روز هفتم پنج شنبه (27-8-1395)
(تهران مسجد المجتبی (ع))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
مردمی که اهل فکر و خردورزی هستند و در قرآن کریم از آنها زیاد به احترام یاد شده است، با اینکه در محاصرهٔ نعمتهای دنیا هستند؛ در محاصرهٔ متاع دنیا هستند؛ در محاصرهٔ عوامل سخت و شدید تحریک اموال و غرایز هستند؛ اما با قبول هدایت وحی، هدایت انبیا، هدایت ائمهٔ طاهرین و اولیای خدا یک زندگی خاصی دارند که پروردگار عالم -به نقل حضرت باقر از رسول خدا- آنها را نزد خودش سعادتمندترین مردم میداند. ارتباط این جمعیت -که از زمان آدم بودهاند و الآن هم هستند- با نعمتهای دنیا، با متاع دنیا، یک ارتباط صحیح و سالم است؛ به عبارت سادهتر و به تعبیر قرآن، یک ارتباط طیب و ارتباط حلال است. زور عوامل تحریککننده، از پول و جنس و متاع و افراد به تحریک امیال و غرایز اینها نمیرسد که بخواهد از مرز حلال ردّشان کند و آلوده به حرامشان کند. از مرز امیال و غرایز طبیعی ردّشان کند و به هیجانات امیال و غرایز گرفتارشان کند و در لجنزار گناه و معصیت بیندازد.
اما دیگران اهل این حرفها نیستند؛ آنهایی که برخلاف این گروه حرکت میکنند و میگویند امروز را عشق است و فردا یعنی چه! اینکه میگویم، من از خودشان شنیدم؛ چون من مرض بحث با همه دارم و دلم میخواهد با داخلی، با خارجی، با عالم و با غیرعالم در مقولهٔ زندگی حرف بزنم و به علمم اضافه شود و شناخت بیشتری نسبت به حالات و احوالات پیدا بکنم. با یک دانشجوی ایتالیایی سه ساعت راجعبه گناهانی که نسل آنجا دچارش هستند، صحبت کردم. آدم باسوادی هم بود، یک حرفی که به او زدم، گفتم: شما خودتان میدانید، دکترهایتان هم میگویند که این چند نوع گناه، عوارض بسیار جانکاهی را در آینده به شما تحمیل میکند. شما که میدانید در آینده بهخاطر این گناهان دچار یک بیماری میشوید که دانشمندانتان میگویند: فعلا علاجی ندارد! چرا گناه میکنید؟ گفتند: شما مطلب بیهودهای را به ما میگویی! آینده یعنی چه؟ من از لذتهای بدنی و غرایز و شهوانی دستبَردارم که در آینده دچار فلان بیماری میشوم و میمیرم. خب بشوم! من این را ازدست بدهم، برای اینکه در آینده رنج نکشم! خب در آینده -ششماه، هفتماه- رنج میکشم، میمیرم و بعد هم خاک میشوم و پِی کارش میرود. این فرهنگ فقط برای غربیها نیست؛ از زمان آدم شروع شده و تا الآن هست؛ از الآن هم تا فردا هست. به قول جلالالدین:
رگرگ است این آب شیرین و آب شور
بر خلایق میرود تا نفخ صور
گوش اینها به دلیل و برهان، قرآن، حق، مسیح، موسی و پیغمبر بدهکار نیست. جالب است که پروردگار در سورهٔ فاطر به پیغمبر میفرماید: خودت را خسته نکن! ناراحت نکن و رنج به خودت نده! اینهایی که اینقدر برایشان دلسوزی میکنی و میخواهی هدایتشان کنی، «ما انت بمسمع من فی القبور»، اینها در قبر شرک و کفر جهل دفن هستند. این قبر هم هیچ روزنهای به بیرون ندارد و نمیتوانی صدایت را به اینها بشنوانی. تو بالاترین صدا را داری، بهترین صدا را داری و صدای تو حق است، ملکوتی است؛ اما صدایت را نمیتوانی به این مُردهها برسانی، چون اینها گوششان را نابود کردهاند و آن عضوی که صدا را میشنود، گوش است! اینها فقط صدای گناه و دعوت به گناه و صدای شیطان و صدای پول و این حرفها را میشنوند و صدای تو برای اینها کر هستند.
