شب هشتم (20-11-1395)
(تهران مسجد شهید بهشتی)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدطهارت باطنی/ دههٔ اوّل جمادیالاوّل/ زمستان 1395هـ.ش./ تهران/ مسجد شهید بهشتی
سخنرانی هشتم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
شنیدن سخن دربارهٔ حقایق الهیه از کسانی که راه خدا را طی کردند، سالک الیالله بودند، به حقیقتْ عبد پروردگار بودند، مطمئنترین سخن است. رسول خدا دربارهٔ اینگونه افراد -چنانکه شیخ بهائی در این کتاب بسیار پر نکتهشان، کتاب مخلاط نقل میکند- میفرمایند: سخن اینان دقیقاً مانند باران است که اگر بر زمین ببارد، گندم میرویاند و اگر به دریا ببارد، در وجود صدف تبدیل به لؤلؤ و دُر میشود. تعبیر پیغمبر از اینگونه افراد با این کلمه است: «امجاد»، که مفردش «مجد» است؛ یعنی افرادی که از بزرگواری و کرامت برخوردار هستند و این بزرگواری و کرامتشان را هم از ناحیهٔ بندگی خالص و ایمان یقینی بهدست آوردهاند. امثال این بزرگواران که به قول رسول خدا امجاد هستند و به قول قرآن مجید، عبدالله واقعی هستند، نگاه بسیار پر ارزشی دربارهٔ مسئلهٔ طهارت دارند، میفرمایند: «الطهارت لها اربع مراتب»، این طهارتی که در قرآن مطرح است، در روایات مطرح است، در زبان انبیای الهی مطرح است، در سخنان اهلبیت مطرح است، چهار مرتبه و چهار منزل دارد: «الاولی تطهیر ظاهره عن الاحداث والخبائث والفضلات»، یک مرتبهٔ طهارت این است که انسان، خودش را از احداث، یعنی آنچه باعث باطلشدن وضوست، پاک نگاه بدارد؛ از مدفوع که دو طرف بدن را نجس میکند، همیشه این بدن را -که امانت پروردگار است- از آلودگی بول و غایت پاک نگاه بدارد و اهل این طهارت باشد. «والخبائث»، از آلودگیهایی که از بیرون به بدن میرسد، مثل خون، مثل رطوبت بدن سگ و خوک و هرچه که امثال اینهاست و خداوند متعال نجس میداند، پاک نگاه بدارد. «و الفضلات»، از آلودگیهای خار و خس و خاشاک و اینهایی که به قول مردم، بدن آدم و لباس آدم را کثیف میکند، چرکها پاک نگاه بدارد که این یک نوع طهارت است. البته این نوع طهارت را خدا از مؤمن دوست دارد، ولی چون غیر مؤمن را دوست ندارد، طهارت او را هم دوست ندارد. انسانی که کافر است، مشرک است، منافق است، میدانید در کلاسهای ابتدایی هم یادمان دادهاند که جزع یکی از دوازدهتا نجاسات است. اینها را اگر با هفت دریا هم آب بکشند، پاک نمیشوند؛ چون خدا دوستشان ندارد، طهارتشان را هم دوست ندارد، چون دوستشان ندارد، کار خیرشان را هم دوست ندارد.
خداوند متعال از زمان حضرت آدم، از طریق کتابهایش و انبیا اعلام کرده که من همهٔ خوبیها را عبادت، کار خیر، کار مستحب، خدمت مثبت را فقط از مؤمن قبول میکنم و این اعلام شده است. بین ما و خدا از طرف خدا این قرارداد بسته شده است؛ قرارداد را ما قبول کنیم، بردهایم و قرارداد را قبول نکنیم، باختهایم. خداوند متعال هم اعلام کرده غیر از این قرارداد را که من همهٔ خوبیها را از مؤمن قبول میکنم، قبول ندارم و همین قرارداد را قبول دارم. شما هم آزاد هستید، میخواهید پای این قرارداد را امضا کنید، امضا کنید و مؤمن بمانید و دارای عمل صالح باشید و اخلاص داشته باشید. من همهٔ خوبیهایتان را قبول میکنم و یک امتیاز هم به شما میدهم و لغزشهایتان را هم میآمرزم؛ ولی از غیر مؤمن، نه قبول میکنم و نه لغزشهایش را میآمرزم. آن همهٔ درهای فیوضات به رویش بسته است؛ ولی از مؤمن، هم قبول میکنم و هم لغزشهایی که گاهی برایش اتفاق میافتد، میبخشم و میآمرزم.
پس همین وضویی که شما برای نماز مغرب و عشا گرفتید، خدا دوست دارد و شما هم چون با وضو طهارت معنوی پیدا کردید، دوستتان دارد. همین که بدنتان را همیشه از احداث اخباث و فضلات با آب، با غسل پاک نگه میدارید، دوستتان دارد؛ چون آن طهارت را دوست دارد. خب از این جملهٔ اول استفاده میشود که پروردگار از آلودگی نفرت دارد، لذا همین بزرگواران، همینهایی که عرض کردم پیغمبر از آنها به امجاد تعبیر کرده، وقتی مطالبشان را اعلام کردند، در کنار همین مطلب اوّل طهارت ظاهر از قول رسول خدا نوشتند: «النظافة من الایمان»، منشأ این پاکی برای مؤمن ایمانش است، چون پروردگار طهارت را دوست دارد و مؤمن بهخاطر محبت خدا به طهارت، همیشه خودش را از نظر جسمی و بدنی پاک نگاه میدارد.
در مدینه یا مکه، هیچکسی مانند رسول خدا در لباس، در بدن، در صورت، در موی سر پاکیزهتر نبود. پول نبود، ولی با بیپولی در کمال طهارت و پاکیزگی زندگی میکردند و از خانه هم که میخواستند بیرون بیایند، صورت و سر و لباسشان را در آینه نگاه میکردند که آشفتگی مو نداشته باشد، پیراهنشان درست پوشیده شده باشد، لباس مرتب باشد، هیچوقت هم بدون زدن عطر خالص و پر بوی خوش بیرون نمیآمدند، هیچوقت! یعنی نمیخواستند اگر کسی بغلدستشان مینشیند، بوی خوشی از حضرت استشمام نکند و دوست داشتند این هوایی که دور بدنشان است و پخش میشود و به شامهٔ دیگران میرسد، با عطر خوشبو باشد. پول نبود، اما پاکیزگی در اوج بود، تمیزی در اوج بود، «النظافة من الایمان».
حالا جالب این است که این آیه مربوط به مدیران مساجد است. آیه خطاب به ابراهیم و اسماعیل، یک پیغمبر اولواالعزم و یک پیغمبر غیر اولواالعزم است: «عَهِدْنٰا إِلیٰ إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْمٰاعِیلَ» ﴿البقرة، 125﴾، کلمهٔ عهد بهمعنای پیمان و قرارداد است، بهمعنی عهد است و با حرف «الی» که میآید، مثل همین آیه «عهدنا الی»، یا در سورهٔ یاسین «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیکمْ» ﴿یس، 60﴾، اینجا بهمعنی پیمان نیست. ما اگر به یک جوان درسخواندهٔ امروزی یا درسنخوانده بگوییم کار زشت نکن، گناه نکن، مگر نمیدانی خدا در قرآن میفرماید: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیکمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا اَلشَّیطانَ »﴿یس، 60﴾، من با شما پیمان بستم که دنبالهروی شیطان نباشید، میگوید کجا با ما پیمان بسته است؟ من از این پیمان خبر ندارم، من کِی خدا را ملاقات کردم؟ من کِی دیدمش؟ کِی با من حرف زده که پیمان با من بسته باشد؟ در این آیاتی که کلمهٔ عهد با «الی» آمده، بهمعنی سفارش است؛ لذا من در ترجمهٔ قرآن، تمام این دقایق ادبیات قرآن را رعایت کردم، یعنی به یک کلمه که از سورهٔ حمد تا «من الجنة و الناس» میرسیدم، به ادبیات عرب مراجعه میکردم ببینم این لغت که با «من» آمده، با «فی» آمده، با «الی» آمده، چه معنایی میدهد. شاید بعضی از طلبههای درسخوانده به ترجمهٔ من ایراد بگیرند، علتش این است که یادشان رفته است؛ اگر آنهایی را که خواندهاند، مراجعه کنند، به ادبیاتی که خواندهاند، میبینند این ترجمه کاملاً صحیح است و اشتباه نیست. «عهدنا الی ابراهیم و اسماعیل»، اینجا لغت عهد که با «الی» آمده، به چه معناست؟ به این معناست که ما به ابراهیم پیغمبر اولواالعزم و اسماعیل، این ریشهٔ عظیم معنویتی که شاخ و برگش شد پیغمبر و حضرت صدیقه و ائمهٔ طاهرین شد، به این دوتا پیغمبر سفارش کرد، چهچیزی؟ «أَنْ طَهِّرا بَیتِی لِلطّائِفِینَ وَ اَلْعاکفِینَ وَ اَلرُّکعِ اَلسُّجُودِ» ﴿البقرة، 125﴾ گفتیم حالا که این بیت را ساختید، خب از حالا تا قیامت طوافکننده دارد، معتکف دارد، رکوعکننده دارد، سجدهکننده دارد، این خانه را دائم پاکیزه نگاه بدارید. یک خانهای نباشد که پردهاش ده کیلو چرک روی آن باشد، دیوارهایش گرد و غبار رویش نشسته و آلوده باشد که طوافکننده و عاکف و راکع و ساجد متنفر شوند. براساس این آیه، مسجدها را همیشه باید پاکیزه نگه داشت، یعنی حداقل سالی یکبار باید کل فرشهایش را شست؛ چون همهجور آدم روی فرشها با همهجور جوراب، با همهجور آلودگیها میآید و میرود و این برای مسلمانها ضرر دارد. در و دیوارهایش را همیشه باید پاکیزه نگه داشت، نه سالی یکبار که الآن تمیزکردن مساجد نزدیک ماه رمضان در ایران رسم شده، همیشه باید شیشههایش، درهایش، پنجرههایش و دیوارهایش را تمیز نگه دارند و صوت و نورش را مهندسی در این زمان باید قرار بدهند که نور، نمازگزار را اذیت نکند و صوت، اعصاب مردم را خرد نکند؛ چراکه قرآن مجید دستور میدهد: «واخفض من صوتک»، آرام حرف بزنید، آهسته حرف بزنید، اینکه پیچ بلندگو را تا آخر بچرخانند و گوینده هم هرچه نیرو دارد یا مداح هرچه قدرت دارد، در گلویش بیاید، این مورد نفرت پروردگار است.
من در احوالات رسول خدا که میدیدم، برایم خیلی جالب بود. از جوانی هم همین روایت به من درس داد که در منبر شمرده و آرام حرف بزنم. شما مستحق نیستید ما سرتان داد بکشیم، برای چه سرتان داد بکشیم؟ شما محترمید، با کرامتید، ما باید در حرفزدن با شما ادب را رعایت کنیم، یک رشته ادب هم این است که آرام و شمرده حرف بزنیم و به قول قرآن، ترتیلی. به پیغمبر میگوید: میخواهی قرآن من را بخوانی، «رَتِّلِ اَلْقُرْآنَ تَرْتِیلاً» ﴿المزمل، 4﴾، پشت هماندازی نکن! گاهی دیدهاید شبهای جمعه، همین مستمعان مساجد، حتی وقتی منبری نیامده که این خلاف خواستهٔ پیغمبر است، یک جزوهٔ دعا کمیل برمیدارند و کل دعا کمیل را هشتدقیقه، دهدقیقه میخوانند. امیرالمؤمنین چنین دعایی به عمرش نخوانده، کمیل میگوید: امیرالمؤمنین اوّلینباری که من دیدم دعا خواند، این در یک کتاب مهمی در کتابخانهٔ آستان قدس است. آنجا کتابهای قدیمی خیلی مهمی هست! کمیل میگوید: من اوّلینباری که این دعا را دیدم، حالا علی که اوّلینبارش نبود که میخواند، من اوّلین بار بود که داشتم میدیدم و شروع میخواست بکند، در تاریکی مطلق، هیچکس او را نمیدید و کسی هم نبود. معمولاً کمیل را ما به سبک امیرالمؤمنین بخواهیم بخوانیم، باید در مسجد یا در حسینیه بیاییم، بلندگو در خانه که از هر طرف سیتا خانه را متنفر کند، آن دیگر دعا نیست و آن معصیت است. حالا مسجد بلندگوی داخل که بیرون هم مزاحم کسی نیست، با خاموشکردن چراغها، امیرالمؤمنین صبر کردند تا شب به نیمه رسید، مثلاً الآن یازدهونیم به سجده رفت و تا آخر دعا که نزدیک دیگر نماز شب و اذان صبح بود، این دعا را شمردهشمرده خواند و خاکهای زیر صورتش از گریه گِل شد، این کمیل؛ اما اینکه حالا من شب جمعه گوشهٔ مسجد بیایم، واعظ هم جان کَنده، رفته مطلب گیر آورده و آیه حفظ کرده، روایت حفظ کرده، گاهی هم روبروی منبر، یا قرآن باز کنم بخوانم یا دعای کمیل، آن هم دهدقیقه، آنکه دعا نشد! دعا یعنی اتصال فقیر به غنی، این جزوه و دهدقیقه خواندن چه اتصالی بین من و بین غنی ذات ایجاد میکند؟ این دعا کلی حال میخواهد، کلی در سرزدن میخواهد، کلی نالهکشیدن از قلب میخواهد، کلی گریه میخواهد، کلی عذرخواهی میخواهد، یک جزوهٔ چاپشدهٔ دعا به خدا ارائهکردن، اینکه کمیل نشد.
بلندگوی مساجد، نور مساجد، شکل ساختمان مساجد، تمیزی مساجد، پاکیزگی فرشها و حتی روشنکردن عود، پاشیدن عطر گلاب قبل از آمدن مردم، اینها جزء «ان طهرا بیتی لطاعفین و العاکفین و الرکع السجود» است، و از همه بالاتر باید دستشوییهای مساجد از نظر کاشیکاری، از نظر کاسهای که در آنجا میگذارند، برای پیرمردها چهارتایش را فرنگی تمیزگذاشتن و اینکه هر روز یک نفر مأمور شود که برای خدا، حالا اگر برای خدا حاضر نشد، بگوید آقا شما یکساعت به نماز ظهر؛ به نماز شب مانده، اینجا بیا و اینجا را قشنگ شلنگ بگیر، جارو بکش، دوا بریز، ما روزی چهل تومان، پنجاه تومان به تو میدهیم. باید این کار را کرد که مردم از نظر بهداشتی در امان باشند؛ یعنی باید دستشوییهای مساجد، تمیزترین ساختمان و آب و کاسه و شستوشو و دواپاشی را داشته باشد. ثواب هم دارد، اگر کسی این کار را بکند.
من یکماه در سال پنجاه مکه بودم، آنوقت از این دستشویی فرنگیها نبود، هتل آنچنانی هم نبود، یک ساختمانهایی بود که دستشوییهایش را تختهٔ ضخیم میگذاشتند یا دوتا آجر میگذاشتند و خیلی دستشوییهای ناجوری بود. من در ساختمان، قبل از اینکه حاجیها بیدار شوند، لولهکشی هم نبود و آفتابه بود، بلند میشدم و با آفتابه، آن چندتا دستشویی طبقهٔ خودمان را آنقدر میشستم و تمیز میکردم، هیچکس هم نفهمید در سفری که بودم، تا بعداً دیگر آن هتلها درست شد و دستشوییهای تمیز درست شد. این هم یک عبادتی است، هر کار خیری عبادت است، هر کار خوبی عبادت است، هر کاری!
خب این یک طهارت است که سالکان راه و آنهایی که جاده را رفتند و به قول خداوند «وَ مٰا یذَّکرُ إِلاّٰ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ» ﴿البقرة، 269﴾ هم متذکر حقایق هستند، هم عقل خیلی صالحی دارند، اینها دارند برای ما میگویند و متذکرهای اولواالالبابی دارند مراتب طهارت را میشمارند: «الاولی تطهیر الظاهر من الاحداث و الاخباث و الفضلات یا فضُلات»(هرکدامش درست باشد) و اما دوم، «الثانی» این چقدر مهم است، چقدر مهم است! «تطهیر الباطن»، ظاهر را که درست کردم، شستوشو دادم، خانهام را هم پاکیزه نگه داشتم، مسجدم را هم پاکیزه نگه داشتم، شهرم را هم که پاکیزه نگه داشتم، حالا طهارت دوم را باید بهکار بگیرم. «تطهیر الباطن من الاخلاق المذمومه و رذائل الممقوته»، اولیاش مذمومه و دومیاش ممقوته است. باطن از ضمائم و آلودگیهای اخلاقی پاککردن ضمائم اخلاقی چیست که در باطن آتشش روشن میشود و اینقدر درون را دود میگیرد و تاریک میکند که انسان را از فیوضات الهیه محروم میکند؟ اینها را من از قرآن بخواهم برایتان بشمرم، طول میکشد و نمونه برایتان میگویم؛ اما شما اگر بتوانید یک کتابی مرحوم فیض به نام حقایق دارد و جدید هم چاپ شده، اصلش عربی بوده و از دوستان من در مشهد ترجمه کرده است. یکخرده سنگینتر از این کتاب، معراجالسعادة مرحوم ملااحمد نراقی است که ترجمهٔ جامعالسعادات پدرش است و کتاب بسیار باارزشی است. آنجا اخلاقهای بد را از قرآن و از زبان پیغمبر و اهلبیت بیان کرده است. مثل حرص که من به حق خودم در رزق خدا قانع نباشم، از مرز حلال رد شوم و به جادهٔ حرام بزنم و بگویم داداشم دوسهساله میلیاردر شده، من هم باید بشوم! حالا که از راه حلال نمیشود، از آن طرفی بزنیم. آن کار حرص است، یعنی آن که نباید بهدست بیاورم، بروم بهدست بیاورم.
این آیه را عنایت کنید: «وَ قُلْنٰا یٰا آدَمُ اُسْکنْ أَنْتَ وَ زَوْجُک اَلْجَنَّةَ» ﴿البقرة، 35﴾، آدم، این باغ آباد مال تو و زنت، همهچیز هم دارد، همهچیز! «جنة» در آیه بهمعنی یک باغ آباد است که امامباقر میفرمایند: در مناطق بسیار خوش آبوهوای شام بوده است. بهشت آدم در دنیا این بود و این بهشت آخرت نبود. بهشت آخرت «لاٰ مَقْطُوعَةٍ وَ لاٰ مَمْنُوعَةٍ» ﴿الواقعة، 33﴾ است و هرکس را ببرند، دیگر بیرونش نمیکنند و به او «اخرج» نمیگویند. این بهشتی که آدم رفت، با بهشت قیامت چندتا فرق دارد و معلوم است که بهشت قیامتی نبوده، ولی یک باغ بسیار آباد است. «قلنا یا آدم اسکن انت و زوجک الجنة»، این باغ در اختیار تو و همسرت است. «کلاً» از کل است و کل یعنی بخل، «کلاً» یعنی دوتاییتان، «کلاً مِنْهٰا رَغَداً حَیثُ شِئْتُمٰا»﴿البقرة، 35﴾، از هر درختی، از هر میوهای، از هر چشمهای، از هر گیاه خوردنی، هرچه که هست بخورید و از هر کجایش میخواهید، «وَ لاٰ تَقْرَبٰا هٰذِهِ اَلشَّجَرَةَ» ﴿البقرة، 35﴾، این یکدانه درخت به شما ممنوع است. «و لا تاکلا»، اگر از اینهمه درختی که به شما حلال کردم، از اینهمه میوه، از اینهمه روییدنیها رد شوید، از این مرز بیایید بیرون بیایید، سراغ این درخت بیایید، «فَتَکونٰا مِنَ اَلظّٰالِمِینَ» ﴿البقرة، 35﴾، هر دویتان ظالم میشوید! ظلم به خودتان است و نه ظلم به کسی، آنوقت که کسی نبود. آنوقت کسی غیر از این زن و مرد نبود که اینها ظالم به کس دیگر بشوند و ظلم به خود بود.
یک لطیفه یکی از دوستان میگفت: آدم رفت بیرون کار داشت، وقتی کارش تمام شد و برگشت، در زد، حوا گفت: کیست؟ گفت غیر از من و تو کسی در این دنیا نیست، باز کن! خودم هستم. کیست یعنی چه؟ حرص یعنی از مرزبندیهای پروردگار خارجشدن و این اخلاق مذمومه است.
بخل، دلم میخواست دوتا آیه راجعبه بخل برایتان بخوانم، اما دههٔ فجر است و نمیخواهم غصهدارتان بکنم. فقط یک روایت که مرحوم ملامهدی نراقی پدر ملااحمد نقل میکند، آن را میخوانم. پیغمبر داشتند طواف میکردند، طواف واجب که دیدند مردی چِفت در خانهٔ خدا را گرفته و دارد میگوید: خدایا به حرمت این کعبه حاجت من را بده! رسول خدا درحال طواف ایستادند و روی شانهٔ این مرد دست زدند و فرمودند: چرا خدا را به حرمت کعبه قسم میدهی؟ به قسمی بالاتر قسم بده! گفت: بالاتر از کعبه چیست؟ فرمودند: اگر مؤمنی، خدا را به حق خودت قسم بده، دعایت مستجاب میشود. به پیغمبر گفت: یارسولالله من وضعم بد نیست، ولی اینطوریام که پول به کسی نمیدهم؛ نه به قوموخویش، نه به فقیر، نه به مستحق. رسول خدا طواف را ادامه دادند و فرمودند: «البخل فی النار»، آن حاجی جهنمی است! بخل این یکیاش است که آدم را جهنمی میکند.
حالا کینه، نفاق، شرک، حسد، چیزهای دیگر در مرتبهٔ دوم طهارت، «تطهیر الباطن من الاخلاق المذمومه و رذائل الممقوته از پستیهایی و رذالتهایی که مورد نفرت خداست، از آنها هم باید پاک شویم تا بتوانیم دیده بر آن پاک بیندازیم. طهارت سوم، طهارت قلب از هرچه غیر توحید است، و طهارت چهارم، «الطهارت اما سوی الله و هو طهارت الانبیاء و صدیقین»، آن طهارت سوم باید به توحید تام منتهی شود که حالا این خیلی توضیح دارد. طهارت چهارم هم که میگویند کار ما نیست و فقط کار انبیا و صدیقین است. خوش بهحال آنهایی که خودشان را مورد عنایت خدا قرار دادند و خدا دستشان را گرفت، توفیق به آنها داد و ایثار به مطلوب برای آنها داشت.
</header>