لطفا منتظر باشید

شب نهم دوشنبه (19-7-1395)

(تهران مسجد امیر)
محرم1437 ه.ق - مهر1395 ه.ش
4.71 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

مسجد امیر/ دههٔ اوّل محرّم/ پاییز 1395هـ.ش.

 سخنرانی دوم

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

کسی که در آیات و روایات اندیشه و دقت کند، این مطلب بسیار حیاتی و پرارزش و عالی را درک می‌کند که برای تربیت یک انسان وارسته، با فضیلت و با کمال چهار عنصر دخالت دارد: عنصر اول پدر است؛ عنصر دوم مادر است؛ عنصر سوم معلم و مربی است؛ عنصر دیگر هم غذاست. هر چهار عنصر را از سورهٔ مبارکهٔ آل‌عمران برایتان بیان می‌کنم:

«إِنَّ اَللّهَ اِصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی اَلْعالَمِینَ» ﴿آل‌عمران، 33﴾. این کلمهٔ «عالمین» در قرآن مجید گاهی مطلق آمده است؛ مثل «عالمین» در آیهٔ «الحمدلله رب العالمین؛ ستایش ویژهٔ خداست که مالک و مربی جهانیان است» که شامل همهٔ موجودات و مخلوقات می‌شود؛ اما گاهی «عالمین» در قرآن مجید با قرائنی که یا در خود قرآن یا در روایات است، به‌معنای تمام مردم یک روزگار است و نه همهٔ روزگاران. آیهٔ شریفه‌ای که قرائت شد، پروردگار می‌فرماید: آدم و نوح و آل‌ابراهیم و آل‌عمران را بر تمام جهانیان برتری دادم، اما آل‌ابراهیم طبق آیات دیگر قرآن بر همهٔ جهانیانِ هر عصر و روزگار است. آل‌عمران، برتری‌دادن به آل‌عمران بر تمام جهانیانِ زمان خودش است. عرض کردم اینها همه در قرآن یا در روایات قرینه دارد، دلیل دارد و به این راحتی نمی‌شود یک آیه را برداشت و ترجمه کرد؛ بدون اینکه انسان عام‌وخاص و مطلق و مقیّد را بفهمد و بدون اینکه به قرائن آن توجه بکند. با چوب‌انداز نمی‌شود حقایق را معنا کرد و باید یک سلسله امور علمی و ادبی در معناکردن رعایت بشود؛ وگرنه انسان در معنی‌کردن قرآن به گمراهی می‌افتد.

این عمرانی که خدا در آیه شریفهٔ می‌گوید، پدر موسی نیست؛ چون نام پدر حضرت موسی «عمران» بود. از کجا می‌گوییم پدر حضرت موسی نیست؟ از هشت نه تا آیهٔ بعد! عمران پدر مریم است. خب آل‌عمران یعنی خودش، همسرش، دخترش و نوه‌اش را من از بین بندگان آن روزگار به‌عنوان بندگان ویژه، صاحب کمال و صاحب ارزش انتخاب کردم. عمران یک شخصیت الهی و انسانی و اخلاقی و ایمانی است که طبق اوّل آیهٔ «ان الله اصطفی» انتخاب شده است؛ به‌خاطر ایمانش، اخلاقش، کرامتش، عبادتش، زهدش و فضیلتش.

ایشان در فلسطین با یک خانمی ازدواج می‌کند که این خانم طبق همین آیه جزء آل‌عمران است؛ یعنی یک زنی که دارای شخصیت الهی، ایمانی و ارزش‌های انسانی و اخلاقی است. خب با این ازدواج، همسر از شوهر بزرگوارش حامله می‌شود و فکر می‌کند این جنینی که در شکم دارد، پسر است! حالا خانم‌ها در آن روزگار تا سال‌ها قبل که سونوگرافی نیامده بود، برای خودشان یک دلایلی داشتند و یک اندیشه‌هایی داشتند که مثلاً می‌گفتند نوددرصد این بچه پسر است یا دختر است. مریم در شکم این زن است، اما این خانم فکر می‌کند پسر است. این‌قدر این زن وابسته به پروردگار است که خدا در آیهٔ بعد می‌گوید:

