جلسه هفتم چهارشنبه (6-5-1395)
(مشهد حسینیه همدانیها)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
قرآن مجید از ابتدای سوره حمد که با رحمت خدا شروع میشود تا آخرین سوره به پناهدهندگی خداوند ختم میشود، هدایتگر انسان به تمام اموری است که به خیر انسان است، و بیانکننده هر حرکت و کاری است که به زیان انسان است، همه قرآن مجید این دو حقیقت است. راهنمایی به هر خیری و هشداردهندگی به هر شری، به هر زیانی.
من با چند تا کتاب خیلی سروکار دارم، و هم خسته نمیشوم هم سیر نمیشوم. این را به شما جوانها که هنوز ظرفیت حوصلهتان زیاد است سفارش میکنم یکی قرآن مجید است، تا هشتاد نود سال پیش ما قرآنی که ترجمه با آن بود نداشتیم، اگر هم داشتیم یک ترجمه نسبتا خوبی بود که در ایران نبود، به نام ترجمه دهلوی یک عالم غیرشیعه بود در هند زندگی میکرد، مردم معمولا با مفاهیم آیات قرآن خیلی سروکار نداشتند، در تهران ما جلسات قرائت قرآن زیاد بود من از هفت هشت سالگی میرفتم در این جلسات، چهل پنجاه تا رحل باز بود و قرآن رویش بود و یک قاری خوب قرآن هم که همه استادی او در تجوید بود دانه دانه قرائت شرکتکنندگان را گوش میداد ایراد تجویدی میگرفت، جلسه که تمام میشد هیچکس از قرآن هیچی گیرش نمیآمد چون همه عربی میخواندند و عربی هم شنیدند، اما در این چهل و پنجاه ساله اخیر در خود کشور ما شاید بالای چهل ترجمه به قرآن مجید زده شده که البته همه ترجمهها هم صددرصد قابل قبول نیست.
ولی یک ترجمههایی به قرآن زده شده که ترجمهکنندگان آدمهای عالم، دانشمند، متخصص هستند بعضیهایشان فوت شدند بعضیها زنده هستند شما میتوانیددر کتابفروشیها چهار تا پنج تا ترجمه قرآن را ببینید و ببینید با کدامهایش راحت میتوانید ارتباط برقرار بکنید اگر دارید که خیلی خوب است اگر ندارید ترجمهای که بتوانید با آن ارتباط برقرار بکنید را بخرید و بنا به طرحی که امیرالمومنین دادند من این طرح را در کتاب مکاتیب الائمه فرزند دانشمند فیض کاشانی که چهارصد و پنجاه سال پیش نوشته شده دیدم دارم هم آن کتاب را، بسیار کتاب پرنکتهای است.
امیرالمومنین میفرماید روزی ده تا آیه میگفتند کاری که پیغمبر در زمان خودشان با ما داشتند، ده تا آیه، ده تا آیه که خیلی زیاد نیست خیلی وقتگیر هم نیست، یا شب که برمیگردید خانه یا صبح که هنوز نیامدید بیرون، ده تا آیه را دانه دانه بخوانید و قرآن با ترجمهای که توانستید با آن ارتباط برقرار بکنید ترجمه آیه به آیهاش هم ببینید، و بعد این حرف حضرت صادق هم به یادتان باشد امام این آیات قرآن و روایات را تعبیر به شاه غول کردند، شاغول دست همه بناهای دنیا هست من انگلیس و آلمان گاهی که از خیابانها رد میشدم بعد از منبر، قبل از منبر، بنایی میدیدم آنجا هم میدیدم بناهای اروپا شاه غولگیری میکنند.
شاغول یک معیار جهانی است، شاغول را برای این به کار میبرند که دیوار کج بالا نرود میخواهند یک دیوار پنجاه متری بسازند، چشم نمیتواند راستی و کجی را اگر به خصوص میلیمتری سانتی متری باشد نشان بدهد، ما به هیچ یک از اعضا و جوارحمان اعتماد صددرصد نمیتوانیم بکنیم، ما خیلی چیزها را با چشممان میخواهیم اندازهگیری کنیم، درست از آب درنمیآید. از آب درمیآید؟ میگوید خودمان هم میدانیم درست از آب درنمیآید حالا شما بایست یک دیوار را نگاه کن با چشمت اندازهگیری کن بگو سه متر و هفده سانت و ده میلیمتر است اصلا همچنین چیزی نیست. حالا متر بیاور بگذار ببین چشمت دروغ گفته.
