همان طور که یک گیاه نیاز به آب دارد و آب نقش حیاتی و مهمی در رویش گیاه دارد، حب جاه و حب مال نیز برای روییدن نفاق، نقش آب را ایفا می کند. تقریباً بعید است که حب جاه باشد و نفاق نباشد؛ لذا انسان در این عرصه خیلی باید پرهیز کند.
قرآن کریم می فرماید: تِلْک الدَّارُ الْاخِرةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یرِیدُونَ عُلُوّاً فِی الْأرِضِ وَ لافَساداً وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ.(قصص- 83)
این آیه در ذیل آیات مربوط به قارون آمده است و به عنوان یک دستور کلّی می فرماید: «آن سرای آخرت را تنها برای کسانی قرار می دهیم که قصد برتری جویی در زمین و فساد را ندارند و عاقبت نیک برای پرهیزگاران است.»
آری عاقبت جاه طلبان مستکبر همان عاقبت قارون است که همه چیز خود را بر سر جاه طلبی و استکبار گذاشت و خشم خدا او را گرفت و به زندگی ننگینش پایان داد و برای همیشه مورد لعن و نفرین واقع گشت. ممکن است از عطف کردن فساد به علو فی الارض چنین استفاده شود که افراد برتری جو و جاه طلب سرانجام دست به فساد در ارض می زنند و برای سیراب کردن عطش خود از هیچ جنایتی فرو گذار نمی کنند. جالب اینکه در حدیثی از علی علیه السلام می خوانیم که به هنگام خلافت ظاهری شخصاً در بازارها قدم می زد، افراد گمشده را راهنمائی می کرد، ضعیفان را کمک می نمود و از کنار فروشندگان و کسبه رد می شد و این آیه را برای آنها تلاوت می نمود «تِلْک الدَّارُ الْاخِرَةِ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لایریدونَ عُلُوّاً فِی الْارْضِ وَ لافَساداً؛ سپس به تفسیر آن می پرداخت به گونه ای که نه تنها شامل زمامداران می شد، بلکه همه صاحبان قدرت را(بهر شکل و هر صورت) شامل می شد.»
پیامبر گرامی اسلام (صلی الله و علیه وآله) می فرماید: «حب جاه و حب مال موجب روییدن نفاق در قلب می شود همچنانکه آب موجب روییدن گیاه می شود؛ حُبُّ الْجَاهِ وَ الْمَالِ یُنْبِتُ النِّفَاقَ فِی الْقَلْبِ کَمَا یُنْبِتُ الْمَاءُ الْبَقْل »(مجموع ورام/1/256)
در حدیث دیگری از امام صادق علیه السلام آمده است: هنگامی که این آیه را تلاوت نمود گریه کرد و فرمود: «ذَهَبَتْ وَاللَّهُ الْأَمانِی عِنْدَ هذِهِ الْآیةِ؛ با وجود این آیه همه آرزوها بر باد رفته است.» [تفسیر على بن ابراهیم، ذیل آیه مورد بحث.] شاید منظور امام علیه السلام این است: با توجه به اینکه خداوند سرای آخرت را تنها از آن کسانی می داند که حتی اراده برتری جویی در دل ندارند و بذر جاه طلبی در سر نمی پرورانند کار بسیار مشکل است.
پیامبر گرامی اسلام (صلی الله و علیه وآله) می فرماید: «حب جاه و حب مال موجب روییدن نفاق در قلب می شود همچنانکه آب موجب روییدن گیاه می شود؛ حُبُّ الْجَاهِ وَ الْمَالِ یُنْبِتُ النِّفَاقَ فِی الْقَلْبِ کَمَا یُنْبِتُ الْمَاءُ الْبَقْل »(مجموع ورام/1/256)
با توجه به روایت فوق، همان طور که یک گیاه نیاز به آب دارد و آب نقش حیاتی و مهمی در رویش گیاه دارد، حب جاه و حب مال نیز برای روییدن نفاق، نقش آب را ایفا می کند. تقریباً بعید است که حب جاه باشد و نفاق نباشد؛ لذا انسان در این عرصه خیلی باید پرهیز کند.
تا آدم مبتلا به مال و مقامی نشده است می گوید: من مرغ بهشتم. امّا همین که به مال و مقامی رسید دگرگون می شود.
هر که هست از فقیه و پیرو مرید وز زبان آوران پاک نفس
چون به دنیای دون فرود آمد به عسل در بماند همچو مگس
تهدید و توبیخ شگفت استاندار!
امیرالمومنین (علیه السلام) به یکی از استانداران خود نامه ای نوشته و در آن توبیخ و تهدیدی عجیب فرموده که شارحان نهج البلاغه در حیرتند که این نامه ی توبیخ و تهدید آمیز به چه کسی نوشته شده؟! آیا به عبدالله بن عباس است؟ البته قرائن نشان می دهد که چنین است؛ زیرا او از طرف امام علیه السلام والی بصره بوده است. امّا او مردی عالم و مفسّر قرآن بود و از خواصّ بسیار نزدیک امام بشمار می آمد. به هر حال وقتی او به مقام استانداری رسید و بیت المال در اختیارش قرار گرفت؛ طمع، کار خود را کرد و قسمت بسیاری از اموال عمومی امّت را برداشت و به مکّه رفت و آنجا به خوشگذرانی پرداخت!
