روز اول جمعه (21-8-1395)
(تهران مسجد المجتبی (ع))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
در جلسات گذشته یک مطلب مهمی که با تکیه بر آیات قرآن و روایات مطرح بود این که اراده وجود مبارک پروردگار به این تعلق گرفته که ما در سه دنیا زندگی داشته باشیم. یک دنیا همینجاست که نامش زیاد در قرآن مجید ذکر شده است، در سوره بقره تا جزء آخر قرآن.
اهل تحقیق میفرمایند کلمه دنیا ریشهاش دنو است دال و نون و واو، دنیا به معنای جای نزدیک به شماست، در همین جایی که در آن موجودات زنده دارند زندگی میکنند، عالم دیگر که باز در قرآن و روایات ذکر شده برزخ است، و عالم سوم هم آخرت است.
مسائل زیادی را قرآن و روایات البته در ارتباط با انسان درباره دنیا مطرح میکنند، هم آیات هم روایات، طبق آیات و روایات خلق جهان را مردم را، از زمان آدم تا قیامت به دو دسته تقسیم میکنند، یک دسته دستهای هستند که ارتباطشان با این دنیا با همه چیزش ارتباط برگرفته شده از هدایت پروردگار است، گروه دیگر گروهی هستند که ارتباطشان با دنیا به راهنمایی خواستههای نامشروع و نامعقول خودشان یا دیگران است.
نمیآیند رابطهشان را با دنیا براساس هدایت خدا قرار بدهند، از نظر ظاهری هم چیزی اضافهتر از گروه اول ندارند. چون پیغمبر اکرم دنیای مردم را در چهار چیز بیان فرمودند، یکی مسکن است، یکی مرکب است، یکی مطعم است، این سه برنامه و یکی هم ملبس است، حفظ کردنش هم راحت است مسکن مرکب، مطعم ملبس، هر چهار تا لغت، اولش میم است عربی هم هست، فارسیش هم برای همه شما روشن است، مسکن یعنی خانه، چرا اسمش را گذاشتند مسکن چون زمینه آرامش است، آدم میرود در خانه از غوغای بیرون و سر و صدا و فریاد و نزاع و اختلاف و این امور دور است، در خانهاش راحت است، بیشتر مردم هم میگویند خانهمان از همه جا برایمان راحت تر است دلبستگی دارند حتی گاهی ادم دلش میخواهد پدر و مادرش را ده شبی ببرد خانه خودش، بالاخره با گفتگو حاضر میشوند میآیند دو سه شب که میمانند میگویند خانه خودمان راحت تر هستیم نمیمانند میروند، گرچه هیچ مشکلی در خانه بچههایشان نداشته باشند، فرزند خوب، عروس خوب، نوه خوب، مشکلی ندارند در خانه بچهها، اما به خاطر آن ارتباط روحیشان با خانه خودشان میگویند آن جا راحت تر هستیم راست هم میگویند راحت ترند. به این خاطر اسمش شده مسکن.
یعنی محل آرامش، محل امن، خب در این دنیا یک بخش از زندگی مسکن است، مسکن را هر دو طایفه دارند هم خوبان عالم هم بدان عالم، حالا این مسکنها یا ملکی است یا اجارهای است، یا ارثی است، یا بزرگ است، یا کوچک است یا به قول قرآن مجید چون بیابان نشین هستند یک عدهای، خیمه است، چادر است، یا یک سرپناه دیگر. این طور نیست که خوبان بیمسکن باشند در این دنیا بدان با مسکن، هر دو مسکن دارند غیر از این که گروه اول یعنی گروه مومن هیچ دادگاهی قیامت برای مسکنشان ندارند چون وقتی میگوییم مومن یعنی آمده زحمت کشیده رنج برده، پول حلالی به دست آورده، یک ارزن حق کسی در این پول نیست خانه خریده، خب این چه دادگاهی در قیامت داشته باشد؟ محسن را که نمی برند دادگاه مجرم را میبرند دادگاه، بعضی از مردان و زنان مومن چون بیخبر از این آیات و حقایق هستند بیخبر از روایات هستند، فکر میکنند همه چیزشان قیامت دادگاهی است نه هیچ جای دنیا الان محسن را دادگاه نمیبرند، که قاضی بهش پرخاش بکند چرا برای یتیم، خانه خریدی، چرا گرسنه را سیر کردی؟ چرا مشکلی را حل کردی؟ ولی مجرم را میبرند چرا خانه مردم را ملک خودت کردی؟ چرا با سندسازی زمین مردم را خوردی و بردی، پس گروه ایمانی در حد خودشان مسکن دارند در این دنیا یا خانه آجری و آهنی است یا تیر چوبی و گلی است یا چادر و خیمه در بیابان، آن ها هم دارند.