در یک آیهٔ دیگر به پیغمبر میفرماید: حالا حبیب من! این زیباترین حرفها، این بهترین حرفها، این حرفهای حق، این حرفهای با دلیل، این حرفهای علمی، این حرفهای انسانی را بردار و برو و به گوش حیوانات بخوان؛ مثلاً به گوش خر بخوان! به گوش شتر بخوان! میفهمند؟ معنیاش را درک میکنند؟ جوابت را میدهند؟ نه، یک عدهای خودشان را نابود کردند و مردند، ولی مردهٔ متحرک هستند؛ مردهای هستند که میخورند، مغازه میگیرند، ازدواج میکنند، بچهدار میشوند، اما مرده هستند! اما آنهایی که زنده هستند، آنها حیات الهی دارند، حیات فکری دارند، حیات انسانی دارند و در محاصرهٔ این همه متاع و اشیا و عناصر و افراد فریبنده و فریبکار هستند و کلاه سرشان نمیرود، گول نمیخورند؛ برای اینکه اینها با کمک عقلشان و انبیا و ائمه فهمیدهاند اینجا مسافر هستند! مسافری که یک سلسله حق محدود دارند و این را خیلی خوب فهمیدهاند! فهمیدهاند که حقِ مالْ مطلق نیست؛ اینها فهمیدهاند که حقِ مالی دارند، اما به حلال؛ حق جنسی دارند، حق شهوت دارند، اما به حلال؛ اینها اهل تجاوز، اهل ظلم و اهل حرام نیستند و خیلی آدمهای محکمی هستند. خود پروردگار مهربان عالم در قرآن مجید از این گروه به پابرجاهای کنار پروردگار تعبیر میکند. خیلی آیهٔ جالبی است! پابرجاهای کنار پروردگار! میفرماید: «الذین قالوا ربنا الله»، آنهایی که خودشان را در ولایت ربوبیت من قرار دادهاند، در ولایت الوهیت من قرار دادهاند، دوتا کلمه است: «قالوا ربنا الله». یکی ولایت ربوبی است که در ولایت ربوبی، تربیت مطرح است و مربی پروردگار عالم است و کتاب تربیتش قرآن مجید است. غیر از من هیچ معلمی را در این عالم بهعنوان معلم نمیشناسند و همچنین غیر از آنهایی که من برایشان فرستادم که «یعلمهم الکتاب و الحکمه» هستند؛ بقیه را شاگرد میدانند، آن هم نه شاگرد خیلی باسواد، بلکه آنها هم مثل خود اینها گدای تربیت من هستند؛ آنها در این دنیا بیخودی ژست معلمی گرفتهاند! چه شرق و چه غرب ژستهای دروغ و خدعهای فریبکارانه است. حالا من مسجد است، شب جمعه است و نمیخواهم منبر را به اسم آنها آلوده بکنم! خیلیهایشان الآن در ذهنم هستند؛ افرادی که جهان را در شوروی سابق، آلمان، انگلیس، فرانسه و آمریکا ازنظر معنویت به لجن کشیدند که اصلاح آن بسیار کار مشکلی است و بلکه ناممکن است. همهٔ اینها هم بهعنوان معلم و استاد مطرح هستند. و عجیب است! چون من مطالعهام در این زمینه خیلی گسترده است، آنهایی که ژست معلمی گرفتهاند، گفتهاند: ما استاد اقتصاد هستیم! دو نوع استاد هم بودند: استاد اقتصاد سوسیالیستی و استاد اقتصاد کاپیتالیسمی. این لغات هم برای شما خیلی مأنوس نیست، ولی زیر این لغات پر از آلودگی و نجاست است. یک عدهای هم در شرق و هم در غرب آمدند و گفتند: ما استاد جامعهشناسی هستیم؛ اگر جامعه را به این شکل جهت بدهیم، این میشود واین میشود و پیشبینیهایشان هم درست از آب درآمد؛ چون آن علمی که جامعه را با آن در جهان مهار زدند و دنبال خودشان کشیدند، علم زمینی بوده و علم فراگیر نبوده است؛ نسخهٔ شفا نمیداده و به بیماری اضافه میکرده است.
