لطفا منتظر باشید

شب هشتم شنبه (8-8-1395)

(شهرری آستان مقدس امامزاده ابوالحسن (ع))
محرم1438 ه.ق - مهر1395 ه.ش
5.13 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

انسان به خاطر اینکه ذاتا مجموعه‌ای از ارزشهاست و این مجموعه ارزشها لطف و احسان و عنایت پروردگار به اوست. ازروز اولی که اولین نفر از این انسان آفریده شد دشمن پیدا کرد، هدف دشمن فقط غارت کردن ارزشهای انسان است و این اقرار خود دشمن است که کنار اقرارش سوگند خورد آن هم سوگند به عزت پروردگار، که یک سوگند سنگینی است، ولی خداوند برای اینکه این ارزشها غارت نشود بهترین راهنمایی‌ها را به انسان داشت به همان انسان اولیه به خودش و به همسرش.

یکی از ارزشهای والای انسان عقل اوست یکی فطرت اوست، یکی وجدان اوست که قرآن از وجدان تعبیر می‌کند به نفس لوامه یکی زیبایی خلقت اوست، یکی دینی است که از همان روز اول خلقت انسان، خداوند برایش مقرر کرد دین تشریعی دینی که سبب سعادت دنیا و آخرت اوست سبب نجات او از خطرات امروز و فرداست.

می‌دانید آن قدر این دین خدا باارزش است که تمام انبیا الهی ائمه طاهرین، اولیای خدا، متدین به این دین بودند با فکر، با خردمندی، نه اینکه چون دین دین خدا بوده پذیرفتند، خداوند به آن ها میدان داده بود که در همه امور دین فکر کنند، تعقل کنند، یک روایتی حضرت رضا دارند که یک خط نمی‌شود، اگر با خودکار خودنویس هر کدام‌تان این روایت را روی کاغذ بنویسید یک خط را پر نمی‌کند این از باارزش‌ترین روایات شیعه است نه روایات حضرت رضا، یعنی از مجموعه روایاتی که از رسول خدا تا امام دوازدهم نقل شده این روایت امام هشتم روایت نخبه‌ای است با اینکه نصف خط است ولی دنیایی از معنا حضرت در این روایت گنجاندند، و این کارهیچ عالم و دانشمندی در جهان نبوده و نیست که گسترده‌ترین مطلب را در قالب نصف خط بریزد این فقط  هنر انبیا و ائمه طاهرین علیهم السلام است و چقدر من غصه می‌خورم برای مردم، برای جوانها که چرا در خانه هر شیعه‌ای حداقل پنجاه تا کتاب از کتاب هایی که فرهنگ اهل بیت را نقل کردند نیست.

غصه می‌خورم چرامردم اهل مطالعه نیستند، ما بعضی‌هایمان سی سالشان است چهل سالشان است شصت سالشان است هفتاد سالشان است ولی نود درصد این مردم با این سن‌های متفاوت ده تا روایت از ائمه حفظ نیستند یعنی در مقابل هفتاد سال عمرده تا روایت، فردای قیامت هم می‌خواهند از ما بپرسند شما شیعه بودید؟ ما بگوییم بله ما شیعه بودیم بعد به ما بگویند از فرهنگ این چهارده معصوم شما چقدر بلد شدید در دنیا و ما درصد بالایی‌مان باید بگوییم هیچی بعد بهمان بگویند پس شما شیعه اسمی بودید شیعه فکری نبودید.

آنی که در قیامت به ما  ارزش فوق العاده می‌دهد کارکرد عقل ماست امام صادق می‌فرماید :(انما یجاز الناس بقدر عقولهم)، پاداش مردم در قیامت از بهشت به اندازه کارکرد عقلشان است، هر چی آدم عقل را معطل بگذارد بیکار بگذارد، حبس کند، پاداشش کم می‌شود، پاداشش اندک می‌شود، اما آن هایی که عقل را به میدان کشیدند اهل خواندن و فکر و اندیشه در حقایق بودند این ها در قیامت باارزش‌ترین مردم هستند.

