لطفا منتظر باشید

روز نهم شنبه (29-8-1395)

(تهران مسجد المجتبی (ع))
صفر1438 ه.ق - آبان1395 ه.ش
6.05 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم              

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

کلام به این جا رسید که دنیا و برزخ و قیامت مانند حلقه‌های زنجیر به هم وصل است. برزخ و قیامت بدون کم و زیاد نتیجه زندگی هر کسی در دنیاست، آنچه که در قرآن و روایات مطرح است این است که برزخ و قیامت انعکاس همه حرکات و نیات و اعمال و اخلاق انسان در دنیاست.

شکل ظاهرش را عوض می‌کند اعمال و اخلاق و نیات در برزخ و در قیامت، مجموعه همان بدی‌هایی که در دنیا صورت گرفته، در برزخ به صورت گرفتاری و بلا و انتقام و عذاب است یا به صورت نعمت و رفاه و آسایش و پاداش الهی است.

تمام برزخ انسان‌ها در قیامت چهره کامل‌تر و جامع‌تری می‌گیرد، در آن جا دیگر تحولی، تغییری، بعد از تقسیم شدن مردم به بهشت و جهنم صورت نمی‌گیرد. به تعبیر قرآن مجید در قیامت خلود و ابدیت است، یک جمله‌ای که لازم است توجه شود بهش در سوره مبارکه یس می‌فرماید پرونده‌های مردم همشان با مرگشان بسته نمی‌شود، گروه کثیری رابطه‌شان با دنیایشان برای همیشه قطع می‌شود، و چیزی دیگر وارد پرونده‌شان نمی‌شود، چون نیستند، و هیچی هم از آن ها به جا نمانده خودشان هستند و کل اعمال و اخلاق و نیات خوبی که داشتند یا بدی که داشتند، بسته می‌شود پرونده اما یک عده‌ای هستند که با مرگشان با پرونده‌شان قطع رابطه نمی‌شوند این صریح قران است خودشان مردند رفتند در عالم برزخ، ولی پرونده باز است و کرام کاتبین هم مشغول ثبت هستند.

کرام کاتبین، یعنی نویسندگان بزرگوار، این ها چه کسانی هستند که با  مرگشان رابطه‌شان با پرونده‌شان قطع نمی‌شود؟ خودشان رفتند اما پرونده باز است، دارند پایشان می‌نویسند، آیه شریفه این است وَ نَكْتُبُ مٰا قَدَّمُوا وَ آثٰارَهُمْ وَ كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنٰاهُ فِي إِمٰامٍ مُبِينٍ  ﴿يس‏، 12﴾ (نکتب )به خودش نسبت می‌دهد پروردگار، ما ثبت می‌کنیم آنچه نیت خوب و عمل خوب و اخلاق خوب و کار خوب داشتند تا لحظه آخر عمرشان، آن ها را ما ثبت می‌کنیم، که انجام دادند تمام شده (نکتب ما قدموا)، قدموا فعل جمع ماضی است یعنی آنچه که زمان بودنشان دردنیا انجام دادند، و آثارهم، اما اگر خوبی‌هایی از آن ها مانده باشد که با مردن  این ها آن آثار قطع نشده، جریان دارد، یا بدی‌ها، آن ها را هم ما بعد از مرگ مردم در پرونده‌شان ثبت می‌کنیم خودش مرده، اما به قول بچه‌ها یک یادگارهایی ازش مانده، یک کارهایی مانده، یک آثاری مانده، که آن ها در بین مردم در جریان است. آن ها را ما ثبت می‌کنیم تا هر وقتی که آثار مانده او جریان داشته باشد هزار سال، دو هزار سال، تا قیامت.

