سخنرانی حضرت استاد در جمع پژوهشگران
(قم موسسه دارالعرفان)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیا و المرسلین و السلام علینا و علی عباد الله الصالحین.
در حوزه کاری بسیار با عظمت دوستان، مطلبی که واجب و لازم است به کار گرفته شود، آسان عبور نکردن از آیات قرآن و روایات است و با در خواست کمک از پروردگار، دل دادن به آیات و روایات است نه چشم دادن به آیات و روایات.
کار چشم دیدن الفاظ است اما کار دل، کار جان و کار عقل دیدن حقایق آیات و روایات است . در همین سیر و سفر است که وجود مبارک امام هشتم علیه السلام این مطلب بسیار مهم را بیان میکنند: اگر مردم زیباییهای کلام ما را بفهمند بيشک از ما پيروي ميکردند[1]. در روایت است که بفهمند نه ببینند. دیدن، دیدن فصاحت و بلاغت است، که حال این آیه یا این روایت حد فصاحتش یا حد بلاغتش به این شکل است، این را اتفاقا اهل سنت خیلی بیشتر از ما کار کردند. دیدن با چشم دل و با چشم عقل همراه با کمکگیری از پروردگار، با طهارت ظاهر و با طهارت باطن زیباییهای کلام است، یعنی آن حقایقی که عین دارو در جان و روان مردم اثر میگذارد.
در آیه نفر در سوره مبارکه توبه[2] بیان شده است که دینشناس،«لیتفقهوافی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا» باید هدفش باشد. «لعلهم یحذرون» که مردم علیه بدیهای باطن و ظاهر خودشان به پاخیزند. یعنی ما یک سخنرانی میکنیم، یک مقاله میدهیم و یک کتاب مینویسیم، باید این هدف را تحقق بدهد. چراکه دنبال مردم نمیتوانیم برویم و مراقب مردم که نمیتوانیم باشیم، به گونهای دین به مردم انتقال داده شود که «لعلهم یحذرون» شود و این الان در کشور خیلی کم است. ایام کودکی و نوجوانی من در تهران ودر شهرهایی که با پدر و مادرم میرفتم «لعلهم یحذرون» در کار آنها کاملا به چشم میخورد، پس نباید از آیات و روایات آسان عبور کرد.
به تناسب این که مشرف در محضر مبارکتان هستم بیان می کنم که چگونه باید به قرآن نگاه کرد و آن محاسن آیات را به دست آورد. روز بیست و هفتم رجب لحظه اول بعثت رسول خدا وقتی وحی را دریافت کرد، دروحی دریافتی با آن عظمتش احکام الهی نبود بلکه فقط یک مسئله مطرح بود به نام توحید و یک مسئله دیگر مطرح بود که چه چیز میتواند در دنیا این توحید را از خطر مهار کند.
همین دو مسئله در آیات اول بعد از بسم الله مطرح شد: «اقرا باسم ربک الذی خلق، خلق الانسان من علق»[3] یعنی کنار غار حراء یک حمله جانانه، اصولی و ریشهدار به فرهنگ زمان پیغمبر شد، که فرهنگ شرک ، فرهنگ تعدد خدایان و تعدد معبودان بود که کل را نفی کرد. «اقرا بسم ربک الذی خلق» بیان دارد چه معبودی از معبودهایی که مردم انتخاب کردند در خلقت دخالت دارند؟ در درجه اول کلی مسئله را در مشاعر مردم ریخت تا بعد بیاید بگوید: آنچه را که مِن دون الله به عنوان معبود انتخاب کردید یا بیجان یا جاندار، مثل فرشتگان، مثل جن، مثل قدیسها و مثل مسیح «لن یخلقوا ذبابا»[4] اصلا برایشان این حوزه خلقت وجود ندارد که بتوانند یک مگس درست بکنند «و لواجتمعوا له» گرچه قدرت همشان یک دست بشود.
معلوم میشود که ابتدای وحی ،عظیمترین مسئله باید مطرح میشد که مسئله توحید است. توحید اگر برای جامعه حل شود همه چیز حل میشود. یعنی اگر مردم براساس همین آیه خلق، «خلق الانسان من علق»که یک نمونه خلقت او می باشد، خدامحور بشوند، خدابین بشوند، خداخواه بشوند ، همه ی این مفاسد و مشکلات و بنبستها از بین میرود.