یک حسنی که کتاب های شیعه دارد، کتاب های اصلی، که این حسن را کتاب های هیچ فرقه‌ای از فرقه‌هایی که مدعی اسلام هستند ندارد این است که شما مهمترین کتاب شیعه را بعد از قرآن بعد از نهج البلاغه، بعد از صحیفه سجادیه وقتی صفحه اول را باز می‌کنی که ده جلد است و پنج هزار صفحه، دو جلد هزار صفحه اصول است هفت جلد فقه است، یک جلد هم یک گلستان است که همه نوع گل در این گلستان پیدا می‌شود اصول کافی دو جلد، فروع کافی هفت جلد، روضه کافی یعنی گلستان، روضه نه به معنی ذکر مصیبت است یعنی گلستان یک جلد است.

کتاب برای اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم است، و کتابی ا ست که زنده‌ ترین کتاب شیعه است تا الان، دو جلد اولش که معارف الهیه است و به درد کل مردم مسلمان دنیا می‌خورد معارف حقه هزار صفحه است، من این دو جلد را در دو هزار و چهارصد صفحه ترجمه کردم، دو سال و نیم هم طول کشیده این ترجمه که وعده دادم هشت ماه، هفت ماه دیگر چاپ شود این از نخبه ‌ترین کتاب های ماست این پنج هزار صفحه. شما صفحه اولش را که باز می‌کنی هزار و سیصد سال پیش این  کتاب نوشته شده، و کتاب های هیچ کدام از چهار مذهب اهل سنت این ارزش را ندارد این است صفحه اول با این عنوان شروع می‌شود باب العقل و الجهل.

که  این یک رساله کامل است که عقل چه جایگاهی دارد، چه منافعی دارد، دنیا برای آدم چی کار می‌کند برزخ برای آدم چی کار می‌کند، آخرت برای ادم چی کار می‌کند، چه ارزشی خدا به کسی که عقلش در کار است بیکار نیست، عنایت می‌کند. ما با عقل می‌توانیم مطالعه بکنیم نه با چشم، ما اگر عقل نداشتیم ده هزار صفحه کتاب هم جلوی چشم ما باز می‌کردند به درد ما نمی‌خورد، ما با چشم می‌بینیم با عقل درک می‌کنیم، بعد از درک، تغییر پیدا می‌کنیم، یک منطقه‌ای در این شرق هست شرق کشور ما، که این منطقه از تقریبا بعد از سبزوار شروع می‌شود تا بخارا و سمرقند و ماوراء النهر که الان این منطقه سه چهار تا کشور است اسم این منطقه خراسان بزرگ بوده تمامش هم جزو خاک ایران بوده که نوکران استعمار و جنگ جویان بی‌عقل، این مناطق را از دست دادند و از ایران جدا شد ولی هنوز اسمش خراسان بزرگ است، من جنگ هایی که در این منطقه شده را مطالعه کردم، امیران این منطقه را شناسایی کردم، سرداران این منطقه را، خائنین این منطقه را، ستمگران این منطقه را کامل. تاریخ خراسان را تا حدی می‌دانم تاریخ کل ایران را هم از زمان مادها از اولین پادشاه ایران دیاعکو تا الان هم در ذهنم  است نه اینکه مطالعه کردم اصلا پیشم است.

سودی ندارد برایتان وگرنه همین امشب از دیاعکو را من می‌شماردم تا برسد به الان که کشور دست یک فقیه است، دست یک سید از اولاد پیغمبر است، ولی به دردتان نمی‌خورد که من حالا دویست تا به اصطلاح کارگردانان و حاکمان این کشور را از زمان دیاعکو بشمارم تا الان، خود خواندن تاریخ خیلی به آدم درس می‌دهد، خواندن تاریخ مردان بزرگ، خیلی به آدم درس می‌دهد، هر چی شما مطالعه بکنید به ارزشتان اضافه می‌شود، به بزرگیتان اضافه می‌شود هر چی مطالعه کنید، قیامت ائمه مامی‌گویند اول عالمان مومن می‌روند بهشت، آخر جاهلان مومن می‌روند بهشت، اگر جاهلان هم دین نداشته باشند که هیزم جهنم هستند منظور از جاهلان مومن یعنی بی‌سوادها نه یعنی نفهم‌ها، آدم نباید جهل به خودش به جهان، به خدا، به معارف، به مسائل اخلاقی، به حرام و حلال داشته باشد.