یک عدهای هم عنوان استاد روانشناسی و روانکاوی دارند و یک عدهای هم عنوان استاد علوم انسانی دارند؛ همهٔ اینها را من میشناسم و حرفهایشان را هم خواندهام و دیدهام، گول هیچکدامشان هم نخوردهام، چرا؟ چون همین چهارتا آیه و روایتی که بلدم، همین چهارتا آیه و روایت چراغ من بوده و باطن حرفهایشان را نشان میداده که آلوده است، انحرافی است، ضرورت است. صداهایشان هم فقط صدای شیطان است؛ یعنی خودشان شیطانهستند، نه اینکه گلویشان وصل به آن ابلیسی باشد که به آدم سجده نکرد. قرآن میگوید: اصلاً خودشان شیطان هستند، «من الجنة و الناس»، شیطانهای دوپا و آدمیزاد!
و عجیب این است که جوانهای شما باید خیلی در این مسئله دقت بکنند! حالا شما را دیر میشود گول زد. ممکن است این شیاطین و دستیاران داخلیشان با مقاله، با فیلم، با حرف بهدنبالتان بیایند؛ ولی پیروزیشان بر شما یک مقدار مشکل است. جوانهایتان باید بدانند و به آنها بگویید(حالا صبحها که بیشترشان خوابند و حوصلهٔ آمدن به این مجالس را ندارند): نود درصد اینهایی که از دویستسال پیش ژست معلمی گرفتند و نهایتاً دنیا را به این فساد سنگین و بیرحمی و ظلم و جنایت و آلودگیهای شهوانی رساندند، نود درصدشان یهودیهای صهیونیست بودهاند. همهشان هم کتابهایشان در دانشگاه درس داده میشود و هنوز هم حرفهایشان در دانشگاههای ایران جریان دارد. هنوز جریان دارد! چرا ما بخشی از نسل دانشگاهیمان فاسد است؟ بهخاطر همین فرهنگ شیاطین و اینهایی که ژست معلمی و استادی گرفتهاند. آلودگیها با یک برچسب علمی به دانشجو انتقال پیدا میکند؛ یعنی آمدند و به حرفهایشان زَرْوَرق علم پیچیدند، مثل این قرصهایی که از دواخانه میخرید و بهشان بگویید که بیروکش بده، از زهرمار تلختر است؛ اما همه ما با روکش میگیریم، رنگهای زیبایی هم دارند؛ قرصهای خوشگل، قشنگ، تودِل برو! اگر در طاقچه هم بگذاریم، بچهٔ دوسالهمان هی میجهد که بردارد و خیال میکند خوشمزهترین آبنبات است؛ ولی زیر همهٔ این لعابهایی که روی قرصهاست، یک تلخیهای عجیب و غریبی است. اینها روی علومشان را لعاب دادند و با لعاب میتوانند میلیونها نفر را فریب بدهند، میتوانند گول بزنند، میتوانند بهعنوان علم و عالم راه پیدا بکنند.
