جلسه پنجم یکشنبه (3-2-1396)
(تهران حسینیه همدانیها)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدتهران/ حسینیهٔ همدانیها/ دههٔ سوم رجب/ بهار1396هـ.ش.
سخنرانی پنجم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
کلام در مسائل فوقالعاده مهمی بود که وجود مبارک حضرت موسیبنجعفر به یکی از تربیتشدگان پدرشان، امام صادق، و تربیتشدهٔ خودشان فرمودند. این مطالبی که حضرت فرمودند و روزهای گذشته هم برای شما بزرگواران روشن شد، اگر تفسیر بشود، مطالبی که در حدود پنج صفحه است، یقیناً یک کتاب ده جلدی میشود. این را من براساس کار تفسیری عرض میکنم که روی نهجالبلاغه، قرآن، صحیفهٔ سجادیه داشتهام و بیدلیل نمیگویم، بیعلت نمیگویم. یک روایت است، ولی امام با آن قدرت امامتشان، با آن علم سنگینشان، انگار میکنی که یک کتاب ده جلدیِ قطور را خلاصهگیری کردهاند. هنوز جلسه در یک جملهاش دارد سیر میکند: «تواضع للحق تکن اعقل الناس»، برای حق در هر زمینهای فروتنی کن، تواضع داشته باش که اگر این تواضع و فروتنی را داشته باشی، تو در ارزیابی خداوند جزء عاقلترین مردم هستی.
وزن عقل کم نیست؛ برای اینکه وزن عقل و سود عقل و کارکرد عقل را بدانیم، همین فکرهای درستی که میکنیم: برای قیامتم چهکار کنم؟ برای عاقبتم چهکار بکنم؟ برای بچههایم چه طرح خوبی داشته باشم؛ برای تربیتشان و برای ادبشان؟ با مالم چهکار بکنم؟ اینها فکر است و خداوند متعال به آدمی که فکر میکند، بیتردید کمک میدهد و با این فکر، او را به یک نتیجهٔ مثبت میرساند، از سرگردانی درمیآورد که با پولش، با زن و بچهاش، با رفاقتهایش، با بودنش در دنیا، با عمرش چگونه معامله بکند.
یک آیهٔ قرآن برایتان بخوانم که ارزش و کاربرد بودن عقل روشن بشود. در قیامت طبق قرآن، بین پروردگار و فرشتگان موکلِ هفت طبقهٔ دوزخ و دوزخیان صحبت میشود. آنچه که بین خدا و دوزخیان است، پنجبار است که خداوند در پنجمینبار دوزخیان را از خودش میراند و حکم میکند که دیگر تا ابد دهانتان را به حرفزدن با من باز نکنید. این خودش یک مصیبت غیرقابل تحملی است که ارحمالراحمین به دوزخی بگوید با من دیگر حرف نزن، اسم من را نبر، تقاضایی از من نداشته باش! فرشتگان دوزخ را دقیق نمیدانم که چندبار با دوزخیان حرف میزنند و این را باید در قرآن ببینم؛ یکبار آن را خدا در سورهٔ ملک، اوّل جزء 29 نقل کرده که به جهنمیها میگوید: «الم یاتکم نذیر»، یک نفر هم نیامد که این عذاب و این خطر را به شما هشدار بدهد؟ یکی هم نیامد؟ یک پیغمبری، یک امامی، یک ولیّ خدایی، یک مؤمنی، هیچکس نیامد هشدار بدهد؟ نمیشود! همهجای دنیا که آدم زندگی میکند، هشداردهنده هم هست؛ یک آدم عاقل متینی هست که به مردم بگوید آقا این کارها را نکنید، عاقبت خوشی ندارد. این هشدار است. هشداردهنده لازم نیست پیغمبر باشد یا امام باشد و پروردگار از قول فرشتگان نقل میکند که به جهنمیها در قیامت اینگونه میگویند: «الم یاتکم نذیر»، نبی که نمیگوید، رسول که نمیگوید، امام که نمیگوید؛ بلکه میگوید هشداردهنده نیامد؟ پدری، مادری، رفیقی، مسجدی، حسینیهای، مجلسی، «قالوا بلی»، از این گفتن «بلیٰ»، یعنی چرا هشداردهنده آمد، معلوم میشود که پس همهجای دنیا هشداردهنده بوده و هست. یک دانشگاهی در هند هست که فکر کنم عمرش از صدسال بیشتر گذشته و در جهان جزء دانشگاههای معروف است. به نام دانشگاه «علیگره» مطرح است و رشتههای مختلف علمی دارد، دانشجویان زیادی را تربیت کرده، علم به آنها انتقال داده است. یک وقتی مؤسس این دانشگاه که من نوشتههایش را دیدهام و اصالتاً هندی بود، یکی از دانشمندان معروف بهنام آن زمان را که بیستسال در انگلستان در کار اجرایی با دولت انگلیس بوده، استاد دانشگاه آکسفورد بوده که خود آن از دانشگاههای مهم جهان است و من آن دانشگاه را دیدهام، هنوز هم جزء دانشگاههای ردهٔ اول است. خود این دانشمند هم ذاتاً انگلیسی است و پدر و مادر و جد و آباد برای آن کشور هستند.
