شب سوم شنبه (27-6-1395)
(تهران مسجد امیر)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
کلام در آیه سی و دوم سوره مبارکه فاطر است، جزء بیست و سوم قرآن، (ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه، و منهم مقتصد و منهم سابق الی الخیرات ذلک هو الفضل الکبیر).
آیه بسیار مهمی است جمله به جملهاش را معنا کنم که در ذهن مبارکتان باقی بماند، ارث که در آیه شریفه آمده (اورثنا) ما ارث دادیم به معنای مایهای است ،عنصری است، حقیقتی است که بیآنکه انسان زحمت بکشد بکوشد، رنج ببرد، نصیب او میشود که شاهد مثالش همین ارثهایی است که بعد از میت به اهل بیتش به فرزندانش و به زن و بچهاش میرسد، یک نفر رفته پنجاه سال، شصت سال، زحمت کشیده در مغازه بوده، کارخانه زده، کشاورزی کرده، حالا از دنیا رفته، به آنهایی که ارث میرسد در مقابل این مال هیچ زحمتی نکشیده، نه زن، نه بچه، نه پدرش، نه مادرش- اگر زنده باشند- این را میگویند ارث. چیزی که بدون رنج و زحمت نصیب انسان شود.
و گاهی هم در تاریخ امت اسلام این ارثها سبب کارهای عظیم، باقی و ماندگاری شده، در یکی از شهرهای ایران یک جلسه منبر رفتم شهر خیلی دوری بود، عالم آن شهر که عالم فرهیختهای بود، باسواد بود، ایشان بعد از منبر به من گفتند که اگر برایتان زحمتی نباشد ، من شما را ببرم جایی را نشانتان بدهم، گفتم نه، میآیم. رفتم با اینکه شهر هم مرکزی نبود مرکز استان نبود، یکی از شهرهای دورافتاده آنجا بود، ولی این عالم خیلی عالم اثرگذاری بود.
رفتیم، یک حوزه علمیه مجهزی را به من نشان داد که در دو طبقه بود، بیش از بیست هزار متر بود، و آن سالی که من دیدم، از آن شهر و اطراف آن شهر، حدود دویست تا طلبه که الان بعضیهایشان نویسنده شدند مدرس قم شدند، مدرس درسهای بالا شدند منبری شدند در آنجا درس میخواندند. ایشان به من گفتند که من دیناری از مردم این شهر برای ساختن این حوزه نگرفتم، یک خانمی در این شهر بود که بچه هم نداشت از پدرش یک ارث زیادی بهش رسید- که کلمه ارث را برایتان معنی کردم چیز بیزحمت که به انسان برسد اسمش ارث است- و این خانم آمد پیش من، پیش این عالم درک شناس عالم با عمل، عالم با سواد، گفت من این همه پول به چه دردم میخورد این یک ارثی است که بیزحمت و بیرنج و کوشش به من رسیده شما بیایید ارث من را با خدا معامله کنید. مال خدا را پس خود خدا بده، من هم بهش پیشنهاد کردم گفتم اگر مایلید من با این ارث شما یک حوزه علمیه جامع بسازم، گفت این دیگر اختیارش دست شماست گفت نیاز به پول دیگر هم نشد آن خانم هم از دنیا رفت. این معنی ارث که بیزحمت و بیرنج به انسان میرسد ولی باید انسان با فکر و زرنگ و هنرمند باشد که این ارث را این پول بیزحمت را، این زمین بیزحمت را، این کارخانه بیزحمت را چگونه هزینه کند. این یک ارثی که من با چشم خودم دیدم و اما حدود دویست و پنجاه سال پیش یک بزرگواری در منطقه گیلان که من یک منبر هم آنجا رفتم همانجایی که این بزرگوار اهل آنجا بود از دنیا میرود، وارث نداشته، ولی مال خیلی خوبی داشته یک ورقهای را نوشته بود امضا کرده بود که من وارث ندارم، خیلی هم اطمینان به اینهایی که با من قوم و خویشی دارند ندارم، ولی در اقوام دور ما یک نفر رفت نجف طلبه شد به این نام به این فامیل، شما بگردید کل این ارث من را بدهید به او، حالا این طلبهای که رفته بود نجف با یک طلبه اصفهانی آشنا میشود، خیلی رفیق میشوند در درسهای بزرگان علم با هم شرکت میکنند، این عالم اصفهانی همان آیت الله العظمی حاج میرزا ابراهیم کلباسی است که در زمان خودش در قدرت معنوی و علم و پرورش عالمان، حرف اول را میزد که یکی از نوادههایش مرحوم آیت الله ابوالمعالی کلباسی است که مرحوم آیت الله العظمی بروجردی فقهشان را پیش ایشان خوانده بودند مرد بزرگی بود، اینها هر دویشان مجتهد میشوند مجتهد پهلوان و به تعبیر حوزه، مجتهد جامع الشرائط.