همینها نسل شما را خیلی راحت با همین لعابهای علمی از روحانیت واجد شرایط شیعه قطع میکنند! با همین روکشها و از روحانیت واجد شرایط! نه من، نه لباس و نه عبا و عمامه؛ نخیر روحانیت واجد شرایط روحانیتی است که دلسوز ملت و بیتوقع از ملت است و دلش میخواهد حتی یک نفر به جهنم نرود. پانزدهسال، بیستسال، سیسال در قم، نجف و مشهد، جان کَنْده و آشنای به دین شده است؛ حالا مثلاً بعضیهایشان هفتادهشتادسالشان است و دیگر امتحانشان را پس دادهاند و نشان دادهاند که پولی نیستند، شهوانی نیستند، ریاستطلب نیستند، ریاکار نیستند. آنها نسل شما را با آن لعابهای علمی از این گروه خیلی راحت میتوانند بِبُرّند؛ لذا بعضیهایمان حریف بچهمان میشویم که یک روز در این جلسات بیاید! حالا اگر خیلی با ادب باشد، میگوید: بابا درس دارم! ولی در باطنش میگوید: این پدر من هم بیچاره آدم قدیمی و گولخورده و نفهمی است و دنبال این آخوندها را گرفته است! حالا چهچیزی گیر تو آمد که اینقدر دنبال این آخوندها رفتی؟ الآن یک خانهٔ پنجهزار متری نیاوران داری؟ الآن در بانک مرکزی بیستمیلیارد دلار داری؟ چه داری؟
مگر پروردگار در قرآن فرموده هرکسی دنبال انبیای من بیاید، یک کاخ پیدا میکند که یک خشت آن طلا و یک خشت نقره است؟ کسی به موسیبنجعفر(علیهالسلام) عرض کرد و گفت: «احبک»، آقا واقعاً من عاشق تو هستم. شیعهٔ خیلی خوبی بود! امام فرمودند: اگر عاشق من هستی، «استعد للبلاء»، آماده باش که از دست این بنیعباس و این مردم عوضی صدجور بلا سرت بیاید؛ اما اگر میخواهی بلا نَکِشی، برو جزء آنها بشو که هم از حرامْ خوب پول گیرت میآید و هم خوب شهوت حرام بستر برای تو میاندازد. با ما میخواهی باشی، گوسفندی بین گرگ و سگ و روباه و شیر میشوی و پوستت را میکَنَند تا ازدنیا بروی! اینجا راحتی نمیبینی، مسخرهات میکنند، تحقیرت میکنند، بدگویی میکنند، اُمُل میدانند، قدیمی میدانند، بیفکر میدانند، میگویند دیگر! جوانها گاهی به همدیگر میگویند! یکی از دوستان دانشگاهیام میگفت: یک دانشجو داشتیم که خیلی هم نمرههایش بالا بود و خیلی ردهٔ خوبی بود. پدر این در یکی از دهاتها کشاورز بود و او را با پول کشاورزی تا دانشگاه رسانده بود و داشت دکتری میخواند. چه رشتهای میخواند، من یادم نیست! الآن ظاهرا داشت دکتر میشد. خب طرز لباس پدرش لباس ده بود؛ یک کلاه نخی بر سر و یک پیراهن معمولی بییقه و یک کت معمولی و یک کفش معمولی! پدر با چه شوق و ذوقی برای دیدن بچهاش به تهران آمد. این با دوسهتای دیگر از دانشجوها اتاق گرفته بود. آن دانشجوها هم وضع مالی پدرهایشان خوب بود و آنها هم درس میخواندند. این وقتی به آدرس و به درِ اتاق آن سهچهارتا دانشجو آمد، خیلی تعجب کردند که این ریخت و قیافه در اینجا چه کار دارد؟ به پسره گفتند: او را میشناسی؟ گفت: آره، این در زندگی ما دهقان ماست و برای ما کارگری میکند! یعنی نگفت که این پدرم است و این پدر با چشم اشکبار بلند شد و رفت! نسل جوان را خیلی هنرمندانه از دین شما، از قیافهٔ شما، از محراب شما، از مسجد شما، از هیئت شما، از آخوند واجد شرایط شما با آن لعابهای علمی، مارک علمی یعنی مارک قلابی بردهاند. این مارکها را ما میفهمیم و شما اگر کتابهایشان را بخوانید، گول میخورید و میگویید عجب حرفهایی! بهبه خبر نداشتیم که دنیا اینقدر پیشرفت کرده است! نود درصد این دانشمندان هم صهیونیست هستند و پول چاپ کتابهایشان هم لابیهای صهیونیست میدهند. پول رساندن کتابهایشان را به کتابهای درسیشدن، اوّل در آمریکا و اروپا لابیهای صهیونیست میدهد. دنیا را دچار فساد فکری، فساد مالی و فساد اخلاقی کردهاند؛ اگر اینها علم بود که شفا میداد و بیمار نمیکرد! اینها علم نیست که بیمار کرده است. حالا خیلی از این بیماران دکترهای واقعی را قبول ندارند؛ یعنی انبیا، ائمه، و خدا را قبول ندارند. پروردگار دربارهٔ بندگان خردمندِ پاک و حلالخور و اهل عبادت و اهل خدمت به خلق میفرماید: در میان این امواج خطر و پول و متاع و زمین و جاذبهها و سینماها و ماهوارهها -آیه برای فقط روز پیغمبر که نیست و قرآن دایمی است و الان را دارد میگوید- «الذین قالوا ربنا الله»، اینها زیر ولایت ربوبیت پروردگارشان هستند؛ ولایت تربیتی رب یعنی مربی، یعنی مالکی که جنبهٔ معلمی و مربیگری دارد. «قالوا ربنا الله»، آسانترین حرفِ ما زیر ولایت ربوبی پروردگار هستیم، این است که معلم واقعی ما خداست و کسان دیگری را در شرق و غرب بهعنوان معلم زندگی قبول نداریم. آنها همه دزد هستند و تمام زهرها را آوردهاند که روی آن لعاب رنگارنگ علمی زدهاند. هیچچیزی را ما نمیخوریم و گوش نمیدهیم؛ مگر دیوانه هستیم که از علم بینهایت ببرّیم و سراغ چهارتا یهودی صهیونیست برویم که روش زندگیمان را از آنها بگیریم! همان که ما را خلق کرده، همان هم معلم ماست و تمام!
