شب چهارم (20-10-1395)
(گلپایگان مسجد حجت الاسلام)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدگلپایگان/ مسجد حجتالاسلام/ ربیعالثانی/ زمستان 1395هـ.ش. سخنرانی چهارم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الآنبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
امام عسکری میفرمایند: «الدنیا سوء»، این جهان که شما در آن زندگی میکنید، یک بازار است و چیز دیگری نیست؛ ولی بازاری است که در این بازار میشود سود و ربح و منفعت دائمی و ابدی نصیب خود کرد و در همین بازار هم میشود ضرر کرد، زیان دید و دچار خسارت غیر قابلجبران شد. من طبق آیات سورهٔ مبارکهٔ فاطر و سورهٔ صف، فقط برای شادی دلتان و برای اینکه دلگیر نشوید و این دو سهشبی که خدمتتان هستم، غصهدار نشوید؛ فقط بخش سود این تجارت و تجارت سودمند را برایتان عرض میکنم.
آنچه خیلی مهم است، این است که ما آیات قرآن کریم را باور کنیم، یعنی نسبت به کتاب خدا دغدغه نداشته باشیم، اضطراب نداشته باشیم؛ اگر چنین تاجری هستیم، در حق خودمان تردید و شک نکنیم که آیا این وعدههایی که آیه میدهد، واقعاً تحقق پیدا میکند یا تحقق پیدا نمیکند! این تردید و شک، صددرصد ابلیسی و شیطانی است. قرآن مجید وحی خداست و 1500سال پیش، وقتی که به دستور خود پروردگار نظام داده شد، در ابتدای بعضی از سورههایش حروف مقطعه قرار داده شد؛ یعنی حروف جدا جدا که شکل کلمه در ظاهر معنادار نیست؛ مثل «الم»، «الر»، «حمعسق»، «طه»، «یس»، «حم»، این را حروف مقطعه میگویند، یعنی حروفی که حروف الفبا از «الف» تا «ی» است؛ البته وقتی این حروف مقطعه را سرِ هم کنیم و یک جمله با آن بسازیم و تکراریهایش را حذف بکنیم، این جمله درمیآید: «صراط علی حق نمسکه»، راهی که امیرالمؤمنین رفت، حق است و ما هم متوسل به همان راه هستیم، متمسک به همان جاده هستیم، راهرو و سالک همان راه هستیم؛ ولی آنچه در این حروف مقطعه خیلی مهم است، این است که به آنهایی پیام میدهد که در وحیبودن قرآن شک دارند. آنهایی که تردید دارند که این قرآن ازجانب خدا آمده یا دستپخت زمین است یا کار پیغمبر است یا کار پیغمبر با چندتا شریک است، آنهایی که اینجور تردید دارند و تردیدشان را هم خدا نقل کرده است و میخواهد در آیات شریفهٔ قرآن به آنها بگوید که از «ب» بسم اللهِ سورهٔ حمد تا «من الجنة و الناس»، ششهزاروششصدوشصتوچند آیه، 114سوره، 120حزب، سی جزء، ساختمانش از «الف، ب، ت، س، ج، ح، خ، د تا ی» است؛ اگر در وحیبودنش شک دارید، مصالح ساختمانی قرآن پیش شماست، بنشینید یا یک سوره مانندش بیاورید یا دهتا سوره و اگر خیلی قدرت دارید، همهاش را! ما چقدر دشمن داشتیم و داریم! از زمان رسول خدا یهود را داشتیم، هنود را داشتیم، زرتشتیان را داشتیم، مسیحیان را داشتیم، لائیکها را داشتیم، امروز صهیونیسم بینالمللی را داریم و اینها از انواع ابزارها هم بهرهمند هستند، یعنی تمام وسایل الکترونیک را دارند. خدا میفرماید: کل انسانها و کل جن، همهتان از زمان آدم تا قیامت در هر دورهای، عقلهایتان را به هم ببندید که مانند این قرآن من را بیاورید؛ اگر نمیتوانید بیاورید، فضولی نکنید و خودتان را درگیر آتش قیامت نکنید و نگویید این وحی نیست، این دستپخت زمین است، این کار پیغمبر با کمک یکمشت قصهگوست. اینها را نگویید! اگر این است، خب یک سوره مثل آن را بیاورید و این استحکام قرآن است!
