شب هشتم جمعه (5-6-1395)
(شیراز حرم مطهر احمد بن موسی(شاهچراغ))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
درباره علم پیغمبر اسلام و دانش او مقدمهای را عرض میکنم که بعد از آن مقدمه روایت بسیار مهمی را از حضرت در رابطه راه درست و راه انحرافی نقل کنم.
نام مبارک رسول خدا دارای دو میم است، این نام چند بار در قرآن مجید آمد است، محققان بزرگ شیعه نه از پیش خود با تکیه بر روایات، نهج البلاغه و آیات قرآن میفرمایند این دو میمی که در نام مبارک پیغمبر اسلام است میم اول دلالت دارد بر این که حضرت با یاری خداوند عالم به علوم ملکی بوده، و میم دوم هم اشاره دارد به اینکه وجود مقدس او عالم به علوم ملکوتی بوده و به این خاطر امیرالمومنین وقتی میخواهد حضرت را معرفی کند میفرماید او یک انسانی است که نسبت به همه علوم اعلم است، و در هیچ علمی عالمتر از او وجود ندارد.
این یک مطلب، یک روزی بعد از یک منبر صبح یک دکتر که هر روز در جلسه سخنرانی شرکت داشت به من گفت فلان پرفسور که از بسیاری از دانشگاههای معتبر دنیا تقدیرنامه علمی دارد هر روز میآید و بین مردم مینشیند برای شنیدن منبر. گفت من از شاگردان او هستم بسیار شخصیت بزرگی است. من به آن دکتر گفتم یا خدمت ایشان برس یا تلفنی از ایشان اجازه بگیر من چند دقیقهای به احترام علمش و برای بازدیدش بروم خدمت ایشان.
فردا که آمد گفت پرفسور گفت من میآیم پای منبر ولی دلم نمیخواهد وقت ایشان هزینه دیدن من بشود. من به ایشان گفتم اصرار کن، فردا بعد از منبر گفت ایشان قبول کردند بنا شد که ساعت نه صبح همین امروز برویم دیدنشان، خب وقتی که رفتم کتابخانه عظیم ناب علمی در اختیار داشت، اتاقش هم از تابلوهای زیادی همه به زبان خارجی که تقدیرنامه دانشگاههای بزرگ دنیا بود پر بود، من مستمع شدم ادب کردم، باید هم ادب میکردم که از نظریات او استفاده کنم.
از پا منبر آمدنش معلوم بود آدم مذهبی است، درک دکترای رده بالا از مسائل اسلامی مربوط به انسان و طبیعت، از ما بیشتر است. ما مطالعه میکنیم آنها در آزمایشگاههای مهم علمی اسرار بدن را، اسرار عالم طبیعت را در حدی که در دسترسشان بوده فهمیدند پس در این زمینه از ما جلوتر هستند یقینا. من به ایشان گفتم آقای پرفسورمن هر مقداری که اجازه بدهید خدمت شما باشم حرف نمیزنم، شما صحبت کنید.
ایشان قبول کرد، یک سلسله مسائل بسیار مهمی را از دیدگاه علم برای من گفت که اعتقاد من را به قرآن و دین بیشتر کرد، یک مسئلهاش این بود گفت که در دانش ما ثابت شده این خیلی مهم است برادران و خواهران گفت در دانش ما ثابت شده از زمان حضرت آدم تا روز قیامت مغز هر انسانی که یک بشقاب معمولی را پر نمیکند، یعنی اگر مغز یک انسانی را دربیاورند و در یک بشقاب معمولی قرار بدهند پر نمیکند، این عنصر کوچک ترکیبی از چهارده میلیارد سلول است، میدانید اگر آدم بخواهد بنشیند تک تک سلولهای مغز را بشمارد تا چهارده میلیارد تمام بشود، چقدر زمان میبرد گفت تمام انسانها، این چهارده میلیارد سلول مغزشان اندکیش کار میکند و مغز نابغههای عالم یک سوم سلولهای مغزیشان کار میکرده، اما در بین تمام افراد بشر، از آدم تا قیامت از حرفهایش، دوراندیشیهایش، آیندهنگریهایش، فتواهایش، آراءش و نظریاتش در شئون حیات، درباره انسان، درباره جهان، درباره آینده نشان میدهد که کل چهارده میلیارد سلول مغز پیغمبر فعال بوده این برای ما قابل درک نیست، برای ما قابل فهم نیست. که چهارده میلیارد سلول بیست و چهار ساعته حتی در عالم خواب فعال باشد.
