لطفا منتظر باشید

شب نهم شنبه * شب آخر جلسه * (6-6-1395)

(شیراز حرم مطهر احمد بن موسی(شاهچراغ))
ذی القعده1437 ه.ق - مرداد1395 ه.ش
6.54 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

در جلسات گذشته تا اندازه‌ای راه درست و صحیح و حق را که خداوند از آن تعبیر به صراط مستقیم کرده شناختیم. در مقابل صراط مستقیم هر جاده‌ای، هر راهی و هر طریقی انحرافی است. و در بخش دوم هم راهنمای راه را شناختیم چون راه راهنما می‌خواهد، راهنمای صراط مستقیم انبیاء خدا هستند و ائمه طاهرین علیهم السلام.

علمای ربانی فقط مکتب تشیع راهنمایی‌های انبیا و ائمه را به مردم انتقال می‌دهند. امام صادق می‌فرماید هر کسی به راهنمایی امام انتخاب شده از جانب پروردگار اقتدا کند روز قیامت از صراطی که در جهنم کشیده شده است آسان، بدون دردسر، رد می‌شود. این راهی که در جهنم است خداوند در قرآن مجید به این راه اشاره کرده وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاّٰ وٰارِدُهٰا كٰانَ عَلىٰ رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا  ﴿مريم‏، 71﴾.

هیچ کدام از شما نیستید مگر اینکه باید وارد آن جاده بشوید و ورودتان به آن جاده را من بر خودم حتم کردم، در حقیقت آیه می‌خواهد بگوید قیامت دو بخش نیست که یک بخش جدایش راهی به سوی بهشت داشته باشد، یک بخش جدا راهی به سوی دوزخ، شما با همین آیه شریفه می‌توانید عرصه محشر را تصور کنید، میلیاردها انسان از قبر زنده به محشر آورده شدند روبروی مردم دوزخ است، و بعد از هفت طبقه دوزخ بهشت است، که پروردگار عالم آدرس بهشت را هم در سوره نجم داده است، عِنْدَ سِدْرَةِ اَلْمُنْتَهىٰ  ﴿النجم‏، 14﴾.

البته ما تا در دنیا هستیم این عند سدرة المنتهی را نمی‌توانیم درک بکنیم، ولی بهشت بعد از دوزخ است و محل بهشت هم سدرة المنتهی است.

خب آیه می‌گوید تمام مردم وارد جهنم می‌شوند وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاّٰ وٰارِدُهٰا كٰانَ عَلىٰ رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا  ﴿مريم‏، 71﴾ تکلیف شما خوبان، مردم مومن، مردم پاک، مردمی که خدا و قیامت را باور کردند اهل عمل صالح هستند، اهل اخلاق پاکند، در ورود به دوزخ چه خواهد شد؟ ما یک بدنی داریم در قیامت دقیقا مثل همین بدن دنیا، عَلىٰ أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثٰالَكُمْ ﴿الواقعة، 61﴾، این بدن طبق آیات قرآن به ما برمی‌گردد چون در همه احوال و اعمال شریک روح ما بوده، قیامت روحانی نیست، قیامت مردم مانند مردم دنیا هستند بدن دارند جان دارند.

آیات هم د راین زمینه کم نیست آنها که می‌گویند قیامت روحی است فقط روح مردم محشور می‌شود حرفشان صددرصد ضد قرآن است من فقط یک آیه برای نمونه برایتان می‌خوانم در سوره یس، می‌گوید روز قیامت نختم علی افواههم دهان‌ها را می‌بندند روح که دهان ندارد، و تکلمنا ایدیهم دست‌های مردم کارکردهایشان را در دنیا به من می‌گوید، تقلب در جنس کردند، امضای ناحق کردند، اعلامیه ناحق دادند، قلم ناحق زدم، بدن نامحرمان را لمس کردم روح که دست ندارد دست برای بدن است و تشهد ارجلهم پای مردم هم به تمام رفت و آمدهایی که داشته شهادت می‌دهد پس ما در قیامت این بدن را داریم، خب این بدن که ترکیبی از پوست و گوشت و اسکلت است بر اساس حکم واجب خدا وارد دوزخ می‌شود آتش دوزخ یک آتشی است که امیرالمومنین می‌فرماید کل آسمان‌ها و زمین در برابرش مقاومتی ندارند، یعنی اگر آن آتش به همه آسمان‌ها و زمین بزند خاکسترش را به باد می‌دهد.