مطالعه ورزش عقل است، عقل وقتی درک می‌کند خاصیتش این است تغییر می‌دهد وقتی ادم تغییر پیدا کرد ممکن است منشأ آثار بزرگی شود می‌رسم به روایت حضرت رضا یادم نرفته اگر شما هم یادتان برود من یادتان می‌اندازم، این خراسان بزرگ که  الان شده چهار پنج تا کشور، یک آقایی حیوان کرایه می‌داد به مردم، مردم می‌خواستند بار ببرند می‌آمدند الاغ ازش کرایه می‌کردند، می‌خواستند جایی بروند می‌آمدند قاطر و اسب ازش کرایه می‌کردند آن روزگار اسم این شغل خربندگی بود، خربنده یک ترکیب است یعنی کسی که  مرکب به مردم کرایه می داد مثل الان، اتومبیل‌های کرایه الان، دیگر روزگار قاطر و اسب و شتر نیست کرایه بدهند ماشین کرایه می‌دهند، نوشته به  کل کشور ما ماشین در اختیار می‌گذاریم.

این آدم غیر معروف، بی سواد، کرایه‌ دهنده شتر و گاو و خر یک روزگاری حاکم کل خراسان بزرگ شد، در کتاب های تاریخ ایران اسمش هست، امیر عبدالله خلجستانی، حاکم خوبی هم بود حاکم خردمندی هم بود، حاکم خدمت گزاری بوده، حالا شده حاکم خراسان بزرگ یعنی یک جغرافیای وسیعی در سیطره حکومتش است، آن زمانی که شتر و گاو و الاغ کرایه می‌داد یک رفیق داشت گاهی می‌آمد پیشش نهاری، صبحانه‌ای، حرفی، نقلی، داستانی بعد هم می‌رفت، این وقتی که دید رفیق حیوان کرایه بده‌اش شده امیر خراسان بزرگ، گفت بروم دیدنش، آمد دم دربار درباری ها هم که راه  نمی‌دهند مردم را، مامور دم در گفت با کی کار داری؟ گفت با امیر، گفت کی هستی؟ اسمش را گفت گفت برو به امیر عبدالله بگو فلانی آمد دیدنت، تا آمد به امیر عبدالله گفت امیر گفت سریع بروید با احترام بیاورید و جایش راهم بغل دست من قرار بدهید.

آمد نشست گفت امیر تو مگر شغل خربندگی نداشتی؟ گفت چرا، گفت کسی تو را نمی‌شناخت چهار  تا مسافری بارکشی می‌آمدند کنار کاروانسرا از تو حیوان اجاره  می‌کردند می‌شود به من بگویی چی شد از خربندگی به امیری خراسان بزرگ رسیدی، کم نبود عمارت خراسان بزرگ، گفت من یک روز سرکار بودم یک دو سه تا الاغ و اسب و قاطر و شتر کرایه دادم قرارداد بستم خسته بودم آمدم خانه نهار بخورم و استراحت کنم، یک کتابی چند وقت بود در طاقچه خانه ام بود -تمام اتاق‌های قدیم طاقچه داشت- خیلی خوب بود گفتم این کتاب را بردارم بخوانم ببینم چی نوشته، کتاب را برداشتم روی کتاب را دیدم نوشته دیوان حنزله بادقیصی، شاعر ایرانی است، این منطقه بادقیص الان از ایران جداست یعنی جدایش کردند، گفت باز کردم این رباعی در آن صفحه بود مهتری یعنی سروری و آقایی، مهتری گر به کام شیر درست، اگر آقایی بزرگی، شرافت، یک لقمه‌ای است در گلوی شیر درنده آنجا گذاشتند این آقایی را، مهتری گر به کام شیر درست، رو خطر کن ز کام شیر بجوی، نترس برو دهان شیر را باز کن و این لقمه آقایی را از گلوی شیر بکش بیرون آقا شو. یا بزرگی و عز و نعمت و جاه، یا برو بزرگ شو، برو عزیز شو، با صاحب نعمت شو، با صاحب مقام شو، در یک نیم بیت چهار تا مسئله  گنجانده شاعر حنزله، یا بزرگی و عز و نعمت و جاه، یا چو مردان مرگ رویاروی، یا اگر نمی‌روی دنبال عزت و آقایی و سروری و مهتری و نعمت برو بمیر برای چی زنده‌ای؟ اصلا برای چی زنده هستی؟