یعنی وجود مقدس او کتاب تکوین و کتاب تشریع بوده، این را هم فرصت نیست برایتان توضیح بدهم که پیغمبر اکرم از یک طرف کل کتاب تکوین بود، و از طرف دیگر هم کل کتاب تشریع بود. یک مطلب سادهتری برایتان بگویم که این مقدمه دوم روشنتر بشود، قرآن اول دارد بسم الله الرحمن الرحیم، ولی کتاب خدا در مفهوم و معنا آخر ندارد. رسول خدا درباره قرآن میگوید لا تحصی عجائبه، اگر تمام فرشتگان و جن و انس بخواهند شگفتیهای قرآن را بشمارند به شماره نمیآید این را من یک خرده میفهمم نه خیلی چون پنجاه سال است با قرآن سروکار دارم همین دیروز هم نشستم حساب کردم دیدم درباره حقایق قرآن به تنهایی بدون کمک تا الان یعنی تا دیروز روز پنجشنبه سیزده هزار و دویست ورق آچهار از مطالب ناب قرآن مجیدمن پر کردم که خیلیهایش هم در تفاسیر شیعه و سنی نیست.
سیزده هزار و دویست عدد ورق آچهار شما اینها را اگر بخواهید جلد کنید سیصد صفحه سیصد صفحه ببینید چند جلد میشود، این سیزده هزار صفحه کاغذ آچهار درباره حقایق قرآن تا جزء نوزدهم قرآن است هنوز یازده جزء دیگرش مانده، اگر خدا عمرم را کفاف بدهد دارم روز و شب حدود دوازده ساعت کار میکنم.
یک نفر در شهر قم به علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان گفت گفت شما مفسرین قرآن از زمان ابن عباس که شاگرد تفسیر امیرالمومنین بوده تا کجای قرآن رسیدید هزار و پانصد سال، علامه مجلسی نوشته من در زمان خودم در قرن دهم هجری بیست هزار نوع تفسیر را سراغ گرفتم، این چهارصد ساله هم ما خبر نداریم در کشورهای اسلامی چه تعداد تفسیر نوشته شده، علامه طباطبایی که من خدمتشان میرسیدم ایشان فرمودند اگر از ابن عباس تا زمان من پانزده قرن تمام مفسرین اسلام تفسیرهایشان را بگذارند زیر بغلشان و یک جا جمع بشوند یک جا چند هزار مفسر و چند جلد تفسیر میشود، که عددش هم معلوم نیست ایشان فرمودند کل ما که جمع بشویم تا الان کاری که روی قرآن کردیم به ساحل رسیدیم هنوز وارد دریا نشدیم نمیدانیم چه خبر است. این را درباره قرآن شنیدید که قرآن اول دارد آخر ندارد شما ظرفیت قلب پیغمبر اسلام را برای گرفتن علم در این آیه ببینید نزل علی قلبک روح الامین، نه به گوشت، من کل قران را به وسیله جبرئیل در قلب تو قرار دادم.
یک روایت دارد پیغمبر در تفسیر علی ابن ابراهیم قمی قرن چهارم یعنی هزار و صد سال پیش نقل شده، پنج صفحه است، پیغمبر اکرم سال آخر عمرشان از تمام اوضاع دنیای زمان ما خبر دادند، شما هم که اهل مطالعه نیستید که من شما را تشویق بکنم بروید این روایت را ببینید که رسول خدا هزار و پانصد سال پیش انگار فرزند روزگار ما بوده از تمام مسائلی که اتفاق افتاده خبر داده من این روایت را چند بار دیدم دیگر چیزی نمانده که اتفاق نیفتاده باشد. این علم پیغمبر.