این را دعوت میکند تا برای دانشجوها سخنرانی بکند. من سخنرانیاش را پیدا کردم، نمیدانم دنبال چه میگشتم که سخنرانی این را پیدا کردم. یک بخش از سخنرانیاش این است که به دانشجویان دانشگاه «علی گره» میگوید: من را که میشناسید و علمم را هم میدانید، ریشهام را هم میدانید که انگلیسی است، میدانید که در انگلستان هم مطرح بودهام، محور بودهام؛ امروز برای شما دانشجویان، من فقط یک کلمه میخواهم حرف بزنم که ای دانشجویان دانشگاه اسلامی علی گره که دارید فارغالتحصیل میشوید و در جامعه، در بدنهٔ دولت میریزید، گول فرهنگ و روش غرب را نخورید؛ چون نظام زندگی و نظام انسانیت و نظام اخلاق در غرب به کل بههم ریخته است و عدهای از دانشمندان کشورهای غربی به این نتیجه رسیدهاند که این روشی که از قرن هجدهم به جوامع غربی ارائه کردهاند و غرب را به اینجا رساندهاند، صد درصد اشتباه کردهاند و حالا دربهدر دنبال دوا میگردند که یک کاری بکنند و جامعه را از فساد مالی، فساد جنسی، فساد اخلاقی، فساد اجتماعی، فساد سیاسی به یک آرامش انسانی و اخلاقی برگردانند؛ دنبال چنین دوایی میگردند و خیلی هم زحمت کشیدهاند، ولی دوا را پیدا نکردهاند. ای دانشجویان، جدیداً ما به این نتیجه رسیدهایم، این خیلی حرف بزرگی است! خیلی قیمت دارد! خیلی ارزش دارد! جدیداً ما به این نتیجه رسیدهایم که غرب برای نجات از این لجنزاری که خودش برای خودش درست کرده، یکدانه دوا دارد و آن یکدانه هم اسلام محمد(ص) است؛ این یک هشداردهنده است. ببینید چقدر زیبا میشود فهمید که در همهٔ جوامع هشداردهنده هست و این یکدانه است؛ حالا درست است برای صدسال پیش است. بالاخره این در انگلیس به کسانی گفته که مثل خودش استاد بودهاند. خیلیهایشان هم که این دوا را پیدا کردهاند که من حدود سیتا را شناختهام. چهرههای معتبر علمی دانشگاههای مهم، سیتایشان را من شناختهام که وقتی این دوا را پیدا کردند، اول خودشان این دوا را بهکار گرفتند و مسلمان شدند. این هشدار، این اخطار، این انذار! پس دوزخیان به فرشتگان موکل عذابها درست میگویند، وقتی ازشان میپرسند: «الم یاتکم نذیر»، یعنی یک نفر هم نیامد به شما بگوید این کارها را نکنید، عاقبت ندارد و گیر عکسالعملهای سختی میافتید؟ «قالوا بلی قد جاءنا نذیر»، میگوید چرا آمده، لذا برای خود من این مسئله صد درصد روشن است که احدی در آسیا، در اروپا، در آمریکا، در آفریقا، در اقیانوسیه نمیمیرد، مگر اینکه حجت خدا بر او به یک شکلی تمام شده باشد. به یک شکلی حالا نمیگویم حجت خدا بهعنوان حقبودن دین شیعه برایش تمام شده باشد؛ نه! اتمام حجت راههای مختلفی دارد، ولی برای من یقین است که احدی در این دنیا نمیمیرد، مگر اینکه حجت پروردگار به او تمام شده باشد.
