده‌بین، یعقوب پیغمبر، یعقوبی که دلش وصل به پروردگار است چون دل متصل به پروردگار خیلی چیزها رادرک می‌کند خیلی، دل متصل، اما دل منقطع چی بگیرد از پروردگار عالم وقتی سیم وصل نیست چه موجی را دریافت بکند، انبیاء خدا و اولیاء پروردگار و ائمه طاهرین دلشان وصل به حضرت حق بود، لذا امواج عالم غیب را به صورت الهام به صورت وحی و به صورت مشاهدات در عالم رویا می‌گرفتند.

معلوم نبود آن روز در کنعان یوسف پیش هر کنعانی برود و مشاهداتش را در عالم رویا بگوید می‌توانستند پاسخ درستی بهش بدهند کسی نبود که دلش مثل یعقوب و خودش وصل به پروردگار باشد و این دل از قوی‌ترین رادیوها و تلویزیون‌های عالم امواج پشت پرده را بگیرد، رادیو و تلویزیون با دستگاه‌هایی که در شکمشان است با اتصال به برق می‌توانند امواجی که در ایستگاه‌ها ودر اتاق‌ها تولید می‌کنند بگیرند، وگرنه دو شاخه‌اش را از برق دربیاور می‌شود یک جعبه خشک، دیگر نمی‌گیرد امواج را، بالاخره برای گرفتن امواج اتصال به منبع انرژی لازم است، دل یعقوب متصل به این منبع انرژی است برگشت به یوسف گفت وَ كَذٰلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَ يُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ اَلْأَحٰادِيثِ وَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ عَلىٰ آلِ يَعْقُوبَ كَمٰا أَتَمَّهٰا عَلىٰ أَبَوَيْكَ مِنْ قَبْلُ إِبْرٰاهِيمَ وَ إِسْحٰاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ  ﴿يوسف‏، 6﴾ من دیگر وارد این آیه نمی‌شوم چون اگر وارد شوم ده شب باید برایتان لطائف همین آیه‌ای که خدا از زبان یعقوب نقل می‌کند بگویم، باید یک بحث در اجتباه بکنم، کذلک یجتبیک ربک، یک بحث در یعلمک من تاویل الاحادیث داشته باشم، یک بحث هم و یتم نعمته علیک و علی آل یعقوب یا کما اتمها علی ابویک ابراهیم و اسحاق داشته باشم. تمام شد داستان.

یک سحری یک خواب چند لحظه‌ای اتفاق افتاد، سه کلمه هم یعقوب درباره این خواب به یوسف گفت که آینده نه حالا آینده سه نعمت خدا بهت می‌دهد یجتبیک ربک، یعلمک من تاویل ا لاحادیث، و یتم نعمته علیک، تمام شد، خب جریان یوسف را از طریق کتابها خواندید یا فیلمش را دیدید یا از طریق منبرها شنیدید از این خواب و این تعبیر کلی چهل سال گذشت یوسف عزیز مصر شد فرستاد پدر، مادر، برادرانش را آوردند وقتی رسیدند مصر در برابر یوسف که حالا عزیز مصر شده است یعقوب و همسرش که مادر یوسف است، و یازده برادر کمال تواضع را برای او انجام دادند یوسف برگشت به پدر گفت هذا تاویل الرویای من قبل. این همینی است که من چهل سال پیش در خواب دیدم. این داستان.

این خواب که قرآن می‌گوید با نوع خوابهای ما خیلی فرق می‌کند بیشتر خوابهای ما یا برای خستگی است، یا برای تب است، یا برای بیماری است، یا برای پرخوری است، یا برای گرسنگی است، یا برای اعصاب و روان است یا برای افکار بد وقت بیداریمان است، خواب‌های ما اتصال به عالم ملکوت نیست که امواج را از آنها بگیرد و به صورت خواب به ما نشان بدهد خواب ابراهیم هم که در سوره شعراء خدا نقل کرده از همین قبیل است، خواب پیغمبر هم از همین قبیل است، اینی که من دارم می‌گویم از این جانباز خواب نیست، در بیداری اتفاق افتاده من هم اتفاقی در جریانش قرار گرفتم که مجروح لت وپار شده را بردند آلمان متخصص بالای جراحی هشتاد درصد مشکل او را حل کرده گره را باز کرده، بیست درصد گفته کار من نیست، کار دکترهای اروپا هم نیست، کار دکترهای آمریکا هم نیست، در کره زمین فقط یک دکتر می‌تواند این بیست درصد را حل کند، آدرسش را بهت می‌دهم ایران مشهد اسم طبیب هم علی ابن موسی الرضا.