دیگر خوشفکرتر از اینها در دنیا نیستند. خیلی خوشفکر هستند! بندگان واقعی حق خیلی خوشفکر هستند و میگویند: همان که ما را آفریده معلم ماست و تو چه کاره هستی که بیایی به ما از روس، از مسکو از سن پترزبورگ از تلاویو، از لندن، از پاریس طرح زندگی بدهی؟ شما که هستید؟ یک مشت صهیونیستِ کثیفِ عرقخورِ شهوترانِ پستِ پلید! ما از زیر چتر ولایت ربوبی حضرت حق که آفریدگار ماست، بیرون بیاییم و زیر چتر شما دزدان راه انسانیت -این تعبیر امام صادق است- بیاییم؟!
امام صادق از قول پروردگار نقل کرده است: «و هم قطاع طریق عبادی»، اینان دزدان راه بندگان من هستند که در روز روشن فکرشان را میدزدند، دینشان را میدزدند، کرامتشان را میدزدند، عظمتشان را میدزدند، توحیدشان را میدزدند؛ مگر آنهایی که دینداریشان دینداری معرفتی است و حق را فهمیدهاند؛ حالا یا با مطالعه و یا با گوش و یا هر دو! «فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسن»، یا حقیقت را با گوش درک کردند که دیگر هم از دست نمیدهند و یا با مطالعه.
«افلم ینظروا الی ملکوت السماوات و الارض»، نیامدهاید در فرمانروایی واحد جهان هستی دقت بکنید که زیر چتر ربوبیت او قرار بگیرید؛ یا با گوش یا با مطالعه، حالا به کجا رسیدهاند؟ میگویند: «قالوا ربنا الله»، ما ولایت ربوبی خدا را فقط قبول داریم و تنها معلم زندگیمان را او میدانیم. او هم تعلیماتش را دست انبیایش داده و گفته که ابلاغ کنید: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک»، این معلم! و زیر چتر الوهیت او هستیم.
چقدر این جملهٔ دومش زیباست! «ربنا الله»! «الله» یعنی چه؟ یعنی هیچ بتی را در این عالم برای فرمانبردن از او قبول نداریم. «الله» یعنی ذات مستجمعِ جمیع صفات کمال و مختصرش، یعنی معبود حق. ما هیچ بتی را در این عالم برای اینکه از او اطاعت بکنیم، قبول نداریم؛ میخواهد این بتْ مجسمه باشد، میخواهد تراشیده باشد، میخواهد مجسمهٔ بودا باشد، مجسمهٔ آن باشد، این باشد، ابداً! یا بتهای زنده؛ اوباما باشد، ترامپ باشد، کلینتون باشد، آن سگ باشد، این خوک باشد، ما ابداً هیچ معبودی را قبول نداریم و معبود حقْ فقط پروردگار است.