هدف خدا از ساختن تو مگر شکم و شهوت بوده؟ تو را که خدا مستوی القامه ساخته، تو را که خدا احسن تقویم ساخته، تو را که خدا در یک تکه سرت عزیزترین و باارزش‌ترین عضوها را گذاشته عقل، چشم، گوش، زبان، یعنی با ارزشترین اعضا در سرت است و سرت هم روی زمین نیست، سرت به طرف عالم بالاست مستوی القامه آفریده شدی یعنی شکلت نشان می‌دهد باید حرکت صعودی کنی، صعود یعنی بالا رفتن معنوی(من  کان)، آیه در سوره فاطر است مَنْ كٰانَ يُرِيدُ اَلْعِزَّةَ فَلِلّٰهِ اَلْعِزَّةُ جَمِيعاً إِلَيْهِ ﴿فاطر، 10﴾ هر کسی آقایی می‌خواهد (من کان یرید العزه)، یرید یعنی خواستن، هر کسی عزت و آقایی و سروری می‌خواهد  کل عزت پیش خداست، خدا مقام برتر است نه مقام مکانی، خدا آسمان نیست که ما سرمان را بلند بکنیم بگوییم ای خدا، خدا وجود بی‌نهایت است کل جهان محاط خداست أَلاٰ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ  ﴿فصلت‏، 54﴾، وَ إِذٰا سَأَلَكَ عِبٰادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ ﴿البقرة، 186﴾.

اگر مردم، حبیب من از تو پرسیدند خدا کجاست بگو نزدیک است، چقدر به بندگانم نزدیک هستم نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ اَلْوَرِيدِ  ﴿ق‏، 16﴾، من از جانشان به خودشان نزدیکتر هستم. قدرت بی‌نهایت همه جا هست، کسی اگر خیال کند خدا در آسمان است خدا را محدود کرده خدا را جسم دانسته اعتقادش خراب است، اعتقادش کافرانه است، ما سر بلند می‌کنیم یعنی وجود ما میل به رفعت دارد این طبع را در ما گذاشته، مَنْ كٰانَ يُرِيدُ اَلْعِزَّةَ فَلِلّٰهِ اَلْعِزَّةُ جَمِيعاً إِلَيْهِ ﴿فاطر، 10﴾ إِلَيْهِ يَصْعَدُ اَلْكَلِمُ اَلطَّيِّبُ ﴿فاطر، 10﴾، پاکی، شما را به مقام قرب من می‌رساند. آلودگی، شما را به زمین می‌چسباند.

آنی که اهل زناست، اهل رباست، اهل حرام است، اهل دروغ است، اهل ظلم است، اهل آزار به زن و بچه است او چسبیده به خاک است او نمی‌تواند به طرف من بیاید گیر است(الیه یصعد الکلم الطیب)، پاکی میل صعود به طرف خدا را دارد وَ اَلْعَمَلُ اَلصّٰالِحُ يَرْفَعُهُ تمام کارهای مثبت هم مرکب رساننده انسان به خداست یا بزرگی و عز و نعمت و جاه، یا چو مردان مرگ رویاروی، اگر می‌خواهی زنده بمانی برو دنبال عزت، شرافت، دین داری، تقوا، کرامت، سخاوت، عظمت، فکر، علم، خردورزی، قناعت، اگر می‌خواهی بزرگ شوی گفت من این دیوان را بستم گفتم این  جور که معلوم است خدا راه به سوی هر کمالی را به روی انسان باز کرده امدیم رفتیم و زحمت کشیدیم و عقل به خرج دادیم و مطالعه کردیم و آراسته به دانایی شدیم و شدیم امیر خراسان بزرگ.

جوان‌ها عقل را معطل نگذارید، جوان‌ها من این حرف دانشمندان آلمان را قبول ندارم آن ها تا این حد بررسی کردند مغز انسان را، دانشمندان آلمان. من کتاب های مربوط به مغز را داخلی و خارجی را مطالعه کردم اطلاعاتم از مغز و عقل خیلی است، دانشمندان آلمان می‌گویند عقل و مغز هر انسانی که کم هم هست حجمش، شما مغز گوسفند را دیدید که هیچ وقت یک بشقاب سبزی‌خوری را پر نمی‌کند، مغز گوسفند را می‌شوددر یک نعلبکی بزرگ گذاشت ولی حجم مغز ما از مغز گوسفند کوچکتر است، آنها به این نتیجه رسیدند که مغز هر کسی قدرت دارد چهل میلیون صفحه کتاب علمی را حفظ بکند، چهل میلیون.

بیشتر مردم ده تا صفحه کتاب علمی حفظ هستند؟ نه پس مغزشان چی کاره است اسیر در استخوان‌هاست و زندانی و بیکار، اما پیغمبر این را قبول ندارد که چهل میلیون صفحه کتاب را مغز می‌تواند در خودش جای بدهد، پیغمبر می‌گوید :(اطلب العلم من المهد الی اللحد)، شما از تولد تا دفن شدن می‌توانید علم منتقل بکنید به مردم، خود پیغمبر چقدر علم داشته یک پرفسور، آمریکا درس خوانده دیگر از قول مراجع که نمی‌گویم، از قول یک بازاری متدین نمی‌گویم، از قول یک استاد دانشگاه نمی‌گویم که خیلی مومن است، یک پرفسوری که من حدود هشتاد وهشت سالش بود رفتم دیدنش همان روز صبح که می‌دانست من می‌روم دیدنش، صورتش را دو تیغه کرده بود این را از یک درس‌خوانده امریکایی ریش دو تیغه کرده نود ساله و کراواتی شنیدم خیلی هم به من احترام کرد من تعجب کردم بعد معلوم شد در شهر بزرگی که سومین شهر بزرگ ایران است  منبر می‌روم صبح‌ها می‌آمده منبرم، احترام کرد، می‌گفت مطالب شما همه اصولی است، همه متقن است ریشه‌دار است گفتم آقای پرفسور نفرمایید مطالب شما، بفرمایید آیات قرآن و روایات اهل بیت، نه من، من اصلا چیزی بلد نیستم، اگر  این آیات و روایات و معانی را خدا از من بگیرد باید بروم هندوانه فروشی.

ایشان به من گفت، او متخصص بدن بود، گفت از زمان آدم تا الان مغز بزرگترین دانشمندان، اسم برد انیشتین، دکارت، کانت، ابن سینا، افلاطون، ارسطو، ارشمیدس، فیثاغورث، ارسطا طالیس، حکمای فلوتینی این ها را اسم برد گفت مغز این ها زکریای رازی یک سوم سلول هایشان فعال بوده که شدند نابغه نه نصف یک سوم، بقیه سلول ها بیکار بوده یعنی دیگر نمی‌توانستند بیشتر جلو بروند اما گفت من کتاب هایی که از روایات پیغمبر مطالعه کردم دیدم پیغمبر درباره جهان، درباره انسان، درباره آینده، درباره گذشته، درباره روانکاوی، درباره طب، درباره نظامات جنگی، درباره معاشرت هر چی نظر داده هنوز هم فوق نظر کل دانشمندان جهان است، گفت برای من ثابت شده که چهارده میلیارد سلول مغز پیغمبر به شدت فعال بوده. چرا معطل می‌کنیم این گنجینه عظیم الهی را حالا از حضرت رضا بشنوید عقل را معطل نکنید از امشب اهل مطالعه بشوید شعرهای خوب ببینید، شعرهای خوب حفظ کنید، پنجاه تا روایت حفظ کنید ده تا سوره قرآن را با ترجمه حفظ بکنید، کلمات قصار امیرالمومنین را حفظ بکنید، امام هشتم می‌فرماید:( لیس العباده کثرة الصیام و الصلاة یا الصلاة و الصیام)، بندگی خدا و عبادت خدا به نماز زیاد خواندن و روزه زیاد گرفتن نیست(انما العبادة)، عبادت واقعی (التفکر فی امر الله)، درباره کارهای خداست، بشین درباره خودت فکر کن، که از یک ذره خاک خدا تو را چگونه آفریده که این خاک مرده را تبدیل به ظرف عقل و وجدان و علم و دین و عاطفه و محبت کرده، فکر کن در حق خودت دینش را فکر کن در این آیات قرآن فکر کن، در این روایات فکر کن، ما اگر فکر نداشته باشیم، ما اگر اطلاعات نداشته باشیم دشمن تمام مایه‌های وجودی ما را غارت می‌کند مثل اینکه برای خیلی از جوان‌ها را  غارت کرده، جوان، آراسته مورد عشق مادر و محبت پدر، خوش قیافه، خوش حافظه، خوش عقل حالا شده در شورآباد زانو را بغل گرفته و مچاله شده و بی‌ریخت شده و از نرسیدن هروئین از سر شب تا صبح عربده می‌کشد گاهی می‌میرد به چه درد این جهان خورد این جوان؟ هیچی. ارزشهایش چی شد؟ دشمن به صورت رفیق غارت کرد.

