لطفا منتظر باشید

شب سوم پنج شنبه (21-5-1395)

(اصفهان بیت الاحزان)
ذی القعده1437 ه.ق - مرداد1395 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

«بسم الله الرحمن الرحیم؛ الحمد لله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

روایات امام رضا(ع) درباره همت بلند

در بعضی از روایاتِ حضرت رضا(ع) (چه روایاتی که داستان‌های کوتاهی را بیان کرده‌اند و چه روایاتی که جنبه علمی دارند و حکمت هستند) مردم به تصمیم صحیح، همت عالی و بلند تشویق شده‌اند که مال، آبرو و بدن خود و نعمت‌های الهی عطاشده به آنها را در بهترین و مفیدترین برنامه هزینه کنند؛ به این صورت که نعمت‌ها را معطل نگذارند، نیت‌ها را ضعیف نگیرند و همت‌ها پوچ و بی‌ریشه نباشد.

امشب با پیروی از قرآن مجید (گاهی برای تشویق و بیداری مردم داستان‌های مهمی را بیان می‌کند) به چند قطعه ناب مفید اشاره می‌کنم و امید دارم بیان این قطره‌های مفید در وجود همه ما اثر مثبتی داشته باشد، حرکات بهتر و بالاتری را در باقی‌مانده عمر نصیب ما کند، کمک کند تا باقی‌مانده عمر را بیکار نگذرانیم و نعمت‌های خدا را اسیر و معطل نکنیم که هم خودمان و هم دیگرِ مردم، تا جایی که ظرفیت ما اقتضا می‌کند، از وجود ما و نعمت‌هایی که در اختیار ماست بهره ببرند.

 

سنگین‌ترین عذاب‌ها 

معطل‌کردن و اسیر‌کردن نعمت‌ها (مثل پول، آبرو، قدرت)، چنان‌که در قرآن کریم و روایات است، سبب سنگین‌ترین عذاب‌ها در روز قیامت است. مردم خیلی باید به این معنا توجه داشته باشند و دلشان برای خودشان بسوزد! در کتاب شریف اصول کافی نقل شده است که عالِمی را به جهنم می‌برند و اهل جهنم از بوی بد بدن آن عالم، به پروردگار شکایت می‌کنند! 

هفت طبقه جهنم چه عذاب‌هایی دارد، گوشه‌ای از آنها را قرآن بیان می‌کند. اگرچه شب جمعه است و علاقه ندارم متأثرتان کنم، ولی یکی‌دو عذاب را برای نمونه عرض می‌کنم.

قرآن مجید می‌فرماید: از مس گداخته‌شده‌ای که مانند زغال آتشین است و از بدن جدا نمی‌شود و روان و آبکی نیست، بر بدن دوزخیان لباس پوشانده می‌شود یا از چرک و خون جوشان، برای تشنگان جهنم آبی آماده می‌شود. البته اینها همیشه تشنه هستند و این آب تشنگی‌شان را برطرف نمی‌کند. همچنین نوع عذاب‌ها در سوره‌های مختلف قرآن کریم (به‌ویژه سوره غاشیه، واقعه و الرحمن) بیان شده است. 

با اینکه عذاب هفت طبقه کامل است، جهنمی‌ها به پروردگار التماس می‌کنند و می‌گویند: ما را از این بوی بد نجات بده؛ ما که در عذاب هستیم، بیرونمان نمی‌آوری و راه نجاتی نداریم، حداقل این خواسته ما را اجابت کن و این بوی بد آزاردهنده را از جهنم بردار! البته خدا بو را برنمی‌دارد. 

پیغمبر(ص) می‌فرمایند: این بوی بدن عالمی است که عمری بین مردم بوده و جامعه ذره‌ای از علم او بهره‌مند نشده‌؛ منظور حضرت، علم اسیر و حبس‌شده است.