امروز فقط آثار مثبت را برایتان می‌گویم که چی از انسان بماند که پروردگار عالم، مانده بعد از مرگ انسان را انتقال به پرونده‌اش بدهد، پرونده باز، روایات را که نگاه می‌کردم از جمله روایاتی که در کتاب پرارزش شیخ صدوق است، اعتبار روایات صدوق زیاد است، هم به خاطر خودش که ملاحظه می‌کنید ازش تعبیر به صدوق شده صادق صدوق، صادق یعنی آدمی است که فعلا راست می‌گوید ممکن است بعدا هم یک دروغی ازش صادر شود صدوق صیغه مبالغه است یعنی انسانی که دروغ در کارش نیست.

از او تعبیر به صدوق می‌کنند برای این که در نقل روایات بسیار با احتیاط بوده و راستگو و درست‌نویس. یک بخش اعتبارش هم برای این است که نزدیک به عصر ائمه طاهرین بوده پدرش وکیل حضرت عسکری در شهر قم بود، خیلی مورد اعتماد امام یازدهم بود، خودش هم که در عصر غیبت صغری به دنیا امد، دسترسی او به منابع حدیث زمان ائمه که چهارصد تا کتاب بوده راحت بود.

اولین کتابی که در شیعه نوشته شده کتابی است که امیرالمومنین نوشته، که آن کتاب الان دردسترس نیست ولی ما روایت زیاد داریم که ائمه ما می‌فرمایند فی کتاب علی، این مطلبی که ما برای شما می‌گوییم در کتاب نوشته شده امیرالمومنین است. ظاهرا این کتاب در خاندان طهارت بوده این اولین کتاب است، بعد از امیرالمومنین، علی ابن ابی رافع کتاب نوشته تا زمان امام عسکری اصحاب بزرگوار و با کرامت ائمه ما وقتی به محضر ائمه مشرف می‌شدند آنی که از دو لب مبارک امام می‌شنیدند می‌نوشتند.

این نوشته‌ها تا زمان امام عسکری چهارصد تا بوده که بین بزرگان شیعه معروف به اصول اربع مآة است یعنی آن کتاب های با بنیان چهارصدگانه. از لطف خدا تمام روایات این چهارصد کتاب به چهار کتاب منتقل شد، آن ها کتاب بوده جزوه بوده، ولی این روایات ابتدا انتقال پیدا کرده به ده جلد کتاب شریف کافی، به بیش از ده جلد کتاب شریف من لا یحضره الفقیه، و به کتاب چند جلدی تهذیب و استبصار، نه این که خلاصه شده باشد، چهارصد تا از پراکندگی جمع شده، آمده شده چهار تا کتاب، از آن چهارصد تا خیلی‌هایش در دسترس نیست، اما مجموع این چهارصد تا کتاب بیش از نود درصدش در این چهار تا کتاب است خب یکیش برای کلینی است یکیش برای صدوق است، دو تا هم برای شیخ طوسی "اعلی الله مقامه الشریف" است که این چهار تا کتاب نمایانگر فرهنگ پاک ائمه طاهرین علیهم السلام است.

صدوق که جلالت قدرش معلوم و نزدیک بودن به عصر ائمه‌اش معلوم و خود وجودش وجود فوق العاده، با سند از قول وجود مبارک امام صادق نقل می‌کند- در حقیقت امام آیه سوره یس را توضیح می‌دهند آثار را- که یک عده‌ای از دنیا می‌روند ولی آثاری ازشان به جا  می‌ماند این ها نمی‌میرد جریان دارد خیلی‌هایش.

امام صادق می‌فرماید:( ست خصال ینتفع به المومن بعد موته)، شش برنامه است که مومن بعد از مرگ خودش هم از این شش تا برنامه بهره‌مند است یعنی خودش مرده اما این شش تا مانده و همین طور پاداش و ثواب و نور به طرف او می‌فرستد حالا یک عده‌ای خیلی آدم‌های زرنگی هستند هر شش تا را به یادگار می‌گذارند یک عده‌ای چهار تا را به یادگار می‌گذارند دیگر بستگی دارد به همت مومن که چه چیزهایی را از خودش به یادگار بگذارد.

