شب سوم چهارشنبه (3-9-1395)
(یزد هیئت خادمین شهدای گمنام امیر چخماق)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
بر ما واجب است بدانیم چه اموری برای ما خیر است و چه اموری برای ما شر است. پیغمبر اکرم بعد از قرآن و ائمهٔ طاهرین، مردم را به درک این دو حقیقت در تمام شئون زندگیشان تشویق میکردند که بدانند، بفهمند و درک بکنند که خیر چیست و شرّ کدام است؛ اگر سعادت خود و خوشبختی خود را میخواهند، خیر را انتخاب کنند و شر را حذف کنند و بدون این انتخاب و حرف، سعادت بهدست نمیآید. سلامت زندگی دنیا بهدست نمیآید. سلامت آخرت تأمین نمیشود. خیر یک واقعیتی است که هر مرد و زنی در زندگیاش بهکار بگیرد، ماندگار است و شرّ هم چیزی است که اگر انسان بهکار بگیرد، ماندگار است. قرآن یکبار در سورهٔ آلعمران میفرماید: «یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضرا»، هر انسانی هر کار خیری که کرده باشد، هر خوبی که انجام داده باشد، در فردای قیامت حاضر و آماده میبیند؛ البته این خیر و این خوبی را بهصورت دنیایی نمیبیند، بلکه چهرهٔ آخرتیاش را میبیند که بهشت است و هر شرّی را هم که مرتکب شده باشد، در قیامت حاضر میبیند، ولی چهرهٔ قیامتیاش را که دوزخ است. در سورهٔ مبارکهٔ زلزال میفرماید: «فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره»، اگر عمل انسان به وزن یک ارزن باشد و خیر هم باشد، در قیامت این عمل را مشاهده میکند، ولی در چهرهٔ قیامتیاش. «و من یعمل مثقال ذرة شرا یره»، اگر کار شرّ، اخلاق شرّ و نیت زشتش به وزن دانهٔ ارزن باشد، باز در قیامت میبیند و مشاهده میکند. خب حالا که نجات ما، سعادت ما، سلامت ما در همهٔ برنامههای زندگی و در دنیایمان و در آخرتمان به این بستگی دارد که ما بشناسیم چه اموری خیر و چه اموری شر است تا خیر را انتخاب کنیم و شرّ را حذف کنیم. بر ما شناختش واجب است، ضروری است و لازم است!
ما نباید به شناخت نماز و روزهٔ تنها قناعت کنیم! ما نباید به دوتا کار خیر تنها قناعت کنیم! ما باید خیر را در همهٔ جلوههایش بشناسیم. چه حرفی خیر است، چه نگاهکردنی خیر است، چه شنیدنی خیر است، چه طعامی خیر است، چه حرکتی خیر است؟ و همینطور چه حرفی، چه نگاهی، چه شنیدن و، چه عملی شرّ است؟ و برای شناخت هر دو یا باید اهل مطالعه باشیم و کتابهایی را که دراینزمینه هست، مثل کتابهای روایتی، ازجمله کتاب ثوابالأعمال و عقابالأعمال که شیخ صدوق در 1200 سال پیش نوشته است. یک بخش از کتاب دربارهٔ خوبیها و پاداش خوبیهاست و یک بخش از کتاب هم از زشتیها و کیفر زشتیهاست. زحمت هم کشیدهاند و این کتاب را خیلی وقت پیش ترجمه کردهاند که خواندنش برای فارسیزبانان راحت باشد، آسان باشد و فارسیزبانان بتوانند خیر و شرّ را از قول پروردگار، پیغمبر و ائمهٔ طاهرین بشناسند. من برای نمونه یکیدوتا شرّ را از قرآن مجید برایتان بگویم که گاهی مردم خبر ندارند که این کار شرّ است و وقتی خبر نداشته باشند شرّ است، مرتکب میشوند؛ ولی بیشتر مردم خبر دارند که این کار شرّ است!