«قالُوا رَبُّنَا اَللّهُ»، اما فقط زیر چتر ولایت ربوبی و ولایت الوهیت نیامدند، بلکه پروردگار میگوید: در زیر چتر ربوبیت من و الوهیت من ایستادهاند و تکان نمیخورند و نمیشود از جا درشان آورد! دومیلیون جرثقیل هم بیاید و قلابهایش را به یقهٔ اینها بیندازد، نمیتواند تکانشان بدهد. «ثُمَّ اِسْتَقامُوا»، ولایت ربوبی و الوهیت من را پذیرفتهاند و کنار آن هم ایستادهاند. تا کِی؟ تا کِی ایستادهاند؟ در این همه امواج فساد و ماهوارهها و پول و متاع تا کِی ایستادهاند؟ تا زمانی که چند لحظه به مرگشان مانده است. خب آن چند لحظهای که به مرگشان مانده و هنوز ازدنیا بیرون نرفتهاند، زن و بچهها یک بیمار بیحالی را کنار بستر میبینند که دیگر خیلی توان حرفزدن، جوابدادن، گفتن، درخواستکردن ندارد و دیگر دارد میرود. آنها نمیبینند، اما من این بندهام را که دارم میبینم و به فرشتگان رحمتم میگویم که دور بسترش را احاطه کنید: «تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ اَلْمَلائِكَةُ». با بندهٔ من حرف بزنید و سهتا چیز به او بگویید: یک، «أَلاّ تَخافُوا»، اصلاً از مُردن نترسید و از بعد از مرگتان هم نترسید؛ چون هیچ عاملی که شما را بترساند، برای شما وجود ندارد و شما در این حالی که دارید، میروید و تا روز قیامت به هیچ لولوخُرخُرهای برخورد نمیکنید و راحت باشید! دوم، «وَلا تَحْزَنُوا »، و غصه نخورید! چون هیچچیزی را ازدست نمیدهید و اعمالتان، پروندهتان، کارهایتان، زحماتتان و گریههایتان، همه سر جایش است و با مُردنتان هیچچیزی از هم نمیپاشد! سوم، به بندهٔ من مژده بدهید: «و ابشروا بالجنة التی کنتم توعدون»، آنوقت که سرپا بودید و پای منبرها میرفتید، به شما میگفتند با این کارهایتان بهشتی خواهید بود؛ حالا ما آمدهایم که به شما بگوییم هرچه در پنجاهشصتسال عمرتان به شما برای بهشت وعده دادهاند، پرده را الآن کنار زدیم، نگاه کن! این همانی است که وعده میدادم: «وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ اَلَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ» ﴿فصلت، 30﴾.
آیهٔ بعد: شما فرشتگان رحمتم به بندهٔ من بگویید: «نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ فِي اَلْحَياةِ اَلدُّنْيا»، ما در زمانی که شما در دنیا بودید و چشم شما پشتپرده را نمیدید، ما دایم با شما بودیم، عاشقتان بودیم و نگهدارتان بودیم. ما شما را نگه میداشتیم که در این امواج فساد نیفتید و «نحن اولیائکم فی الحیاة الدنیا»، این برای دنیایتان که ما را نمیدیدید؛ ولی شب و روز با شما بودیم، الآن هم که وارد عالمِ بعد میشوید: «وَ فِي اَلْآخِرَةِ»، آنجا هم ما با شما رفیقهای ماندگار هستیم.
«وَ لَكُمْ فِيها ما تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ»، الآن که وارد عالم بعد میشوید، تمام تبصرهها و مادّهها و قیدها و اینها برداشته میشود و هرچه دلتان در عالم بعد میخواهد، برایتان آماده است. «وَ لَكُمْ فِيها ما تَدَّعُونَ» ﴿فصلت، 31﴾، هرچه را درخواست کنید، درجا به شما میدهند. این آیهٔ دوم و آیهٔ سوم! شما میدانید کجا دارید میروید؟ «نزلا من غفور رحیم»، مهماندار شما خدایی است که بسیار آمرزنده است، نمُرده و تهماندهٔ گناهانتان را هم میبخشد که پاک وارد آن عالم شوید و سفرهٔ رحمتش برایتان گسترده است: «نُزُلاً مِنْ غَفُورٍ رَحِيمٍ» ﴿فصلت، 32﴾.
چه آیهای! «نزل»، یعنی مهماندار، یعنی پذیراییکننده؛ پذیراییکنندهٔ شما غفور و رحیم و بهترین پذیراییکننده و بامحبتترین پذیراییکننده است.