این دعاست، این دیگر پول نیست، پارتی نیست، جراحی نیست، مشکلی برای بدن پیش آمده پول هم هست پول کاری نمی‌تواند بکند، کمک هم هست کاری نمی‌تواند بکند، دوا هم هست کاری نمی‌تواند بکند، چاقو و قیچی جراحی هم هست کاری نمی‌تواند بکند، بهترین بیمارستان هم هست کاری نمی‌تواند بکند اینجا نوبت دعاست، برادرانم خواهرانم یادتان باشد که جای دعا کجاست، یک وقت همه جا سراغ دعا نروید و ببینید کار درست نشد بدبین به دعا، بدبین به پروردگار و بدبین به منبر بشوید. بگویید منبر به ماگفت برو دعا کن مشکلت حل بشود، ما هم رفتیم و دعا کردیم و خدا هم گوش نداد، نه آن منبر منبر بود نه این خدا در کارگردانی خدای خوبی است. اینجور نیست، جای دعا را نباید گم کنیم، ما باید با آیات قرآن و روایات یاد بگیریم که جای دعا کجاست.

این یک موضوع امام صادق است که برای حل مشکل ارائه داده است اما جایش را بدانیم کجاست، یعنی در غیر از جای خودش سراغ دعا نرویم آنجا کار از دست دعا برنمی‌آید، نمی‌آید. در دنیا هم همینطور است، در جریانات کارها، مثلا بیمارستان رئیس می‌خواهد این رئیس بیمارستان یا باید جراح فوق تخصص باشد، یا باید فوق تخصص مغز و اعصاب باشد، یا باید فوق تخصص گوارش باشد، یا باید فوق تخصص کلیه و روده و معده باشد، کسی را باید بگذارند رئیس بیمارستان که دانشنامه بالای طبی داشته باشد، با وزارت بهداشت با وزارت علوم هم آشنا باشد کارهای دانشگاه را هم بداند که برای کارهای دانشگاه پزشکی به چه نهادهایی باید مراجعه بکند.

حالا یک نفر می‌آید که باید برای دانشگاه رئیس بگذارد پارتی‌بازی می‌کند سوپری محلشان را می‌گذارد رئیس دانشگاه، پارتی بازی می‌کند برادرش را که بقال بوده رفته حالا دنبال یک دیپلمی یک فوق دیپلمی او را می‌گذارد رئیس دانشگاه، مشکل دانشگاه و دانشجو با این آقا حل نمی‌شود چون آدمی که حل مشکل بکنداین نیست، آن اصل کاری را گم کردند باید بروند سراغ  اصل کاری کلید حل مشکل متخصص است، سوپری آدم خوبی است به درد این کار نمی‌خورد، برادر فلان حاکم و فلان نمی‌دانم استاندار آدم خوب، اما به درد این کار نمی‌خورد این اگر سر این کار بماند کارها را پیچیده‌تر می‌کند مشکل‌تر می‌کند، سخت‌تر می‌کند.

خب مردم زحمت می‌کشند برای یک حسینیه، برای یک مسجد خرج می‌کنند دو هزار جمعیت جمع می‌کنند برای اینکه مشکلات فکری مردم را منبر حل بکند، برای اینکه درد مردم را درمانش را بگوید، برای اینکه راه رفتن به سوی خدا را به مردم یاد بدهد، حالا صاحب مجلس بلند می‌شود می‌روددر خیابان یک بزرگواری که برادر ماست،  احترام دارد، آقائی دارد، کرامت دارد شغلش افتاده به رفتگری شهرداری، بگوید آقا دو هزار جمعیت معطل هستند بدو بیا گاری را بگذار دم در جارو را هم بگذار بغل منبر برو بالای منبر یک ساعت هم وقت داری عقل مردم را پخته‌تر کنی، درد مردم را دوا کنی، راه رفتن به سوی خدا را یادشان بدهی، حالا فرض بکنید زور بگیرد این رفتگر را بگذارد روی منبر چه کار می‌تواند بکند؟ این که کار را پیچیده‌تر می‌کند، جمعیت را پراکنده می‌کند، مردم را به مسجد و حسینیه بدبین می‌کند، ما باید یا از طریق مطالعه در کتابهای الهی، اسلامی، یا با سوال کردن از متخصص جای دعا را بفهمیم کجاست.

این روایت را تقاضا می‌کنم خوب دقت کنید از روایات ناب شیعه است، که بیان این روایت این بحث امشب را پخته‌تر می‌کند و کامل‌تر می‌کند جامع‌تر می‌کند. امام صادق یک پسر دارند یک روز آمد پیش حضرت صادق، گفت یابن الرسول الله من هزار دینار طلا پول دارم می‌خواهم به فلانی بدهم برایم کار بکند پول از من، دست از او، سرمایه از من کاراز او، سودی که در کار می‌کند نصف کند، نصف برای من نصف هم برای خودش، امام صادق فرمود پسرم این هزار دینارت را دست این ادم نده، این آدم در مدینه آبروی خوبی ندارد، وجهه خوبی ندارد، مردم می‌گویند این سلامت ندارد، و می‌گویند عرقخور است، نکن این کار را. البته امام هم به حرف مردم اطمینان داشت بدون اطمینان حرف زدن در حق مردم حرام است من اطمینان ندارم  می‌گویم فلانی عرقخور است این گفته من حرام است، خلاف است، نادرست است.