حاج میرزا ابراهیم به این سید هم بحثش میگوید شما با این علمی که کسب کردید، با این تقوا، با این ایمان، با این بیان، واقعا اگر بروی گیلان درست هزینه میشوی؟ میگوید نمیدانم، میگوید خب یقین که نداری بیا با همدیگر برگردیم اصفهان، بیا آنجا در شهر ما ایشان هم قبول میکند، با همدیگر از نجف راه میافتند و میآیند مقیم اصفهان میشوند، اصفهان آن زمان دو بخش بود، شما جنوب رودخانه زایندهرود و شمال رودخانه ی زاینده رود آن منطقه جنوبی اش را می گفتند حسین آباد این منطقه ی شمالی اش را می گفتند بید آباد مرحوم کلباسی عالم درجه یک آن منطقه میشود این سید، عالم درجه یک این منطقه می شود خب مرحوم کلباسی اصفهانی بود و همه ی مردم هم میشناختنش ایشان را کسی نمیشناخت. پول برای اداره ی حوزه ی اصفهان میآمد دست مرحوم کلباسی، ایشان را هم که کسی نمیشناختش.
روی آن نوشتها یی که از آن ثروتمند باقی ماند گشتند و گشتند تا این طلبه ی گیلانی، قوم و خویش دور این ارث گذار را در اصفهان پیدا کردند که حالا خودش جنبه ی مرجعیت پیدا کرده بود و اما مرجع دست خالی بی پول، تمام ارث را آوردند به آن دادند یعنی به قول ما در دویست و پنجاه سال پیش ایشان با آن ارث میلیونر شد آن وقتها که نمی گفتند میلیاردر میلیونر، ایشان هم این ارثی که بدون اینکه زحمت کشیده باشد رنج برده باشد بهش رسید، آمد نود درصدش را برای ارث گذار خرج کرد و این مسجد با عظمت کم نظیر معروف به مسجد سید اصفهان را ساخت که حالا دویست و پنجاه سال است آنجا صبح، ظهر، مغرب و عشا از ظهر تا مغرب و عشا دائم نماز برقرار است طبقه ی دومش هم حوزه ساخت آنجا پرورش عالم راه انداخت که تا پنجاه سال پیش از نسل او عالمان بزرگی و از تربیت شدگان او عالمان بزرگی به وجود آمدند. یکی از عالمان ما که حدود یک سال و خورده ای اصفهان در درس سید در آن مسجد شرکت کرده شیخ مرتضی انصاری بود. شیخ انصاری که معروف است اهل دزفول بود.
و شما هر روزی دلتان بخواهد هفت و نیم صبح بروید قم حدود چهل هزار طلبه عقلا ده هزار نفرشان در درسهای حوزه با کتابهای شیخ انصاری ملا میشوند ببینید یک ارثی میماند، به یک آدم عاقل آگاه بیدار میرسد که میفهمد با این ارث چه کند این دوتا داستان.