ولی مسکنداران مومن دادگاه ندارند، مسکنداران مجرم چون دین نداشتند ایمان نداشتند، برای خودشان از هر جا که میشده ضایع کردن حقوق مردم، خوردن مال مردم، سندسازی بر ضد ملک مردم، خانه درست کردند، یک کسی یک وقت به من گفت حدود چهل سال پیش سال پنجاه و سه و پنجاه و چهار، گفت من یک خانه خیلی خوبی درست کردم، دو طبقه، مجهز، دلم میخواهد یک بار بیایی آن خانه، گفتم چه کارهای؟ گفت اداری هستم، گفتم حقوقت آن وقت دویست تومان صد و هشتاد تومان، گفتم خانه چند میارزد؟ آن وقت گفت هفت هشت ده میلیون با حقوقت این خانه را ساختی؟ گفت نه با حق نفتم، گفتم حق نفت چیه؟ گفت برای این که این مملکت معدن نفت دارد و ماه به ماه که نمیآیند حق ما را در خانه بدهند من از لابلای پول اداره باسندسازی، این خانه را درست کردم، گفتم خب کدام کشور نفت را بین تک تک مردم تقسیم میکند نفت را عمومی خرج میکند راه آهن میسازند جاده میسازند پارک میسازند، شهرها را آباد میکنند یک مقداری هم از مردم میگیرند، نفت جزو انفال است که یک سوره با همین لغت در قرآن آمده انفال یعنی اموال عمومی بیمالک که مالکش در این سوره میگوید خدا پیغمبر، و ذوی القربی است یعنی ائمه، خب خدا که فیزیکی در زندگی مردم نیست غایب است با چشم دیده نمیشود، اما پیغمبر که مالک بوده طبق قرآن همان زمان خودش هم که انفال دستش میرسید یک دانه نان تافتون را نمیبرد خانه، همه را خرج مردم مومن میکرد ایشان هم که نیست، یازده اماممان هم که شهید شدند و نیستند، الان مالک انفال امام عصر است، این باید زیر نظر مرجع تقلید فقیه باشد جنابعالی رضایت امام زمان را از کی گرفتی؟ از کدام فقیه؟ مرجع؟ آجر آجر خانهات حرام است عبادت در آن جا باطل است، خانه دارند بدان مجرمان، خوبان هم خانه دارند این طور نیست که مجرم در مسکن به صورت کلی نه به صورت جزئی ممکن است مجرم مسکنش ده میلیارد تومان بیارزد ولی محسن یعنی انسان مومن نیکوکار مسکنش یک میلیارد بیارزد دو میلیارد بیارزد، بالاخره به فرموده پیغمبر هر دو مسکن دارند، ولی محسن برای مسکنش دادگاه ندارد چون پیغمبر اکرم سفارش کرده به مردم مومن (حاسبوا قبل ان تحاسبوا وزنوا قبل ان توزنوا)، حسابگر زندگی کنید قبل از این که گرفتار حسابرس بشوید، حسابگر زندگی بکنید یعنی زندگیتان را با هدایت خدا سرپا کنید، این بهترین روش محاسبه خود است.