امام مطمئن بود که این مطالبی که دارد می‌گوید درست است، به امام صادق گفت پدر چرا باید به حرف مردم کوچه و بازار گوش بدهیم، خب وقتی امام واجب الاطاعه بهت دارد می‌گوید این کار رانکن این دیگر بحث ندارد با امام خود این بحث کردن حرام ا ست، پولش را رفت داد، این آدم ناباب عرقخور هم تمام پول را بالا کشید و خورد و برد، وقتی که فرزند امام صادق دید کل سرمایه‌اش تباه شد، وقتی بود که امام صادق می‌خواست برود مکه، به حضرت عرض کرد من هم بیایم حج؟ فرمود بیا، با حضرت صادق فرزندش آمدند مکه در حال طواف، طواف واجب، که گفتند در طواف دعا کنید دعا مستجاب است، در طواف آمد بغل دست امام ششم گفت پدر من به خاک نشستم، من ضرر کردم من همه سرمایه‌ام از دستم رفته من دچار مشکل شدم، اینجا دعا مستجاب است شما امام هستید معصوم هستید، دعا کن خدا مشکل من را حل کند حضرت فرمود دعا نمی‌کنم چون اینجا جای این دعائی که تو می‌گویی نیست. دعای تو در این بود که گوش بدهی به حرف من پولت را به عرقخور و فاسق ندهی آن دعا بود، اما حالا گوش ندادی تمام دار و ندارت نابود شده اینجا جای دعا نیست اصلا اینجا جای دعا نیست که من دعا بکنم خدا مشکلت را حل کند تو مشکل را خودت به دست خودت در زندگی‌ات انداختی و مالت را دادی به یک آدم بدکار فاجر فاسق، و خورده اصلا جای دعا نیست که من دعا بکنم مستجاب بشود. یعنی چی می‌گویی به من می‌گویی در طواف دعا کنم از آسمان خدا یک کیسه پر از هزار دینار بیندازد پایین همچنین دعائی اینجا به درد نمی‌خورد.

من جای دعا را بدانم، جایی که با دست خودم به خودم ضرر زدم با دست خودم گره به کار خودم انداختم بیست سال است عرق خوردم حالا کلیه‌ام آسیب دیده، معده‌ام آسیب دیده، تنفسم آسیب دیده، رعشه به دو تا دستهایم افتاده سلولهای مغزم مرده، اینجا جای دعاست که خدایا کل اینهایی که از دست من عرق گرفته به من برگردان؟ اینجا فقط جای توبه است بگویم خدایا  دیگر عرق نمی‌خورم همین امااینکه سر شب تا صبح بشینم شب جمعه در احیا در حرم حضرت رضا دعا بکنم ضربه‌هایی که الکل به تمام بدن من زده به من برگردان نه برنمی‌گرداند چون اینجا جای دعا نیست.

یکی از جاهای دعا همین بوده که آن پرفسور به این مجروح گفت، من این را شب احیا بیست سال پیش گفتم خبر نداشتم که این پرفسور آلمان دارد این احیا را گوش می‌دهد. یک دو سه ماه بعد از ماه رمضان به منزل ما تلفن زدند که یک پرفسوری از آلمان آمده شما را می‌خواهد ببیند، گفتم من آدرس نمی‌دهم، ایشان عالم است، مهمان است، ادب ا قتضا می‌کند من بیایم خدمت ایشان آن هم آن طرف نشسته بود به آنی که تلفن می‌کرد می‌گفت اصرار کن من بروم، من قبول نکردم، گفتم آدرستان را بدهید، من بیایم همین الان خدمت ایشان، بالاخره حاضر شدند آدرس دادند رفتم خیلی خوشحال شد، هم از احیای آن شب هم از این داستانی که اتفاق افتاده بود که این پرفسوری که سی سال بود آلمان بود به یک مجروح می‌گوید تا هشتاد درصد مشکلت دست طب است بیست درصدش دست حضرت رضاست اینجا جای دعاست.

گم نکنم جای مسائل را چون اگر گم کنم کار حل نمی‌شود مشکل حل نمی‌شود. خب من یک مطالب بسیار مهم دیگری درباره دعا یادداشت کرده بودم که دیگر به فرصت امشب نمی‌رسد. شما خبر دارید یکی از سخت‌ترین و کمرشکن‌ترین مصائب کربلا مصیبت فراق و داغ و شهادت وجود مبارک قمر بنی هاشم بوده این را می‌دانید؟ او با یک امید کاملی مشک را از شریعه پر کرده انداخته روی دوشش از مشک هم مواظبت می‌کند که بتواند این مقدار آب کم را برای هشتاد و چهار زن و دختر و بچه کوچک تشنه ببرد اما در گیر و داری که از شریعه آمد بیرون چهار هزار نفر محاصره‌اش کردند می‌شود از لابلای چهار هزار نفر راحت بیرون رفت؟ نمی‌شود قمر بنی هاشم یک نفر بود دشمن چهارهزار نفر بود سعی کرد بشکند این سد را و برود بیرون اما در این سعی دست راستش را از بدن جدا کردند، خیلی سریع بند مشک را انداخت روی شانه چپ با دست چپ شروع کرد جنگیدن اما دست چپ راهم از بدن جدا کردند.

 

 

 

برچسب ها :