حالا آیه شریفه، چقدر اینجا آدم دلش می سوزد ثُمَّ أَوْرَثْنَا اَلْكِتٰابَ اَلَّذِينَ اِصْطَفَيْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا ﴿فاطر، 32﴾ من یک امتی را پیش خودم انتخاب کردم در علمش به عنوان امت اسلام (اصطفینا) یعنی انتخاب کردم (عبادنا) بندگانم را اینها انتخابی من بودند حالا که اینها را انتخاب کردم و اینها را برتر از همه امتها قرار دادم كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّٰاسِ تَأْمُرُونَ ﴿آلعمران، 110﴾ قرآن را به آنها به ارث دادم یعنی دریای حکمت و معرفت و علم و احکام و اخلاق و اسرار و لطائف و اشارات را بدون اینکه یک نفرشان زحمت کشیده باشد من به آنها ارث دادم این قرآن بدون اینکه خود امت زحمت بکشد در اختیارشان قرار داده شده ارثی هم در این عالم بالاتر و پربارتر و بهتر از قرآن نیست. وارث مائیم سرمایه ارث، قرآن است ارث گذار هم پروردگار جاوید پاینده ی ابدی همیشگی است خب حالا در این زمان سال هزار و سیصد و نود و پنج همه ما مردان و زنان امت که فعلا بالای یک میلیارد نفریم، وارث خدائیم و قرآنی را هم مجانی بدون زحمتی که ما بکشیم به ما ارث داده بعد خود پروردگار در این آیه می گوید در کنار این ارث من که -هیچ چی هم برایش ندویدید خرجی هم نکردید دادگاهی هم نرفتید -مجانی در اختیارتان قرار دادم این امت در کنار این قرآن سه طایفه شدند سه بخش شدند فَمِنْهُمْ ﴿فاطر، 32﴾ گروهی ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ ﴿فاطر، 32﴾ ظالم به خود از آب در آمدند یعنی چه؟ مگر ما ظالم به غیر خود هم داریم؟ بله ما ظالم به غیر خود هم داریم که می آیند مال مردم را می برند حق مردم را پامال می کنند حقوق مردم را به غارت می برند مردم را آزار می دهند رنج می دهند، این ظلم به غیر است، اما در آیه ی شریفه می گوید اینها ظالم به خود هستند ؛یعنی این قرآن مفت پیششان است هفتاد سال در این دنیا زندگی می کنند و این ارث را اصلا مصرف نمی کنند. یک کاری با این قرآن بکنند، نماز قرآن را بخوانند، روزه ی قرآن را بگیرند انفاق قرآن را عملی کنند خمس قرآن را عملی کنند اخلاق قرآن را عملی کنند، اینها ظالم به خود هستند. خب، نظر پروردگار راجع به ظالمین چیست آیا ظلم به خود یا ظلم به غیر؟ سنگین است این نظر وَ اَللّٰهُ لاٰ يُحِبُّ اَلظّٰالِمِينَ ﴿آلعمران، 57﴾ بس است همین که در قرآن اعلام می کند من ظالم را دوست ندارم برای ظالم بس است، می خواهد ظالم به خود باشد می خواهد ظالم به غیر باشد (و الله لا یحب الظالمین) سنگین است. پیغمبر می فرماید الظلم چون مطلق هم می گوید (الظلم هو الظلمات یوم القیامه)، ظالم وقتی وارد قیامت می شود در انواع تاریکی هاست نه چشم دلی دارد که خدا را ببیند نه با چشم سر انبیاء را می بیند نه با چشم سر بهشت را می بیند نه با چشم، خوبان را می بیند در تاریکی محشور می شوند آن هم نه یک تاریکی به تناسب گناهانشان و دور بودنشان از قرآن مجید، در تاریکی های مختلفی محشور می شوند که به پروردگار هم می گویند- آخر سوره ی طه است- خدایا ما که دنیا بینا بودیم چرا اینجا کوریم؟ خطاب میرسد شما در دنیا آیات من را فراموش کردید،زمین گذاشتید عمل نکردید كَذٰلِكَ اَلْيَوْمَ تُنْسىٰ ﴿طه، 126﴾ امروز به خاطر اینکه آیات من را از یاد بردید یعنی عمل نکردید حالا در تاریکی محشور شدید (تنسی) در اینجا یعنی به جزای اعمال خودتان رسیدید خب این یک گروه.
گروه دوم، وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ ﴿فاطر، 32﴾ عده ای از این امت اعتدال به خرج دادند یعنی به قرآن من عمل کردند مقتصدانه یعنی معتدل، قابل قبولند خوبند اما کامل به کتاب من عمل نکردند گاهی لغزیدند گاهی دچار انحراف شدند، ولی ماندند در معتدل بودن، در عمل به قرآن کریم ماندند این هم یک دسته.
و اما دسته ی دیگر وَ مِنْهُمْ سٰابِقٌ بِالْخَيْرٰاتِ ﴿فاطر، 32﴾ افرادی بودند، مردمی بودند که به طرف هر چه خیر در این عالم قرار دادم،پیشتاز بودند سابق یعنی پیشتاز از همه جلوتر رفتند از همه مسابقه عمل به قرآن را بردند بعد آخر آیه می فرماید ذٰلِكَ هُوَ اَلْفَضْلُ اَلْكَبِيرُ ﴿فاطر، 32﴾ که مفسرین ما در این حرف (ذلک) آراءشان گوناگون است ولی آنی که خیلی دلنشین تر است در حرفهایشان این است که این (ذلک) اشاره ای به قرآن مجید است این قرآنی که ارث دادم بهتان و مجانی هم بود، هیچ چیز هم پایش خرج نکردید زحمت نکشیدید که بدست بیاورید این احسان کبیر من است، این قرآن.