شما در قرآن هم میتوانید همین حقیقت را ببینید؛ فرعون و لشکرش با اتمام حجت خدا در رود نیل غرق شد؛ نمرود با اتمام حجت خدا؛ حکومت پهلوی بیستسال با سخنرانیهای مراجع، با اعلامیههای مراجع، با زندانرفتن متدینین، حجت خدا به سربازشان، به سروانشان، به افسرشان به سرهنگشان، به ارتشبدشان، به زنانشان، به مردانشان، به شاه، به برادرهایش، به مادرش، به خواهرهایش تمام شد و سَقَط شدند؛ و حرف دوزخیان، چرا، برای ما اخطاردهنده آمد! خب پس چرا به جهنم آمدهاید؟ اگر هشداردهنده آمد، هشداردهندهای که خدا در این آیه میگوید آدمهای راستگو هستند، آدمهای درستکار هستند، آدمهای فهمیده هستند؛ از منصب پیغمبری تا یک آدم عاقل دلسوز را دارا بودند، پس چرا به جهنم آمدهاید؟ پاسخ جهنمیان، دو موضوع است: «لو کنا نسمع»، «کنا» فعل ماضی است. «کان» ماضی است، یعنی گذشته؛ «یکون» یعنی الآن یا آینده؛ «لو کنا»، اگر آن وقتی که ما در دنیا بودیم، «کنا» ماضی است و زمان گذشته را میگوید؛ اگر آنوقتی که ما در دنیا بودیم، «نسمع»، اینجا «نسمع» بهمعنی شنیدن صدا نیست؛ به چه معناست؟ این را هم من از روایات اصول کافی، مخصوصاً یک روایت از امام صادق استفاده کردم که «نسمع» بهمعنی شنیدن صوت نیست؛ «لو کنا نسمع»، اگر ما آن هشدارها را قبول کرده بودیم، این گوش در اینجا گوش قبول است و نه گوش صدا؛ اگر ما پذیرفته بودیم، قبول کرده بودیم، «لو کنا نسمع او نعقل»، یا در این حرفهایی که میشنیدیم، فکر کرده بودیم، تعقل کرده بودیم که به خودمان بگوییم خب راست میگوید، «ما کنا فی اصحاب السعیر»، همانوقت که در دنیا بودیم، مارک جهنمیشدن به ما نمیخورد و این مُهر جهنمیشدن را خدا همان در دنیا به پروندهٔ ما زد.
یعنی ارزش عقل نجاتبخشی از جهنم و بازشدن درهای بهشت به روی انسان است؛ این ارزش عقل است. ارزش عقل که معلوم شد، حالا جملهٔ موسیبنجعفر بهتر روشن میشود: «تواضع للحق تکن اعقل الناس»، اگر تو در برابر حق فروتنی بکنی، اعقل مردم هستی. یک عقل معمولی، آدم را از جهنم نجات میدهد؛ اینجور که جهنمیها به فرشتگان دوزخ گفتهاند؛ یک عقل معمولی! حالا اگر یک عقل متوسط باشد، یک عقل کامل باشد، یک عقل اکمل باشد، آن برای آدم چهکار میکند! این ظاهر جملهٔ موسیبنجعفر است. «تواضع للحق» هم دیروز خیلی موشکافی شد؛ البته با کمک گوشدادن بسیار عالی شما. «تواضع للحق» معنیاش این نیست که یک حقی که قرآن است، جلویم بگذارم و دستهایم را روی سینه بگیرم، تواضع هم با بدنم باشد و مقابل قرآن یا مقابل ضریح ابیعبدالله یا مقابل ضریح حضرت رضا یا امیرالمؤمنین دولا بشوم؛ موسیبنجعفر این را تواضع نمیگوید، «تواضع للحق» یعنی در برابر حق شاخ و شانه نکش و نگو من خودم حالیام هست و نمیخواهد حالیام بکنند؛ من خودم میفهمم و نمیخواهد کسی به من بفهماند؛ من خودم میدانم چطوری پول دربیاورم و چطوری خرج کنم؛ نمیخواهد دهروز هیئت، یک عالم و یک کتاب به من یاد بدهد! تواضع یعنی خودت را به همهچیز آگاه ندانی و خودت را در برابر حق قرار ندهی که بگویی حق آنطرف جوی و من هم اینطرف جوی! حق چهکار دارد که دست به زندگی من بزند؟ تمام مشکل قارون ثروتمند این بود که به موسی گفت: «اوتیته علی علم عندی»، این ثروت کلانی که من بهدست آوردهام، برای علم خودم است، برای دانش خودم است، برای فکر خودم است، به خدای تو چه ربطی دارد به من پیغام میدهد که «احسن کما احسن الله الیک»، با این پولهایت کار نیک انجام بده؟! چنانکه خدا در حق تو کار نیک انجام داده که این پولها را به تو بدهد، به خدا چه ربطی دارد؟ به او چه که برای ثروت من راه تعیین میکند، وظیفه تعیین میکند؟ این سینه سپرکردن در مقابل حق است.