خورشید اندازهاش و حجمش یک میلیون و سیصد هزار برابر زمین است، خب شما صبح روی پشت بام بایست خورشید که از مشرق درمیآید چشم را اذیت نمیکند نگاهش کن، به اندازه یک مجمعه بزرگ میبینی این چشم درست دارد میبیند؟ نه خطا دارد میبیند، ماه یک ششم کره زمین حجمش است، قرص ماه شب چهارده به طور کامل پیداست واقعا ما میبینیم یک ششم کره زمین میبینیم؟ نه یک دایره معمولی میبینیم. چشم ما خطا دارد میبیند یا همین بعد از منبر یک لیوان را پر از آب بکنید یک دانه از این چوبهای بستنی را بگذارید در لیوان نگاه بکنید میبینید چند جای چوب شکستی دارد امادربیاورید ببینید نه چوب شکستگی ندارد صاف است چشم ما خطا میبیند.
خدا رحمت کند حاج ملا هادی سبزواری میگوید این که ما تو را خودت را که نه در آئینه جهان آنگونه که هستی نمیتوانیم ببینیم، علت دارد. ذات که دیده نمیشود ولی در آینه جهان جمال صفاتی او منعکس است، چرا ما نمیبینیم؟ میگوید چشم ما دیده خفاش بود، ورنه تو را جلوه حسن به دیوار و دری نیست که نیست، چشم ما عیب دارد، وگرنه اوصاف تو که در آئینه جهان است که عیبی ندارد نه آئینه عیب دارد نه اوصاف تو.
پس هیچ وقت به چشمتان اعتماد نکنید قرآن میگوید به حرفهایی هم که با گوشتان میشنوید اعتماد نکنید خیلی حرفها درست نیست یا تحقیق کنید تا درست بودن حرف معلوم شود، یا نه ممکن است نادرست بودن حرف قبل از اینکه تحقیق کنید برایتان روشن شود، بنابراین هر چی را از زبان مردم شنیدید درجا نگویید درست است همین است نه اینطور نیست، گوش مادر خطا شنوی خیلی عضو پرقدرتی است، و هر چی را میشنویم که نباید قبول بکنیم. ما چند حرف را میتوانیم بیتحقیق قبول بکنیم جستجو هم نمیخواهد یکی حرف پروردگار است، یکی حرف انبیاست، یکی حرف ائمه است، یکی حرف اولیاء شناخته شده پروردگار است. همین.
اما بقیه حرفها خطا در آنها خیلی زیاد است باید دنبال حرف گشت که اگر خطاست مردود بدانیم اگر درست است به دردمان میخورد قبول بکنیم. این خیلی مهم است ببینید اینها قوانین تربیت دین است، اینها قوانین ادب اسلامی است. به این شکل پروردگار عالم اعضا و جوارح ما را تربیت میکند. بقیه هم خطا دارند بنابراین ما باید برای دفع خطا، رفع خطا به معیارهای قرارداده شده پروردگار عالم تکیه کنیم، قرآن حرفهای اهل بیت شاغول است، من این ده تا آیه را که صبح با معنی میخوانم حالا خودم را باید با این ده تا آیه معیارگیری کنم، بالاخره این ده تا آیه یک سلسله خوبیها را بیان کرده، یک سلسله بدیها را، ان الله تعالی انزل کتابا هادیا بین فیه الخیر و الشر. این گفتار امیرالمومنین است که کل قرآن پیشش است. کل معانی و مفاهیم پیشش است، کل مصادیق پیش اوست، کل اسرار قرآن پیش اوست.
میگوید قرآن مجید کل آن یا بیانکننده خیر است یا هشداردهنده به شر است حالا این ده تا آیه را خواندی ببین در این ده تا دو تا سه تا خیر بیان شده حالا در تو هست یا نه، اگر نیست کم داری نداری، تهیدست هستی، امیرالمومنین میفرماید هر مقداری که نداری به همان مقدار از رحمت خدا محروم هستی، چون باید یک چیزی در تو باشد که رحمت خدا را جذب کند یعنی آن آهنربا اول باید در تو قرار بگیرد که فیوضات و رحمت الهیه را جذب بکنی این هم مطلب خیلی مهمی است که امیرالمومنین بیان میکنند یک خرده سنگین است یک خرده ترسآور است ببینید حضرت میفرماید آنچه از خوبیها کم داری به همان مقدار از فیوضات الهیه محروم هستی. چون رحمت، فیض، باید عاملش در وجود تو باشد که بکشد به طرف تو، خب یکی قرآن است که اگرآدم عاشق قرآن باشد شصت سال، هفتاد سال، به این شکلی که گفتم اگر باقرآن سروکار داشته باشد خسته نمیشود. دائم هم به آدم علم اضافه میشود چون قران مجید دریای بینهایت علم حق است، من هر مقدار که از قرآن بفهمم به دانشم، به بینشم، به هوشم، به عقلم، اضافه میشود هی وزنم میرود بالا. نه وزن بدنی، وزن بدنی را که غذا میبرد بالا یا کم خوردن وزن را کم میکند، اما هر چی قرآن به من اضافه بشود در علم و در عمل قرآن را بفهمم عمل بکنم، هی سنگینوزن میشوم، نتیجه این سنگین وزن شدن را شما در آیه هفتم سوره اعراف ببینید.
فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوٰازِينُهُ هر کسی که وزن معنویاش سنگین باشد، فَأُولٰئِكَ هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ ﴿المؤمنون، 102﴾ بین آدمهایی که وزن معنویشان سنگین است و بهشت مانع و سد وجود ندارد راه باز است اما و من خفت موازینه کسی سبک وزن است، سبک است به قول قدیمیها، شما شاید جوانها یادتان نباشد قدیمیها فحشهای خیلی معنیداری به آدم میدادند فحشهای خیلی مودبانه پرمعنا، مثلا یکی که به حرف پدر و مادر گوش نمیداد، درس نمیخواند، اذیت میکرد، یک فحششان این بود که میگفتند برو حیف نون، یعنی تو لیاقت خوردن روزی خدا را نداری داری نمک میخوری و نمکدان میشکنی این یک بدگوییشان حیف نون.
بعضیها را آدم میرفت تحقیق بکند آقا این بزرگوار چطور آدمی است، مثلا سوال میکرد میخواهی با او شریک شوی دختر میخواهی به پسرش بدهی به خودش بدهی؟ آدم سبکی است سبکی است یعنی از ادب خالی است و من خفت موازینه این آیه هشتم اعراف است، یعنی کسی که قیامت از ادب قرآن سبک است، وزن ندارد، وقار ندارد، سنگینی ندارد به عبارت زیباتر ارزش ندارد، وَ مَنْ خَفَّتْ مَوٰازِينُهُ فَأُولٰئِكَ اَلَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِمٰا كٰانُوا بِآيٰاتِنٰا يَظْلِمُونَ ﴿الأعراف، 9﴾.
خب من وقتی نروم سراغ قرآن نروم سراغ معنی قرآن نروم برای عمل به قران، به آیات خدا ظلم کردم، بما کانوا بایاتنا یظلمون، یعنی زندگی را برداشته از محدوده قرآن گذرانده برده بیرون ظلم یعنی تجاوز از حق، حد خدا قرآن است، بما کانوا بایاتنا یظلمون یعنی خیمه زندگی را از فضای قران برداشته تجاوز داده خیمه را برده بیرون زده در سرزمین گناه و فسق و فجور و معصیت، این یک کتاب. که من تجربه پنجاه ساله خودم را دارم مفت به شما جوانها انتقال میدهم با این کتاب حداقل روزی ده تا آیهاش سروکار داشته باشید حداقل.
میدانید هم این ده تا آیه را آدم بفهمد بعد خودش را میزانگیری بکند، شاغولگیری بکند، چه منفعتی نصیبش میشود هم در دنیا هم در آخرت. من یک دوستی داشتم پنجاه سال با من تفاوت سن داشت، یعنی من آن وقت بیست سالم بود وقتی با او رفیق شدم او هفتاد سالش بود، بیست سال هم زنده بود حدود نود سالگی از دنیا رفت، یا گاهی من از او چیزی میپرسیدم یا نه ابتدائا او میخواست شروع به سخن بکند، اگر ازش یک چیزی میپرسیدم مثلا درباره یکی، درباره یک مطلبی، زود جواب نمیداد، عجله در جواب نمیکرد، اگر من میپرسیدم یا اگر من تقاضای حرف میکردم در هر دو شکل به من میگفت یک خرده صبر کن، ببینم آنی که میخواهم بگویم ضرر داردو این فرشته عتید پایم مینویسد فردا با این بار گناه زبان باید بروم جهنم یا نه، صبر کن فکر کنم. وارد به قرآن هم بود کت شلواری بود حوزه ندیده بود بعد میگفت نه، من جواب ندارم بدهم. یا یک وقت قصد میکرد با من حرف بزند قطع میکرد سکوت میکرد میگفت نه ارزیابی کردم با تو حرف بزنم دیدم این حرف یا موافق با هوای نفس خودم است یا میخواهم تعریف خودم را بکنم یا میخواهم خودم را بنمایانم این هم پایم مینویسند من هم طاقت قیامت را ندارم هیچی بگذار همدیگر را نگاه کنیم. یا میخواهی یک روایت تو بخوان میخواهی من یک روایت بخوانم میخواهی من یک داستانی از پیغمبر و ائمه برایت بگویم میزانگیری.