دقت در روایات خیلی لازم است، من در قم در درسم هم به طلبه‌ها مرتب گفتم، گفتم الفاظ روایت را معنی نکنید و رد شوید، چیزی گیر مردم نمی‌آید، شما در چینش مطالب و در الفاظ دقت بکنید، امام می‌فرماید:( ینتفع بها المومن) اگر این آثار از آنی که مومن است به جا بماند یعنی اگر غیر مومن یک کافر، یک مشرک، یک زرتشتی یک یهودی، یک مسیحی، یک بی‌دین، خوشش آمده یک کار خوبی را کرده و مرده، این کار خوب هم ازش به جا مانده، آن چیزی گیرش نمی‌آید شرط جریان پاداش و شرط ثبت در پرونده، مومن بودن است. خب این جا یک آیه قرآن هم برایتان بخوانم که دلتان قوی شود، خدا به پیغمبر هم می‌فرماید من این قرآن را نازل می‌کنم به تو یثبت فوادک، که قلبت را پابرجا بکند نسبت به حقایق، شکی نباشد، تردیدی نباشد.

آیه را بخوانم که قلب شما را محکم کند دیگر هیچ غیرمومنی در ذهن شما و بچه‌هایتان نیاید که این آقا با این آمپولی که اختراع کرده سالی چند میلیون نفر را از مرگ نجات می‌دهد، خودش هم مرده، این مگر اثر خوبی نیست؟ خب حالا اینی که آمپول را اختراع کرده یا روسی بوده یا واشنگتنی بوده یا سوئیسی بوده یا فرانسوی بوده هیچ گذرش به دین خدا به حلال و حرام خدا، به خود خدا نیفتاده، قبول هم نداشته مگر نشسته بود برای اختراع کردن، با خدا معامله می‌کرده که ای خدا به ما فکر دادی، علم دادی، ما دنبال اختراع یک آمپول هستیم که هر کی اول‌های ام اس بود بهش بزنند خوب شود یا جلوی خونریزی را بگیرد. بی‌دین که با خدا معامله نمی‌کند، یهودی که با خدا معامله نمی‌کند مسیحی که با خدا معامله نمی‌کند چون خدای مسیحی خدای شرکتی است نه پروردگار عالم، شما در هر کلیسایی بروید خدا را این جوری برایتان معرفی می‌کنند خدا یعنی ترکیبی از مسیح و مریم و روح القدس، یعنی این سه تا را با هم قاطی کردند شده خدا، این شرک است، کرارا کتب آسمانی و قرآن، پروردگاری که (لیس کمثله شیء) و (لم یکن له کفوا احد)، است معرفی کرده، بر فرض هم که این مخترع آمپول، مسیحی بوده با خدا معامله کرده خب آن خدایی که با او معامله کرده، که خدای عالم نیست آن یک خدای شرکتی است اب و ابن و روح القدس.

اب پدر، پدر یعنی یک نیروی خیلی فوق العاده است، ابن یعنی مسیح، روح القدس یعنی جبرئیل این سه تا با هم قاطی شدند ترکیب شدند، شدند خدا خب حالا از  این ها آدم می‌پرسد قبل از دین مسیحیت خدا کی بوده؟ آن وقت که مسیح نبوده اب نبوده، پس قبل از مسیح این جهان چطوری اداره می‌شده؟ با کدام خدا؟ آن ها می‌گویند خدا من الاول و الاخر همین خدای ترکیبی است خدای شرکتی است، من در یک کلیسایی در اوکراین به آن مدیر کلیسا گفتم، گفتم خدایی که شما معرفی می‌کنید همین است دیگر اب، ابن، روح القدس، گفت بله، گفتم این ها سه تا خدا هستند گفت نه یکی هستند، خدای یگانه، ولی این خدای یگانه ترکیب از این سه تاست، بهش گفتم که از نظر ریاضی کل شما در دنیا در تمام کلیساها می‌گویید سه یعنی یک، سه تا، خدای یگانه هستند سه مساوی با یک، یک مساوی با سه، گفتم ریاضیات چطوری این را حل می‌کند؟ سه، سه تاست، یک نیست یک هم یکی است سه تا نیست، گفتم من روحانی مسلمان‌ها هستم، شما این سه مساوی است با یک، یک مساوی است با سه، این را برای من با دلیل ثابت کن چون خود ریاضیات هم برپایه استدلال است. من بروم برای مردم‌مان بگویم، سه مساوی با یک، یک مساوی با سه، گفت این را باید شما در باطن خودت قبول بکنی بیشتر از این دیگر جای بحث نیست ما می‌گوییم سه مساوی با یک باید بپذیری این دین است، یک مساوی با سه باید قبول بکنی. اصلا در ذهنت نباید بیاید که سه بعلاوه یک باطل است، یک مساوی سه، سه مساوی بایک باطل است، یک مساوی با سه باطل است گفت این را نباید در ذهنت بگذرانی، جوابی نداشت بدهد.