خب اگر کسی در دنیا از پرتو ایمان زندگیش را محاسبه کرد این را برای چی قیامت ببرند دادگاه این که حسابش پاک است، پول داشته، خمسش را داده زراعت داشته دام داشته زکاتش را داده، با این پول پاک خانه ساخته با زن و بچه دارد زندگی میکند این را برای چی ببرند دادگاه یعنی چی بهش بگویند؟ اگر ببرند دادگاه باید بگویند چرا خمس ندادی خب داده، چرا زکات ندادی؟ پرداخته، چرا این خانه را از مال حلال پاک ساختی این که معقول نیست این یک بخش زندگی است در دنیا. که هم مومن و هم کافر در این بخش مثل هم هستند، فرقشان این است که مومن دعوت به دادگاه نمیشود چون حسابی ندارد حساب خودش را رسیده در دنیا، ولی مجرم دادگاه دارد چون هزار تا چرا میخواهند بهش بگویند ولی به مومن چرا نمیخواهند بگویند چی بگویند چرا پولت حلال بوده؟ چرا به نامحرم نگاه نکردی؟ اگر بخواهند چرا بگویند به مومن همین ها را باید بگویند این ها را که به مومن نمیگویند این یک بخش دنیا.
و اما بخش دوم پیغمبر میفرمایند مرکب است، باز هر دو نفر هم محسن هم مجرم مرکب دارند، حالا دوتایی یا دوچرخه دارند یا موتور دارند یا ماشین دارند، یااز مرکبهای عمومی استفاده میکنند مومن سوار هواپیما میشود مجرم هم میشود، هر دو سوار قطار میشوند، هر دو سوار کشتی میشوند، هر دویشان هم ممکن است مرکب شخصی داشته باشند همین مرکبهایی که هست، مومن موتور دارد مجرم هم دارد، دوچرخه دارد مجرم هم دارد، ماشین دارد آن هم ماشین دارد اما محسن برای مرکبش قیامت دادگاه ندارد چون چیزی در زندگیش دیده نمیشود که با آن با سوال برخورد بکنند چرا؟ جای چرا ندارد، در دنیا که بوده خداوند در قرآن بهش فرموده بوده (کلوا مما فی الارض حلالا طیبا)، کلوا در این جا نه به معنی لقمه گرفتن و فرو دادن یعنی مصرف کردن، یعنی از حلال مصرف کنید، خب رفته ازپول حلال یک مرکبی را مطابق شأن خودش گرفته باز هم مومن متکی به قرآن است در گرفتن مرکب اسراف نکرده، نیامده حالا یک ماشینی بخرد که دستگیرههایش آب طلا داشته باشد یا صندلیهایش چگونه باشد دو میلیارد برای این جنازه متحرک نداده، در شأن خودش یک ماشینی که اگر بهش زدند اگر به کسی زد اگر خدایی نکرده یک وقت چرخش ترکید ایمن باشد به خودش و زن و بچهاش لطمه نخورد.
خب این جور ماشینها یک خرده گرانتر است بعضیها میتوانند بخرند این دادگاه ندارد ولی این مجرمی که با پول دزدی، با پول رشوه، با پول غصب، با پول حق مردم، با پول ارث خواهر و برادر، رفته برای خودش مرکب خریده این دادگاه دارد، با صد تا چرا، چرا رشوه گرفتی چرا دزدیدی؟ چرا اختلاس کردی؟ چرا ارث خواهر را غارت کردی؟ چرا ارث برادر را غارت کردی؟ چرا مادر بیسوادت را بردی محضر انگشت گذاشت گولش زدی کل مالش را بردی بعد هم با آن ماشین خریدی غلط کردی، نمیتواند هم آن جا از حق آن ها صاف شود آن جا چی کار بکند، چه بکند، گیر دو نفر است یکی مردم یکی پروردگار، گیر پروردگاراست خلاف خدا پول به دست آورده، گیر مردم است و برادرها و مادر و خواهر، خب مالشان را خورده آن ها راضی نبودند شما کدامهایتان راضی هستید رشوه بگیرید؟ هیچ کدام، شما کدامتان راضی هستید برادرتان برود بندبازی بکند یک دو میلیارد ارث پدرتان را غارت کند بزند به نام خودش آن جا در دادگاه گیر دو نفر است یکی پروردگار و یکی هم مردم.