یک نمونه در سورهٔ مبارکهٔ حجرات بیان شده و آن عبارت از «غیبت» است، یعنی یک انسانی یا گرفتار یک نقص طبیعی است، حالا از مادر بهدنیا آمده و بهعلتی یک نقص طبیعی دارد؛ یا تصادفی کرده و نقصی برایش پیدا شده یا بیمار شده و نقصی برایش پیدا شده است؛ مثلاً بیمار شده و پوستش دچار بیماری پیسی شده، پیشانیاش همینطور و پوستش یک رنگ سپید آمیخته با قرمزی پیدا کرده است؛ یا از مادر بهدنیا آمده و یک دستش چهارانگشتی است یا یک چشمش نابیناست؛ یا یک تصادفی کرده و صورتش از نشاط و زیبایی و شادابی افتاده؛ یک نفر پیش دونفر، پیش سهنفر، پیش یک جمعی میآید و پشت سر او شروع میکند این نقص و این عیب را -که حالا در انگشتانش است، در پوستش است، در چهرهاش است- تعریف میکند که اگر به گوش دارندهٔ این عیبدار برسد، واقعاً رنجیده خاطر میشود، ناراحت میشود و چهره درهم میکشد و در درونش سؤال میکند که برای چه دارند پشت سر من منفی میگویند؟ این ملاک غیبت است. غیبت یعنی عیبی و نقصی در انسانی باشد و بروند در پشت سرش با تحقیر و با تمسخر بیان بکنند، به گوش او برسد و رنجیده خاطر شود؛ این شرّ است، یعنی این گفته شرّ است و این سخن از نظر قرآن کریم شرّ است.
حالا ببینید تحلیل قرآن مجید دربارهٔ غیبت چیست و تحلیل حضرت ابیعبداللهالحسین بنا به نقل کتاب تحفالعقول -که بیش از هزار سال از عمرش گذشته است- چیست؛ اما قرآن میفرماید: «لا یغتب بعضکم بعضا»، پشت سر همدیگر غیبت نکنید! عیب بیان نکنید و نقص بیان نکنید! «لا یغتب بعضکم بعضا»، پروردگار در این آیهٔ شریفه نهی میکند. نهی پروردگار بهمعنای حرمت است؛ یعنی دهان بازکردن و زبان را به عیب دیگران بهکارگرفتن حرام است و بعد خود پروردگار که عالِم به باطن و ظاهر هستی و آگاه به ظاهر و باطن همهٔ مخلوقات است، دربارهٔ غیبت میفرماید: «ایحب احدکم ان یاکل لحم اخیه میتا فکرهتموه»، آیا یکی از شما دوست دارد بر بالای سر جنازهٔ یک انسان مؤمن، یک انسان مسلمان برود و کنار جنازهٔ برادر مؤمنش کارد بِبَرَد، چاقو بِبَرَد، قیچی بِبَرَد، برادر مسلمانش بنشیند و شروع به قطعهقطعهکردن و خوردن گوشت این مُرده بکند، کسی دوست دارد؟ خود پروردگار میفرماید: طبع یک نفرتان برنمیدارد که کنار جنازهٔ برادر مؤمن بنشیند و گوشتش را پاره کند با چاقو و بخورد. هیچکدام طبعتان برنمیدارد؛ اگر طبعتان برنمیدارد که گوشت مردهٔ مؤمن را بخورید، پس غیبت نکنید!