اگر هم یک مخترعی بر فرض نشسته آمپولی رااختراع کرده جلوی بیماری را بگیرد خودش مرده آمپول ازش مانده اولا شما  مگر بغل دستش بودی که با خدا معامله کرده؟ ثانیا اگر با خدا معامله کرده باشد که پاداش داشته باشد با خدای کلیسا معامله کرده خدای کلیسا خدای شرکتی است قلابی است، خدای جهان نیست، یا یک یهودی اختراع کرده یهودی با کدام خدا معامله کرده؟ یهودی‌ها را که پروردگار در قرآن می‌فرماید :(قالت الیهود عزیر ابن الله)، قرآن می‌گوید :(لم یلد) خدا بچه‌ای ازش به دنیا نیامده (و لم یولد) خود خدا هم از کسی به دنیا نیامده (و لم یکن له کفوا احد)، کل یهود می‌گویند عزیر پسر خداست، خدا زاییده این را، خب یهودی که اختراع  کرده خودش مرده اختراعش الان در دنیا در جریان است اگر با خدا معامله کرده باشد خدای او یک خانمی است که در دور عمر خداییش یک پسر هم زاییده این خدا که خدای عالم نیست خدایی که مالک بهشت و جهنم است که نیست، که حالا به خاطر این آمپول در برزخ به این یهودی یک قطعه بهشت بدهند در قیامت هم از هشت بهشت یک دانه را ملکش بکنند با کی معامله کرده؟

آنی هم که اصلا خدا را قبول ندارد در شوروی نشسته بوده یک چیز خوبی را اختراع کرده مانده، آن با کی معامله کرده؟ آن که در کنارش خدایی را قبول نداشته، آن که در ذهن بعضی‌ها هست آقا، مخصوصا جوان‌ها  خب با دو رکعت نماز و یک نهار نخوردن در ماه رمضان می‌رویم بهشت اما این آدم با این اختراعش که به همه کره زمین دارد منفعت می‌دهد می‌رود جهنم؟ بحث انبیاء این است که در عمل با کی معامله کردی؟ بحث قرآن این است در عمل با کی معامله کردی؟

خود عمل، مسئله نیست با کی معامله شده مسئله است، خود نماز مسئله نیست که من هشتاد سال نماز بخوانم به من بگویند برای چی نماز می‌خوانی بگویم  عشقم می‌کشد، برای خدا می‌گوید نه، من انواع کتاب های ورزشی را خواندم دیدم هیچ ورزشی پرمنفعت‌تر، سبک‌تر بهتر از این دولا و راست شدن نیست هم غذا را خوب هضم می‌کند هم خون را به جریان می‌اندازد هم غلظت خون را کم می‌کند خدا کیه؟