خب این آتش با بدن مردمی که با خدا آشنا بودند با صراط مستقیم آشنا بودند، با انبیا و ائمه آشنا بودند چی کار می‌کند؟ دو تا مطلب در اینجا بشنوید، یک این مطلب هم قرآنی صددرصد است برای تاریخ و داستان نیست، هزار متر زمین را دیوارکشیدند دیوار بلند، در این هزار متر آنچه مواد آتش‌زا در زمان نمرود بود ریختند در این زمین دیواردار، که باد و طوفان پخش نکند اینها را آتش زدند، پرندگان نمی‌توانستند از فاصله بالا رد بشوند ا براهیم را با همین بدن پوستی و گوشتی و اسکلتی قرآن می‌گوید انداختند در آتش، آتش نمرود با ابراهیم چه  کار کرد آتش جهنم هم با بدن شما مردم مومن همان برخورد را دارد.

قرآن می‌گوید حرارت آتش به ابراهیم نرسید، بردا ابراهیم در آن آتش در خنکی بود، و سلاما، در آن آتش امنیت داشت یک دانه موی پنبه‌ای و پشمی لباسش هم نسوخت، این یک مطلب. و اما مطلب دوم در خود آیه است می‌گوید وقتی تمام مردم وارد جهنم شدند ثم بعد از ورود ثُمَّ نُنَجِّي اَلَّذِينَ اِتَّقَوْا تمام کسانی که در دنیا خودشان را از بی‌دینی، بدعملی، بداخلاقی، گناهان کبیره حفظ کردند اصراری هم بر گناهان خرده پا نداشتند نه اینکه معصوم بودند نه گاهی هم لغزش پیدا کردند اما نه لغزش‌های خیلی بزرگ خود من خدا این گروه را از جهنم می‌آورم بیرون راه بهشت را مقابلشان قرار می‌دهم می‌گویم این بهشت و این هم شما، وَ نَذَرُ اَلظّٰالِمِينَ فِيهٰا جِثِيًّا  ﴿مريم‏، 72﴾، اما آنهایی که بی‌دین بودند، آنهایی که ظالم بودند، آنهایی که متجاوز از قوانین و حدود پروردگار بودند هر چی خدا فرموده بود انجام بدهید ندادند، هر چی خدا فرموده بود انجام ندهید به خیرتان است انجام دادند، اینها به صورت جثی در جهنم می‌مانند جثی یعنی چی؟ یعنی اینها وقتی وارد جهنم می‌شوند از پشت پاشنه پایشان پا خم می‌شود می‌چسبد به رانشان می‌افتند دیگر تا خدا خدا است قدرت بلند شدن نخواهند داشت، می‌ارزد ما برویم جهنم؟ نه، می‌ارزد برای خانم‌ها به خاطر دو روز ایام جوانی بی‌حجابی و بدحجابی بروند جهنم؟ نه.

می‌ارزد با یک تومان دو تومان پول ربا آدم برود جهنم، می‌ارزد آدم با تقلب در جنس مردم و کشتن مردم برود جهنم؟ می‌ارزد آدم با خوردن چندرغاز مال مردم برود جهنم؟ پیغمبر می‌فرماید کسی که یک درهم، یک درهم زمان پیغمبر به پول الان یک یک تومانی می‌شود که این یک تومانی الان در مملکت ما دیگر نیست، ا گر کسی یک دینار مال حرام ببرد در خانه‌اش تا زمانی که این مال حرام در خانه‌اش است پروردگار به آن خانه و اهل خانه نظر رحمت نمی‌کند می‌ارزد ما مردم را اذیت کنیم، می‌ارزد ما در را به روی مردم ببندیم، برای اداری می‌ارزد پول اندکی رشوه بگیرد کار یک بدبخت مظلوم گرفتاری را راه بیندازد که این بدبخت گرفتار هم برود این یک میلیون دو میلیون را از شش تا قرض بکند بیاید رشوه بدهد که کارش حل شود و بعد هم پنج سال بکشد نتواند این قرض را بدهد می‌ارزد؟