«إِذْ قالَتِ اِمْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَک ما فِی بَطْنِی مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّک أَنْتَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ» ﴿آل‌عمران، 35﴾. اولاً ایمان و روحیه و حقایق وجودی این خانم را شما در این آیه ببینید! نمی‌گوید یاالله! خیلی این آیات قرآن دقیق است. رب یعنی ای مالک من، من وابسته به هیچ‌کسی جز تو نیستم و این زن دارد می‌گوید: مالک من، مربی من، که من را با دین ابراهیم و با دین موسی و با دین انبیای گذشته تربیت کردی. چه حالی این‌گونه زنان داشتند و چه روشنفکرانی بودند! چه بیدارانی بودند! چه حقیقت‌شناسانی بودند که پروردگار عالم را به ربوبیت، یعنی مالکیت و مربی‌بودن یقین داشته‌اند که من مملوک تو هستم! من تربیت‌شدهٔ تو هستم! مملوک خدا بودن کجا و مملوک قلدران و زورمندان و طاغوت‌ها و فرعون‌ها و نمرودها و این افراد کجا! مملوک شکم کجا و مملوک رب کجا! به قول امیرالمؤمنین، مملوک شهوت کجا و مملوک رب‌بودن، فرق از کجا تا کجاست! فرق مسیرش بین حق و باطل است، بین نور و ظلمت است، بین دنیا و آخرت است، بین خدا و شیطان است. خیلی مهم است انسان، حقیقت خود را بشناسد که مملوک رب‌العالمین است. این کلام امیرالمؤمنین است: بندهٔ حقّم و نه مملوک تنم. خیلی تفاوت است بین مملوک تن و مملوک دلار و مملوک شهوت و مملوک قلدران.

«ربانی نذرت»، ای مالک من! ای مربی من! من نذر شرعی قطعی کردم برای تو که چه؟ «ما فی بطنی محررا»، جنینی که در شکم دارم، وقتی به‌دنیا آمد، فقط برای تو باشد و من او را از خادمان بیت‌المقدس می‌کنم و می‌خواهم او فقط برای تو هزینه شود. چندتا مادر در زمان ما راجع‌به جنینش چنین فکری دارد؟ نه اینکه ببرد و خادم کربلا یا مکه یا مدینه کند! فقط به پروردگار عالم اعلام کند جنینی که از من به‌دنیا می‌آید، با او رفتاری بکنم که هزینهٔ تو بشود و عبدالله بشود. چندتا مادر در زمان ما این فکر را دارند؟ چقدر بعضی از زنان ما از قرآن دور هستند و نمی‌دانند مادر بودن یعنی چه! و نمی‌دانند مادر بودن به این سَبْک چه قیمتی دارد! و نمی‌دانند اگر اولاد هزینهٔ الهی بشود ،چه برگشت پاداشی برای مادر دارد! نمی‌دانند!

اینکه به ما امر کردند حداقل روزی ده‌تا آیهٔ قرآن را با معنی بخوانید و تدبر کنید و در آیه فکر کنید. این یک زن، این یک شوهر، این یک مادر، این یک اندیشهٔ پاک دربارهٔ جنین که اصلاً هنوز به‌دنیا نیامده است؛ از حالا دارد بچه را وقف وجود مقدس پروردگار مهربان عالم می‌کند؛ اما به پروردگار می‌گوید: این نصف راه است که من نذر کرده‌ام و بچه‌ام هزینهٔ تو بشود. این تمام نیست! این کامل نیست! عجب مادر فهمیده‌ای! تمام‌شدنش به این است که «فتقبل منی»، این نذر من را امضا و قبول کن. اگر تو نذر من را و بچهٔ من را قبول نکنی، بر باد است! هیچ است! «اِنک انت السمیع العلیم»، تو وجود مقدسی هستی که دعا را می‌شنوی و تمام حقایق دعای بنده‌ات را می‌دانی که اصلاً نیّت بنده‌ات در دعا چیست؟ چه می‌خواهد؟ چه هدفی دارد؟ چه نظری دارد؟ من نذر می‌کنم، ولی در کنار خدای دانا، خدای علیم، خدایی که به ظاهر و باطن نذر من آگاه است و می‌داند ناخالصی در نذر من وجود ندارد.

یک مادری سراپا ایمان، یک مادری سراپا اخلاص، یک مادری سراپا بنده، عبد! نُه‌ماهش که تمام می‌شود و بچه به‌دنیا می‌آید، می‌بیند دختر است. انگار آرزویش بر باد رفت! پروردگار می‌فرماید: «وَ لَیسَ اَلذَّکرُ کالْأُنْثی» ﴿آل‌عمران، 36﴾، همه‌جا که در تاریخ خلقتِ من پسر مثل دختر نمی‌شود. گاهی دختران به مقامی می‌رسند که هزاران پسر به گِرد او هم نمی‌رسند. این را خدا می‌گوید. خب حالا نهایتاً حرف پروردگار این است که اگر من به تو یک پسر در فلسطین می‌دادم، یا بقال می‌شد یا عطار می‌شد یا نجار می‌شد یا معلم مدرسه می‌شد یا مکتب‌دار می‌شد یا نانوا می‌شد یا بنا می‌شد یا معمار می‌شد. این‌جور نیست که هر پسری در مقام و کمال مانند دختر باشد! این‌جور نیست! خیلی از دخترها در عظمت و ارزش بر پسران مقدّم‌اند. من به تو پسر ندادم، ولی یک دختر به تو دادم که این دختر ظرف پرورش چهارمین پیغمبر اولواالعزم من «عیسی» است. حالا این دختر بهتر است یا اگر پسر به تو می‌دادم؟ کدام‌ یک بهتر است؟ خب معلوم است، این دختر قابل مقایسه با پسری که به او می‌داد، نبود! این دو عنصر؛ یعنی یک‌طرفِ مریم، عمران است که «اصطفی الهی» است و یک‌طرفِ مریم هم همسر عمران است که سراپا ایمان، کرامت، فضیلت، عفت، و پاکدامنی است.