بحث نماز نیست بحث ارتباط عمل با کی هست، وگرنه نماز که منافقین هم می‌خواندند، این خیلی مهم است که امام صادق می‌فرماید شش تا برنامه است (ینتفع المومن بعد موته)، نه ینتفع النصرانی، نه ینتفع الیهودی، نه ینتفع الزرتشتی، نه ینتفع کمونیست، ینتفع المومن. عمل اگر وصل به خدا نباشد ارزش برزخی و قیامتی ندارد ولی ارزش دنیایی دارد، عکس آدم را در همه مجلات می‌اندازند رنگی، آقا این آمپول را اختراع کرده این پیچ را اختراع کرده، این لاستیک خاص را اختراع کرده تا آدم هم زنده است از اختراعش خوب پولی گیرش می‌آید خیلی، می‌گوید من این را اختراع کردم به نام خودم ثبت می‌کنم هر جای زمین بفروشند درصدش برای من، چرا در دنیا منفعت دارد ولی با مردنش نفعش می‌برّد، اما مومن امام صادق می‌فرماید بعد از مردنش سود چیزهایی که ازش مانده ممکن است هیچی نماند خب اگر هیچی نماند که پرونده‌اش را دم مرگ می‌بندندو می‌گویند همین‌هایی که انجام دادی پاداشت را بهت می‌دهیم، چیز دیگر دنبالت نمی‌آید، اما یکی هست می‌میرد خودش نیست آثارش هست (و نکتب ما قدموا و آثارهم).

خب حالا این هایی که مومن، بعد از مرگش ازش سود می‌بردچیه؟ من به نظرم رده‌‌ بندی مطالب برای ارزش و اهمیت مطالب است، آنی را که اول آورده آنی را که دوم آورده این یک ارزیابی دقیقی است که امام صادق کردند که چی برای انسان مهمتر است آن را اول ذکر کرده.

(ولد صالح یستغفر له)، یک اولاد با تربیت با ایمان درستکاری را تربیت کرده خودش مرده حالا این بچه‌اش دائم دارد برای پدرش آمرزش خدا را می‌فرستد، دائم. این دارد در دنیا نماز می‌خواند در برزخ پدر را می‌آمرزند، این بچه دارد در دنیا برای ابی عبدالله گریه می‌کند برای پدرش امرزش می‌فرستند، این بچه دارد یک کار خیری می‌کند یک کمکی می‌کند یک بار افتاده‌ای را بلند می‌کند، یک مطلب خوبی برای مردم می‌گوید که مردم هدایت بشوند برای خاطر این بچه برای پدرش آمرزش می‌آورد، ولد صالح حالا فارسی فارسی این است که یک اولادی از خودش به جا گذاشته که با هر کسی مرتبط می‌شود زن می‌گیرد خانواده زنش در مغازه جنس می‌فروشد به مشتری، هر کسی با او در ارتباط قرار می‌گیرد می‌گوید خدا پدرت را بیامرزد، یستغفر له.یستغفر باب استفعال است یعنی طلب کردن آمرزش، اصلا این بچه وجودش طلبکار آمرزش خدا برای پدرش است.

(ولد صالح یستغفر له)، یک دعایی ابی عبدالله برای علی اکبر کرده، که نشان می‌دهد اولاد صالح چقدر به درد ادم می‌خورد به خصوص برای بعد از مرگش، برای بعد از مردنش، خب ولد صالح، آن آیه را فراموش نکنم که غیر مومن هیچی ازش باقی نمی‌ماند قبول هم نمی‌کند خدا را، آیه در سوره توبه است پیغمبر ا کرم مردم مکه را دعوت به توحید به معاد، به کار خیر، به عبادت کرد  سران مشرکین به  همدیگر گفتند به حرفش گوش ندهید ولش کنید کار خیر می‌خواهی برای چی با خواست او ما کار خیر بکنیم خودمان پول داریم ثروت داریم می‌آئیم مسجدالحرام را تجدید بنا می‌کنیم، دیگر بالاتر از مسجد الحرام که مسجدی در کره زمین نیست، درست؟ این ها تصمیم گرفتند مسجدالحرام را بسازند حسابی.