باز آیه را بخوانم: «ولا یغتب بعضکم بعضا»، از یکدیگر غیبت نکنید. باطن غیبت چیست؟ این است که خدا دارد میگوید: «ایحب احدکم ان یاکل لحم اخیه میتا». آیا یکی از شما دوست دارد گوشت میّت مؤمن را بِکَنَد و بخورد؟ خدا میگوید نه، هیچکدامتان دوست ندارید؛ اگر این کار را دوست ندارید، پس غیبت نکنید که غیبت شرّ است. اگر مرد و زن از این شرّ واقعاً توبه نکنند و از پروردگار عذرخواهی نکنند و اگر مفسدهای ندارد، نروند و از غیبتشده عذرخواهی نکنند و اگر مفسده دارد، از خدا برای غیبتشونده طلب مغفرت کنند؛ اگر این کار را نکنند، طبق آیهٔ «و من یعمل مثقال ذرة شرا یره» که خواندم، این غیبت -که یک شر است- در پرونده میماند. تا کِی؟ تا قیامت! این شرّ را در قیامت میبیند. این شرّ در قیامت چیست؟ عذاب پروردگار است، چون توبه نکرده و از پروندهاش رد نشده است؛ پس باید دچار آتشی شود که خودش فراهم کرده و نه خدا! بیشتر مردم فکر میکنند جهنم ساخت خداست، ولی شما ششهزاروششصدوشصتوچند آیهٔ قرآن را با دقت بخوانید! یکدانه آیه نداریم که خدا فرموده باشد جهنم ساخت من است؛ بلکه همهجا دارد که جهنم ساخت خود مردم است! آتش جهنم همان گناهان مردم است و آتشِ خارجی نیست که با نفت، با مازوت، با گاز، با بنزین، با زغال سنگ برافروخته شود!
در سورهٔ بقره میفرماید: «و اتقوا النار التی وقودها الناس»، آتشگیرهٔ دوزخ و هیزم جهنمْ خودِ مردم هستند و آتششان هم گناهانشان است. گناهان در قیامت آتش میشود؛ البته نه اینکه آتش میشود، بلکه آتش است و ظهور میکند و پرده کنار میرود و از همهٔ اعضای گنهکار و باطن آلوده آتش بیرون میزند. در سورهٔ نساء دربارهٔ لقمهٔ حرام میگوید: «ان الذین یاکلون اموالا لایتامی ظلما انما یاکلون فی بطونهم نارا»، آن که نشسته و دارد مال حرام میخورد، دارد آتش در شکمش میریزد؛ اما چون دنیاست، خداوند محبت کرده، لطف کرده و مردم لقمهٔ حرام را آتش نمیبینند. وقتی هم میخورند، نه دهانشان، نه گلویشان، نه مریشان و نه معدهشان نمیسوزد؛ ولی همهٔ اینها انبار میشود و وقتی که پردهٔ دنیا کنار برود و انسان وارد عالَم بعد بشود، از شکمش آتش بیرون میزند یا از چشمی که عادت داشته دائم نامحرمها را برای تحریک شهواتش نگاه بکند، آتش بیرون میآید، یا از زبانی که غیبت میکرده، فحش میداده، تهمت میزده، آتش بیرون میآید.
خب از حضرت سیدالشهدا هم دربارهٔ غیبت یک روایت بسیار مهم و بلکه عجیب بشنوید! وجود مبارک ابیعبدالله از منزلشان درآمدند و به هدف کاری در خیابان یا در کوچه حرکت کردند. دو نفر را دیدند که با هم رفیق هستند، با هم آشنا هستند و شروع به غیبت کردند. میخواستند عیب یک نفر را بگویند، حالا یا بخندند یا طرف پیش آنها تحقیر بشود. غیبت را شروع کرده بودند و هنوز سهچهار کلمه نگفته بودند که حضرت سیدالشهدا آمدند و حرف این غیبتکننده را قطع کردند. خب، یکیشان شنونده بود و یکیشان گوینده. خیلی هم عجیب است که مرحوم ملااحمد نراقی که از بزرگترین علمای شیعه در 250 سال پیش در کاشان بوده و هنوز هم در علم و در عمل آدم کمنمونهای است؛ یعنی با اینکه 250 سال گذشته، یک شخصیت کمنظیری است که حضرت امام مسئلهٔ ولایت و فقیه را