 

پناه‌بردن به خدا از علم بی‌سود

دعاهای مهمی از پیغمبر(ص) نوشته‌اند که خیلی عجیب است! یکی از دعاهایشان این بود: «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِک مِنْ عِلْمٍ لَا ینْفَعُ»[1] خدایا، من به تو پناه می‌برم از علمی که سود نداشته باشد؛ مثلاً شخصی بیست سال به حوزه یا دانشگاه رفته و یک نان بخورونمیر دارد یا ارثی از پدر به او رسیده، کنار سفره ارث می‌نشیند و دانشش را انتقال نمی‌دهد. کسی که حوزوی است، در جامعه زحمت نمی‌کشد تا مردم را بیدار و با حلال و حرام خدا آشنا کند! کسی که دانشگاه‌ رفته است، کنار املاک پدر نشسته و در جایی خوش‌آب‌وهوا برای خودش خانه‌ یا باغی آماده کرده و عمرش را آنجا می‌گذراند و به دادِ جاهلان جامعه نمی‌رسد. پیغمبر(ص) از این علم بی‌استفاده به خدا پناه برده‌اند. چنین عالمی غیر از عذاب‌های دوزخ، بدنش بویی دارد که کل دوزخیان ناراحت می‌شوند و از او آزار و اذیت می‌بینند. این جریمهٔ نعمت حبس‌شده و به اسارت‌گرفته‌شده است. وقتی مردم نعمت‌های خدا را اسیر و معطل کنند، مستحق عذاب دوزخ‌اند!

 

در امان‌بودن مؤمنان در آتش جهنم

روایتی را (خیلی از کتاب‌ها نقل کرده‌اند) از معتبرترین کتاب‌ها برایتان نقل می‌کنم؛ کتاب «نور الثقلین» که علامه طباطبایی (صاحب المیزان) درباره آن فرمودند: این کتاب از حَسَنات عالمان شیعه است. این کتاب پنج‌جلدی که واقعاً باارزش و مهم است، آیات قرآن مجید را با ناب‌ترین روایات اهل‌بیت(علیهم‌السلام) توضیح داده. 

در این کتاب از وجود مبارک رسول خدا(ص) نقل می‌کند که در قیامت آتش از دوزخ بیرون می‌آید، در محشر می‌چرخد و سه نفر را محاصره می‌کند. البته توجه داشته باشید طبق روایات و آیات، مؤمنان دارای عمل صالح و اخلاق حسنه، در صحرای محشر (قبل از رفتن به بهشت) زجر، رنج و ناراحتی نمی‌بینند. پروردگار در سوره نور می‌فرماید: «یوْمَ تَشْهَدُ عَلَیهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِمٰا کٰانُوا یعْمَلُونَ»[2] در دادگاه قیامت چشم، گوش و پای مردم، علیه آنها شهادت می‌دهند. گوش به پروردگار می‌گوید: صاحب من در دنیا مرا وادار ‌کرد هر دروغ، تهمت و شایعه‌ای را بشنوم و قبول بکنم. 

گاهی آدم حرفی را می‌شنود، اما چون‌ آدم عاقلی است، می‌گوید این مسئله‌ای که شنیدم، برای من باورکردنی نیست. امام باقر(ع) می‌فرمایند: اگر به مردی تهمت زنا زدند و هفتاد نفر گفتند ما با چشم خودمان دیدیم این شخص زنا کرده، ولی خودش گفت انجام نداده‌ام، حرف خودش را قبول کنید. 

 

ورود همه انسان‌ها به جهنم

کسی که شنیده، قبول کرده و خیلی هم غصه خورده و گفته است: «ای دادِبیداد، چنین آدمی زنا کرده! عجب!» و برای دیگران هم نقل می‌کند، زبان، گوش و دست‌وپای او ضد صاحبش شهادت می‌دهد. حضرت می‌فرمایند: چنین شهادتی در دادگاه قیامت، علیه مؤمن انجام نخواهد گرفت. این برای مجرمان حرفه‌ای است، نه آنهایی که عبد، بنده خدا و آدم‌های خوبی (مرد و زن پاک‌دامن) هستند. 

بنابراین اگر درباره قیامت مسائل زجرآور و ناراحت‌کننده‌ای شنیدید، بدانید مطلق نیست و تمام مردم مؤمن از این مسئله استثنا هستند؛ چنان‌که در قرآن می‌خوانیم: «وَ إِنْ مِنْکمْ إِلَّا وٰارِدُهٰا کٰانَ عَلىٰ رَبِّک حَتْماً مَقْضِیا»[3] ورود به جهنم حتمی است. پروردگار مسَلَّم قرار داده که مردم وارد جهنم شوند. برای چه وارد جهنم شوند؟ چون راه بهشت از درون جهنم می‌گذرد، نه از روی جهنم.