خب این متن آیه، حالا برویم سراغ ائمه طاهرین ببینیم اینها این آیه را چگونه معنا کردند چه روایاتی کنار این آیه در مهمترین کتابهایمان آمده. من دیروز یک دانه از کتابهای با عظمتمان را که پنج جلد است به نام نور الثقلین نگاه می کردم در کنار این آیه سه چهار صفحه، نابترین روایات با سند نقل شده. یکی اش این است یکی اش. یک مردی می آید خدمت حضرت صادق آیه را میخواند ثُمَّ أَوْرَثْنَا اَلْكِتٰابَ اَلَّذِينَ اِصْطَفَيْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سٰابِقٌ بِالْخَيْرٰاتِ بِإِذْنِ اَللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اَلْفَضْلُ اَلْكَبِيرُ ﴿فاطر، 32﴾ می گوید آقا این آیه را برای من معنی کنید چقدر هم امام صادق زیبا معنی کردند من یک وقتی دیدم علامه طباطبایی که تفسیرشان بیست جلد است در کنار این آیه شریفه رفتم سراغ این روایت این روایت هم غیر نور الثقلین در کتاب معان الاخبار صدوق نقل شده امام ششم فرمود الظالم من یقوم هوم النفسه و المقتصد یقوم هوم القلبه و السابق بالخیرات یقوم هوم الربه، خدا مقصودش از ظالم لنفسه مردمی است زن و مردی است که قرآن در طاقچه ی خانه شان هست در ماشینشان هست قرآن گاهی با آنها هست ولی دور یک چیزی طواف میکنند دور خودشان فقط متوجه بدن و جسم و شکم و شهوت و اعمال اعضاء جوارحشان هستند به گونه ای که این دنیا را در این پنجاه شصت ساله با کیف و لذت آزاد بگذرانند ولی قرآن هم پیششان است (یقوم هوم النفسه).
یک وقتی علاقه پیدا کردم سرگذشت آقا محمد خان قاجار را بخوانم که سر سلسله ی طایفه ی قاجاریه در ایران است. اینها اصالتا هم ایرانی نبودند، ریشه مغولی داشتند از رشته های قجر، طایفه مغول هستند. آقا محمد خان کسی نمی داند چندتا آدم کشته مرد، زن. حملات عجیبی داشت به کرمان غیر از اینکه کشتار شدیدی در کرمان کرد، آنهایی را هم که نکشت، دستور داد با کارد چشمهایشان را در بیاورند. یک حمله به گرجستان کرد، قتل عام کرد منطقه را، همه هم مسلمان بودند، آن وقت نوشتند این آدم هر شب که میخواست بخوابد باید یک جزء قرآن میخواند و میخوابید. قرآن کنارش است قرآن در زبانش است، شکم پاره می کند، برای کیف خودش کور می کند برای تخت و تاج خودش سر می برد برای تاج و تخت خودش، درو می کند مردم را برای تاج و تخت خودش، این یک گروه در امت اسلام ظالم لنفسه.
فکر نمی کنم هیچ رباخوری را زناکاری را عرق خوری را پیدا کنیم که قرآن در خانه اش نباشد حداقل همین رباخور زناکارها عرق خورها روز عقدشان در سفره ی عقد یک جلد کلام الله مجید بوده و در عقدنامه شان هم نوشته تبرکا یک جلد کلام الله مجید به عنوان مهریه تبرکا اما ظالم به خود است. هیچ چیز قرآن را عمل نمی کند فقط طواف کننده ی دور خودشان هستند یک حرکت وضعی دارند حالا پیرمردها میدانند من چه میگویم من بچگی هایم دیده بودم در همین کوچه پس کوچه های میدان شوش هم بود در تهران، اینها اسب عصارخانه هستند هفت صبح چشم اسب را میبستند میدواندنش دور آن تنور بزرگی که روغن کنجد میگرفتند یا روغنهای دیگر این اسب بدبخت تا پنج بعدازظهر راه میرفت پنج هم چشمش را باز میکردند می دید سر جای خودش است بیست کیلومتر راه رفته ولی یک سانت جلو نرفته سر جای خودش است این توضیح (منهم ظالم لنفسه).