با تکیه بر کتاب مرحوم نراقی بیان کردند و بعد نوشتند و چاپ شد. مرحوم ملااحمد خیلی انسان والایی بوده است. او یک کتاب اخلاقی دارد. خود من در آن کتاب اخلاقی دیدم که از قول رسول خدا نقل میکند. ملااحمد حرف سبک و یاوه و بیهوده در کتابش نیاورده است. او یک آدم فوقالعادهای در علم و در دانش بوده است و در کتابش میگوید که پیغمبر فرمودهاند: غیبتکننده یک گناه دارد و گناه آن که حاضر میشود بنشیند و بشنود و گوش بدهد، هفتاد برابر از غیبتکننده سنگینتر است؛ یعنی اگر آدم به غیبت گوش ندهد، غیبت تعطیل میشود؛ یعنی وقتی یکی میآید و میخواهد یک نفر را پیش من بشکند و خرد بکند، من به او بگویم آقا من حاضر به شنیدن نیستم! خب ساکت میشود. پیش یکی دیگر برود و او هم بگوید من حاضر به شنیدن نیستم! در خانواده زن به شوهر بگوید من حاضر به شنیدن غیبت نیستم و شوهر به زن بگوید من حاضر به شنیدن غیبت نیستم! پدرومادر به بچهشان بگویند ما حاضر به شنیدن غیبت نیستیم؛ سفرهٔ غیبت جمع میشود. هر دو مقصر هستند، هم آن که غیبت میکند و هم آن که غیبت میشنود. در این داستان هم دو نفر مقصرند و امام جلوی غیبتشان را گرفتند و نگذاشتند که ادامه پیدا بکند و حرفْ ابتر ماند، ناقص ماند؛ یعنی چیزی گیر شنونده نیامد و شرّ وارد گوش شنونده از زبان گوینده نشد.
غیبتکننده را که هنوز غیبتش را انجام نداده بود، ساکت کرد. حرف ابیعبداللهالحسین است و شک نکنید! نقل تحفالعقول که نویسندهاش، دانشمند بزرگ شیعه، حسنبنشُعبه حرّانی است. وقتی ما طلبه بودیم، این کتاب را جزء کتابهای مباحثهایمان قرار داده بودیم؛ چون این کتاب، روایات بسیار باارزش اخلاقی و تربیتی از پیغمبر تا امام عسکری دارد. ابیعبدالله به غیبتکننده فرمودند: از غیبت بپرهیز؛ زیرا «الغیبة ادام کلاب النار»، «ادام» یعنی غذا، غذا، طعام و ابیعبدالله فرمودند: غیبت غذای سگان جهنم است؛ یعنی آن که عادت به غیبت دارد و ترک نمیکند و تا آخر عمرش ادامه میدهد، فردای قیامت در دوزخ بهصورت سگ است، پس غیبتهایش را میآورند و به خوردَش میدهند که غیبتش در آنجا به غذای جهنم تبدیل شده و نمیتواند نخورد؛ چون به او میخورانند. حالا چیزهای دیگر هم در جهنم هست که میخورانند! در قرآن باید ببینیم: حمیم است، زقوم است، زریع است، سدید است؛ اینها آبهای دوزخی و طعامهای دوزخی است که وقتی دوزخیان میخورند، طبق آیات قرآن، تمام معده و روده و امعاء و احشاء را ذرهذره میکند و میسوزاند و از بدن بیرون میدهد، دو مرتبه امعاء و احشاء ساخته میشود که باز از آن غذا بخورد و زجر ببرد!
یک غذاها و آشامیدنیهایی هست که امام صادق میفرمایند: بعضیهایش را اگر خدا یک قطرهاش را به دریاها بیندازد، تمام موجودات زندهٔ دریا نابود میشوند. ببینید گناهکردن صرف دارد؟ آیا معصیتکردن میارزد که آدم گیرش بیفتد و عادتش هم بشود و نشود ترک بکند؛ در روز قیامت هم با عذاب پروردگار درگیر بشود و نجات هم نداشته باشد؟
امیرالمؤمنین میفرمایند: هرکسی گیر جهنم بیفتد، آزاد نمیشود! «لا یفک اسیرها و لا یبرء زریرها»، درد جهنم هم علاج ندارد و آن که بیمار آتش است، زخمی آتش است، رنجکشیدهٔ آتش است، در جهنم دکتر درمانکننده ندارد.