آنچه در این مجالس خیلی مهم است، این است که وقتی یک گوینده از قول پروردگار، خالصانه و مخلصانه و خیرخواهانه، آیهای را برای شما عزیزان در کل کشور میخواند، باور بکنید که آیه وحی الهی است، استوار است، مستحکم است، متین است و مطلبش هم بینظیر است. وقتی باور بکنیم، این باور کمکِ زندگی ما میشود؛ چون در این باور است که ما آیات قرآن مجید را در دایرهٔ عمل و اجرا قرار میدهیم. حالا ببینیم این بازاری که حضرت عسکری میفرمایند: «الدنیا سوء ربح فیها قوم»، یک عدهای در این بازار عجیب سود کردند. این تعریف زیبایی از دنیاست! دنیا بازار است. من چون خودم این کار را کردهام، به شما هم میگویم از اوّل قرآن تا آخر قرآن، یک آیه پیدا نمیکنید که پروردگار به دنیا حمله کرده باشد؛ چون حملهٔ به دنیا، آن هم از طرف خدا معنی ندارد. خود دنیا چیست؟ خود دنیا یک مجموعهٔ میلیاردی از نعمتهای پروردگار است؛ خورشید نعمت است، ماه نعمت است، ستارگان نعمت است، زمین نعمت است، باغ نعمت است، گلها نعمتاند، پرندگان نعمتاند، حیوانات نعمتاند، چشمهها نعمت است، رودخانهها نعمت است، دریاها نعمت است، هوا نعمت است، روز نعمت است، شب نعمت است. آیا درست است حملهکردن به نعمت، آن هم از طرف کسی که خودش نعمت را ساخته است؟
ما در سورهٔ آلعمران به این آیه برمیخوریم، قرآن چقدر زیباست! این قرآن چقدر علم و حکمت است! من فکر کنم سیسال است هر وسوسهای، هر شکی، هر شبههای، هر سؤالی از من کردند، من با قرآن جواب دادهام و طرف هم قانع شده است. قرآن کریم چه دریای عظیمی است! چه گوهر گرانبهایی مفت دست این مردم است! قرآن یک آیه ندارد که به دنیا حمله کرده باشد. قرآن در سورهٔ آلعمران میگوید: «بیده الخیر»، خیر به دست اوست. هرچه از او صادر میشود، خیر است. این حرف قرآن است!
شبستری میگوید:
جهان چون چشم و خط و خال و ابروست
که هر چیزی به جای خویش نیکوست
جهان زیبایی کامل است، به زیبایی که حمله نمیکنند! به کمال که حمله نمیکنند! به نعمتها که حمله نمیکنند! پس حملهٔ به دنیا در قرآن وجود ندارد، اما حمله به این شکل دنیا وجود دارد؛ حیات دنیا، نه خودِ دنیا. حیات دنیا یعنی چه؟ «و ما الحیاة الدنیا الا متاع الغرور»، یعنی همه جای قرآن وقتی میخواهد حمله شود، کلمه «حیاة» به دنیا چسبیده است و نه خودِ دنیا. حیات دنیایی که مورد حمله قرار گرفته، چه حیاتی است؟ محققین از علمای ما میگویند: آن تصویر غلطِ باطلِ منفی که انسانی در درون خودش برای خودش از دنیا میسازد و بعد، آن تصویر را از باطنش ظاهر میکند و میآید مینشیند از دنیا و از زندگی دنیا تصویر میسازد، آن تصویر را که در عکاسخانه بیرون ظاهر میکند، فرعون میشود، نمرود میشود، شداد میشود، معاویه میشود، ابنملجم میشود، یزید میشود، رباخور میشود، زناکار میشود، اختلاسچی میشود، دزد میلیاردها تومان از پول این مردم مظلوم در روز روشن میشود. تمام حملات قرآن به این نوع حیات دنیاست و نه به خود دنیا؛ یعنی حمله به آن طرح باطلی است که در باطن خودشان میسازند و نقاشی میکنند و مهندسی میکنند و بعد آن طرح را بیرون میآورند و پیاده میکنند.