در روایاتمان یک مطلب عجیبی است خیلی سنگین است، کم هم نیست یکی دو تا روایت هم نیست، که قیامت پروردگار به هر بدهکار ناحقی این را دقت داشته باشید، یک وقت من دو میلیون تومان بدهکارم خیلی هم رنج میکشم می خواهم بدهم پول مردم را نمیشود دستم نمیآید کاسبیم نمیچرخد، میمیرم، زن و بچه هم بدتر از من گشنه و تشنه ندارند بدهند، یواش یواش هم فراموش میشود یک وقت بدهی من این جور است که در روایات دارد خداوند به طلبکار میگوید ببخش گناهت را میبخشد، همین. این راه دارد برای صاف شدن، اما یک وقت دین من مثلا خمس است، هر چی سید در روزگار من است و فقیر است یا حوزه علمیه است، میشوند طلبکار من که خمسم را ندادم من چند میلیون را باید راضی کنم قیامت پیغمبر را چطور راضی کنم، امام زمان را چطور راضی کنم؟ یک وقت یکی دو میلیون طلبکار، قیامت روبروی من هستند من هم بدهیم ناحق است داشتم و ندادم، این جا خداوند به تمام بدهکارها میگوید دینتان با طلبکارتان صاف کنید آزادتان میکنم، حالا چطوری صاف کنیم؟ پولی نیست این جا زمینی نیست این جا، مجرم هم منفور است مومن محبوب است، مومن را این جوری طلبش را صاف میکند ببخش میبخشم، حالا در روایات دارد اگر یک کسی گفت نه خدایا من نمیبخشم من واقعا پول به این دادم این پول من را نداد در دنیا، خب خداوند میفرماید نداشت این بنده مومن من، میگوید بی خود آمد از من گرفت، اگر نداشت، بی خود آمد عیب ندارد در صحرای محشر پروردگار به طلبکار میگوید روبرویت را نگاه کن، یکی از حقهایی که این مجالس به گردن مستمع دارد که واجب است پیغمبر میفرماید گوش دادن به معلم است یک حق واجبی است. نه آزار دادن به معلم.
نمیبخشی؟ میگوید نه حقم را میخواهم، پروردگار میفرماید روبرویت را نگاه کن، روبرویش را نگاه میکند میبیند عجب قصرهایی کاخهایی خدایا این ها برای کیه؟ خطاب میرسد یکیش برای تو است به شرطی که مدیون را ببخشی نبخشی گیرت نمیآید باید همین جا بایستی، میگوید بخشیدم مومن همه جا راه در رو دارد، اما مجرم هیچ جا راه در رو ندارد الا در دنیا، در دنیا مجرم راه در رو دارد، راه در رو این است که تمام پول های مردم را ببرد پس بدهد نمازهایی که نخوانده بخواند، روزههایی که نگرفته بگیرد، خمسهایی که نداده بدهد، زکاتهایی که نداده بدهد، کل گذشتهاش بخشیده میشود اما اگر بمیرد تمام راههای در رو به رویش بسته میشود.