وقتی قرآن میگوید یعلمهم الکتاب والحکمه پیغمبر من معلم کتاب و معلم حکمت است معنی آن این است که از علم هیچی کم ندارد. این انسان با این گستردگی علم، میفرماید ایها الناس ای مردم عالم، دو راه پیش روی شما بیشتر وجود ندارد سومی ندارد، دو تا راه، انما الله و الشیطان یا جاده جاده الله است، یا جاده جاده شیطان است، و النور و الظلمة، یا جاده نور است، یا جاده ظلمت است و تاریکی، و الحق و الباطل، یا جاده جاده حق است، یا جاده جاده باطل است، و العاجلة و العاجله، یا جاده جاده مادی صرف و پولی است، یا جاده جاده آخرت است و بهشتساز است. سومی ندارد.
البته جاده الله و حق و نور و آخرت یک دانه جاده است ولی جاده شیطان به تعداد مریدهای شیطان جاده است، خیلی شلوغ است خیلی درهم و برهم است. خب این جاده چه جادهای است جاده حق، جاده نور، جاده آخرت، جاده الله، یک کسی آمد از امام صادق پرسید این جاده چیست؟ چقدر زیبا جواب داده امام ششم حضرت فرمودند این جادهای که میپرسی هو الطریق الی معرفة الله، راهی است که به شناخت پروردگار منتهی میشود، خب حالا من این جاده را طی میکنم، خدا را چطوری میشناسم در این جاده یک درسی که به من میدهند این است بسم الله الرحمن الرحیم این یک درس این جاده است.
من در تهران نود جلسه راجع به بسم الله الرحمن الرحیم سخنرانی کردم که اینها دارد بازنویسی میشود حدود دو جلد کتاب میشود، به من یاد میدهند در این جاده بسم الله الرحمن الرحیم، الله یعنی چی؟ یعنی ذات مستجمع جمیع صفات کمال، ترجمه الله خدا نیست، الله در فارسی ترجمه ندارد، اگر ماها هم زیر کلمه الله نوشتیم خدا از تنگی قافیه بوده، جوّ فارسیزبانان به نظرشان الله یعنی خدا، ولی یعنی خدا نه، الله خوب عنایت کنید چی به ما یاد میدهند، ذات مستجمع جمیع صفات کمال دیگر کجا میخواهی بروی که یک همچنین وجود مقدسی را که دارای تمام کمالات است پیدا بکنی و او را رها کنی به جایش یکی دیگر را بگذاری. کی را میخواهی بگذاری؟
دنبال هر کسی غیر از خدا بروی ندارد، دستخالی است، چیزی پیشش نیست بهت بدهد، عربستان بدبخت دو روز دیگر این خدای قلابی تو اوباما از کار میافتد دو ماه دیگر، جریانات دائما در حال تغییر و تحول است، چه میدانی که بعد از این کسی که بیاید تو را قبول داشته باشد، هفتصد میلیارد دلار در آمریکا پول داری ممکن است بعد از این یک نفر بیاید طمع هم به پولهایت داشته باشد درخت آل سعود را اره کند برای خوردن پولها، چون ندارد میخواهد بدزدد ا ین خدای تو. اما الله مستجمع جمیع صفات کمال است دنیا بخواهی بهت میدهد و پس نمیگیرد، آخرت میخواهی بهت میدهد و پس نمیگیرد.
بهشت میخواهی بهت میدهد و پس نمیگیرد، کرامت میخواهی بهت میدهد و پس نمیگیرد، هزار و پانصد سال است هر چی به این هفتاد و دو نفر کربلا داده هی دارد اضافه میکند، کجا میروی؟ خودش در قرآن میگوید این تذهبون من را ول کردید کجا دارید میروید؟ پیش کی دارید میروید؟ پیش هر انسانی بروی ایها الناس انتم الفقراء الی الله، همتان ندار هستید، پیش ندارها میروی چه میخواهی؟ دلت را به کی خوش میکنی که برایت بماند.
شما تجربه زندگی نداشتید به هر کسی دل خوش کردید کمکش هم کردید زحمت هم برایش کشیدید تا به یک جا رساندید یادش رفت شما را و رفت، شما تجربه نکردید هر کسی آمد گفت من را انتخاب کنید سی تا کار برایتان میکنم یک دانه هم نکرد. شما برای یکی بمیرید که برایتان تب کند نه برای یکی بمیرید که بگوید الحمدلله از شرش راحت شدم دیگر هی نمیآید پیش من.
خب انسانها را که خودش در قرآن میگوید همه تهیدست هستند، اشیاء هم که کار عمدهای برای ما انجام نمیدهند، زمین یک حبوباتی به ما میدهد و یک سبزیجاتی و یک میوهجاتی، آن هم یک خردهاش را بدن ما نگه میدارد بقیش هم که اضافه است به ما فشار میآورد که برودر دستشویی خالی کن کاری دیگر نمیکند، اول این را به ما یاد میدهند که صاحب عالم مالک همه چیز است، صاحب عالم قدرت بینهایت است، صاحب عالم رحمت بینهایت است، صاحب عالم احسان بینهایت است، صاحب عالم غفران بینهایت است، صاحب عالم عشق بینهایت است، اینها را من ذره ذره در زندگی خودم تجربه کردم با یقین دارم حرف میزنم با یقین یعنی آدم اگر یک خرده خودش را بپاید خدا را میبیند همه جای زندگی میبیند.
دومین چیزی که یادمان میدهند رحمان، یعنی وجود مقدس او مهر فراگیر است، از لوازم رحمانیتش بخشندگی گسترده است، سفرهاش انبارش، هیچی کم ندارد. هیچی.
مطلب سومی که یادمان میدهند میگویند رحیم است، میگویندتو در حد خودت آدم خوبی باش قیامت از مهربانی او بهرهمند شو چهل پنجاه سال اخلاق خوب، عمل خوب، رفتار خوب، تا ابد برو در بهشت، این رحیم. کی نسبت به ما رحمان است؟ کی نسبت به ما رحیم است؟ زن و بچه ما ما را دوست دارند اما یک دوستی بسیار محدود، گاهی هم که دیدید زن و بچهمان علیه ما میایستند این همه برایشان حمالی کردیم عرق ریختیم، آبرو گذاشتیم یا برمیگردند میگویند برای ما چی کار کردی یا میگویند تا نمردی بیا همه چیزت را به نام ما کن خب بابا بگذارید بمیریم بعد غارت کنید ما که هنوز زنده هستیم.
دیگر در همین جاده بسمان است دیگر بسم الله الرحمن الرحیم، و وقتی آدم در این جاده میافتد چنان به حرف آدم گوش میدهد که آدم از گوش دادنش به حرف آدم مست میکند، مدحوش میشود، یک داستان عجیبی را برایتان نقل کنم واقعا عجیب، اولین باری که من عرفه عمومی خواندم هیچ جای ایران عرفه نبود، من سراغ نداشتم، کنار حرم مطهر حضرت رضا بود، یک سال دیگر هم خواندم بعد دیدم که تهران و مشهد جلسه عرفه دارد فراوان میشود، خیلی هم خوشحال شدم، الان که دیگر فراگیر است به کل کشور، عرفه که تمام شد من آمدم تهران محرم و صفر و ربیع الاول و ربیع الثانی و جمادی الاول و جمادی الثانی گذشت، شش ماه، در ماه رجب یک جوان مودبی آمد پیش من، گفت من میخواهم شما را پنج شب اول ماه شعبان تولد ابی عبدالله قمر بنی هاشم، زین العابدین تبریز دعوت کنم، من تبریز نرفته بودم، بهش گفتم چشم، میآیم، گفت پس من دو سه روز مانده به اول شعبان بلیط میفرستم با هواپیما اینجا هم هتلهای چهار ستاره و پنج ستاره داریم سوئیتهای خیلی تمیزی دارد یک سوئیت هم برایتان میگیرم.
بهش گفتم که نمیتوانم با هتل ارتباط برقرار کنم هتل نمیآیم، گفت کجا را برایتان بگیرم؟ ماه شعبان هم در اوائل زمستان بود گفتم به این شرط میآیم که در فقیرترین محل تبریز در محلههای قدیمی خانه تیرچوبی خشتی و گلی یک خانهای که آشنا باشد با شما رفیقتان باشد آنجا را برای من بگیرید، گفت خوب نیست، گفتم خیلی خوب است، گفت زیبنده ما نیست ما دستمان به دهانمان میرسد هتل بگیریم گفتم نمیآیم فقط در محله فقیر تبریز قدیمی این خانههای خشتی و گلی، هیچ جوری هم دل من راضی به جای دیگر نمیشود گفت چشم.
شعبان آمد خدا همه چیز دست خداست، همه کاری برای بنده آشنایش میکند، همه کاری برای رفیقهایش میکند، تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار، که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند. نظیر این مسئله را من در عمرم خیلی دیدم بگویم یک کتاب است، فرودگاه پیاده شدم، یک پیکان ما را سوار کرد با همین جوانی که من را دعوت کرده بود آمد در محله قدیم تبریز کوچه برف بود و دو سه تا کوچه را پیچید رسید در یک خانه در چوبی بود و خشتی بود و قدیمی در زد، صاحبخانه آمد، خیلی فارسی روان حرف نمیزد، ترکی فارسی قاطی بود، خیلی خوشحال شد ومن را بغل گرفت و معلوم میشد آمادگی داشته در حیاط را که باز میکردیم یک پله بود پنج شش تا میرفت بالا یک اتاق بود زن و بچهاش هم پایین بودند من را برد در آن اتاق اتاق سیاهپوش بود.
پرچمهای مختلفی داشت، کتیبه داشت زیاد اسم ابی عبدالله نوشته بود نشستم، گفت که تو خودت نیامدی خانه من، کسی دیگر تو را آورده، تو کجا خانه خشتی من و تیرچوبی من کجا، دوباره گفت خودت نیامدی، کسی دیگر آورده گفتم خب کی من را آورده خانهات؟ گفت من شش ماه پیش مشهد تو را تا حالا ندیده بودم در دعای عرفه پشت سرت نشسته بودم دو ساعت طول کشید دعا خیلی گریه کردم، نیامدم هم جلو بهت دست بدهم، با همان اشک چشمم رفتم حرم ضریح حضرت رضا را گرفتم گفتم یابن الرسول الله این آقا هر وقت آمد تبریز برود منبر بفرست در خانه من جای دیگر نرود تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار، بعد گفت این اتاق را میبینی؟ این اتاق برای سید الشهدا است، گفت پدر من پنجاه سال در این خانه زندگی میکرد از چهار پنج سالگی من یک ساعت مانده به نماز صبح میآمد بالای سر من گفت من تا بیست و پنج شش سالگی پدرم زنده بود از پنج سالگی چهار سال و نیمی من میآمد کنار رختخواب من، من را نوازش میکرد، قربان صدقه من میرفت من بیدار میشدم، من را بغل میگرفت، میبوسید، به سینه میچسباند، میگفت عزیز دلم ده دقیقه با تو کار دارم میگفت این کار بالای ده سال طول کشید تا پدرم مرد، میگفت ده دقیقه با تو کار دارم بلند شو با من بیا برویم سر حوض، میرفتند میگفت بابا وضو بگیر، یک ساعت مانده به اذان صبح وضو میگرفتم، میآمدیم در این اتاق میگفت بابا پنج شش دقیقه بشین برای ابی عبدالله گریه کنیم، خب من هم در عالم بچگی پدرم میگفت یک بچه شش ماهه داشت کشتند یک جوان هجده ساله داشت قطعه قطعه کردند، خواهرهایش را کتک زدند، دخترهایش را زدند، آن میگفت من هم گریه میکردم من به امام رضا گفتم تو را بفرستد در این اتاق و چه پنج شبی بود، چه حالی داشت، باورتان میشود بگویم من اینجور افراد را در پنجاه سال عمرم که دیدم اصلا گرفتاری نداشتند باورتان میشود این معنی بسم الله الرحمن الرحیم.
یابن الرسول الله صراط یعنی چی؟ فرمود هو الطریق الی معرفة الله،