جهنم رفتن اصلا نمی‌ارزد، خب امام صادق می‌فرماید من اقتدا بهداه، این روایت خیلی مهمی است در کافی است اگر کسی به راهنمایی راهنمای راه اقتدا بکند قیامت به آسانی از آن جسر و راه جهنم رد می‌شود این که من می‌گویم به آسانی شما اگر به روایات قوی‌مان مراجعه بکنید بهتتان می‌برد یک بیابانی آمد محضر پیغمبر گفت آقا حساب مردم مومن از زمان آدم تا آخرین نفر در قیامت چقدر طول می‌کشد، یعنی هر چی مرد و زن مومن است خدا می‌آورد در صحرای محشر می‌خواهد حساب تک تک اینها را بکشد عددشان هم که معلوم نیست از زمان آدم تا آخرین نفر چقدر مرد و زن مومن به وجود آمده پیغمبر فرمودند حساب کل مردان مومن و زنان اهل ایمان کمتر از چهار رکعت نماز عصر شما طول می‌کشد تا شما یک نماز عصر را بخوانی خدا حساب کل مومنین را رسیده و راه بهشت را جلویشان گذاشته و بهشان گفته بروید، خب می‌ارزد آدم با خدا زندگی کند، می‌ارزد آدم با انبیا و با ائمه طاهرین و با عالمان واجد شرایط دلسوز زندگی بکند نمی‌ارزد آدم ولو یک روز وارد یک جاده انحرافی بشود چون در باطن جاده انحرافی دوزخ است ولی در باطن جاده الهی بهشت است.

من یک چند تا نمونه از کسانی که در دوره عمرم دیدم و واقعا در صراط مستقیم الهی بودند را برایتان عرض بکنم، البته خیلی علاقه دارم آنهایی که در صراط مستقیم بودند در بخش زن و بچه‌داری، در بخش اقتصاد، در بخش اخلاق در بخش صندلی داشتن و اداری بودن از هر کدام نمونه برایتان بگویم اما خیلی فرصت می‌خواهد برادران عزیزم، خواهران بزرگوارم، یک شخصی بود در بازار تهران که آن زمان من هفده هجده سالم بود اصلا پاساژ در تهران نبود ساختمان‌های بلند نبود، کل خیابان‌های تهران مثل خیابان شانزلیزه پاریس نشده بود، تمام مرکز اقتصاد تهران بازار بود، این بازاری را من هفته‌ای یک بار می‌دیدم.

روش کسب این انسان والا که در صراط مستقیم الهی بود، و چه شبهایی هم داشت، اصلا اگر شما یک شب با این یک جا می‌ماندید حالا در خانه‌اش یا در سفر مشهد حال این آدم در سحر، گریه‌اش، ناله‌اش ارتباطش با پروردگار ملکوت عالم را به شما نشان می‌داد، هفت و نیم صبح در مغازه بود، مغازه‌اش هم عطاری بود و  علافی یعنی همه نوع جنس مربوط به خوراک مردم را داشت برنج داشت، چایی داشت، قند و شکر داشت، نخود و لوبیا و عدس داشت، همه چیز داشت یک شاگرد هم داشت، خب یک شاگرد پیش یک همچنین آدمی معلوم می‌شود همان می‌شود برای اینکه آنقدری که جوانان عزیزم معاشرت در آدم تاثیر می‌گذارد پدر و مادر نمی‌گذارد، معاشرت یا نقطه اوج انسان است یا نقطه شقاوت و بدبختی انسان است، ببینید با کی رفیق هستید، چه حالی دارد چه رفتار و منشی دارد.

هفت و نیم صبح می‌آمد بازار، من از در مغازه‌اش صبح وقتی که منبر داشتم رد می‌شدم عاشقش بودم به شاگردش می‌گفت خرج مغازه حقوق تو، پول چراغ، امروز دو تومان است به پول آن روز، خرج خودم  و خانواده‌ام هم امروز دو تومان است، نهایتا سه تومان است، مواظب باش خودم هم هستم جنسی که می‌فروشیم سودی که می‌کشیم روی جنس‌ها فقط و فقط بنا به خواست امیرالمومنین منصفانه باشد، انصف الناس لنفسه، می‌خواهد مشتری شیعه باشد می‌خواهد سنی باشد یهودی باشد، مسیحی باشد، سود منصفانه ما امروز نیاز به پنج تومان، پنج تا تک تومان سود داریم تو بنویس جنس‌هایی را که می‌فروشیم، مثلا ساعت یازده به اوستا می‌گفت پنج تومان سود تامین است، می‌گفت حالا از یازده به بعد تا پنج بعدازظهر که می‌خواهیم مغازه را ببندیم به این امت پیغمبر هر چی می‌فروشی بدون سود بفروش، فشار به کسی نیاید. ما نیازی نداریم.این یک.