خب این هم یک بخش دنیا، مسکن مرکب، بخش سوم، پیغمبر میفرماید مطعم، همین آب و شیر و نان و کره و مربا و برنج و نخود و لوبیا و همین هاست دیگر، تا حالا بیشتر که اختراع نشده یک چیز خاصی اختراع نشده، سفرهای را پروردگار پهن کرده به تناسب نیاز بندگانش از آشامیدنیها و خوراکیها گذاشته، هم محسن دارد استفاده میکند هم مجرم، کم و زیادش را کار نداشته باشید از اول بنا نبوده که مومنین و کافران یک اندازه پول داشته باشند خانهها یک شکل باشد مطعم یک شکل باشد نه، جهان جهان کمونیستی نیست جهان جهان گنجایش است و امتحان است کم و زیادها همه امتحان است هم برای مومن هم برای غیرمومن، ولی بالاخره محسنین یک صبحانهای یک نهاری، یک شامی دارند میخورندو میگذرانند، مردم مومن هم که خدا خیرشان بدهد دست به جیب هستند اگر ببینند یک کسی کم دارد بیتوقع بهش میدهند، اصلا خداوند همه ما را به همدیگر امتحان میکند فقیر برای ثروتمند کلاس امتحان خداست، ثروتمند هم برای فقیر کلاس امتحان خداست، من اگر از ثروتم که میتوانم کمک کنم نکنم میشوم مجرم، فقیر اگر صبر نکند به کم داشتنش، بزند به دزدی و به راههای دیگر آن هم میشود مجرم، از گروه مومنین میروند بیرون اما فقیر در برابر ثروتمند، کلاس امتحان حق است اگر ثروتمند بهش برسد با حفظ آبرویش امتحان را برده، اگر فقیر، ثروتمند بهش نرسد بر فقرش بسازد و قناعت کند امتحان را برده. اگر ثروتمند بخل کند باخته، اگر فقیر ناآرامی بکند جاده خاکی بزند برای پول آن هم باخته.
و اما چهارم ملبس، بالاخره بدن یک پوشش میخواهد حالا من یا یک پیراهن میپوشم بیست هزار تومان، یکی یک پیراهن میپوشد دویست هزار تومان، یکی یک کت شلوار میپوشد صد و پنجاه هزار تومان یکی یک کت شلوار میپوشد هفتصد هزار تومان، یکی یک زیرپیراهنی گرانتر میخرد یکی ارزانتر، تمام مردم محسن همین الان در کره زمین بدنشان پوشیده است، پیراهن دارند، بیرجامه دارند زیر پیراهنی دارند ژاکت دارند، پالتو دارند، تمام مجرمین هم همین طور آن ها هم دارند، محسن برای پوشش دادگاه ندارد، چرا؟ چون در سوره نحل میگوید من از پشم حیوانات هم برای پوشش تان قرار دادم هم از بعضی حیوانها مثل بز برای خیمه درست کردن، هم پوشش هم جا، خب محسن یعنی مومن، این محسنی که من میگویم مومن توضیح پیغمبر اکرم است چون یک کسی از پیغمبر پرسید احسان معنیش چیه؟ ابوذر پرسید، پیغمبر فرمود :(الاحسان ان تعبد الله)، این که خدا را عبادت کنی مومن باشی، محسن در پوشش، دادگاه ندارد حالا خدا شما را ببرد دادگاه قیامت برای کت و شلوارتان چی بهتان بگوید؟ به من برای عبایم چی بگوید؟ یک جهنم که برای عبای من نساخته، برای کت و شلوار شما درست نکرده، در قران گفته من موادی را برای لباستان عنایت کردم نعمت قرار دادم، خب من نعمت خدارا زیر نظر خدا از مسیر حلال استفاده کردم، خب چه دادگاهی دارد؟