قرآن را شاغول خودمان قرار بدهیم کتاب دوم نهج البلاغه است، حالا برای شما جوانها ممکن است خطبهها و نامهها یک مقدار سنگین باشد بپردازید به بخش سوم نهج البلاغه یک بخش خطبههاست، سخنرانیهای امیرالمومنین است در مدینه کوفه، مکه، یک بخش نامههایی است که به دوستان و به دشمنان نوشتند تمامش هم علم است بخش سوم نهج البلاغه هم حکمتهاست، نیم خط یک خط، یک خط و نصفی، با این حکمتها مانوس بشوید، رفیق بشوید، تمام این چهارصد و خوردهای حکمت بخش سوم نهج البلاغه راهنمایی است، راهگشایی است، قطبنما به طرف پروردگار است، قبلهنما به طرف بهشت است، این حکمتها. این کتاب دوم.
و اما کتاب سوم صحیفه سجادیه زین العابدین است، با این کتاب هم انس بگیرید حیف است، غیر از ایرانیها بروند سراغ این کتاب و ما نرویم، حیف است. یک خارجی دیشب من را دید فارسی هم بلد نبود حرف بزند، اما یک کسی کنارش بود کم و بیش حرفهای او را میفهمید که برای من بگوید، سراغ تفسیر صحیفه سجادیه را گرفت که من در شش سال پانزده جلد شرح نوشتم برای این کتاب، خیلی ماتم برد که من ایرانی خود صحیفه سجادیه را گاهی ندیدم نمیدانم چیست اما حالا یک خارجی من را اینجا دیده و میگوید شرح صحیفه سجادیه شما که فارسی است کی به زبان ما ترجمه میشود ما ازش استفاده بکنیم، امروز من پنج تا دانشمند کره جنوبی را دیدم صبح در یک جلسه، اینها بودایی مسلک بودند اما خیلی باسواد بودند خیلی، رشتهشان هم رشتههای فنی بسیار مهم و بسیار پیچیده جهانی بود، از چهل سال هم بالاتر نبودند، یک مترجم خیلی خوبی هم داشتند که آن مترجم من را به این پنج تا کرهای معرفی کرد گفت ایشان معلم دین ماست، معلم اخلاقی است، صد و بیست جلد کتاب نوشته اینها همینطوری بهتزده شده بودند بعد من یک مقدار آداب زندگی امیرالمومنین را برایشان گفتم گفتم این آداب برای هزار و پانصد سال پیش است، چشمهایشان در حدقه داشت میچرخید که ما چی داریم میشنویم، چه خبرهایی است که ما تا حالا خبر نشدیم.
و آخرین کتابی که بهتان سفارش میکنم مفاتیح است، یعنی یک مجموعه محدودی از دعاهایی که از قلب اهل بیت به زبانشان جاری شده است، که اگر این مفاتیح غیر از دعای کمیل و ابوحمزه و عرفه ابی عبدالله را نداشت برای دنیا و آخرت ما بس بود همین سه تا دعا این مجموعه هدایتگر است، درمانکننده است، معالجهکننده است، این مجموعه بیمار گناه را تقویت روحی میکند، امید میدهد، دلگرمی میدهد، وارد توبه واقعی میکند و بعد او را بعد از توبه به رحمت پروردگار گره میزند، خب من یک آیه بخوانم حرفمم تمام سوره مائده آیه پنجاه و چهار، وَ إِذٰا جٰاءَكَ اَلَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيٰاتِنٰا فَقُلْ سَلاٰمٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلىٰ نَفْسِهِ اَلرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءاً بِجَهٰالَةٍ ثُمَّ تٰابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿الأنعام، 54﴾. این داروخانه قرآن یک قفسهاش است این آیه پنجاه و چهار یک قفسه داروخانه قران است. تا فردا ببینیم نکات بسیار مهم این آیه شریفه اگر خدا توفیق بدهد چیست چطوری درمان میکند ما را.
من برایم قابل درک نیست واقعا نیست، اما برایتان میگویم با اینکه درکش نمیکنم میگویم، که بر باطن و بر دل و بر قلب و بر جان زینب کبری وقتی ابی عبدالله داشت میرفت و زینب میدانست برنمیگردد، چه گذشت؟من درک نمیکنم واقعا درک نمیکنم علاقه و محبت زینب کبری به ابی عبدالله ویژه است. من این روایت را دیده بودم برای شب بیست و یکم ماه رمضان که در احیا بگویم اما گریه مردم منبر را قطع کرد و دیگر من نشد ادامه بدهم، یک گفتگویی زینب کبری با ابی عبدالله دارد که یک جملهاش این است که به ابی عبدلله میگوید اگر من را آفرید خدا برای این بوده که من جانم را فدای تو کنم. خیلی هدف خلقت خودش را زینب کبری میگوید فدا کردن جانم برای تو. حالا ایستاده کنار خیمه مسافرش دارد میرود، برنمیگردد مسافر، با خودش دارد زمزمه میکند.