در ادامه «اقرا و ربک الاکرام، الذی علم بالقلم ،علم الانسان ما لم یعلم»[5] مسئله معرفت مطرح شد که معرفت ،خود ریشه توحید است. یعنی اگر مردم خدا را نشناسند یا خدا را به آنان نشناسانند کارشان ، عقلشان و روحشان لنگ است. «اقرا و ربک الاکرم»، اکرم ریشهاش سه حرفی است به نام کرم، و مشتقاتش کریم، مکارم و اکرم است، که امیرالمومنین علیه السلام کرم را معنی میکنند میفرمایند: کرم یعنی مجموعه ارزشها و کریم کسی است که آن مجموعه ارزشها را در حد ظرفیت خودش در خودش جمع کرده است. او اکرم است یعنی ارزشهای او بینهایت است و محدودیت ندارد چون خزانه بیپایانی است ؛ پس مردم در همه امورشان فقط به او باید مراجعه بکنند.
«الذی علم بالقلم»،هنر به دست گرفتن قلم کار پروردگار است، یعنی باید بر روی شکل و کج و راست شدن و مفاصل انگشتها تحقیق کرد، که اگر انگشتان این حرکات را نداشت در این جهان به وسیله انسان چیزی نوشته نمیشد. بله حالا در صد میلیون یک نفر بیدست شده و با دهانش تمرین نوشتن یا نقاشی میکند، این اصلا به حساب نمیآید ولی اگر خلقت انگشتان اینگونه نبود یا قلمی نبود یا اگر قلم بود بیکار بود یعنی بیهوده بود.«علم بالقلم» یعنی این علم خلقت انگشتان، کمک پروردگار و هنر نوشتن را که از جانب او تعلیم داده شده در خودش دارد.
«علم الانسان ما لم یعلم» ما لم یعلم را خدا یا با الهامات علاج کرده یا با بالاتر از الهامات وحیاش که در صد و چهارده کتاب آسمانی متجلی است. فخر رازی در جلد اول تفسیرش نقل میکند: کلا صد و سیزده کتاب نازل شد که علوم همه آن ها را پروردگار در قرآن آورده است. یعنی قرآن همان علم الانسان ما لم یعلم است که حاوی اسرار است، حاوی علوم است، حاوی احکام است، خلاصه صد و سیزده کتاب گذشته است. کرارا هم قران میگوید «مصدقا بین یدی التوراة و الانجیل[6]» تمام مطالب تورات و انجیل و قرآن مجید تصدیق میکند. چون این تورات نازل شده و انجیل نازل شده در خودش را تصدیق می کند . این ارزش قلم ارزش و هنر به دست گرفتن قلم.
در همین سوره خداوند به نوشتههای قلم و خود قلم سوگند می خورد، «و القلم» واو، سوگند است و سوگندهای پروردگار سوگندهای عادی نیست.و اگر میگوید و «الشمس و ضحاها» صدها کتاب در داخل و خارج برای خورشید نوشته شده و این سوگند سوگند سبکی نیست، «و القمر» سوگند سبکی نیست.خداوند در قرآن مجید یک سلسله سوگند دارد، اول از خوداو شروع میشود (فوربک) و (لامرک) جان پیغمبر، و بعد از آن به اشیا و عناصر آفریده شده و به امور معنوی سوگند می خورد. مانند سوره عادیات.و سوگند به جهاد و تمام منافع جهاد می خورد.
یسطرون هم فعل مضارع است، اینجا هم دلالت بر دوام دارد یعنی از حالا که قرآن را نازل میکنم قسم به قلم و قسم به نوشتههای قلم، تا وقتی که این نظام عالم برپاست. یعنی دلخوشی به شما میدهد که خداوند شما را در این جریان یسطرون انتخاب کرده و در این جریان معنوی عظیم قرار داده است .این واقعا درک عمقش خستگی را از آدم میبرد یا اصلا آدم را خسته نمیکند . این را من خودم هم لمس کرده ام. گاهی قبل از نماز صبح کار را شروع کردم تا یک بعد از ظهرو بعد ساعت چهار شروع به کار کرده ام تا پاسی از شب ولی هیچ خسته نشدم .