اما مجرم نه، لباسش آلوده است، حرام است، ناپاک است، آتش دوزخ است او دادگاه دارد خب این دنیایی که در این جا مطرح است یعنی مسکن، مرکب، مطعم، ملبس، برای همه هم هست شما به کم و زیادش کاری نداشته باش او خودش بلد است چطوری کارگردانی بکند خیلی خوب بلد است، بلد بوده که من را گوینده درآورده، نخواسته مرجع تقلید بشوم، من باید راضی به قسمت او و نعمت او و طرح او و بخشش او باشم، حالا نشدم مرجع تقلید، محبوب من نخواسته، روی چشمم، شدم گوینده دینی محبوب من این جور خواسته من را، روی چشمم، حالا محبوب من نخواسته که من یک مغازه دویست متری در گرانترین جای تهران متری بیست میلیون سی میلیون داشته باشم رقم را زده برای من جنوب شهر یا رقم را زده در ده گوسفندداری بکنم، کشاورزی بکنم، باید راضی باشم، او بلد است چی کار بکند و به کم و زیادش به شهر و ده و این ها کار نداشته باشید، به مغازه متری چهل میلیون و متری دو میلیون واقعا کار نداشته باشید ما یادمان دادند که در تمام احوالات دلمان، نه زبانمان بگوید (الهی رضا بقضائک) تمام، یادمان دادند ما شیعه آن امامی هستیم که او به ما یاد داده همه وقت و در همه موقعیتها به طرح خدا نسبت به خودتان راضی باشید او بلد است چی کار کند اتفاقا در اقوام ما خیلی من چهارده پانزده سالم بود به پدرم به من فشار آوردند من طلبه نشوم، به پدرم میگفتند تو بازاری هستی بردار با خودت ببر بازار بالاخره کار یاد میگیرد، خرید و فروش یاد میگیرد آن هم شغل خودت را در پیش بگیرد خیلیها، بعضیها هم توهینآور به پدرم حرف زدند که حالا جای گفتنش نیست پدرم همیشه به من میگفت، میگفت فلان قوم و خویش مان که خیلی هم نزدیک به ما بود بعد از این که من منبری شدم میگفت من هنوز از حرفش بابادلگیر هستم دلم سوخت گفتم راضی باش ازش، احمق است، ولی احمق پولدار، نمیفهمد خب وقتی که خدا یک کاری را برای من خواسته همه جمع شوند بگویند نه، نمیشود اگر مهار زندگی من رااو دارد میکشد کسی نمیتواند این مهار را از دست او بکشد بیرون.
حالا من باید به این وضعم راضی باشم چشم، شماها هم باید به این وضعتان راضی باشید روی چشمتان، مومن تسلیم پروردگار است، خیلی هم زیبا، بالاخره قران یک آیه عجیبی دارد میگوید :(تلک الایام نداولها بین الناس)، من دنیا را در دست مردم میچرخانم ا صلا ایستایی ندارد یک روز چلوکباب نوبتت است، یک روز چلوکباب میچرخد میرود در دهان مجرم، نان و پنیر نوبتت است، یک روز هم نان خالی نوبت اوست، اصلا جهانی که در اختیار شماست ایستایی ندارد میچرخد، یک روز آدم را در یک دهه ده جا منبر دعوت میکنند یک روز هم خدا دل ها را برمیگرداند میگوید هیچ کس دعوتش نکند میچرخد این جور نیست که همیشه دست من باشد، دست شما باشد یا دست شاه باشد، یا دست اوباما باشد آن زنک چقدر جان کند رئیس جمهور شود خدا گفت فضولی موقوف یک لاتتر از تو بگذار باشد، میچرخد دنیا اصلا نمیماند. این است که هی به ما میگویند دلخوش به آنچه که دارید نباشید که اگر در چرخیدن، یک روز از دستتان رفت ننشینید در سرتان بزنید و از من ناراضی بشوید. دنیا در حال گردش است.
خب تقریبا دنیا معنی شد امروز، دنیایی که خدا میگوید در قرآن در رابطه با ما خورشید و ماه و ستاره و اقیانوس نیست، در ارتباط با ما دنیا یعنی مسکن، مرکب، مطعم، ملبس، این هایی که دست ماست ما در کنار مسکن و مرکب و مطعم و ملبس موجودیم و مکلف و مسئول، مسئول خدا هستیم، مکلف در پیشگاه خدا هستیم که از ابتدای تشکیل زندگی تا روز مرگ و ورود به دنیای دوم برزخ، مسئول هستیم تمامش را از راه حلال پاک و مورد رضای خدا تامین کنیم.
یک عدهای هم که زیر بار این تکلیف و مسئولیت نمیروند میگویند کدام نبوت، کدام خدا، ولش کن، خودمان بلد هستیم چطوری زندگی کنیم، خب بکنید. دارید زندگی هم میکنید، این مطالبی که امروز شنیدید مغز آیه بیستم سوره مبارکه حدید است که پروردگار عالم در آن آیه یک نگاه به مردم محسن دارد که دنیای این ها تبدیل به دو حقیقت میشود، باید آیه را بعدا بخوانم یک نگاه به محسنین دارد که دنیای این ها و زندگیشان تبدیل به دو حقیقت ماندگار ابدی میشود، دنیای مجرمین هم همین طوری که در آن دارند زندگی میکنند تبدیل به عذاب شدید میشود این تعبیر خود خداست، همین دنیا.
تا فردا خدا لطف کند توفیق داشته باشم آیه بیستم سوره حدید را بخوانم برایتان توضیح بدهم خودتان هم اگر حوصله داشتید حالا در قران مجید ببینید آیه را، اصلا نگاه کردن به قران ولو آدم نخواند ثواب دارد بخواند ثواب بیشتری دارد، بفهمد ثواب بیشتری دارد، براساس آیه عمل بکند که تبدیل به همان دو حقیقتی میشود که آیه شریفه میگوید.
خب ببینیم اولین کسی که پیاده برای زیارت رفت کی بود این پیاده خودش خیلی مهم است. اولین کسی که پیاده رفته کسی بوده که خودش بارها نه به واسطه با دو گوش خودش از پیغمبر شنید هر قدمی که به طرف زیارت حسین من برداشته میشود ثواب نود حج و عمره قبول شده دارد، خب اگر من با هواپیما بروم بعد آن جا پیادهروی کنم چی؟ آن هم خیالتان راحت باشد از فرودگاه امام تا کربلا خدا یک ساعت حساب نمیکند قدمی حساب میکند که از فرودگاه تا حرم چند قدم است، به هر قدم ثواب نود حج و عمره قبول شده میدهد، او شنیده بود به این خاطر با یک دنیا وقار، ادب، کرامت، پیاده به طرف گودال حرکت کرد، بچهها هم دنبالش آمدند خانمها هم آمدند، خواهرها هم آمدند، نمیپرسند عمه کجا داری میروی میدانند عمهشان حکیم است، عمه کار بیهوده نمیکند، دارد دنبال یک برنامه مثبتی میرود، اما اگر میپرسیدند بر فرض اگر یک بچه میآمد، رقیه سکینه یا یک دختر دیگر میگفت عمه کجا داری میروی؟ چی جواب میداد؟ بهش جواب میداد گلی کم کردهام می جویم آن را، به هر گل میرسم می بویم آن را، اگر بینم گلم در خاک و در خون، به آب دیدگان میشویم آن را، دیدند آمد نشست در یک زمینی دارد شمشیر شکستهها را کنار میزند، نیزهها را کنار میزند، من نمی دانم برای کشتن یک نفر چقدر مگر اسلحه لازم است، دیدند زیر بغل یک بدن قطعه قطعه را گرفت، روی دامن گذاشت، من جدیدا دنبال تمام حرف های زینب کبری رفتم خیلی مفصل است حدود دو صفحه است فقط یک جملهاش را برایتان بگویم که با این جمله آشنا هستید همتان، صلی علیک یا رسول الله صلی علیک ملیک السماء هذا حسینک مرمل بالدماء مقطع الاعضا مسلوب الامامة و الرداء