قرآن میگوید: جهنمیها به کارگردان جهنم التماس میکنند که تو واسطه بشو و به پروردگار عالم بگو مرگ ما را برساند و دیگر بس است! ولی مالک میگوید: شما اینجا ماندگارید و «لا یموت فیها و لا یحیی»، اینجا کسی نمیمیرد و زندگی به دردخوری هم ندارد!
همهٔ شرّهایی که در قرآن یا روایات بیان شده یا انبیا بیان کردهاند، در همین وضع است که امشب شنیدید! همهٔ شرها! شر یعنی کار ضرردار؛ کار زیاندار؛ کاری که برای بدن، برای روح، برای قلب، برای فکر، برای شخص، برای زن و بچه، برای مردم، برای مملکت ضرر دارد؛ چون گاهی میدان زندگی افراد وسیع است و حالا یک کسی گوشهٔ ده یزد، یک حرف نابابی میزند و دو نفر میشنوند. یک کسی میآید که چهرهاش مشهور است و میشناسند. یک حرفی را میزند که یکدفعه با حرفش آرامش مملکت بههم میخورد یا مردم را میترساند یا رنجیدهخاطر میکند یا افسرده میکند یا ناامید میکند یا مردم را از دلگرمی درمیآورد. خب این گناه است! این یک شرّ پخش هم میشود و آدم باید خیلی مواظبْ زندگی کند.
برادرانم، خواهرانم! بزرگان از اولیای خدا و اهل دل و اهل حال اهل مراقبه بودهاند، اهل محاسبه بودهاند، اهل مشارطه بودهاند و شرط میکردند که با خودشان کم حرف بزنند و در کم حرفزدن هم خوب حرف بزنند و به این شرط عمل میکردند. اهل مراقبه بودند، یعنی مواظب خودشان بودند که چشمشان، گوششان، زبانشان، دستشان، شکمشان، شهوتشان و قدمشان به گناه آلوده نشود. و اهل محاسبه بودند، یعنی شب که میخواستند بخوابند، قبل از اینکه خوابشان ببرد، روز را محاسبه میکردند که چهچیزهایی گفتهاند، چکار کردهاند، چه فکرهایی کردهاند و چه برنامههایی را عمل کردهاند. آیا برنامهها دوزخی است، بهشتی است، درست است، نادرست است، غلط است، صحیح است، خدایی است، ابلیسی است! و خودشان را به این شکل در چهارچوب تقوا نگه میداشتند.
امام صادق میفرمایند: یک کسی -اسم هم میبرد- شبوروزش را محاسبه کرد و دید نیازی نبوده، لازم نبوده، ضروری نبوده و پنجتا کلمه حرف زده بود، پنجتا! پنجتا! امام صادق میفرمایند: «خمس کلمات». شب نشست و این دهدوازده ساعت روز را حساب کرد؛ اهل محاسبه بود و دید پنج کلمه حرف زده که نیازی نبوده این پنج کلمه را بگوید! ناله زد و آه کشید و گفت: «نجی الصامتون»، آنهایی که امروز حرف نزدند، دیروز نزدند و فردا نمیزنند، آنها نجات پیدا کردند و وای بر من که این پنج کلمه ضروری نبوده است! در قیامت به خدا چه جوابی بدهم؟ الآن که پرحرفی بیداد میکند! مردم دوتا زبان هم برای پرحرفی پیدا کردهاند: یکی زبانی است که خدا به آنها داده و یکی هم با انگشتانشان حرف میزنند! تلفن همراه را برمیدارند، دکمههایش را جابجا میکنند و آبروی یکی را میبرند؛ دو سه دقیقه بعد از جابجاکردن این دکمه، تمام مردم کشور خبر میشوند که چی به چیه! چی به چیه بیخود! چی به چی بیهوده! چی به چیه بیدلیل! دقیقهبهدقیقه زبان مردم در ایران بهوسیلهٔ موبایلهایشان تا خارج از کشور دراز میشود و این هم یک نوع حرفزدن است.