و اما مقتصد ()آدمهای معتدل) که اهل قرآن هستند عمل هم می کنند ولی گاهی یک لغزشی هم دارند حداقل این است که آلوده به گناهان کبیره نیستند اما گناهان صغیره را گاهی مزه مزه می کنند برای لذت. فرمود مقتصد (یقوم هوم قلبه)، واقعا با عبادتش با نمازش با روزه اش با کار درستش، دارد دور قلبش طواف میکند سعی میکند این قلب را نگه دارد خالی از ایمان نشود این قلب را نگه دارد قلب حیوان نشود، نگه دارد که روز قیامت با این قلب راه نجات داشته باشد این هم مقتصد.
و اما (سابق بالخیرات) کسانی هستند که (یقوم هوم ربه)، اینها طواف کننده ی دور خود پروردگار هستند اینها فقط دنبال خدا هستند دنبال رضای خدا هستند دنبال خشنودی خدا هستند اینها به هیچ گناهی خود را آلوده نمی کنند خب اینها چه کسانی هستند؟ امام در کنار این روایت این روایت را بیان کرده (الظالم لنفسه من لا یعرف الامام)، ظالم به خود کسی است که وجود مبارک امام را حجت خدا را، معلم الهی را از زندگی حذف کرده، چند میلیون دارند بی امام زندگی می کنند؟ خیلی! نمونه پلید خبیث اخبث آنهایی که در زندگی امام را حذف کردند، این آل صعود هستند با تمام من طبعشان، من طبعشان در خلیج و در کشورهای دیگر. اینها مطلقا با امام انتخاب شده خدا سر و کار ندارند اینها ظالم هستند (والله لا یحب الظالمون)، (مقتصد) امام صادق می فرماید (من یعرف الامام) شیعیان ما هستند معصوم نیستند اما جهنمی هم نیستند اینها با امام زندگی می کنند اینها یک عمری است یا علی می گویند اینها یک عمری است به علی اقتدا می کنند اینها یک عمری است راه علی را طی می کنند اینها نمازشان همان نمازی است که علی می خوانده نمازی که خدا دستور داده، روزه شان کارهایشان، ولی خب گاهی یک لغزشهایی دارند (السابق الخیرات هو الامام)، می فرماید در این آیه (سابق بالخیرات) امیرالمومنین است این (سابق بالخیرات) یعنی نسبت به تمام خوبیها وجود مقدس او بعد از پیغمبر پیشتاز بود.
خدایا ما و زن و بچه ها و نسل ما را از علی جدا نکن، از یازده امام بعد از امیرالمومنین جدا نکن، همه تان امیرالمومنین را حدی می شناسید هیچ شنیدید که ایشان در جنگی در مشکلی در سختی به زانو درآمده باشد نه، تنها کسی که در عرب زره اش فقط سینه داشت پشتش زره نداشت امیرالمومنین بود یک کسی گفت آقا چرا یک زره کامل نمیپوشید؟ زره ات فقط همین گردنت تا شکمت را می بندد فرمود من نمی خواهم در جنگی پشت به دشمن بکنم، برای چه زره کامل بپوشم، اما این امیرالمومنین آن هم در سن سی سالگی یک جا به زانو آمد آن هم لحظه ای بود که بدن صدیقه کبری را کنار قبر گذاشته بود می خواست دفن کند، در لحظه دفن به زانو درآمد به زانو در آمد یعنی چه؟ یعنی نتوانست این جنازه را که امام صادق می گوید پوست و استخوانی بیشتر ازش نمانده بود بلند کند چکار کرد؟ علی قرآن است قرآن می گوید در مشکلات وَ اِسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ اَلصَّلاٰةِ ﴿البقرة، 45﴾ از نماز و استقامت کمک بگیرید بلند شد کنار قبر دو رکعت نماز خواند بعد بدن مطهر را وارد قبر کرد نمی دانم ما نمی توانیم درک کنیم به چه حالی بند کفن را باز کرد با چه حالی خاک زیر صورت سیلی خورده ریخت بر احوالم ببار ای ابر اشک از آسمان امشب/ که من با دست خود کردم گلم در گل نهان امشب/ حسن گریان حسین نالان پریشان زینبین از غم/ چه سان آرام بنمایم من این بیمادران امشب/ زمین با پیکر رنجیده ی زهرا مدارا کن/ که این پهلو شکسته بر تو باشد میهمان امشب