خب دو تا عنصر کارشان را انجام دادند و حالا بچه به‌دنیا آمده، شیر خورده و تقریباً هشت‌نه‌ساله شده است. پروردگار می‌فرماید: یک معلم برایش انتخاب کردم تا او را تربیت کند؛ چون ریشه‌های اوّلیهٔ تربیت از مادر و پدر در این دختر آماده و کامل است. آن بذرهای الهی در خلقت این دختر پاشیده شده و حالا یک باغبان می‌خواهد که این را رشد بدهد. ساختمان این دختر با بذرهایی ساخته شده که از ناحیهٔ وجود این پدر و مادر است. حالا تعبیر قرآن را ببینید!

«وَ کفَّلَها زَکرِیا»، یک پیغمبر را برای تربیتش انتخاب کردم؛ یعنی یک پیغمبر را که به او وظیفه دادم، به او مسئولیت دادم که این دختر را در مسیر من تربیت کن و زکریا چه کرد! «وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً»؛ مریم را رشد داد، ولی رشد نیکوی کامل و جامع. مریم در حریم معلمیِ زکریا آماده شد و مادر چهارمین پیغمبر اولواالعزم بشود. این هم عنصر سوم!

 اما عنصر چهارم! حلال‌ترین غذا را خدا برای مریم آماده کرد. فیض‌کاشانی یک کتاب هشت جلدی دارد که حدود چهارهزار صفحه است. آنجا نقل می‌کند که حرام‌خوارها آثار سوء حرامشان در نسلی ظهور می‌کند که دارند. آنجا می‌گوید آنهایی که مال حرام به‌دست آوردند و با آن هر کاری کردند -حالا خانه ساختند، درمانگاه ساختند، بیمارستان ساختند- روز قیامت کل آنها را روی پشتش می‌گذارند و مانند تیری که از کمان درمی‌کُنند، پرت می‌کنند. در جهنم با کل مالش! پیغمبر می‌فرمایند: درهمی از حرامْ شب در هر خانه‌ای باشد، تا زمانی که در آن خانه باشد، پروردگار به اهل آن خانه نظر رحمت نمی‌کند.

ای کاش حرام‌خوارهایی که بیرون هستند و این حرف‌ها را در زندان ازطریق پخش بشنوند، شاید در آنها اثر کند!  شاید به قاضی بگویند آقا ما را آزاد کن، به این شرط که طلبکار ما را بگویید بیاید؛ ما طلبش را می‌دهیم؛ زمینش را می‌دهیم؛ خانه‌اش را می‌دهیم؛ فرش‌هایش را می‌دهیم؛ پولی که از او گرفته‌ایم، می‌دهیم؛ و با این کار، یک کشور را از شر خودشان راحت کنند. ای کاش این حرف‌های خدا و پیغمبر را هر غاصبی، هر رشوه‌خواری، هر اختلاس‌کننده‌ای -چه زندان و چه بیرون- می‌شنیدند و به‌آسانی به قاضیِ پرونده‌شان می‌گفتند ما حاضر هستیم همهٔ مالِ به غارت‌بردهٔ بیت‌المال و مردم را به آنها برگردانیم. این زندان که زندان سختی نیست، وای به آن زندانی که امیرالمؤمنین می‌فرمایند: «لا یفک اسیرها» که آن زندان، جهنم است و دیگر قاضی ندارد که امضا کند و جهنمی آزاد شود. آنجا همیشگی است!

ابوذر می‌گوید: نماز عشا را پیغمبر خواند، خیلی قیافه‌اش دَرهم بود! خیلی قیافه‌اش کسل و پریشان بود! به حدی بود که منِ ابوذر به خودم نمی‌توانستم بقبولانم و بروم به ایشان بگویم که چه شده است! دیدم خیلی افسرده است، بلال اذان صبح را گفت. آمدم نماز صبح را به پیغمبر اقتدا کردم، از محراب که برگشت، دیدم خیلی شاد است. جلو آمدم و گفتم: دیشب چه بود؟ فرمودند: دو دِرهَم از حق مسلمان‌ها پیش من بود، تا صبح نخوابیدم؛ از ترس اینکه ملک‌الموت جانم را در خواب نگیرد. منتظر بودم اگر ملک‌الموت بیاید، بگویم به من مهلت بده تا من پول مردم را برگردانم و بعد جان من را بگیر. ابوذر، الان به جایش پرداختم و شاد هستم، راحت هستم. این حال پیغمبر ما در دین بوده است.