من یکوقت یک روایتی را دیدم، نزدیک بود سختم بیاید که قبول بکنم، ولی الآن کاملاً روایت را قبول دارم. پیغمبر میفرمایند: زبان بعضیها در قیامت اینقدر از دهانشان بیرون و بلند است که مردم محشر از روی زبانهایشان راه میروند و این همین است! اینکه اوّل سخنرانی عرض کردم بر ما واجب است که اموری را بشناسیم که به خیر ماست تا انتخاب کنیم و عمل کنیم؛ اموری که به ضرر ماست، بشناسیم تا حذف بکنیم و از شرّش در امان باشیم و راحت باشیم.
خب هشت شبانهروز این 72 نفر، غیر از بچههای شیرخواره و کوچک، بقیهشان هشت شبانهروز است با این زبان پاکشان، با این زبان الهیشان، با این زبان عرشیشان با لشکر دشمن حرف زدند تا بلکه هدایت بشوند، بلکه به جهنم نروند! بعضی از زبانها واقعاً زبان با برکتی است، حرف میزنند و غافل را بیدار میکنند؛ حرف میزنند و جاهل را عالم میکنند؛ حرف میزنند و بیدین را دیندار میکنند؛ چقدر این زبان پرقیمت است! از سیدالشهدا گرفته تا حضرت قاسم که سیزدهسالش بود، اینها همه در این هشتروز با دشمن حرف زدند و بیاثر هم نبود؛ چون در این سیهزار نفر، سهنفر توبه با همین حرفزدنها توبه کردند و بقیه هم تیرهبخت و بدبخت و بیچاره در گناهانشان دستوپا زدند! یا درکربلا کشته شدند و به جهنم رفتند و یا مختار دمار از روزگارشان درآورد و آنها را به جهنم فرستاد. من تعدادش را نمیدانم که امامحسین چندبار به میدان آمدند و با مردم صحبت کردند؛ اما آنچه واقعاً جگر مؤمن را میسوزاند و اشک مؤمن را درمیآورد، این است که حضرت سوار بر اسب بودند و به قصد هدایتکردن، نصیحتکردن آمدند. اینکه من نقل میکنم، از ارشاد شیخ مفید نقل میکنم که این کتاب برای 1200سال به بالاست. امام روبروی مردم، بسیار عاطفی و نرم و الهی داشتند حرف میزدند که پیشانی مبارکشان را هدف گرفتند! شما شنیدهاید که با سنگ زدند، اما شیخ مفید -این مرجع تقلید بزرگ شیعه که در چهار قدمی قبر موسیبنجعفر دفن است و چهلپنجاهتا کتاب مهم دارد- میگوید: تیری را به پیشانی ابیعبدالله زدند! خب تیری که از دور به پیشانی خورده، چکار کرده؟ پوست را پاره کرده و استخوان را شکسته است و خون از صورت ابیعبدالله جاری شد. با دست که نمیشد جلوی خون را بگیرند، کمربندشان را باز کردند و دامن پیراهنشان را بالا زدند و داشتند خونهای پیشانی را پاک کردند که این مرتبه تیر دیگری از طرف دشمن به قلب مبارکشان خورد و بخشی از تیر از پشت سر بیرون آمد! روی زین اسب خم شدند و با دست تیر را از پشت بیرون کشیدند، خون فوران زد! دیدند که دیگر نمیتوانند روی مرکب بمانند، ذوالجناح تیزهوش هم فهمید که ابیعبدالله دارد از روی زین میافتد، پس ذوالجناح بهسرعت در گودال آمد و دستهایش را جلو کشید و پاهایش را عقب کشید؛ فاصلهٔ ابیعبدالله را با زمین کم کرد و امام از بالای مرکب روی زمین آمدند.
بلندمرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
هوا ز باد مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید!