شب نهم یکشنبه (27-1-1396)
(قم حرم حضرت فاطمه معصومه(س))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدقم/ حرم حضرت معصومه/ دههٔ دوم رجب/ بهار 1396هـ.ش.
سخنرانی نهم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
در بحث جلسهٔ گذشته، روایت بسیار مهمی از وجود مبارک رسول خدا قرائت شد که پیغمبر اکرم در این روایت، صلاح و فساد همهٔ اعضا و جوارح انسان را در گرو وضع قلب میدانند: «الا و ان فی الجسد مضغة ان صلحت صلح الجسد کله»، پارهگوشتی در وجود شما مردم است که اگر این پارهگوشت سروسامان داشته باشد، اعضا و جوارح شما، چشمتان، گوشتان، زبانتان، دستتان، شکمتان، غریزهتان و قدمتان سروسامان خواهد داشت.
«و ان فسدت»، اما اگر آن پارهگوشت تباهی داشته باشد، فساد داشته باشد، همهٔ اعضا و جوارح شما تباه خواهد بود، فاسد خواهد بود. وقتی که قلب به فسادی مانند طمع دچار باشد، انسان حدود پروردگار عالم را در رابطهٔ با مال، با کلنگ طمع خراب میکند و از کسب مشروع، کار معقول و فعالیت پاک رد میشود و وارد رشوه و غصب و ربا و اختلاس میشود که برای ورود به این مکاسب محرّمه از همهٔ اعضائش باید کمک بگیرد. کلنگ طمع مرزهای الهی را خراب میکند، ولی وقتی انسان وارد مفاسد مالی بشود، همهٔ بدن او، همهٔ اعضا و جوارح او برای بهدستآوردن مال حرام کمکش میکنند.
آدمی که حسود باشد، یعنی نعمتهای الهی را چشم نداشته باشد به کسی ببیند؛ رسول خدا در یک روایتی که کلینی در جلد دوم کافی نقل کرده است، حسد را به آتش تشبیه کردهاند. خب وقتی آدم میخواهد این آتشافروزی را راه بیندازد، با زبان تنهایش که نمیتواند راه بیندازد، تمام بدن را باید بهکار بگیرد، برای ضربهزدن به طرف مقابل که به او حسادت دارد، با چشمش، با زبانش، با دستش، با قدمش، با قدرتش، با توانش باید بر ضد بندهٔ پروردگار اقدام بکند که به او حسد دارد. هرکدام از رذائل اخلاقی که جایشان هم در قلب است، ضررهایی دارند، زیانهایی دارند، خسارتهایی دارند که همهٔ بدن باید برای تحقق این خسارتها بهکار گرفته شود، همهٔ بدن!
من الآن یادم نیست که این روایت بسیار مهم در چه کتابی است! خودم روایت را در ایام جوانیام دیدهام، ولی متأسفانه یادداشت نکردهام که در چه کتاب روایی مهمی بود. هشامبنحکم یک جوان تحصیلکردهٔ دانشمندِ عالمی بود که استاد علم و دانشش، دریای دانش حق، وجود مبارک امام صادق(علیهالسلام) بود.
خیلی مغز این آدم کار میکرد و دریافت علمیاش خیلی شدید بود. یک کتابی از معارف الهی در زمانی بود که هنوز مو در صورتش درنیامده بود و در همان زمان که در اوائل جوانی بود، کتابهای مهم ما نقل کردهاند، هر وقت خدمت امام ششم میآمد، امام ششم برایش تمام قد بلند میشدند. ایشان میگوید: من یک روز خدمت امام صادق آمدم و به حضرت عرض کردم: یابنرسولالله! گیر یک مسئله هستم و این گیرهای عقلی و فکری و علمی ما را شما اهلبیت باید حل بکنید. ما درِ خانهٔ دیگر را که نمیتوانیم بزنیم، جایی دیگر که علم الهی پیدا نمیشود و این علم پیش شماست؛ اما علوم دیگر جای دیگر پیدا میشود، ولی این نوع مشکلاتِ ما را حل نمیکند. فیزیک علم است، شیمی علم است، ریاضی علم است و ارزش هم دارند؛ ولی کاربرد این علوم فقط برای بدن انسان است و این علوم به روح انسان راهی ندارند، به قلب انسان راهی ندارند، عامل تربیت و ادب انسان نیستند؛ اگر بودند که تکتک اروپاییها و آمریکاییها منبع ادب و تربیت و کرامت و وقار و عظمت بودند! خلأ غرب برای نداشتن همین علم باطن است، برای نداشتن علمِ بالله است، برای نداشتن علم به معاد است، برای نداشتن رشتهٔ علوم انبیا و ائمهٔ طاهرین است؛ لذا غرب، خودِ انسان را هم نمیشناسد! یعنی شما اگر از غربیها بپرسید انسان یعنی چه، نمیدانند! من در حدود بیست کشور اروپا منبر رفتهام و سعی کردهام با خود اروپاییها برخورد بکنم؛ از اساتید دانشگاه تا دانشجویان علمی و در مهمترین دانشگاههایشان هم فقط برای سؤال رفتهام. آنجا از هرکسی بپرسی انسان را معنی کن، میگوید: انسان یعنی مجموعهای از فعالیتهای شیمیایی و فیزیکی، انسان دینامیسمی جز این بدن در این عالم ندارد و انسان را نمیشناسند؛ لذا کارل که برندهٔ جایزهٔ نوبل و از اساتید مهم غرب بود، یک کتابی به نام انسان موجود ناشناخته نوشته است که این اسم راست هم هست و انسان را نمیشناسند، نمیدانند انسان کیست! خب اینها را نبوت باید حل کند، توحید باید حل کند، امامت باید حل کند و نمیشود از بیگانگان پرسید. آنها خودشان را نمیشناسند، تا چه برسد به مسائل بیرون از انسان را.
حالا شما اگر از پروردگار بپرسید انسان کیست؟ چهارتا جواب به تو میدهد: خلیفةالله، مستعد هدایتالله، افق کرامتالله، عرصهٔ معرفتالله، این انسان است! یعنی با این تعریفی که خدا از انسان در سورهٔ بقره و در سورهٔ اسراء کرده، به انسان میگوید که تو از مخلوقات گل سرسبد آفرینش من هستی و افق تجلی تمام ارزشها که با طلوع این ارزشها، وجودت «افضل من ملک مقرب» است و این در روایات است. تو جلوهٔ خدا هستی و نه جلوهٔ فیزیک؛ تو جلوهٔ معرفت هستی و نه جلوهٔ شیمی؛ تو جلوهٔ هدایت هستی و نه جلوهٔ حیوانیت؛ تو جلوهٔ کرامت هستی و نه عرصهگاه پستی؛ یعنی غرب بهخاطر اینکه انسان را نمیشناسد، در سر خودش زده و پهن زمینش کرده؛ یعنی حیوانات ایستادند و این ایستایی را غرب از انسان گرفته و یک منبع آلودگی «اثاقلتم الی الأرض» شده است؛ یعنی فرهنگ غرب آمده و انسان را بهخاطر جهل به انسان به زمین چسبانده، روی قدش هم زده، قامت انسانی را هم شکسته، پَستش کرده است شما تا کشورهای اروپایی نروید، این آیه را نمیتوانید لمس بکنید! «ثم رددناه اسفل السافلین»، انسان در آنجا موجودی است که پستترین پَستان جهان است؛ اما باید بروید و با چشم ببینید. من یک چیزهایی را از آنجا میدانم که در طول سفرها به آن رسیدهام که یکدانهاش را بهخاطر ادب منبر و ارزش شما و بهخصوص در این محلهایی که خانهٔ اهلبیت است، نمیتوانم بگویم، نمیتوانم به زبان بیاورم.
خب هشامبنحکم یک گیر فکری دارد و کار فیزیک و شیمی و ریاضی و هندسه و معماری و صنعت نیست که حل کند، علوم غیرالهی فقط عهدهدار بدن هستند. علوم غیرالهی میتوانند هواپیما بسازند که بدنها را از یک کشوری به کشور دیگر ببرند؛ میتوانند قطار بسازند که بدنها را حملونقل بکند؛ میتوانند ماشین بسازند که بدنها را حملونقل بکند؛ میتوانند قویترین یونیت را بسازند که دندان درد را اصلاح بکند؛ میتوانند ام.آر.آی بسازند که عکسبرداری دقیق بکند؛ هیچ علمی امروز در کرهٔ زمین با ادب و تربیت و رشد و کمال انسان ارتباطی ندارد. اینهایی که فریفتهٔ غرب هستند یا دلشان میخواهد بارشان را از این مملکت جمع بکنند و آمریکا بروند، کانادا بروند، یک کشور غربی بروند، دارند وارد سراب میشوند؛ اینجا حقیقتی وجود ندارد! اروپا یک طویلهٔ آبادی است، آمریکا یک طویلهٔ آبادی است، حیوان هم از ما بیشتر دارند، خیلی بیشتر! ما حالا 75 میلیون هستیم و یک درصد کمی رباخور داریم، یک درصد کمی بیحجاب داریم، یک درصد کمی عرقخور داریم، یک درصد کمی متجاوز به حقوق مالی و حقوق اجتماعی مردم هستند؛ اما آنها نه! آنها کل کشورشان یک طویلهٔ آبادِ زیبای خوشگلی است که به قول قرآن کریم، انواع حیوانات در آن میلولند: «مثلهم کمثل الحمار»، «مثلهم کمثل الکلب»، «اولئک کالانعام بل هم اضل»، فکر میکنید آنجا بهشت است؟
بهشتْ توحید است، بهشتْ نبوت است، بهشتْ امامت است، بهشتْ این عبادات است، بهشتْ رفتن در این حرمهای مطهر است، بالاترین بهشتِ استحبابیِ مؤکد و افضل قربات، امام صادق میفرمایند، گریهٔ بر ابیعبداللهالحسین است و این بهشت است، بهشتْ شبهای احیاست، شبهای ماه رمضان است، روز عرفه و دعای عرفه است، شب جمعه و دعای کمیل است؛ اینها را خیلی غنیمت بدانید و کم حساب نکنید.
پیغمبر میفرمایند: وقتی دور همدیگر جمع میشوید و یک معلم دین، مَعالم دین را برایتان میگوید؛ مثل امشب، مثل شبهای دیگر، مثل شبهای آینده، مثل ماه رمضان، میفرمایند: جلسه «روضة من ریاض الجنه»، یک باغ باعظمت، چون «الف و لام» ندارد و نکره است، «روضة من ریاض الجنه»، این یک باغ باعظمتی از بهشت است، ولی پردهٔ دنیا جلوی چشمتان است؛ اگر خدا همین الآن این پرده را کنار بزند، ما خودمان را همین الآن در بهشت میبینیم، همین الآن!
قرآن مجید میگوید: عمل یا جهنم است یا بهشت است، خودِ عمل! شما آیات مربوط به جهنم را در قرآن ببینید، هیچ آیهای ندارد که جهنم با نفت، با بنزین، با گاز، با زغال سنگ، با مازوت یا با نفت میسوزد؛ قرآن مجید میگوید: سوخت جهنم «وقودها الناس»، خود مردم هستند؛ یعنی همین الآن که یک نفر دارد زنا میکند، دارد تولید آتش میکند! همین الآن! نه اینکه این آتش در آینده تولید شود. آن که دارد حرام میخورد، غیبت میکند، تهمت میزند، آبروی مردم را میبَرَد، همین الآن دارد عملش آتش میشود؛ ولی زیر پردهٔ دنیاست و وقتی این پرده کنار برود، آتش از همهٔ بدن شعلهور میشود و فرقش هم با آتش دنیا این است که این آتش خاموش نمیشود، عمرش تمام نمیشود، با هیچ آبی نمیشود شعلهاش را خاموش کرد، این فرقش با آتش دنیاست.
آیات مربوط به بهشت را هم نگاه بکنید! شما همین الآن که نشستهاید و دارید قرآن و معارف خدا را گوش میدهید، در بهشت هستید، همین الآن! «کلما رزقوا»، این آیهٔ 25 سورهٔ بقره است که نشاندهندهٔ تجسم عمل و تبدیل انرژی به مادّه است؛ اگر دانشمندان قاعدهٔ تبدیل انرژی به مادّه را قرن هجدهم به بعد ثابت کردند، این تبدیل انرژی به مادّه را1500 سال پیش، آیهٔ 25 در سورهٔ بقره گفته است.
«کلما رزقوا منها من ثمرة»، هر میوهای را که در بهشت پیش اهل بهشت میآورند، «و اتوا به متشابها»، میوههای همرنگ، میوههای خوشگل، میوههای دلبر، «قالوا»، اهل بهشت میگویند: «هذا الذی رزقنا من قبل»، ما یکبار دیگر هم این میوهها را در دنیا روزیمان کردهاند؛ ولی آن میوههایی که روزیِ ما در دنیا بوده، بهصورت میوهٔ خوردنی نبوده، بلکه نماز بوده، روزه بوده، ذکر بوده، عبادت بوده، خمسدادن بوده، خدمت به بندگان خدا بوده است. ما یکبار دیگر، این میوهها را در گذشته دیدهایم، ولی حالا آن میوهها در بهشت اینجور تجسم پیدا کرده است.
خدا نکند ما را رها کنند که از درِ خانهٔ قرآن و اهلبیت به جایی دیگر برویم! آنها رشتهای که مشکلات فکری و روحی و اخلاقی ما را حل بکنند، مطلقاً در اختیارشان نیست و بیشتر هم به بیماری ما اضافه میکنند.
امام صادق فرمودند: هشام، بپرس چیست. گفت: گیر هستم، هضم نمیکنم، متوجه نمیشوم. امام فرمودند: بگو!
خدا در دهان امامان ما «نه» خلق نکرده است. فرزدق درباره زینالعابدین میگوید: «و لولا التشهد کانت لاؤه نعم»، اگر بر زینالعابدین تشهد واجب نبود که در تشهد بگوید نه، «اشهد ان لا»، نه! خدایی غیر از خدا نیست، اگر این «نه» گفتن به زینالعابدین بهعنوان تشهد واجب نبود، همین «نه» او هم آره بود! آنها نه نمیگفتند؛ آنها همهٔ عمرشان به خدا نه نگفتند، به پیغمبر و قرآن نه نگفتند. انجام میدهی؟ آری. این کار حرام را انجام نمیدهی؟ آری که انجام نمیدهم، اصلاً نه نداشتند!
گفت: یابنرسولالله! آن مسئلهای که در آن گیر هستم، این است که مگر مردم مدینه امیرالمؤمنین را نمیشناختند؟ امام فرمود: خوب میشناختند! گفت: یابنرسولالله! میدانستند علی فاتح همهٔ جنگها علیه مشرکین بود؟ گفتند: بله، میدانستند! گفت: یابنرسولالله! میدانستند علی اعلم بود؟ فرمودند: همه میدانستند! میدانستند علی اعدل و اتقی و اغضا بود؟ فرمودند: میدانستند! گفت: یابنرسولالله! پس چرا بعد از مرگ پیغمبر آمدند و درِ خانه را به رویش بستند و 25 سال نگذاشتند در یک کار مثبت مسلمانها دخالت بکند؟ چرا در را به رویش بستند؟ چرا کنارش زدند؟ چرا؟ من حالیام نمیشود! فکر میکنید امام صادق دو صفحه جواب هشام را دادند؟ یا یکساعتونیم برایش منبر رفتند؟ جواب امام صادق یک کلمه بود، یک کلمه؛ یعنی یک کلمه، دوتا نه، یکدانه! وقتی این کلمه را امام صادق گفتند، هشام گفت: یابنرسولالله! تا آخر مطلب را درک کردم و قانع شدم. فهمید چرا اینهمه بلا سر علی درآوردند، چرا دستش را بستند، چرا از مقامش کنارش زدند، چرا یکبار جلو نینداختند که یک نماز به او اقتدا بکنند، 25 سال و یک نماز! چرا؟
امام صادق فرمودند: الحسد، همین! شما تاریخ آن 25 ساله را بخوانید و ببینید حسد تمام اعضا و جوارح مردم را علیه امیرالمؤمنین و قرآن و زهرا و توحید استخدام کرد. یک بیماری در قلب به اسم حسد بوده، ولی این بیماری وقتی زمینه پیدا کرد، تمام اعضا و جوارح مردم مدینه را علیه امیرالمؤمنین استخدام کرد. اینقدر قلب فاسد خطرناک است! لذا قرآن به پیغمبر میگوید و چه سورهٔ عجیبی است: «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ اَلْفَلَقِ» ﴿الفلق، 1﴾، خب این یک بخش، «مِنْ شَرِّ مٰا خَلَقَ» ﴿الفلق، 2﴾، خیلی خب! این هم یک بخش، «وَ مِنْ شَرِّ غٰاسِقٍ إِذٰا وَقَبَ» ﴿الفلق، 3﴾ خب این هم یک مسئله که به خطرات تاریکی شب -دزد و عقرب و مار- مربوط است، «وَ مِنْ شَرِّ اَلنَّفّٰاثٰاتِ فِی اَلْعُقَدِ»﴿الفلق، 4﴾، «نفاثات»، من نوجوان که بودم و پای منبرها میرفتم، منبریهای قدیم، «نفاثات فی العقد» را اینجور معنی میکردند: به پیغمبر میگوید از شرّ پیرزنان جادوگر که در کار مردم میدمند، به من پناه بیاور؛ اما وقتی طلبه شدم و خیلی ملالغتی شدم، کتابهای لغت را میگشتم، ریشهیابی میکردم و مصادیق لغات را دنبال میکردم، به این نتیجه رسیدم که خدا به پیغمبر میگوید: «نفاثات فی العقد»، از شرّ زنان جوانِ زیبای طنازِ عشوهگری که در زندگیات گره میاندازند و زندگی را تخریب میکنند، به من پناه ببر! وگرنه پیرزن قدخمیدهٔ بدبخت که قدرتی ندارد و کاری از دستش برنمیآید.
این زنان جوانِ بیتقوای بیایمانِ بیدینِ بیحجابِ عشوهگر، دزد راه انسانیت هستند که در زندگی مردم گره میاندازند تا زندگی مردم به طلاق کشیده شود، به دعوا کشیده شود، به بیسرپرستشدن بچهها کشیده شود تا یک مملکتی در فساد غرق بشود. آخر سوره هم به پیغمبر میگوید: حبیب من، شخص تو با این قدرت روحی و عظمت نبوتت به من پناه بیاور! «وَ مِنْ شَرِّ حٰاسِدٍ إِذٰا حَسَدَ» ﴿الفلق، 5﴾، نمیگوید «من شر بخیل»، «من شر طمعکار»، معلوم میشود که حسد، میداندار بسیار خطرناکی است. خب این حرف رسول خداست؛ اگر دلتان فاسد بشود، یعنی دچار این رذائل اخلاقی شود، تمام اعضا و جوارحتان را فاسد میکند؛ ولی اگر دلتان سروسامان داشته باشد، به چهچیزی؟ دل با چهچیزی سروسامان میگیرد؟ با پنجتا چراغ، با پنجتا نور: «آمن بالله»، چراغ ایمان به خدا؛ «و الیوم الآخر»، چراغ ایمان به قیامت؛ «و الملائکه»، چراغ ایمان به فرشتگان؛ «و الکتاب»، چراغ ایمان به قرآن؛ «و النبیین»، چراغ ایمان به 124 هزار پیغمبر و قلب هم این پنجتا چراغ را جا میگیرد؛ یعنی خدا بهگونهای ساخته که این پنجتا چراغی که نورش نظیر ندارد، در این قلب قرار بگیرد و همین نور است که برزخ آدم را روشن میکند، قیامت را روشن میکند، بهشت آدم را نورباران میکند، همین پنج نور است که آدم را به کل خیرات هدایت میکند، همین پنجتا نور است!