آیه نازل شد مٰا كٰانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَسٰاجِدَ اَللّٰهِ شٰاهِدِينَ عَلىٰ أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ أُولٰئِكَ حَبِطَتْ أَعْمٰالُهُمْ ﴿التوبة، 17﴾، حبیب من ابدا شایسته نیست که این جمعیت، یک دانه آجر مسجدالحرام را عوض بکنند کهنه را بگذارند نو بگذارند غلط کردند که می‌خواهند مسجد الحرام را نوسازی کنند خیلی بی جا کردند این ها خودشان باطن خبیث‌شان را شاهدند که مردمی بسیار آلوده هستند، اگر هم زورت نرسید جلویشان را بگیری آمدند و مسجد الحرام را میلیاردها تومان خرج کردند و بازسازی کردند مثل کاری که الان این آل سعود خبیث دارند می‌کنند مسجد الحرام را تعمیر می‌کنند اولئک کاریشان نداشته باش بگذار بسازند کاخ درست کنند مسجد را (حبطت اعمالهم) کل زحماتشان را به باد می‌دهند باطل است.

مومن در دنیا از نیات و افکار و اعمال خودش سود می‌برد بعد از مرگش هم اگر خوبی ازش بماند سود می‌برد، این آیه در سوره کهف است موسی ابن عمران به آن مرد عالم گفت خب این بچه را کشتی (قتلت نفسا زکیة) این بچه هفت هشت ساله داشت بازی می‌کرد تقصیری نداشت، گفت مگر تودر اولین برخورد بامن به من قول ندادی صبر بکنی و به کارهای من ایراد نگیری؟ بهت هم گفتم (لن تستطیع معی صبرا)، تو نمی‌توانی بامن همسفر بشوی من یک کارهایی داریم که هیچ کس نمی‌تواند تحمل بکند، من یک مامور پروردگار هستم، خدا به من دستور داد این بچه را از میان بردارم، چون پدر و مادرش همین یک پسر را دارند پدر و مادر هر دو بنده شایسته پروردگارند.

(ابوهما صالحین) این بچه، خدا می‌فرماید اگر بزرگ می‌شد یک جرثومه خبیثی می‌شد که این پدر و مادر را از راه به در می‌کرد من این پدر و مادر را دوست دارم اصلا نمی‌خواهم این ها جهنمی شوند یعنی این بچه آینده، یک اژدهای خطرناکی می‌شد بچه بد، اولاد بد، گرفتم این بچه، امام صادق می‌فرماید این زن و شوهر داغ دیدند قاتل هم که پیدا نکردند خدا بعد ازمدتی یک دختر بهشان داد به جای آن پسر، امام ششم می‌فرماید از نسل این دختر تا زمان مسیح هفتاد پیغمبر به وجود آمد، این ولد صالح است.

(ولد صالح یستغفر له)، اولاد صالح. این یک نکته‌ای دارد که امام صادق می‌خواهد بگوید زحمت بکشید بچه‌هایتان را خوب بار بیاورید چون بعد از مردن خودتان خیر جاری برای خودتان است، با این بچه صالح شایسته پرونده‌تان باز می‌ماند (یستغفر له) دائم شما را در معرض آمرزش خداوند مهربان قرار می‌دهد دائم.