این یک مرحله کارش، به خودم می‌گویم آقا شیخ شبانه روز ده بار بیخودی به صورت واجب به خدا نگو اهدنا الصراط المستقیم اگر نمی‌خواهی در صراط مستقیم باشی دروغ نگو به خدا، وقتی نمی‌خواهی در صراط مستقیم باشی چرا دروغ می‌گویی به خدا، اگر واقعا عاشق بودن در صراط هستی بهش بگو کمکم بده من مشتاق حرکت در صراط مستقیم هستم خب حالا یک روزش را که من خبر شدم از ورامین چهل کیلومتری تهران این آدم مشتری داشت، ورامینی می‌آید صورت را قبلا نوشته بود می‌گذارد روی میز، چقدر قند می‌خواهم، چقدر چایی می‌خواهم، چقدر نخود و لوبیا می‌خواهم، چی می‌خواهم چی می‌خواهم خرید کلی می‌کردند ازش، که این هم ببرد ورامین در مغازه خودش در معرض بگذارد بفروشد.

خب خرید کلی خوب پولی است مثلا این ورامینی به پول آن زمان سه هزار تومان آمده بود خرید بکند پول نقد، اهل نسیه هم نبود، نه نسیه می‌خرید نه نسیه می‌داد می‌گفت نسیه بخرم ممکن است بمیرم یادم رفته باشد بنویسم گردنم بماند نسیه نمی‌دهم که اگر دیر آورد کینه پیدا نکنم، می‌خواهم چه  کار. اینها دوره عمرشان اصلا گرفتار نمی‌شدند اینها دوره عمرشان به قول تهرانی‌ها کاسه چه کنم چه کنم دست نمی‌گرفتند یک زندگی پاک، با قناعت حالا اگر آدم کارخانه‌دار هم شود در جنب ثروتی که به دست می‌آورد خودش و زن و بچه‌اش باید قانع باشند، بدن من و زنم چه نیازی به ماشین یک میلیارد تومانی دارد؟ بدن من و زن و بچم چه نیازی به خانه ده میلیارد تومانی دارد؟ خب اینی که خدا بهت داده بریز در بانک قیامت، با خدا معامله کن، چرا نگه می‌داری ثروتت را، چرا مصرفانه خرج می‌کنی؟

صورت را خواند، گفت نمی‌فروشم، گفت تو ده سال است به من جنس می‌فروشی چی شده امروز نمی‌فروشی؟ نداری؟ گفت تمام صورت را دارم، همه را، گفت خب چرا نمی‌فروشی پولم هم نقد است گفت من هفت و نیم صبح در مغازه را که باز کردم همینطوری که در را باز می‌کردم این مغازه‌های بغلی و روبرویی هم طبق عادتم نگاه می‌کردم آن مغازه سومی از روبروی مغازه‌ام، مغازه روبروی من اولی است دومی هم نه سومی نگاهم که به قیافه‌اش افتاد دیدم گرفته است، غصه‌دار است، در را باز کردم و مغازه را رها کردم و رفتم پیشش، گفتم که چه شده؟ مریض هستی؟ گفت نه، زنت مریض است؟ نه، بچت مشکل دارد؟ نه، گفتم هر روز شاد بودی ا مروز چرا گرفته‌ای؟ گفت فلانی جنس خریدم امروز وعده پول دادنش است، نرسیده برایم پول این هفته آنقدر فروش نداشتم که امروز پول مردم را بدهم ناراحت پول مردم هستم، و ناراحت این که وعده‌ام را نمی‌توانم عمل بکنم. چقدر خوب است آدم برای مردم ناراحت باشد، چقدر خوب است.