 

عظمت آتش جهنم

«صراط» راهی زیرگذر در جهنم است که از محشر و درون جهنم رد می‌شود؛ مثل خیابان‌های شهرهای بزرگ که زیرگذر دارند. در محشر وقتی به مردم دستور حرکت داده می‌شود، از این جاده عبور می‌کنند؛ «وَ إِنْ مِنْکمْ إِلّا وٰارِدُهٰا» کسی را هم استثنا نمی‌کنند و همه (مرد و زن مؤمن، متقی، نمازشب‌خوان، مرجع تقلید، فقیه، عالم، بازاری، کاسب و خیابانی) باید وارد جهنم شوند!‌ 

این آتش عظیم، آتشی است که پیغمبر(ص) می‌فرمایند: اگر کوه را در دنیا به گلوله آتش تبدیل کنند و شخصی را از جهنم بیرون بیاورند و روی آن کوه بیندازند، از استراحت خوابش می‌برد! دعای کمیل درباره این آتش می‌گوید: «هَذَا مَا لا تَقُومُ لَهُ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ»[4] آسمان‌ها و زمین نمی‌توانند برابرش مقاومتی بکنند. 

وقتی مردم مؤمن وارد جهنم شدند، چه می‌شود؟ ابراهیم را که در آتش انداختند، چه شد؟ نمونه‌اش در دنیا اتفاق افتاده است. خدا می‌فرماید: «ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اِتّقَوْا»[5] من اهل تقوا را نجات می‌دهم، بدون اینکه یک نخ لباسشان آتش بگیرد.

 

چرخش آتش دوزخ و محاصره سه نفر

آتش از دوزخ بیرون می‌آید و محشر را دور می‌زند، اما مردم مؤمن حرارتش را حس نمی‌کنند. آتش سه نفر را محاصره می‌کند:

1. حاکم و سلطان یا امروز که در دنیا شاه کم است، رئیس‌جمهورها؛

2. ثروتمندان؛

3. دانشمندان. 

آتش با حاکم، شاه و رئیس‌جمهور حرف می‌زند. چه می‌گوید؟ مگر آتش زبان دارد! قرآن مجید که مدرک همه حرف‌های ماست، می‌گوید: «وَ إِنَّ الدَّارَ الآخِرَةَ لَهِی الْحَیوانُ»[6] آخرت زنده است؛ چشم و دست موجود زنده حرف می‌زند، «تُکلِّمُنا أَیدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ»،[7] پوست مردم هم در قیامت حرف می‌زند.

نمونه‌اش را هم در دنیا داریم. وقتی مریض به دکتر می‌گوید این ناراحتی و رنج را دارم، دکتر می‌گوید: چشم‌ها‌، زبان و نبضت می‌گوید مشکلت چیست! ولی این نطق، در قیامت نطق علنی است. «تُکلِّمُنا أَیدِیهِمْ» دست‌های مردم در قیامت با منِ خدا حرف می‌زند (کلمه می‌گوید)؛ نه اینکه خدا رنگ دست را نگاه کند و به گنهکار بگوید: دستت می‌گوید دویست امضای ناحق و ظالمانه در گوش مردم زده‌ای! اینجا جای توجیه آیات قرآن مجید نیست. 

 

برخورد لشکر حضرت سلیمان(ع) با مورچه‌ها

پروردگار می‌گوید: وقتی حضرت سلیمان با آن حشمت و لشکرش از وادی مورچگان عبور می‌کرد، رئیس مورچه‌ها به مورچه‌ها گفت: «یا أَیّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکنَکمْ لا یحْطِمَنَّکمْ سُلَیمانُ وَ جُنُودُهُ»[8] سلیمان با لشکرش می‌آیند، همه به خانه‌هایتان بروید که زیر دست‌وپای لشکر سلیمان و اسب‌ها، قاطرها و شترها له نشوید! 

مورچه سلیمان و لشکرش را می‌بیند و می‌شناسد و چون‌که ضعف خودش را می‌داند، می‌گوید اگر بیرون بمانیم، زیر دست‌وپای لشکر «یحْطِمَنَّکمْ» کوبیده می‌شویم. مورچه در دنیا این‌قدر عقلش می‌رسد، حال دست ما در قیامت نمی‌تواند حرف بزند! خالق دست به حرفش می‌آورد؛‌برای او که کاری ندارد. 