خب یک قطعه زیبا هم برایتان بگویم اولاد صالح، عجب سرمایه‌ای، پیغمبر با دو سه نفر درکوچه داشتند می‌رفتند، حضرت حسین هم قاطی بچه‌ها بود، بازی که همه با هم می‌کردند بچه‌ها، در ایران اسمش گرگم به هواست، دنبال هم می‌دویدند چی کار می‌کردند، پیغمبر وقتی وارد شدند در آن محوطه که این بچه‌ها داشتند با هم بازی می‌کردند و گرگم به هوا می‌کردند رسول خدا دید یک دانه از این بچه‌ها فقط روی خطی می‌دود که ابی عبدالله دویده، خب حسین هم پنج سالش بود هر جا ابی عبدالله می‌دوید راست می‌رفت، زیگزال می‌زد این بچه هم همان خط را می‌رفت، گاهی هم بدون این که کسی ببیند، بچه‌ خاکی که رویش ابی عبدالله راه رفته بود یک ذره برمی‌داشت به خودش می‌پاشید(ولد صالح یستغفر له)، پیغمبر دوید دنبال این بچه، بچه می‌دوید پیغمبر می‌دوید، بچه می‌دوید پیغمبر می‌دوید بالاخره پیغمبر گرفت بغلش کرد، روی زمین نشست، بچه را روی دامنش گذاشت خیلی بچه را نوازش کرد بعد بچه را رها کرد آن هم دوباره رفت در بازی بچه‌ها وقتی از بچه‌ها گذشت کردند عبور کردند، یک نفر گفت آقا ندیده بودیم تا حالا این جور  کارها را از تو، دنبال بچه بدوی و بگیری و بغل کنی و بشینی و روی دامنت قرار بدهی و نوازش کنی، فرمود این بچه یکی از هفتاد و دو نفر یاران حسین من در کربلاست.

فکر کنید از این بچه‌ای که بعدا در کربلا شهید شد تا حالا به پدرش چی رسید؟ به مادرش چی رسید؟ خدایا به حقیقت ابی عبدالله اولادهای ما و نسل ما را برای ما در دنیا در برزخ، در آخرت مفید قرار بده. برادرانی که بچه خوب دارید اگر نان ندارید بخورید بالاترین سرمایه را دارید اصلا گله‌ مند از خدا نباشید، بچه خوب خیلی سرمایه است، خب پنج تا دیگرش ماند برای فردا انشالله. که حالا فهرستش هم بگویم تا توضیح بدهم فردا.

یکی هم قرآنی است که پدر شصت سال، پنجاه سال در خانه‌اش بوده به این قران علاقه داشته می‌خوانده حالا بعد از مردن خودش این قرآن را دختر می‌خواند نوه می‌خواند زنش می‌خواند، حتی زمانی که قرآن در این خانه است و می‌خوانند چه بچه‌ها چه نوه‌ها، چه نبیره‌ها سود این قرآن خواندن به آن صاحب قرآن می‌رسد این دو تا.

سوم که برای انسان سود می‌رساند چاهی است که در یک منطقه بی‌آب برای مردم زده، مردم دارند از آن آب می‌خورند وضو می‌گیرند، غذا درست می‌کنند، چهارم درخت‌های سایه‌دار یا میوه‌داری است که بیرون در ده، در جاده ده، در محل رفت و آمد مردم کاشته. یا قناتی است که برای اهل یک ده پول داده جاری کرده مردم دارند استفاده می‌کنند کشاورزی می‌کنند یا یک کار خیری است که جدید بوده و این آمده این کار خیر را اختراع کرده که دیگران بعد از مرگش از این کار خیر الگوبرداری کردند بردند جای دیگر انجام دادند، سنت حسنة یوخذ بها، پس برزخ با دنیا رابطه‌اش قطع نیست، قیامت هم با برزخ قطع نیست، هر سه با همدیگر قطع نیستند. فقط آدم باید زرنگی کند یک کاری کند که بعد از مردن خودش پرونده‌اش را نبندند باز باشد.

این مطلبی که می‌گویم یا برای امروز است روز نوزده صفر یا برای فرداست نمی‌دانم دقیقا که واقعا امروز اتفاق افتاده یا فردا اتفاق می‌افتد. معمولا اهل بیت را از شام که حرکت دادند بنا به درخواست زین العابدین مامورها را عوض کردند، یعنی امام خواستند از یزید که این هایی که ما را آوردند این ها ما را برنگردانند همین، حالا من توضیح می‌دهم زین العابدین می‌خواستند بگویند این بچه‌ها دیگر طاقت کتک خوردن و لگد خوردن و تازیانه خوردن ندارند، بچه‌ها طاقت دویدن زیاد و گرسنگی و تشنگی ندارند، مامورها عوض شدند به مامورها هم سفارش شد که شما خودتان هیچ کاری نکنید هر چی خود این ها خواستند انجام بدهید اگر یک جا گفتند ما را پیاده کن پیاده کنید، گفتند برویم ببرید، شب را در منازل، در راه می‌ایستادند اهل بیت می‌ماندند استراحت می‌کردند سحر نماز شب می‌خواندند صبح نماز صبح تقریبا آفتاب که می‌خواست طلوع بکند مامورها می‌آمدند می‌گفتند اگر راضی هستید حرکت بکنیم اگر می‌خواهید بمانید چند ساعت دیگر بمانیم بیشتر روزها طلوع آفتاب حرکت می‌کردند، حالا یا امروز است یا فردا، کاروان آرام آرام دارد می‌آید، رئیس قافله یک آقایی است به نام نعمان ابن بشیر یا بشیر ابن نعمان، این مثل این که پدرش اهل مدینه بود بعد شده بود کارمند حکومت این ماموریت داشت ریاست مامورها را بر عهده بگیرد خیلی هم احترام می‌کرد به اهل بیت خیلی، که زین العابدین وقتی رسیدند مدینه یک پاداشی بهش دادند نگرفت، یک پول خوبی زین العابدین گفت آقا من اصلا به توقع پول، شما را از شام نیاوردم به من پول بدهید من هیچی نمی‌خواهم، حضرت دست بردند روی زمین یک سنگریزه به اندازه یک نگین بزرگ انگشتر یک سنگ بهش دادند فرمودند پس این را از من قبول کن مریض می‌شوید، مریض می‌شوند این را بالای سر مریض بگذارید خوب می‌شود مشکلتان را حل می‌کند، قرض‌تان را ادا  می‌کند، آن را قبول کرد.

طلوع آفتاب چهار پنج کیلومتر آمدند زینب کبری به آن مامور معمولی فرمود به نعمان ابن بشیر بگو بیاید من کارش دارم او هم آمد گفت نعمان زینب کبری می‌خواهد تو را، دوید آمد تعظیم کرد و سلام کرد و عرض کرد خانم با من چی کار دارید؟ من در خدمتم، فرمود این جا  کجاست؟ عرض کرد خانم برای چی می‌پرسید این جا دو راهی است، فرمود قافله که به این جا رسید من بوی حسین را استشمام کردم، در قرآن داریم این را؟ در سوره یوسف وقتی یوسف گفت پیراهن من را برای پدرم ببرید قرآن می‌گوید وَ لَمّٰا فَصَلَتِ اَلْعِيرُ، کاروان که از مصر آمد بیرون یعقوب در کنعان به خانواده‌اش گفت إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ ﴿يوسف‏، 94﴾، خانواده بوی یوسف می‌آید خانواده یوسف از بین نرفته. خانواده یوسف زنده است.

بعد فرمود حالا که این جا دوراهی عراق و مدینه است اگر ممکن است ما را ببر کربلا گفت چشم خانم، حالا بقیه‌اش را فردا انشالله می‌گویم وقتی رسیدند صدای زنگ قافله که بلند شد جابر با عطیه زودتر رسیده بودند کنار قبر، عطیه دید که جابر صورتش را روی قبر گذاشته از شدت اشک چشم هیچ جا را نمی‌بیند، هی دارد ناله می‌کند حبیبی یا حسین، یک چند بار که تکرار کرد حبیبی یا حسین بعد گفت آقا من جابر هستم من که همیشه سلام می‌کردم جواب من را می‌دادی چرا دیگر جواب نمی‌دهی. بعد به خودش گفت جابر چطوری جواب بدهد کسی که سر از بدنش جدا کردند.

 

برچسب ها :