چقدر خوب است آدم وعده‌اش را دغدغه داشته باشد برای عمل کردن، من روی منبر پیغمبر می‌گویم راست می‌گویم، من ایتالیا بودم برای تبلیغ، سفیر ما در واتیکان به من گفت یک وقتی از پاپ بگیرم ملاقاتش کنی؟ گفتم خیلی خوب است چون چند تا کشیش را هم شیعه کرده بودم خیلی دلم می‌خواست پاپ را ببینم اوضاع مسیحیت و جریان دولت‌های ظالم مسیحی و یهودی و این اوضاع فساد مرد و زن اروپا را برایش بگویم بگویم تو آخوند دین مسیحی چرا هیچ کاری نمی‌کنی؟

گفتم وقت بگیر، گفت البته سه ماه دیگر وقت می‌دهد، من می‌خواهم بنویسم در دفترش شما سه ماه دیگر یک سفر بیا ایتالیا برو با او ملاقات کن گفتم من فکر نمی‌کنم بتوانم بیایم ایتالیا، این لغت هم لغت جدید است به گوش ما می‌خورد، گفت من رزومه تو را می‌دهم دفتر پاپ، حالا کی است؟ روز شنبه، رزومه نمی‌دانم چه لغتی است ایرانی است خارجی است گفت من شرح حال تو را روی یک صفحه برای پاپ می‌نویسم حالا آنهایی که می‌دانست که خدایا دلم نمی‌خواهد بگویم بدم می‌آید، گفت می‌نویسم که این یکی از چهره‌های معتبر ایران است بالای صد جلد کتاب نوشته، نمی‌دانم چیه چیه، بعد از ظهر از دفتر پاپ زنگ زدند گفتند پاپ رزومه ایشان را که دید خوشحال شد گفت من که سه ماه دیگر وقت می‌دهم به افراد سه ماه بعد به بعد اما چهارشنبه ده صبح ایشان می‌تواند بیاید ملاقات ده صبح.

من سه شنبه پنج بعدازظهر بلیط برگشت به ایران را داشتم چون شش بعدازظهر چهارشنبه اقلید شیراز، اقلید که جزو شهرهای استان شماست منبر وعده داده بودم یک هفته به سفیرمان گفتم این ملاقات را من نمی‌آیم، گفت چرا؟ اینها به این راحتی به کسی ملاقات نمی‌دهند گفتم  من چهارشنبه اقلید ایران منبر دارم وعده دادم آنها دلشان به وعده من خوش است که من تا حالا چند سال رفتم آنجا تخلف در وعده نکردم پنجاه سال هم هست در هیچ منبری تخلف در وعده نکردم. به پاپ بنویس از قول من که ایشان از این که وقت ملاقات را به این زودی دادید تشکر می‌کنند اما چون یک وعده دادم در ایران و پیغمبر ما فرموده من کان یومنوا بالله و الیومن آخر فالیف اذا وعد، هر کی دین دارد به وعده‌اش عمل کند دین هم که ندارد عمل نمی‌کند، خیلی عجیب است وفای به عهد گره به دینداری خورده.

هر چی سفیرمان گفت من برای روز چهارشنبه بلیط می‌گیرم چون برای ایران نبود بلیط برو ترکیه، از ترکیه هم از همینجا بلیط می‌گیریم برو ایران پنجشنبه برو منبر، گفتم نه، این ملاقات را نمی‌خواهم که فردای قیامت شرمنده پیغمبر نشوم که تو در این لباس آدم وعده خلافی بودی نه، به خجالتش نمی‌ارزد، عجیب هم بعدا برایم گفت پاپ خوشش آمده بود، لذت برده بود، که یک مسلمان این جور پایبند به گوش دادن به حرف پیغمبرش است، گفتم نه.

به من گفت که من این هفته فروشم خوب نبود، دغدغه مال مردم را دارم، نتوانستم بدهم امروز هم دوازده ظهر باید پول مردم را ببرم بدهم کم دارم جنابعالی کاسب محترم ورامینی تمام این صورت را برو از او بخر، چون من نه بدهی دارم نه دغدغه دارم امروز بنا ندارم جنس به احدی بفروشم تا پول بدهی او در فروش جنسش جور بشود. این صراط مستقیم است. این راه پروردگار است.این اخلاق پروردگار است. این اخلاق انبیاء خداست، این اخلاق ائمه طاهرین است، همین است که آدم را روز قیامت کمتر از زمان یک نماز عصر به حسابش می‌رسند و می‌فرستند بهشت همین.