میگوید: چگونه با ربا زندگی کنم؟ چگونه با دزدی و با غارتکردن مال مردم زندگی کنم؟ چگونه زندگی کنم که با شهوات آزاد لذت ببرم؟ چگونه زندگی بکنم که یک کاخ بسازم؟ با پولهایی که بتوانم به جیب بزنم و کاری هم به راهش ندارم! حملات به اینهاست و نه به خود دنیا. دنیا بازار است، بازار خیلی جای خوبی است، بازار محل تجارت است، آن که میفهمد چگونه تجارت کند -امام میفرماید- «ربح»، سود میکند؛ اما آن که اشتباه در تجارت دارد، «خسر»، تمام سرمایههای وجودیاش را ازدست میدهد. حالا سوره فاطر، چون قبل از سورهٔ صف است.
این آیه خیلی آیهٔ فوقالعادهای است: «الذین یتلون کتاب الله»، این یک تجارت، «و اقام الصلاة» این دومین تجارت، «و انفقوا مما رزقناهم سرا و علانیه»، این سومین تجارت که موردتوجه همهٔ ما باید باشد. اول، تلاوت کتاب الله؛ دوم، «اقامه صلاة»، اقامه و نه خواندن؛ سوم، «انفقوا مما رزقناهم سرا»، هزینهکردن پول در راه الهی و در هر کار خیری، اما اول پنهانی؛ مردم نفهمند که من دویستمیلیون تومان به این حوزه دادم، به این بیمارستان دادم، به این مدرسه دادم، برای چاپ این کتابهای مفید مربوط به فرهنگ اهلبیت دادم، برای نو نوارکردن صدتا خانواده در این زمستان و نزدیک شب عید دادم. اول میگوید انفاق پنهانی! این انفاق پنهانی را من یک داستانی برایش بگویم و بعد دانهدانه جملات آیه را معنی بکنم.
این مسجدی که من میگویم، دیدهام و در یک شهری است. یک نفر آمد و دید یک پول اضافه بر مخارجش دارد، تمام انبیا و ائمه گفتهاند که ثروتِ اضافه بر مخارج زندگی خودت و زن و بچهات را نگه ندار -همه گفتهاند- و این را با خدا معامله کن. سورهٔ آلعمران میگوید: ثروت انباشتهای که میماند و صاحبش بخل میکند و در راه خدا هزینه نمیکند، صریح قرآن است: «سیطوقون ما بخلوا به یوم القیامه»، کل آن ثروت را در قیامت به گردنبند آتش تبدیل میکنم و بر گردن صاحبش میاندازم تا ابد این پول برای خودش باشد.
آن مرد آمد و یک مسجد ساخت، چون دید ثروت اضافه دارد. خیلی مسجد خوبی هم ساخت، موکت کرد، چراغش هم روشن کرد، پیشنماز هم برایش گذاشت، خودش هم ازدنیا رفت. خادمی را برای آن مسجد آورده بودند، جا نداشت و یک اتاق به او داده بودند. تنها در آن مسجد بود و روزها که آن اطراف مغازه بود، به خانهاش میرفت و نزدیک ظهر میآمد و درِ مسجد را باز میکرد. یک شب در یک راه دوری از آن مسجد مهمان بود، خادم رفت و یکساعت مانده به نماز صبح برگشت، دید که قفل در مسجد را شکاندهاند و یک زنجیر به در مسجد زدهاند و گره دادهاند، گفت خب کنتور را بردند، موکتها را بردند، اثاثهای مسجد را بردند، زنجیر را با دلهرهٔ شدید باز میکند، در را باز میکند و کلید را میزند و میبیند برق روشن شد، خوشحال میشود که کنتور را نبردهاند. درِ شبستان را باز میکند، میبیند از کنار محراب تا درِ ورودی شبستان، فرش دستباف گرانِ یکدست دوازدهمتری در کل شبستان افتاده و هیچ جای خالی ندارد و حدود بیستتا، 25تا کارتون هم گوشهٔ شبستان است؛ میرود کارتونها را ببیند، میبیند که یک نامه روی کارتن است و برای خادم نامهای نوشته است: من خیلی شبها آمدم و اینجا کشیک دادم که تو نباشی، ولی دیدم بودی. خوشبختانه دیشب ساعت ده آمدم، دیدم درِ مسجد قفل است، فهمیدم نیستی و چراغها هم خاموش است، اتاقت هم خاموش بود، فهمیدم که ده شب نخوابیدهای، چون مسجد تا نهونیم- ده رفتوآمد دارد. یک ساعت نشستم، ببینم میآیی یا نمیآیی، دیدم نیامدی؛ خیلی خوشحال شدم و قفل را شکستم، اما یک قفل نو و بهتر از آن کنار کارتنها با کلیدش گذاشتهام، آن را به درِ مسجد بزن. تمام این فرشها را من آوردهام و در این 25-26 تا کارتن بهاندازهٔ چهارصد نفر استکان و نعلبکی، قوری، قاشق و چنگال، بشقاب، ماستخوری، سبزیخوری است برای هر وقت که روضه دارید و میخواهید شام و ناهار بدهید تا این اثاث را داشته باشید؛ اما اگر من را میخواهی بشناسی که من چه کسی هستم، این آدرسم است: «قیامت، پیشگاه پروردگار! خداحافظ خادم».
این تجارت است! گذشتگان ثروتمند ما که پولها را گذاشتند و مُردند و الآن گیرش هستند. این چه بیماری است که من هم مثل آنها پولها را بگذارم و بمیرم و گیر بیفتم! این چه درد بیدرمانی است که وارث من هم پولهای من را مفت و بدون زحمت گیر بیاورد یا خرج گناه بکند یا او هم مثل من روی هم سوار بکند و بمیرد! هر وقت امیرالمؤمنین خرمای درختهایش را میفروخت، امیرالمؤمنین از حکومت یک قِران سر برج پول نگرفت. علی چهارسالوهفتماه شبانهروز مفت برای مردم دوید. یک تعداد نخل داشت که سپرده بود خرماهایش را بفروشند و پولش را به کوفه بدهند. پول را مطابق قیمت جنسها اندازهگیری میکرد که تا یکسال بتواند خرج بکند. گاهی پول نزدیک تمامشدن بود، رئیسجمهور بود! میآمد از در دکان قصابی رد شود، غروب بود، قصاب میگفت: علی جان! یک کیلو گوشت مانده، بکشم به تو بدهم؟ فرمودند: پول ندارم! میگفت: خب بعداً به من بده. فرمودند: چرا به تو معاملهٔ نسیه بکنم؟ به شکم خودم وعدهٔ نسیه میدهم! اینکه با من رفیقتر است، به او میگویم هر وقت گوشت گیرم آمد، به تو میدهم؛ گیرم هم نیامد، صبر کن! نمیخواهم.