«به خدا سوگند، اگر حسن و حسین علیهم السلام همین کار را می کردند که تو کردی با آنها نیز هیچ گونه صلح و آشتی روا نمی داشتم [و همین رفتار را با آنها می کردم].» یعنی علی (علیه السلام) آن چنان متصلّب در دین است که رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم) درباره اش فرمود: إنّ علیّاً لا خیشن فی ذات الله: علی علیه السلام در مورد خدا سخت خشن است و نرمی نشان نمی دهد. هرگز با کسی که با دین خدا بازی کند آشتی نمی کند.
حال، قسمتی از آن نامه را در اینجا نقل می کنیم:
(فإنّی کنت أشر کتک فی أمانتی)؛ «من تو را شریک در امانتم قرار دادم.»
خلافت و حکومت در نزد من امانت است و من خواستم تو در امانت داری با من تشریک مساعی کنی.
(و جعلتک شعاری و بطانتی)؛ «تو را پیراهن چسبیده به تنم و آستر جامه ام قرار دادم.»
شعار پیراهنی است که به تن می چسبد. بطانه، آستری جامه است. رویه بیرون است و آستری درون و نزدیک به بدن است.
(و لم یکن رجل من أهلی أوثق منک فی نفسی)؛ «هیچ کس از افراد خاندانم، موثق تر از تو در نزد من نبود.»
(فلمّا رأیت الزّمان علی ابن عمّک قد کلب و العدو قد حرب)؛ «وقتی دیدی روزگار با پسر عمت به ستیزگی برخاسته و دشمنان از هر سو به او می تازند [تو هم به همکاری با آنها پرداختی؟!].»
(و احتطفت ما قدرت علیه من اموالهم المصونة لاراملهم و أیتامهم)؛ «تا می توانستی از اموالی که برای بیوه زنان و یتیمان نگه داری می شد ربودی.»
(فحملته إلی الحجاز رحیب الصّدر بحمله)؛
«بار کردی و آن را با آسودگی خاطر به حجاز بردی.»
(فسبحان الله أ ما تومن بالمعاد)؛ «آیا تو ایمان به معاد نداری؟»
(أ و ما تخاف نقاش ألحساب)؛ «آیا از موشکافی خدا در روز حساب نمی ترسی؟»
(أیها المعدود کان عندنا من اولی الالباب)؛ «ای کسی که در نزد ما از خردمندان به شمار می آمدی.»
(کیف تسبغ شراباً و طعاماً و أئت تعلم انّک تا کل حراماً و تشرب حراماً من مال الیتامی و المساکین)؛ «با چه جرأت در کنار سفره ای می نشینی و با گوارایی تمام می خوری و می آشامی در حالی که می دانی از مال یتیمان و مسکینان است که به حرام می خوری و به حرام می آشامی.»
(فاتق الله و اردد إلی هولاء القوم الموالهم)؛ «از خدا بترس و اموال مردم را به صاحبانشان برگردان.»
(فإنّک إن لم تفعل ثمّ أمکننی الله منّک لا ضربتّک بسیفی الّذی ما ضربت به أحداً إلاّ دخل النّار)؛ «اگر این کار را نکنی و در دسترس من قرار بگیری با همین شمشیری که بر هر که بزنم جهنمی می شود، تو را می زنم.»( نهج البلاغه، نامه ی 41.)
«به خدا سوگند، اگر حسن و حسین علیهم السلام همین کار را می کردند که تو کردی با آنها نیز هیچ گونه صلح و آشتی روا نمی داشتم [و همین رفتار را با آنها می کردم].»
یعنی علی (علیه السلام) آن چنان متصلّب در دین است که رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم) درباره اش فرمود: إنّ علیّاً لا خیشن فی ذات الله: علی علیه السلام در مورد خدا سخت خشن است و نرمی نشان نمی دهد. هرگز با کسی که با دین خدا بازی کند آشتی نمی کند.
آن سرای آخرت را تنها برای کسانی قرار می دهیم که قصد برتری جویی در زمین و فساد را ندارند و عاقبت نیک برای پرهیزگاران است.
(فکائک قد بلغت المدی و دفنت تحت الثّری و عرضت علیک أعمالک)؛ «تو چنان بیاندیش که مدّت عمرت تمام شده و زیر خاک دفن شده ای و اعمالت را به تو عرضه کرده اند [ببین، چه حالی خواهی داشت].»
آن روز که: (ینادی الظالم فیه بالحسرة و یتمنی المضیع فیه الرجعة)؛ « آدم ستمگر فریادش بلند می شود که: یا حسرنا علی ما فرّطت فی جنب الله؛ ای افسوس چه سرمایه ها از دستم رفت و به ربحی نرسیدم و انسان تبهکار آرزوی بازگشت به دنیا می کند امّا جواب رد می شنود.»
کلام آخر:
هر چند امام (علیه السلام) این نام را به استاندار خود نوشته است ولی در واقع خطاب به تمام جهانیان است و ما هم باید مراقب باشیم که بر اثر مال و مقام مبتلا به بیماری نفاق نگردیم.
منابع:
اخلاق در قرآن، ج 3، ص13 , مکارم شیرازی، ناصر
سلسله مباحث صفیر هدایت؛ آیت الله ضیاء آبادی
فرآوری: زهرا اجلال
منبع : tebyan