یک دانه دیگر هم بگویم و حرفم تمام، یک شخصی در محل ما اداری بود، این را اداری‌ها گوش بدهند، اگر از سیمای جمهوری اسلامی منبر امشب از کانال دو پخش شد اداری‌هایی داشتند گوش می‌دادند این را دقیق گوش بدهند، ماهی نهصد تا تک تومان حقوقش بود، آن حقوق هم به زندگی می‌رسید این قضیه‌ای که من می‌گویم برای زمانی است که من دوازده سیزده سالم بود، کارمند بانک ملی می‌گفت می‌گفت که این گاهی می‌آید روی چک می‌نویسد نهصد تومان حقوقش را، ما بهش می‌دهیم، گاهی سر برج می‌آید می‌نویسد هشتصد و پنجاه تومان گاهی می‌نویسد هشتصد و سی تومان، گاهی می‌نویسد هشتصد و چقدر، گاهی می‌نویسد دوباره نهصد تومان، بانکی می‌گوید من بهش گفتم تو حقوقت نهصد تومان است چرا گاهی برج‌ها کم می‌کنی؟ گفت برای اینکه من برای اداری شدنم اول بلند شدم رفتم قم خدمت آیت الله العظمی بروجردی، با عالمان‌تان در تماس باشید، تا دنیایتان پاک بماند عالم دلسوز کم نداریم در شهرها، شما می‌دانید همین جلسه را برای این نه شب چه زحمتی برایش کشیده شده، چه عاطفه و محبتی دنبالش بوده، با اینکه من خودم را اصلا لایق نمی‌دانم به این حرفها و به این مسائل، ولی روی دلسوزی به حال شما مرد و زن شیراز حضرت آیت الله دستغیب و آیت الله ایمانی نامه نوشتند به من امضا کردند آن نامه را خیلی هم من شرمنده شدم، ولی برای برپا کردن مجلس دلسوزی برای شما مردم شده، خرج شده برای شما مردم.

سالن برایتان ساختند، فرش کردند، چراغ روشن کردند مجانی می‌آئید برای کسب بهشت و برمی‌گردید ولی هزینه بهشت رفتن‌تان را دیگران دارند می‌دهند این قابل قدردانی است، به بانکی گفت من برای اینکه کارمند دولت بشوم رفتم از آیت الله العظمی بروجردی اجازه  گرفتم، ایشان به من فرمودند به دو شرط اجازه می‌دهم یکی کار مردم را راحت راه بیندازی، با مردم بازی نکنی، کاری که امروز می‌توانی بکنی نگویی برو دو روز دیگر بیا همان روز انجام بده آسان هم انجام بده، این یک شرط، شرطم قانون دولت در کار کردن چند ساعت است؟ گفتم حضرت آیت الله هشت ساعت، فرمود این پولی که به تو می‌دهند برای بیت المال است تمام ملت ایران در این پول شریکند پول نفت است، شما برای این ملت هشت ساعت کار کن، این که من گاهی می‌آیم حقوق نهصد تومانم را هشتصد و نود تومان می‌نویسم چون گاهی در ترافیک گیر می‌کنم گاهی یک خرده خوابم می‌برم یک ربع دیرتر می‌رسم اداره ده دقیقه دیرتر می‌رسم، این دیر رسیدن‌ها را جمع می‌کنم و از حقوقم کم می‌کنم که مال حرام نیاید در خانه‌ام.

این صراط مستقیم، حلالخوری صراط مستقیم است، خدا رحمت کند مرحوم باهنر و شهید رجائی را و شهید باهنر را، من خیلی سال با این دو تا مربوط بودم، مرحوم رجایی و مرحوم باهنر از موسسان مدرسه رفاه بودند بچه‌های من هم آنجا درس می‌خواندند من در انجمن اولیا و مربیان عضو بودم و ماهی یک بار که این جلسه تشکیل می‌شد گاهی هم نوبت سخنرانی بامن بود، مرحوم رجایی خانه‌شان روبروی خانه ما بود خیلی پاک زندگی می‌کرد، مرحوم شهید باهنر از سال پنجاه ما با هم آشنا بودیم خیلی پاک زندگی می‌کرد، این دو تا یقینا در صراط مستقیم الهی بودند که امشب هم این جلسه را وصل به یاد این دو بزرگوار کردم، یک دعا بکنم در حال خواندنم در باطنم به شما به زن و بچه‌هایتان به نسلتان، به خودم، به زن و بچه‌هایم به نسلم ولی شما هم خودتان در باطن‌تان وقتی که ذکر مصیبت می‌شنوید واقعا دعا کنید اینجور دعاها را در حق دیگران خدا مستجاب می‌کند.

 

 

 

 

برچسب ها :