
جایگاه تقیه

عناوین این مقاله
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویددر حديثى از حضرت صادق (ع) نقل شده است: مؤمن در هر حال مجاهد است زيرا او در دولت باطل به وسيله تقيّه با دشمنان خدا مىجنگد، و در دولت حق به وسيله اسلحه. «1»
اين حديث شريف صريحاً دلالت دارد بر اين كه تقيه نه تنها به معناى توقف و سكوت و ركود و چاپلوسى و تملق و مداحى از ظالمين و مريددارى و سود پرستى نيست بلكه خود نوعى جهاد و صورتى از امر به معروف و نهى از منكر است.
از اين روايت اين نكته دقيق را مىتوان به روشنى دريافت كرد كه مؤمن با اين جهاد تقيهاى و بقول امروزىها جهاد زيرزمينى در حقيقت جاده را براى پيدايش دولت حق و روى كار آوردن آن كه از پرتو اين تقيه و بركتش و در سايه آن جهاد علنى و اسلحهاى پديد مىآيد باز مىكند، و خلاصه مرحله اول از اين جهاد، جهاد در شرايط نامساعد است كه عاقبت منتهى به مرحله دوم يعنى تشكيل دولت حق مىشود.
در حديثى آمده كه حضرت رضا جماعتى از شيعه را به خانه خود راه نداد در حالى كه دو ماه كنار خانه حضرت براى ملاقات با امامشان معطل بودند، پس از آن كه در اثر سماجت و اصرار فراوان موفق به ديدار امام شدند عرض كردند اى فرزند رسول خدا علت اين جفاى عظيم بر ما چيست؟ فرمود: ادعاى شما مبنى بر اين كه خود را شيعه اميرمؤمنان مىپنداريد، در حالى كه شما در بسيارى از اعمال خود با آن حضرت مخالفت مىكنيد و در بسيارى از فرائض و واجبات مقصر هستيد و در اداى حقوق برادران خدائى و اسلامى خود كه حقوقى بس عظيم است اهمالكارى و سستى به خرج مىدهيد علاوه
«تتقون حيث لا تجب التقية و تتركون التقيه حيث لابد من التقيه:»
و ديگر اين كه شما تقيه مىكنيد آنجا كه نبايد تقيه كرد و تقيه را ترك مىكنيد آنجا كه تقيه ضرورت دارد. «2»
از اين حديث ناب چند نكته استفاده مىشود:
1- تقيه كردن در غير موردش و تقيه نكردن در موردش در رديف جرمهائى است كه مستحق چنين مجازاتى از طرف حضرت رضا (ع) بوده است.
2- تقيه چنان كه در سطور گذشته تحرير شد يك تاكتيك موقتى و يك اصل استثنائى است، لذا كسى نمىتواند با سوء تعبير و سوء تفسير مانعى از آن سر راه پيشرفت اسلام بتراشد و به اين بهانه باعث تعطيل احكام و قوانين تعطيل ناپذير اسلام شود.
3- جرم تقيه كردن بىمورد بيش از جرم تقيه نكردن بىمورد است زيرا حضرت رضا (ع) در كلامش مذمت تقيه كردن بىمورد را بر تقيه نكردن بىمورد مقدم داشته است.
از حضرت باقر (ع) روايت شده: تقيه فقط براى اين وضع شده است كه به وسيله آن خونها حفظ شود فاذا بلغ الدم فليس تقاة: چون كار به خونريزى كشيد تقيهاى در ميان نخواهد بود.
يعنى زمانى كه اوضاع آن قدر نامساعد شد و خفقان به آن درجه شدت يافت كه چه تقيه كنى يا نكنى خونت ريخته خواهد شد در اين صورت است كه ديگر تقيه بىمورد است زيرا فلسفه تشريع و وضع تقيه در اساس، همانا حفظ خونهاى محترم و حفظ خون ملت و مال مسلمانان است و با منتفى شدن اين فلسفه بايد به اين حقيقت تن داد كه مرگ سرخ به از زندگى ننگين است، و چنان كه گذشت حضرت سيدالشهداء از بارزترين چهره در قيام بر ضد چنين زندگى ننگين بود.
از حضرت صادق (ع) خطاب به شيعيان روايت شده: مبادا كارى كنيد كه با آن از ما عيب بگيرند زيرا فرزند بد با عملش سبب عيب گيرى از پدرش مىشود، براى كسى كه به سوى او روى آوردهايد و پيرو او شدهايد زينت و آبرو باشيد و براى او سبب زشتى و آبروريزى مباشيد، در جماعات غير شيعه نماز بخوانيد و از بيمارانشان عيادت كنيد، و در تشييع جنازههاى آنان شركت نمائيد و در هيچ كار خيرى از آنان عقب نمانيد. بلكه در كارهاى خير بر آنان پيشى گيريد چه اين كه شما به انجام كارهاى خير سزاوارتر از آنان هستيد به خدا سوگند خداوند به چيزى كه برايش محبوبتر از خبا باشد عبادت و بندگى نشده است، راوى مىگويد خباء چيست؟ فرمود: خباء به معنى تقيه است. «3» در اين روايت تقيه به نظر حضرتت صادق (ع) آن هم در محدودترين دائره آن كه بايد به وسيله شيعه در جمعيت غير شيعه به كار گرفته شود به معناى مدارا، خوشرفتارى، تحمل عقايد و مقدسات طرفف مقابل و احترام به آنان است.
حركات زننده و زشت بعضى از شيعهنماها يا جاهلان به حقيقت تقيه قهرمانى و مبارزه نيست، و هيچ مبناى شرعى و منطقى ندارد، درست است كه ما از غير شيعه قرنهاست صدمات زيادى ديدهايم ولى اين صدمات مجوز اين نيست كه ما از راهنمائىهاى امامان معصوم خود استفاده نكنيم و آنچه را خود بخواهيم انجام دهيم و كاتوليكتر از پاپ شويم.
اين اعمال سليقههاى غير عقلى كه بوى بدعت هم مىدهد آن هم به عنوان دين با توجه به اين كه سليقهها هم حد و حصرى ندارد اگر بر پيكر اسلام راستين كه امروز همان مكتب اهل بيت است متراكم شود و پاى ثابت پيدا كند و به تدريج جزء امور دين شود از اسلام اهلبيت هم معجون عجيب و غريبى ساخته مىشود و از آن اصل با صفا و بىپيرايه اولى خود فاصله مىگيرد.
حضرت عسگرى (ع) از پدر بزرگوارش امام هادى روايت مىكند: خداوند مهربان به وسيله تقيه به مؤمنين وسعت و گشايش و رخصت داده است آنان هنگامى كه قدرت داشته باشند به دوستى با دوستان خدا و دشمنى با دشمنان خدا تظاهر مىكنند ولى اگر در اين زمينه ناتوان باشند و فرصتى نبينند به طور سرى و پنهان به اين وظيفه قيام مىكنند.
اين روايت هم دلالت دارد بر اين كه تقيه فعاليت است نه تعطيل مسئوليت ولى با تغيير تاكتيك و تعويض شكل تكليف از صورت علنى به صورت سرى و زيرزمينى.
مسيلمه كذاب در زمان رسول اسلام دو نفر از اصحاب آن حضرت را بازداشت كرد و به آنان گفت: آيا شهادت مىدهيد كه محمد فرستاده خداست؟
گفتند: آرى گفت: آيا شهادت مىدهيد من هم فرستاده خدايم يكى از آنان از باب تقيه گفت: آرى ولى ديگر در هر سه مرتبهاى كه آن كذاب از او به رسالت دروغين خود اعتراف و اقرار مىگرفت با اشاره جواب مىداد من بىزبان و لالم مسيلمه او را گردن زد، اين خبر به رسول خدا رسيد فرمود: اما آن مقتول در راه صدق و يقين خود كشته شده و فضل و پاداشش را دريافت كرده است كه گوارايش باد، و اما آن ديگر چون از اجازه و رخصت خدا استفاده كرده و تقيه را پذيرفته است پس بر او گناهى نيست بنابراين تقيه رخصتى است و افصاح به حق و «صراحت در حقگوئى» فضيلتى است.
اين دو روايت اخير به ويژه روايت مربوط به مسيلمه از جمله رواياتى است كه دلالت دارد بر اين كه تقيه رخصت است نه عزيمت، يعنى تقيه يك تجويز و تسهيل و ارفاقى است نه يك تشريع و قانون الزامى لايتغير و به تعبيرى كه قبلًا گذشت تقيه تاكتيك است به استراتژى.
خلاصه اين كه با هدايت قرآن و پيامبر و امامان معصوم در موردى كه بايد تقيه كرد لازم است تقيه صورت گيرد و در موردى كه تقيه عامل هدم حقيقت است نبايد تقيه كرد.
چنان كه بسيارى از بزرگان موقعيتشناس در جائى كه مورد تقيه بود تقيه كردند مانند عمار ياسر و در جائى كه جاى تقيه نبود تقيه نكردند مانند ميثم تمار، رشيد هجرى، دعبل خزاعى، كميت بن زياد و ابن سكيت كه برخى از آنان به شرف با عظمت شهادت رسيدند و امامان از آنان تجليل كرده و بر آنان با چشمى اشكبار رحمت و درود فرستادهاند.