 

سخن‌گفتن دوزخ در قیامت

در قرآن داریم بعد از اینکه پروردگار گنهکاران را در جهنم ریخت، به دوزخ می‌گوید: «هَلِ امْتَلَأْتِ»[9] پُر شدی؟ باز هم شکمت جا دارد؟ جهنم می‌گوید: «هَلْ مِنْ مَزیدٍ»[10] باز هم جا دارم، اگر لقمه‌ای داری، در من بینداز! آتش زنده و گویاست. 

الان ثابت شده که در عالم همه‌چیز دارای شعور است، یعنی هم حیات و هم شعور وجود دارد؛ مثلاً وقتی سرتان درد می‌کند، دارو را به معده‌تان می‌دهید، معده هم شعور دارد و این دوا را به سر شما می‌رساند. هیچ‌وقت دوای سردرد را به کلیه، شُش و کبد نمی‌دهد. بدن می‌فهمد که این دارو را از درون رگ‌ها به کجا ببرد!

شعور بر عالم حاکم است. دست‌وپا و گوش ما شعور دارند و هر کاری می‌کنیم، اینها به‌خاطرِ داشتن آگاهی در خودشان ثبت می‌کنند. ورق‌های پرونده‌ای که در قیامت باز می‌شود، اعضا و جوارح خودمان است؛ نه اینکه کرام‌الکاتبین پوشه، قلم و روان‌نویس داشته باشد و کارهایمان را روی کاغذ یادداشت و صحافی ‌کند و در قیامت سی جلد پرونده را وارد محشر ‌کند؛ پرونده و اوراق پرونده، خودِ ما هستیم. 

 

خطاب آتش به سه گروه

آتش به رئیس‌جمهور می‌گوید: خدا این قدرت، تخت و حکومت را به تو داد تا بین مردم به عدالت هزینه کنی، ولی تو عدالت را اسیر و حبس کردی و در راه ظلم هزینه کردی. پیغمبر(ص) می‌فرمایند: این آتشی که او را محاصره کرده، او را می‌بلعد و به جهنم برمی‌گردد و این حاکم ستمگر را که عدالت را حبس کرده و هزینه نکرده بود، در جهنم می‌اندازد.

اما به ثروتمند می‌گوید: یادت هست شبی که مُردی، صدمیلیارد پول، پاساژ، زمین، مغازه، هتل و ویلا از خودت به‌جا گذاشتی؟ خدا این ثروت را به تو داده بود که به دادِ فقرا، مساکین، بینوایان، جوان‌ها و دخترهای درخانه‌مانده برسی؛ چرا حبس کردی! او را هم می‌بلعد و وارد جهنم می‌کند.

به عالم هم می‌گوید: تو حلال و حرام خدا و حقایق اخلاقی را یاد گرفته بودی، چرا به علمت عمل نکردی و حبس کردی؟ او را هم به جهنم می‌کشد.

پروردگار عالَم حق است و جدی «ذلِک بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ».[11] 

امام باقر(ع) می‌فرمایند: به ما دل‌گرم نباشید که هر گناهی دلتان خواست، مرتکب شوید. ما با خدا قوم‌وخویش نیستیم، بلکه نماینده خدا هستیم تا راه را به شما نشان بدهیم. اگر این راه را بروید، شامل شفاعت ما می‌شوید و اگر نروید، جایتان در جهنم است.

 

تقویت انسان‌ها، هدف امام هشتم‌(ع) در این روایات

اینها نکات دقیقی است در قرآن و روایات. بخشی از روایات امام هشتم(ع) به‌صورت داستان یا بیان حکمت، برای این است که مردم را ازنظر همت، تصمیم و عزم به‌شدت تقویت کند؛ تقویت بشوند و تصمیم‌های خوبی برای آبرو، صندلی، مقام‌، جان، ریاست، استانداری‌، فرمانداری‌، ثروت و علمشان بگیرند. برای اینکه آنها نسبت به جامعه بینا باشند و بفهمند که این جامعه به هدایت علمی، آبرو (آدم باید آبرویش را خرج و مشکل فردی را حل کند) و پول نیازمند است. صدمیلیارد در صندوق قرض‌الحسنه بگذارد و بدون اینکه بچه‌هایش بفهمند، وصیت کند که بعد از مرگ من، این پول برای صندوق است؛ به مردم مستحق قرض بدهید و ضمانت بگیرید که پول را برگردانند.