مردم باید از پیغمبر درس بگیرند! مردم باید به روش پیغمبر ارزش بدهند! غذای مریم: «کلَّما دَخَلَ عَلَیها زَکرِیا اَلْمِحْرابَ»، هر وقت این معلم الهی وارد محراب عبادت مریم می‌شد؛ «وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً» ﴿آل‌عمران، 37﴾، یک سفرهٔ تمیز و غذای پاک در برابر مریم بود. «قالَ یا مَرْیمُ أَنّی لَک هذا»، مریم! این غذا از کجاست؟ چه کسی برای تو آورده است؟ «قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اَللّهِ»، گفت هر روز خدا دارد من را تغذیه می‌کند. این غذا را نه پدرم آورده و نه مادرم و نه خاله‌ام که زن توست. خدا که غذای حلال را به آدم نصیب کرده، ما چه نیازی به حرام داریم؟ حالا کم یا زیاد، به سختی یا به غیرسختی. این پدر، این مادر، این معلم و این غذا، همه مریم را ساخت. چهار عنصر!

حالا این چهار عنصر را بیاوریم در اسلام بیاوریم! پدر امیرالمؤمنین است، پدر همهٔ پدرهاست، پدر خاک است، پدر هستی است، پدر علم است، پدر فضیلت است، پدر کرامت است، پدر نور است. این پدر کجا و عمران پدر مریم کجا! اصلاً این دوتا با هم قابل مقایسه نیستند که بنشینیم مقایسه‌شان کنیم! باید هیچ‌چیزی نگوییم. ایمان این پدر که اهل‌سنّت نوشته‌اند پیغمبر فرموده است: اگر ایمان علی را از قلبش دربیاورند، به جرم تبدیل بکنند و در یک‌کفهٔ ترازو بگذارند و کل آسمان‌ها و زمین را در یک‌طرف دیگر؛ ترازوی ایمان علی بر عالم هستی سنگینی می‌کند. این پدر راحت زن نگرفت! به برادرش عقیل گفت: بگرد و دقت کن دختری را  از یک خانوادهٔ اصیل پیدا کنی که با من ازدواج کند. او باید بعد از صدیقهٔ کبری بتواند در این خانه‌ای که زهرا همسر علی بوده بیاید و در حد خودش جایگزین بشود. عقیل گفت: چشم برادر،! بعد از مدتی آمد و گفت: یک دختر برایت به نام فاطمه پیدا کرده‌ام. چه پدری دارد! چه مادری دارد! خواستگاری بروم؟ امام هم فرمودند: برو؛ پس این دختر به خانهٔ امیرالمؤمنین آمد. چه تربیتی! چه مادری! یک‌سال از ازدواج گذشت. به امیرالمؤمنین گفتند: درد زاییدن گرفته! بچه به‌دنیا آمد، بچه را شستند و در یک لباس سفید پوشاندند و به امیرالمؤمنین گفتند: در اتاق زائو می‌آیی؟ امیرالمؤمنین فرمودند: بله! و آمد. پدر، مادر و معلم هم که سه تا معلم عجیب و غریب داشت. علی بود و امام حسن بود و ابی‌عبدالله هم بود. مریم یک معلم داشت و قمربنی‌هاشم سه تا معلم داشت و هر سه هم امام معصوم.

قنداقه کنار بستر ام‌البنین بود. آن وقت اسم او فاطمه بود. نوزاد را برداشت و دوتا دست بچه را از قنداق بیرون آورد  و آستین‌های بچه را بالا کشید. عجب دستی! حالا علی دارد در ذهنش حرف می‌زند. این دست چه کاربردی در آینده دارد. عجب کاربردی! دوتا دست را بوسید و اشک ریخت. مادر ناراحت شد و گفت: آقا دست‌هایش عیب دارد و لمس است؟ خراب است؟ امام فرمودند: نه! مادر گفت: پس چرا گریه می‌کنید؟ امام فرمودند: این دست‌ها را کنار حسین من جدا می‌کنند؛ برای آن وقت گریه می‌کنم. پدرْ علی، معلمْ علی، معلمْ امام حسن، معلمْ ابی‌عبدالله، مادرْ فاطمهٔ کلاویه و تغذیه هم از دسترنج بازوی علی در مدینه و کوفه. دیگر غذایی حلال‌تر از غذای علی در عالم بوده است! این چهار عنصری که عباس تربیت کرد!

به جز از علی که آرَد پسری ابوالعجائب                که عَلَم کند به عالَم شهدای کربلا را

 

 

برچسب ها :