اگر از زمان رسول خدا قلم به دستی مثل امیرالمومنین قلم دست نگرفته بود که گفتههای پیغمبر و حقایق قرآن را مکتوب کند ــ به اندازه ای در آن زمان مردم را تشویق به دست گرفتن قلم و نوشتن کردند که یکی از نویسندگان صدر اول اسلام غارتگری معروف به عبید الله ابن حر جوفی است. یعنی آن قدر تشویق دین به نوشتن شدید بوده است ، که دزد هم میآید ونویسنده میشود. البته در زمان فعلی کتاب او که در دسترس نیست ولی مسئله بسیار مهم همین قلم به دست گرفتن بوده است. آمریکاییها خیلیهایشان افتخار میکنند به کارل چسمان که یک آدم شرور لات چاقوکش دزدی بوده در زمان کندی در زندان محکوم به اعدام شد و با گازاو را کشتند. ولی در زندان یک کتابی نوشت که در تیراژ سنگینی در امریکا پخش شد. آن زمان به خاطر کتاب نوشتنش خیلی چهره معروفی شد ــ تا روزگار غیبت اصول اربعه معه نوشته نمیشد که حقایق انتقال پیدا بکند به دوره کافی وبه من لا یحضر و به تهذیب و به استبصار حقایق از ما پنهان می ماند.
دست گرفتن قلم به وسیله خلیفه دوم ممنوع شد ، نوشتن نیز حرام اعلام شد. اهل تسنن از زمان عمر ابن عبدالعزیز قلم برایشان آزاد شد و نوشتن، لذا میبینید در این فاصله هفتاد هشتاد ساله غیر از مطالب درستی که از حافظه افراد گرفتند که شاید به ده درصد نرسد، نود درصد کتابها از صحاح سته تا بعدیها دروغ در آن موج میزند، چرا؟ چون قلم تعطیل شد و آنها مجبور شدند برای دینشان بنشینند سازندگی بکنند. هی دروغ بسازند ،روایت جعلی بسازند که در برابرشیعه کارشان را پر بکنند. ولی خداوند به قلم شیعه چه لطفی کرد، چه در کتب درسی آنان ،چه در کتب حدیث آنان ، چه در تاریخشان و چه در روایتشان. اگرآن اصول اربعه معه نبود و مسائل الهی در حافظه مردم میچرخید سالم نمیماند، خیلی از آن ها فراموش میشد و از بین میرفت. ولی این ارزش کار شماست که حالا به گونهای که زمان نیاز دارد به قلم جدید، به انشا جدید، به روانی جدید و به تحقیق جدید، کار آن اصول اربعه معه را تداوم میدهد.
من یک مقالهای دیدم از یکی از اساتید دانشگاه الاظهر به نام ابوریه. خیلی استاد قوی بود که فوت کرده است. درباره قلم و نوشتار شیعه خیلی مسئله جالبی نوشته بود: (الشیعة تکتبون اللباب)، در تمام این فرقههای اسلامی مغز نویس فقط شیعه است.
مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم زنجانی یک سخنرانی در الاظهرداشته اند. تلفیقی از حکمت شیعه، فلسفه شیعه، عرفان شیعه و تفسیر شیعه که یک ساعت هم طول کشیده است. بعد از تمام شدن سخنرانی، بیشتر اساتید الاظهر به ایشان میگویند، ما سخنرانی شما را نفهمیدیم. یعنی بار علمی آن بسیار بالا بوده است.وقتی که علم از اهل بیت و قران گرفته شود معلوم است که دیگران را زمینگیر میکند.
شماامروز به کار خود نگاه نکنید. این کارهای شما به خواست پروردگار در کتابخانهها ماندگار میشود. خیلیها در آینده میآیند از کار شما استفاده میکنند، هدایت میشوند، به آن ها جرقه میخورد و معنویت پیدامیکنند. روی هم رفته فکر نمیکنم بشود جلسهای را برای امثال شما تشکیل داد و ارزش کارتان را ارزیابی کرد، این جزو نعمتهایی است که در ارزیابی حتما قرار نمیگیرد. وقتی پیغمبراکرم میفرماید: (مداد العلما افضل من دماء الشهدا)[7] منظور حضرت خود شهید و روحیهاش، خود شهید و ارزشهایش، خود شهید و جهادش، خود شهید و پرداخت جانش، خود شهید و برزخش، خود شهید و قیامتش می باشد. اما مرکب خودکار و خودنویس شمااز آن خون و شئون آن خون بالاتر است. البته فکر میکنم به ذهن بیاید که شهدای کنار حضرت سید الشهدا چی میشوند؟ یعنی مداد و مرکب علما از خون آنها هم برتر است ؟ من از خودم نمیگویم، من انصاف دارم، نکات خیلی مهمی که برای دیگران است به نام خودشان میگویم. مرحوم آقای کمرهای در عنصر شجاعت که هشت جلد است، به قدری زیبا این مسئله را مطرح کردند.ایشان میگویند: این هفتاد ودو نفر در کربلا عالم شهید بودند، عامی شهید نبودند، یک رشته علمشان این معرفت عظیمشان به پروردگار بود. اعتمادشان، توکلشان، شناختشان، به توحید، به نبوت و به امامت، بالاترین علم است. افضل علم علم بالله است، افضل علم علم به نبوت است، علم به ولایت است. هیچ وقت مرکب کسی بالاتر از خون آن ها نمیشود، آن ها مسابقه را بردند.