این است که دشمن‌شناسی واجب است، تحصیل علم (طلب العلم فریضة) واجب است، دین داری واجب است، این ها همه قلعه‌های محکمی است که ما را در خودش حفظ می‌کند از حمله دشمن مصون می‌کند یقینا. بحثم تمام.

هیچ تا حالا در این مسئله فکر کردید که در مدینه حضرت سجاد منهال ابن عمر کوفی را که دید منهال گفت یابن الرسول الله من خبرهای خوشی از کوفه دارم فرمود بگو، گفت مختار، ابراهیم ابن مالک اشتر، قیام شیعه بر علیه بنی امیه یابن الرسول الله شمر را کشتند، خولی را کشتند، سنان را کشتند، عمر سعد را کشتند، امام همه را ساده تلقی کرد خب کشتند رفتند جهنم، حرفش را قطع کرد امام گفت همه خبرهایت را نگه دار از حرمله برای من بگو، و  این جمله را فرمود خیلی عجیب است هفتاد و یک نفر را کشتند این ها امام فرمود حرمله دل ما را آتش زد، چون این هایی که کشته شدند بالاخره میدان رفتند درگیر شدند، جنگ کردند کشتند کشته شدند، اما بچه شش ماهه که جنگ نکرد، بچه شش ماهه که دست شمشیر گرفتن ندارد، چه زیبا با پدر در حال خودش صحبت کرده چه زیبا.

بابا شاهباز وحدتم من در نشست، عیب نبود شاهم ار گیرد به دست، لایق شاه، هیچ کس بلند نمی‌شود دیدن یک حاکمی برود یک یخچال یک تنی بردارد ببرد، می‌رود دیدن یک حاکم یک شمش طلا می‌برد، یک الماس می‌برد، لایق شاه  ارمغان کوچک است، کو به قیمت بیش و در وزن اندک است، بعد گفت بابا، گر ندارم بازوی شمشیرجو، من نمی‌توانم بروم میدان بجنگم، گر ندارم بازوی شمشیرجو، تیر عشقت را سپر سازم گلو، نیست دست از بهر دفع دشمنت، اما دست آن دارم که گیرم دامنت، وقتی حرمله حمله کرد با تیر سه شعبه رو کرد به بچه غم مخور ای کودک دردی‌کشم، من خودم تیر از گلویت می‌کشم، غم مخور ای کودک مدهوش من، قتلگاهت می‌شود آغوش من، مخفی از چشم زنان دلپریش، می‌کَنم قبر تو را با دست خویش، واقعا هم پنهان رفت یک قبر کوچک کند وقتی جنازه شش ماهه را بغل کرد وارد قبر کند دید صدای رباب می‌آید، مچین خشت لحد تا من بیایم، تماشای رخ اصغر نمایم.

 

برچسب ها :