 

اخلاص عالم روضه‌خوان

اینهایی که من یادداشت کرده‌ام، احتمالاً دوسه شب طول بکشد، فقط یک بخشش را امشب بگویم. آدم خدمتگزاری بود که باید در گران‌ترین منطقه بالاشهر تهران به او مسجد داده بشود، اما او (بین مقبره شیخ صدوق و حضرت عبدالعظیم، کنار پل سیمان) در محله‌ای که اهالی آن فقیر، کارگر و ضعیف بودند، پیش‌نماز مسجد شده بود. او خیلی عالم و باحال بود. 

گاهی در تهران ده‌پانزده نفر (فقط من و یک نفر دیگر زنده هستیم) جمعه‌ها برای دیدن همدیگر دور هم جمع می‌شدیم و دو ساعت بحث‌های الهی و معارفی مطرح می‌کردیم، صبحانه هم نان و پنیر بود و یک نفر ده دقیقه یا یک ربع ذکر مصیبت می‌خواند. من آن‌وقت 21-22 سال داشتم. 

این عالم در گریه بر ابی‌عبدالله(ع) حرف اول را می‌زد و در اشک‌ریختن غوغا می‌کرد. چهارپنج سال بعد که هنوز قم بودم، پنجشنبه‌ها به تهران می‌آمدم. آرام‌آرام در منطقه خودمان منبریِ شناخته‌شده‌ای شده بودم و مستمعانم زیاد شده بودند. البته چون‌که جوان بودم، سعی می‌کردم خوب منبر بروم. می‌شنیدم مردم دهان‌به‌دهان می‌گفتند طلبه جوانی آمده که منبرهای خوبی دارد. این دهان‌به‌دهان‌ها جلسات را شلوغ می‌کرد.

یک روز جمعه این سید بزرگ، عالم، خدمتگزار و از خودگذشته که بین فقیرترین مردم، پابرهنه‌ها و ضعیفان پیش‌نماز شده بود (چیزی از آنجا برای زندگی‌اش درنمی‌آمد؛ سال‌تا‌سال به مال مردم آنجا خمسی تعلق نمی‌گرفت که طبق اجازه مراجع بزرگ شیعه به‌اندازه ضرورت خرج زندگی‌اش بکند. او روضه می‌خواند و زندگی‌اش را اداره می‌کرد)، به من گفت: نمی‌خواهی شکر منبری‌شدن، خوب‌شدن منبر و این جمعیتی را که پای منبرت می‌آیند، ادا کنی؟ گفتم: چه کار کنم؟ 

گفت: یکی‌دو شب مسجد ما منبر برو. با من شرط کرد که پول هم نداریم؛ چون این محله فقیرند و اگر هم بخواهیم پول بدهیم، خجالت‌زده می‌شویم؛ مثلاً اگر قرار باشد پنجاه تومان بدهیم، فقط یک تومان در توانمان است. گفتم مشکلی ندارد، می‌آیم. آن مسجد از منزل ما دور بود و برای رفت‌وآمد باید ماشین می‌گرفتم. آن زمان هم مردم این‌قدر ماشین نداشتند.

 

برکت منبررفتن در محله فقیرنشین

شما گاهی می‌گویید حرف خیلی به دلم چسبید، این دعوت هم به دلم چسبید؛ به‌خصوص که مفتی هم بود. 

گفت هر شبی دلت می‌خواهد بیا. گاهی معامله‌کردن با خدا چه می‌کند. گفتم شب پانزدهم شعبان می‌آیم. این شب در جشن‌های مهم تهران، چهار منبر می‌توانستم بروم! گفت: شب پانزدهم شعبان تهران را می‌توانی رها کنی؟! گفتم: بله. 

شب پانزدهم شعبان رفتم، جمعیت ناز، پاک و بی‌شائبه‌ای پای منبر بودند. وقتی روی منبر نشستم، مطلبی که می‌خواستم مثلاً سه‌ربع بگویم، یک‌مرتبه سُفره این مطلب در ذهنم به‌اندازه ده شب باز شد. خیلی برایم عجیب بود! 