یک زندگی راحت، یک زندگی آرام، یک زندگی بینسیه، یک زندگی بیدردسر، یک زندگی نقد، یک زندگی بیبدهکاری، یک زندگی بیمنت، یک زندگی بیبرج، یک زندگی بیخرج اضافه. من شیعه هستم، معنیاش این است که من مأموم امیرالمؤمنین هستم. راست است یا دروغ است؟
پاک زیستن، اوّل هزینه پنهانی، ائمهٔ ما به این آیه خیلی زیبا عمل کردند. در غسل زینالعابدین، وقتی امامباقر پیراهن حضرت را درآوردند، مردم دیدند که پشت شانهٔ زینالعابدین پوست سیاه و چروکخورده است، گفتند: یابنرسولالله! در کربلا با چه اسلحهای به پشت پدرتان زدهاند که هنوز از چهلسال پیش آثارش مانده است؟ فرمودند: اسلحه نزدهاند، از وقتی از کربلا برگشته تا دیروز که مُرده، شبها کفش، کلاه، لباس، خرما و نان در گونی پر میکرده و بر کولش میگذاشته و در خانه مستحقها میبرده میگذاشته و فرار میکرده که نبینند. این اثر چهلسال بار مردم را به دوشکشیدن است! «و انفقوا سرّا و علانیه». اینهایی که این سه خط مشی را دارند: «إِنَّ اَلَّذِینَ یتْلُونَ کتابَ اَللّهِ وَ أَقامُوا اَلصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیةً یرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ» ﴿فاطر، 29﴾، در بازار دنیا در یک تجارتی افتادهاند که نه کسادی دارد، نه ضرر دارد، نه خسارت دارد، نه زیان دارد و نه چیزی از دستشان رفته و خیلی هم به آنها اضافه شده است.
«یرجون -چقدر زیباست قرآن- تجارة لن تبور»، کسی فکر نمیکنم در جلسه باشد که قحطی ایران را یادش باشد! خیلی وقت پیش است و پر این قحطی، همهٔ شهرها را غیر از تهران گرفت؛ ازجمله جاهایی که قحطی گریبانش را گرفت، بروجرد بود. مردم گرسنه بودند. مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی، آنوقت ساکن بروجرد بود. پولدارها را میآورد و جلسه میگرفت و نگذاشت کسی از گرسنگی بمیرد. قحطی بالا گرفت، پدر آقای بروجردی مالک بود، کشاورز بود و زمین خوب داشت، ارث هم به او رسید که تا روز فوتش هم یک قِران سهم امام مصرف نکرد و فقط از پول پدریاش میخورد. خانهٔ شخصی خودش را در هشتادسال پیش، نودسال پیش در قحطی ششهزار تومان فروخت. یک خانهٔ هفتصدهشتصد متری! اسکناسهای قاجاری یا رضاخانی بود، هزار تومانی، پانصد تومانی این ششهزار تومان را در پاکت گذاشته بود و بالای سرش در طاقچه قرار داده بود که خانهٔ کوچکتری بخرد و بقیه هم خرج مستحقها بکند. هر روز هم به پول آن زمان، دو تومان، یک تومان، سه تومان، چهار تومان -پاکتْ پاکت- در همان طاقچه میگذاشت، آبرودارها که میآمدند، همینجوری که نشسته بود، دست میکرد و پاکت را درمیآورد و میداد. یک فقیر آبروداری خدمت ایشان آمد و عرض کرد: اگر به مشکل نخورده بودم، نمیآمدم! فرمودند: مانعی ندارد، دست کردند و پاکت را درآوردند به او دادند و گفتند به سلامت! این مستحقِ مؤمنِ متدین الهیمسلک رفت و برگشت، داشت گریه میکرد. آقای بروجردی فرمودند: من را ببخش، اگر کم به تو دادهام. گفت: آقا با دو تومان -دوتا تک تومان- مشکل من حل میشد، ششهزار تومان در این پاکت است! چهکار کردی؟ فرمودند: ششهزار تومان حق خودت است، باز نکن و پاکت را بردار و برو. این روحیهٔ انفاق!
این اتصال جان به قرآن است! نگفت اشتباه کردم، پول را پس بده! اصلاً گفت پولی که در پاکت است، رزق الهی است و برای خود شماست و من پس نمیگیرم! «انفقوا مما رزقناهم سرا و علانیه، یرجون تجارة لن تبور».