کار های شما واقعا به من جان تازه میدهد. شوق مضاعفی میدهد که کارهایم را دنبال بکنم و نگذارم خستگی به من حمله بکند، کسالت بهم حمله کند. گاهی که نمینویسم، به دنبال کارهای شما دائما برای پیداکردن نکته جدید، مطلب جدید فکر میکنم. و گاهی نیز به پروردگار میگویم: خدایا امثال ما حیف هستیم، زود عزرائیل را دنبال ما نفرست بگذار ما هر چه میشود بمانیم و برای دین تو خدمت بکنیم. این خدمت خدمت به توحید است، خدمت به نبوت است، خدمت به امامت است و خدمت به تربیت مردم است. من با امیر و محمد سوار هواپیما بودیم و از ترکیه به آلمان می رفتیم. دو تاصندلی قبل از ما دیدم که کتاب نظام خانواده یک عکس کوچک از من پشت جلدش زده شده بود ، دست چند جوان است. و ان ها بسیار نسبت به این کتاب شائق هستند. بعد از آن ها پرسیدند برای کیست؟ گفتند ما که او را نمیشناسیم، این عکسش است، ولی این کتاب خیلی برای ما در ازدواج، در اولاددار شدن و... راهگشا بوده. به آن ها گفتند دلتان میخواهد نویسندهاش را ببینید؟ او با شما همسفر است. و بعد در طیاره آمدند جلو و با آن ها هم صحبت شدم.
زمانی که لندن بودم یک استاد دانشگاه آکسفورد روزی آمد پای منبر من، البته ایرانی نبود، نمیدانم اهل لندن بود یا نه ولی شیعه بود. گفت من نمیتوانم روزهای دیگر بیایم اما امروز دانشگاه تعطیل بود و آمدم که شما را از نزدیک ببینم. گفتم من را میشناسی؟ گفت نه من شخصا که نمیشناسم اما یک روحانی از ایران زمانی به لندن آمده بود و میگفتند آدم خیلی خدومی است. من او را شناختم، راست میگفت واقعا آدم خدومی بود خدا رحمتش کند.گفت دوازده جلد کتاب به نام عرفان اسلامی برای ما آورد. گفت من استاد کرسی فارسی در دانشگاه آکسفورد هستم. او گفت جلد چهارم و پنجم را به انگلیسی ترجمه کردم و به دانشگاه قبولاندم که جزء موارد درسی علوم انسانی قرار بدهد و گفت خود من در حال تدریس این دو جلد هستم و شاگردانم در امتحانات باید نمره بیاورند. کارتان را نمی شود ارزیابی کرد.
در هر صورت من خیلی دلم نمیخواهد در محضر کسانی که در همه چیز مقدم بر خودم هستند عمل فضولی بکنم و زبان درازی بکنم ببخشید. دیگر بیشتر از این هم زحمت به شما نمی دهم. از کتابهایی که خیلی برای من بهجت آور بود و به نظرم آمد جزو نخبه کتابهایی است که خداوند توفیق نوشتن آن ها را داده است، کتابی بود که واقعا استاد بزرگوار جناب آقای مردانی پور رویش کار کردند، (صفات اولیا خدا در نهج البلاغه) عجب کتاب استوار و قویمی، گاهی در خلوت بعضی از کتابها را که میخوانم واقعا گریم میگیرد. برای شما از خداوند توفیق درخواست دارم، که تداوم داشته باشید و عشق بیشتر، حال بیشترو روحیه بیشتری به شما عنایت کند. واقعا فردای قیامت طبق روایت امام عسکری یک سر بلندتر از همه اهل محشر نشانتان بدهند و با تاجی که خدا بر سرتان گذاشته است، ما هم دنبال شما بیاییم تا به بهشت خدا دست پیدا بکنیم.
.[1] معاني الأخبار، 180 ، إنّ النّاسَ لَو عَلِمُوا مَحاسِنَ کَلامِنا لَاتَّبَعُونا.
[3] .علق،2،1.
[4] حج،73.
[5] .علق،4،3.
[6] .آل عمرن 50
[7] بحارالانوار، مجلسی، محمدباقر، چاپ دوم، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق.