شب دهم دوشنبه (28-1-1396)
(قم حرم حضرت فاطمه معصومه(س))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدقم/ حرم حضرت معصومه/ دههٔ دوم رجب/ بهار 1396هـ.ش.
سخنرانی دهم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
شب گذشته وعده دادم که پنج مسئلهٔ مهم دربارهٔ راه اصلاح قلب مطرح بشود. بخش بسیار مهمی از آیات قرآن و روایات اهلبیت در ارتباط با قلب است. یکی از آیات قرآن مجید را دربارهٔ قلب برایتان قرائت کنم که این آیه به قیامت کل مرد و زن مربوط است: «یوْمَ لاٰ ینْفَعُ مٰالٌ وَ لاٰ بَنُونَ» ﴿الشعراء، 88﴾، قیامت ثروت و سودی به شما نمیدهد، چون ثروتی در اختیارتان نیست که سود بدهد. شما عریان بهدنیا آمدهاید و با یکتا پیراهن به نام کفن از دنیا خارج میشوید که این کفن را هم خاک قبر میخورد؛ پس ثروتی در آخرت از کسی با او نخواهد بود. تمام انسانها در قیامت، دستشان از ثروتی که در دنیا داشتهاند، کم و متوسط و زیاد خالی است. این یک قطعهٔ آیه است. «و لا بنون»، فرزندان هم در گرو اعمال خودشان هستند، مسئول خودشان هستند و در قیامت به شما کاری ندارند، برای شما سودی ندارند؛ البته آیه استثنا هم دارد که حالا من به استثنائش کار ندارم. چهچیزی برایتان سودمند است که سودش نجات شما از عذاب دوزخ است و کمک شما برای ورود به بهشت است؟ این چیست که در قیامت، این سود را نصیب شما میکند و از عذاب دوزخ مصونیت به شما میدهد و درهای بهشت را هم به رویتان باز میکند؟ آن چیست؟
پروردگار عالم نمیگوید منم، خیلی جالب است! به طور مستقیم نمیگوید من هستم که شما را از دوزخ حفظ میکنم و درهای بهشت را رویتان باز میکنم؛ بلکه میفرماید: آن که سود به شما میدهد و سودش هم همین دو واقعیت است: نگذارد به جهنم بروید و راهتان بیندازد که بهطرف بهشت بروید، این است! «إِلاّٰ مَنْ أَتَی اَللّٰهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ» ﴿الشعراء، 89﴾؛ اینکه خودتان، در این آیهٔ شریفه این خیلی زیباست! «الا من اتی الله»، از نظر ترکیب ادبی، «الله» در آیه شریفهٔ مفعول است و «اتی الله» فاعل آیه است؛ یعنی آن که در دنیا مکلف بوده، مسئول بوده، مگر اینکه شما با دست خودتان به پیشگاه وجود مقدس پروردگار، قلب سلیم ببرید؛ نمیگوید قلب سالم، بلد بود بگوید قلب سالم؛ یعنی خداوند میتوانست کنار لغت قلب در این آیه، اسم فاعل بگذارد و بگوید: «الا من آتی الله بقلب سالم»، اما ترکیب آیه این نیست! «الا من آتی الله بقلب سلیم»، سلیم بر وزن شریف و صفت مشبهه است؛ یعنی سود شما در قیامت، در نجات از دوزخ و رفتن به بهشت در گرو قلبی است که یک سلامت کامل ثابت جامعی داشته باشد و چنین قلبی تمام هفت درِ جهنم را به رویتان قفل میکند، چنین قلبی همهٔ هشت در بهشت را به رویتان باز میکند.
ما روایاتی داریم، خیلی روایات باحالی است! ائمهٔ ما و رسول خدا میفرمایند: بعضیها وارد قیامت میشوند، خود پروردگار به آنها با صدای خودش خطاب میکند: «ادخل فی الجنة من ای باب تشاء»، از هر دری از این هشت در که میخواهی وارد بهشت بشوی، برو وارد بشو که در اختیار خودت است؛ نه اینکه بهشت دورش دیوار باشد و یک درهای بزرگی مثل این درهای صحنها داشته باشد، نه! «من ای باب شئت» یا «من ای باب تشاء»، یعنی بندهٔ من! هشت بهشت من در اختیار توست و در هرکدامش میخواهی برو، در همهاش میخواهی بچرخی، بچرخ! این کار قلب سلیم است. حالا این قلب سلیم را از چه راهی میشود بهدست آورد؟ پروردگار که نسبت به ما ارحمالراحمین است، اکرمالأکرمین است، اسرعالحاسبین است، پروردگاری که عاشق بندهاش است، پروردگاری که بندهاش را میخواهد و حتی بندهٔ گنهکارش را درجا نابود نمیکند و به او مهلت میدهد. چهلسال به برادران یوسف مهلت داد که توبه کنند، وگرنه برایش کاری نداشت در همان شبی که از بیرون کنعان برگشتند و به یعقوب گفتند بچهات را گرگ خورد و یعقوب با چه دل سوختهای اشکش جاری شد، خدا میتوانست بهخاطر سوز قلب یعقوبِ پیغمبر، بندهٔ ویژهاش، هر دهتا را همان شب به عذاب دچارشان بکند و نابودشان بکند؛ برایش کاری نداشت، اما مهلتشان داد.
یکی از زیباییهای کار پروردگار عالم مهلتدادن به گنهکار است، مهلتدادن به منحرف است، مهلتدادن به ظالم است، شما از فرعون چه میدانید؟ خیلی چیزها! چون بیشتر منبرهای قدیم خیلی راجعبه موسی و فرعون حرف میزدند و دیگر شما از داستان موسی و فرعون اشباع هستید و میدانید. قرآن مجید خط سیر عملی فرعون را در یک آیه بیان کرده است: «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلاٰ فِی اَلْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَهٰا شِیعاً یسْتَضْعِفُ طٰائِفَةً مِنْهُمْ یذَبِّحُ أَبْنٰاءَهُمْ وَ یسْتَحْیی نِسٰاءَهُمْ إِنَّهُ کٰانَ مِنَ اَلْمُفْسِدِینَ» ﴿القصص، 4﴾، درست است؟ چندسال؟ حالا شما بگویید پنجاهسال؛ پنجاهسال جوانهای مردم را کُشت، پنجاهسال علوّ در زمین داشت، پنجاهسال فساد کرد، پنجاهسال زنان بنیاسرائیل را به داغ گرفتار کرد؛ ولی وقتی موسیبنعمران در کوه طور به رسالت مبعوث شد، خدا به موسی و هارون فرمود:
«اِذْهَبٰا إِلیٰ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغیٰ» ﴿طه، 43﴾، «فَقُولاٰ لَهُ قَوْلاً لَیناً لَعَلَّهُ یتَذَکرُ أَوْ یخْشیٰ»﴿طه، 44﴾.
خیلی آیهٔ عجیبی است! به موسی میگوید: اگر فرعون متذکر و اهل خشیت بشود، تمام گناهان گذشتهاش را گذشت میکنم، این خداست؛ یعنی مردم دنیا و بخشی از مردم ایران با خدا خیلی بد معامله میکنند و رفتارشان با پروردگار عین رفتار با دشمن است؛ اما خدا این است که پنجاهسال به فرعون برای متذکرشدن، برای خشیت، برای توبه، برای اصلاح مهلت میدهد؛ وگرنه قرآن میگوید: «و لله جنود السماوات والارض»، تمام عالم ارتش خداست! کاری ندارد و میتواند به زمین بگوید زیر پای یک رباخور، زناکار، عرقخور، متجاوز، پَست، نامرد، ناجوانمرد، آدمکُش دهان باز کن و پایین ببر؛ این را که میتواند، اما نمیکند و مهلت میدهد؛ یعنی مهلتِ شعاع رحمتش است و واقعاً آدم کنار خدا دیوانه میشود. ایکاش! مردم دنیا از این قرآن خبر داشتند؛ ایکاش! ملت ایران، 75 میلیون نفرشان از آیات قرآن، حداقل راجعبه خدا خبر داشتند؛ حداقل، اما خبر ندارند! رفتارشان هم با پروردگار عین رفتار با یک دشمن است و انگار از خدا خوششان نمیآید.
وجود مقدس او برای اصلاح قلب در یک قطعهٔ آیهٔ 177 سورهٔ بقره دعوت کرده است: بیا بندهٔ من! پنجتا چراغ که نور بینظیر دارد، در دلت روشن کن؛ مگر حرارت این پنجتا چراغ اجازه میدهد که شیطان به قلب ما نزدیک شود؟! مگر حرارت این پنجتا اجازه میدهد سگهای هاری که آنها را شیطان میچراند و پیغمبر میگوید محل چراندنش هم قلب انسان است؛ مگر این پنجتا چراغ میگذارد گرگی مثل حسد، بخل، ریا، کینه، بدبینی، عدم تشخیص حق از باطل، تکبر، غرور، خودبینی، خودخواهی، خودرأیی وارد قلب شود؟! مگر این پنجتا چراغ میگذارد؟! این سگان خطرناک دستآموز شیطان، اگر از کمترین نور این پنجتا به آنها بخورد، تا آنور دنیا فرار میکنند؛ مگر در قرآن نخواندهاید: «قٰالَ فَبِعِزَّتِک لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ» ﴿ص، 82﴾ «إِلاّٰ عِبٰادَک مِنْهُمُ اَلْمُخْلَصِینَ» ﴿ص، 83﴾، خدا مگر برای مخلصین عدد داده است؟ عدد داده؟ آیا در قرآن گفته مخلصین یک تیپ خاصی با این عدد معیّن هستند؟ شما اگر میگویی مخلصین 124 هزار پیغمبر و دوازده امام هستند، من عرض میکنم مگر حضرت مریم طبق قرآن جزء مخلصین نیست؟ مگر صدیقهٔ کبری جزء مخلصین نیست؟ مگر زینب کبری جزء مخلصین نیست؟ مخلصین عدد ندارند. خودش به پروردگار گفت: به عزتت قسم! من به بندگان مخلصت دسترسی ندارم. این را کِی گفت؟ زمانی که خدا هنوز مرد و زن را خلق نکرده بود و صحبت از آدمیان نبود. همان اولهای کار که خدا به ملائک فرمود: «انی جاعل فی الارض خلیفه»، یکدانه انسان آفریده بود و هنوز اصلاً هیچ خبری نشده بود؛ نه عبادتی، نه خدمتی، نه احکامی، نه حلال و حرامی در کار بود و فقط یک فقط آفریده بود. همانجا گفت: به عزتت قسم! در زندگی انسانها دستاندازی میکنم؛ اصلاً انسانی خلق نشده بود! ولی من با همهٔ زورم، وسوسهام، سفسطهام، اصلاً به بندگان مخلصت دسترسی نخواهم داشت و نمیتوانم به سراغ آنها بروم، نمیتوانم! چون من از آنها فراری هستم، میترسم و درمیروم. آنها یک انرژی عجیبی دارند که نمیگذارند من جلو بروم. انرژی آنها همین پنجتا چراغ است؛ چراغ روشن، چراغ پرنور و به قول قرآن مجید، سراج منیر و خورشید نورپخش کن! این اسم پیغمبر است که در سورهٔ احزاب است: «إِنّٰا أَرْسَلْنٰاک شٰاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً» ﴿الفتح، 8﴾، بهبه! جملهاش آدم را مست میکند! «وَ دٰاعِیاً إِلَی اَللّٰهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرٰاجاً مُنِیراً» ﴿الأحزاب، 46﴾، تو خورشید تابناک منِ خدا در این جهان هستی؛ مگر این نور پرقدرت اجازه میداد که شیطان بهطرف پیغمبر بیاید، ابلیس بهطرف پیغمبر بیاید، هواوهوس بهطرف پیغمبر بیاید، شهوات نامعقول بهطرف پیغمبر بیاید؟
بندگان من! من فقط راهنماییتان میکنم و این کار خودتان است. این پنجتا چراغ را -حالا یا با درسخواندن یا با مطالعهٔ درست یا کنار زبان عالمان نفسدار ربانی- میتوانید وارد قلبتان کنید؛ برای واردکردن این پنجتا چراغ در قلب، درس و علم و معرفت میخواهد. بروند بیستسال در یک حوزهٔ علمیه، لله و خالص، برای خدا، بینظرِ به چیزی نسبت به خودم؛ یعنی خودم را نبینم و اگر ببینم که به جایی نمیرسم. بیایم درس بخوانم و بگویم میخواهم مرجع تقلید شوم؛ میخواهم بالاترین نویسنده شوم؛ درس بخوانم، میخواهم بالاترین استاد بشوم؛ میخواهم بالاترین منبری بشوم؛ تقاضا میکنم برای خودمان تصمیم نگیریم! تو با خدای خود انداز کار و دل خوشدار، همین!
برای خودم تصمیم نگیرم! بیایم بیستسال بخوانم، اگر نشد بیایم، در کنار زبانهای پاک عالمان ربانی بروم تا آنها این پنجتا چراغ پرنور را به قلب من انتقال بدهند؛ آنها بلد هستند و خدا آنها را راهنمایی کرده، هدایت کرده است، برای خاطر اینکه این پنجتا چراغ را به دل بندگانش انتقال بدهند؛ وگرنه حجت بر انسان تمام نبود. اصلاً خدا یک عدهای را از زمان آدم تا قیامت انتخاب کرده که این پنجتا چراغ را انتقال بدهند و این پنجتا پرنور پیش آنهاست، قابل انتقال هم هست.
چراغ اول: «آمن بالله»، ایمان به خدا، باورکردن خدا، گرهخوردن دل به توحید؛ یک گره درست، یک ارتباط صحیح، یک باور پُربار، یک باور مؤثر. ایمانم جلوی زبانم نباشد، بلکه ایمانم در عمق دلم باشد و بعد از آن عمق دل، ایمان را به زبان جاری کنم؛ اول دلم «لا اله الا الله» بگوید و بعد نوبتِ گفتن را به زبان بدهم. همین با دل خالی «لا اله الا الله» بگویم که نمیارزد و سود هم نمیدهد.
شش-هفت نفر از مدینه قصد سفر کردند و سی-چهل فرسخ که جاده را آمدند، یکروز ظهر، این چندنفر به آن بزرگترشان گفتند: یک چوپانی دارد اینجا گله میچراند، برو و یک بره بگیر، بیاور تا ذبح کنیم و یک کباب حسابی بخوریم. این چهل فرسخی که آمدهایم، یک غذای خوبی نخوردهایم. گفت: عیبی ندارد! پیش چوپان آمد، چهلتا پنجاهتا شصتتا گوسفند داشت میچراند، به او گفت: این بره چند است؟ این قضیه در یک کتابی به نام التصفیه است که این کتاب در هزارسال قبل نوشته شده است. التصفیه، اسم زیبایی است! گفت: این بره چند است؟ مثلاً گفت: ده دینار! گفت: به من بفروش! گفت: نمیفروشم! گفت: پانزده دینار! گفت: نمیفروشم! گفت: بیست دینار! گفت: نمیفروشم! گفت: پنجاه دینار! گفت: نمیفروشم! گفت: چرا نمیفروشی؟ گفت: من چوپانم و مالک این گوسفندها نیستم، مالکش پشت این تپهها چادرنشین است و من کارمند هستم، کارگر هستم.
گفت: چقدر مزد میگیری؟ گفت: یک صبحانه و ناهار و شام مزدم است. گفت: خب این پنجاه دینار را بگیر و در جیبت بریز؛ غروب که برگشتی و مالک گوسفندها گفت بره کو؟ بگو گرگ حمله کرد و بره را پاره کرد. چیزی نیست، دروغ که خرجی ندارد، هزینهای ندارد! تهرانیها میگویند دروغ حناق نیست که آدم را خفه کند؛ روزی دویستتا را میتوانی بگویی و میگویند! گفت: مالک این گوسفندها صد درصد به من اعتماد دارد، من اگر به او بگویم گرگ گوسفندت را خورد، صد درصد باورش میشود؛ ولی جنابعالی به من بگو در قیامت و در محضر خدا، این دروغی که میتوانم به مالک گوسفندها بباورانم، این دروغ را چطوری به خدا بباورانم؟ اگر خدا بگوید آن بره کو؟ بگویم گرگ پاره کرد! به خدا هم میشود باوراند؟
این کتاب نوشته که این خریدار بره میگوید: من بعد از شصتسال، آن روز خداشناسی را فهمیدم یعنی چه! آن روز ایمان به خدا را فهمیدم یعنی چه! یکنفر اینقدر زیبا به پروردگار عالم پیوند خورده که پروردگار را در همهچیز لحاظ میکند. خب اگر من، پروردگار را در همهچیز لحاظ بکنم، مرضی ندارم که دروغ بگویم، غیبت بکنم، تهمت بزنم، مال حرام بخورم، حق مردم را ناحق بکنم، به حقوق زن و بچه تجاوز بکنم. این باور است که میتواند من را در زبان و چشم و گوش و شکم و دست و قدم و وجودم منظم بکند. این یک چراغ است.
«آمن بالله و الیوم الآخر»، یک چراغ هم ایمان به قیامت است، کدام قیامت؟ قرآن هزار آیه راجعبه قیامت دارد؛ اما اگر ما همین دوتا آیه را چراغ زندگی قرار بدهیم، همین دوتا دانه را: «وَ مَنْ یعْمَلْ مِثْقٰالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یرَهُ» ﴿الزلزلة، 8﴾ «فَمَنْ یعْمَلْ مِثْقٰالَ ذَرَّةٍ خَیراً یرَهُ» ﴿الزلزلة، 7﴾ اگر عمل خوبت به وزن دانهٔ ارزن باشد، اگر عمل بد تو به وزن دانهٔ ارزن باشد، در قیامت جلوی چشمت حاضر میکنند و میگویند: این عملت است! نمیگوید به عمل خوب، پاداش و به عمل بد جریمه میدهم؛ بلکه میگوید خود عمل را حاضر میکنم. این چراغ دوم است.
من پیوند با قیامت پیوند داشته باشم، از دیوار کاهگلی دهاتها هم یکدانه خلال نمیکَنَم تا دندانم را خلال بکنم؛ چون دغدغه پیدا میکنم و میگویم صاحبش نیست، شاید راضی نباشد! این کار را نمیکنم؛ ولی وقتی آدمی قیامت را قبول نداشته باشد، هر کلّهمعلقی دلتان بخواهد میزند.
سوم: ایمان به فرشتگان؛ فقط همین دو تا آیه در ایمان به فرشتگان برایم بس است: «مٰا یلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّٰ لَدَیهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ» ﴿ق، 18﴾ کلمهای از دهانت درنمیآید، مگر فرشتهٔ رقیب من کلمهای که از دهانت درآمد، میگیرد و نگه میدارد و در روز قیامت به او میگویم کلمههایی که از این آدم در وجودت گرفتهای، همه را بیرون بریز! یک دفعه آن فرشته دهمیلیون کلمهٔ زشت جلوی من میریزد و میگوید: این حرفهای توست؛ فحشهایی که دادی، غیبتهایی که کردی، تهمتهایی که زدی. ایمان به فرشتگان که فرشته کنار دست من است، کلمه از دهانم بیرون بیاید، میگیرد و نگه میدارد تا قیامت پس میدهد.
و آیهٔ دیگر: «وَ إِنَّ عَلَیکمْ لَحٰافِظِینَ» ﴿الانفطار، 10﴾، «کرٰاماً کٰاتِبِینَ» ﴿الانفطار، 11﴾، «یعْلَمُونَ مٰا تَفْعَلُونَ» ﴿الانفطار، 12﴾، کل اَعمال ما علم فرشتگان است، کل!
و چراغ چهارم: چراغ نبوت انبیا و ایمان به انبیاست. جوانها ایمان به یوسف، نگویند نمیشود از یک دختر به این زیبایی چشم پوشید! دنبالم آمده، نامه داده، عکس داده، تلفن داده، نمیتوانم نروم! چطور زیباترین جوان تاریخ خلقت در برابر زن زیبای مصریِ طنازِ عشوهگر در کاخ خلوت، هفتسال در برابر دعوت زلیخا گفت نه! ایمان به این انبیاست که نه گفتن به گناهان را بلد بشوم.
و چراغ پنجم: ایمان به قرآن کریم است، «و الکتاب»، وقتی این پنجتا چراغ روشن در چراغدان قلب قرار بگیرد، قلب میشود قلب سلیم؛ این قلب، قفل هفت درِ جهنم و کلید هشت درِ بهشت میشود.