از تقيه در روايات با عبارتهاى بسيار زيبا و پرمعنا ياد شده است مانند:
1- جُنّة: سپر و پوشش 2- تُرس: كلاه خود و سرپوش جنگى. 3- حصن حصين: قلعه استوار. 4- سدّه: ديوار حايل كه از آن در سد سازى استفاده مىكنند. 5- ردم: مانع محكم و قوى. 6- حرز: حفاظ. 7- خباء: فعاليت در كمين و پنهان. 8- حجاب: پوشش. 9- مداراة: خوشرفتارى. 10- كتمان اسرار. 11- مجامله: جلب محبت و مودت با عمل و خوشرفتارى. 12- پرستش خدا در خلوت. 13- زمينه سازى براى به دست آوردن محبت ديگران به جانب اهل بيت. 14- نَومة: پنهان داشتن ايمان در دل كه از موارد تقيه در برابر دشمن به وقت نداشتن قدرت است. 15- حفظ زبان از بيان اسرار در برابر مخالف. 16- عدم اذاعه: پخش نكردن حقايق در ميان مردمى كه تحمل آن را ندارند و با شنيدنش به انسان آسيب مىزنند. 17- مماسحه: تظاهر به نرمش. 18- تورية.
به خوبى روشن است كه همه اين نامها و معانى داراى مفاهيم انقلابى و جهادى و تحرك بخشى است كه حساب تقيه قرآنى را از تقيه ارتجاعى و تقلبى كاملًا جدا مىسازد به ويژه نامهائى از قبيل: سپر، كلاهخود، قلعه و سنگر، پناهگاه زير زمينى، سدّ محكم و .... اكنون از عافيت طلبان و مرفهان بىدرد، و آنان كه جز اسلامى عريان از حقايق ندارند بايد پرسيد چنين ابزار و وسائلى كجا به كار مىآيد؟ آيا در ميان خانه يا در ميدان مبارزه با دشمن، در خرابات و خانقاه و لانههاى بطالت و كسالت و تنبلى و جمود و ركود و انزوا يا در صحنههاى عزت و شرف و جهاد و خدمت به خالق و خلق، و نيز سنگر بندى و ايجاد سدّ جايش كجاست؟ مسلماً در برابر دشمن و حملات و تهاجمات نظامى و سياسى و فرهنگى او، و جاى ساختن سدّ در برابر بارانهاى سيلآساست.
اين جمله را نيز ناگفته نبايد گذاشت كه امروز معناى حقيقى تقيه براى غير شيعه هم روشن شده تا جائى كه نويسندگان عصر ما در دائرة المعارف عربى در تعريف تقيه چنين نوشتهاند:
تقيه در لغت عبارت از مدارا و كتمان است و در اطلاح عبارت از يك سازمان سرّى و پنهانى است كه براى حمايت از دعوت و مسلك و مرام امامى از ائمه شيعه است. «4»
داستانى بسيار آموزنده
در جنگى كه ميان سپاه اسلام و روميان در گرفت دوازده نفر از سربازان اسلام اسير شدند، آنان را به پايتخت نزد امپراطور بردند، امپراطور شگفت زده شده كه اينان كيانند كه با شمار كم و ساز و برگ اندك همه جا پيروز مىشوند؟ ابتدا به آنان پيشنهاد كرد كه سربازان مرا در مرحله تقويت روح و شجاعت و ايستادگى به گونهاى تربيت كنيد.
كه مانند شما شوند، و در برابر آن حقوق زيادى دريافت كنيد، آنان بدون تقيه چون مورد تقيه نبود پاسخ دادند آيهاى در قرآن به ما اجازه يارى دادن به كفر و مجرم را نمىدهد:
رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيراً لِلْمُجْرِمِينَ. «5»
چون اين پيشنهاد را نپذيرفتند، دستور داد آنان را به كليسا بردند و دختران زيباروى را نشان آنان دادند تا با ديدن آنان تمايل به شهوت پيدا كنند و در مقابل تسليم كردن دختران در برابر امپراطور سر طاعت فرود آورده به خواستههاى او تن دهند، سربازان قوى ايمان اسلام چشم به زمين دوخته و بدون اين كه توجهشان به آن زيبارويان جلب شود گفتند: اينجا شهوت خانهاست نه عبادت خانه.
خبر به امپراطور دادند، گفت به آنان بگوئيد اگر خواسته مرا نپذيريد همه شما را به قتل مىرسانم، همه با خوشحالى گفتند آرزوى ما كشته شدن در راه خداست كه بهشت از اين مسير به دست مىآيد.
----------------------------------------------------------------------
(1)- وسائل ج 11 ص 464.
(2)- وسائل ج 11 ص 470.
(3)- اصول كافى ص 419- وسائل ج 11 ص 471.
(4)- الموسوعة العربية الميسرة ص 540.
(5)- قصص 17.
برگرفته از کتاب تفسير حكيم، نوشته استاد حسین انصاریان