بعد از منبر پیش او نشستم و پرسیدم این مسجد خصوصیتی دارد؟ یک مطلب سه‌ربعه برایتان آماده کرده بودم که مردم خسته نشوند، ولی وقتی شروع کردم، دیدم این مطلب سفرۀ بازی دارد و من می‌توانم تا ده شب ادامه بدهم. گفت: بله. این مسجد یک خصوصیت دارد. 

 

ساخت مسجد با دستمزد کلفتی

برادران و خواهران، هیچ نعمتی را حبس نکنید. عذاب حبس نعمت، امری قطعی است. 

گفت: پنجاه سال پیش یک دختر 21-22ساله در یکی از دهات‌های فقیرنشین آذربایجان شرقی ازدواج می‌کند. دختر و داماد و خانواده آنها فقیر بودند. یک سال بعد از عروسی شوهر می‌میرد و این دختر بیوه می‌شود. چون‌که خانواده خودش و شوهرش نمی‌توانستند خرجی‌اش را بدهند، تصمیم می‌گیرد برای کلفتی به تهران بیاید. او دختری پاک‌دامن، متدین، اهل نماز و روزه و خدا بود. 

با اتوبوس به تهران می‌آید. آن‌وقت در هشت‌نه نقطه تهران گاراژ بود. معمولاً ماشین‌هایی که از آذربایجان می‌آمدند، در بوذرجمهری یا ناصرخسرو مسافرها پیاده می‌شدند. دختر در گاراژ که پیاده می‌شود، خانمی کنار شمس‌العماره می‌بیند که او دختر وجیه و باوقاری است، از او می‌پرسد برای چه به تهران آمده‌ای؟ دختر می‌گوید: بعد از یک سال زندگی، شوهرم فوت کرده است و من خیلی فقیر هستم، فقط از پس‌اندازم، توانستم یک بلیت تهیه کنم و برای کارگری به تهران بیایم. به او می‌گوید تهران خیلی گرگ دارد، تو را می‌برند و نابود می‌شوی! البته الان گرگ بیشتر است. این خانم متدین و پاک که وضعش هم بد نبوده است، می‌گوید: تو به خانه ما بیا و کار کن. صبحانه، ناهار، شام و لباست را می‌دهم، تو هم پول کارگری‌ات را جمع کن.

دختر قبول می‌کند و چند سال در خانه این خانم کار می‌کند. بعد از مدتی که این خانم می‌میرد، همسایه‌ها او را خانه‌به‌خانه برای کار می‌برند. آن‌وقت هم ماشین لباسشویی نبود و با دست لباس می‌شست. بعد از سی سال (این خانم پنجاه سالش شده بود) که پول کارکردنش را جمع کرد، گذرش به این محله افتاد و زمین این مسجد را خرید و شروع به ساختن کرد. وقتی مسجد آماده نماز شد، از دنیا رفت. این مسجد دستمزد سی سال کلفَتی، رخت‌شوری و تمیز‌کردن خانه مردم است! 

به این می‌گویند همت بلند که سی سال خانمی برای کلفتی جان بکند، بعد همت کند و پولش را با خدا معامله کند! الان هفتاد سال است آن مسجد سرپاست. 

پیغمبر(ص) می‌گویند: هر کسی مسجدی بسازد، بعد از مرگش در ثواب تمام نمازهایی که آنجا خوانده شده، شریک است؛ غیر از مردمی که آنجا هدایت می‌شوند. 

روز قیامت به ما نگویند که تو دومیلیون سال از این پیرزن کلفت عقب هستی، به جهنم برو! با حبس و اسیر‌کردن نعمت در قیامت آبرویمان نرود!

 


[1]. بحارالأنوار، ج‏83، ص18.
[2]. سورۀ نور: آیهٔ‌ 24.
[3]. سورۀ مریم: آیهٔ‌ 71.
[4]. دعای کمیل.
[5]. سورۀ مریم: آیهٔ‌ 72.
[6]. سورۀ عنكبوت: آیهٔ‌ 64.
[7]. سورۀ يس: آیهٔ‌ 65.
[8]. سورۀ نمل: آیهٔ ‌18.
[9]. سورهٔ ق: آیهٔ 30: «يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزيدٍ».
[10]. همان.
[11]. سورۀ حج: آیهٔ 6.

برچسب ها :