یا حرفی که فرعون به جامعهٔ زمانش زد و به آنها تحمیل کرد که این ربّی که موسی میگوید، هیچچیزی نیست و من به هامان، نخستوزیرم هم گفتهام یک برج خیلی بلندی بسازد؛ در قرآن است که به نخستوزیرش گفت: یک برج خیلی بلند که در مصر بلندتر از آن دیگر نباشد و از کورههای آجرپزی هم بالا برود و من تا آن بالا بالا رفتم، خدا آنجا نبود! این ربی که موسی میگوید، دروغ است؛ «انا ربکم الاعلی»، آن رب برتر من هستم.
این عملکردن برخلاف فروتنی است که تمام هستی خدا داشته باشد، کارگردان داشته باشد و من بیایم بگویم که سر برج رفتم و خبری از خدا نبود، خبری از رب نبود؛ رب من هستم و تازه «رب اعلی» هم هستم. این، آدم را زمین میزند و دنیای آدم را خراب میکند، آخرت آدم را خراب میکند. من همین حرف قارون را از خیلی از مردم در این پنجاهساله شنیدهام، رودرو به کسی نگفتهام خمس مالت را بده، رودرو به هیچکس نگفتهام خمست را بیاور و به من بده! روی منبرها بیشتر گفتهام؛ اگر یکوقت هم چهار-پنجتا دورم نشسته بودند و صحبت خمسی بوده، گفتهام آقا ببر تا نمردهاید، آیهٔ قرآن است، ببر و دست مرجع تقلیدت بده؛ نمیخواهد بیاوری به من بدهی. در این پنجاهساله خودم با گوش خودم زیاد شنیدهام که آقا ما صبح زود بیدار شدیم، بیستسال عَمَلِگی کردیم، جان کَندیم، پاشنهٔ گیوه ور کشیدیم تا این دوتا مغازه را درست کردیم، ا ین کارخانه را درست کردیم؛ نماز گفتید بخوانید، خواندیم؛ روزه گفتید بگیرید، گرفتیم؛ خمس در کَت ما نمیرود! یعنی خدا بیخود گفته است، این معنیاش است؛ یعنی خدا دعوتش به خمس حکیمانه نیست، عالمانه نیست. جان درآوردن این پول را من کَندهام، آنوقت میگوید یکپنجم درآمد باقیماندهٔ سالت را بده؛ تازه خداوند نمیگوید سیر تا پیاز زندگیات را و همهٔ مراجع هم نظرشان همین است. یکی پیش من آمد و گفت: من خمسم را میخواهم حساب کنم و تا حالا هم خمس ندادهام. گفتم: چهچیزی داری؟ گفت: ماشین دارم، خانه دارم، فرش دستباف دارم، پرده دارم، مبل دارم، تلویزیون دارم، مغازه دارم، پول در بانک دارم. گفتم: حالا حتماً میخواهی خمست را بدهی؟ گفت: آره دیگر، به این نتیجه رسیدهام به حرف خدا گوش بدهم؛ نکند بمیرم و بچههایم هم ندهند و آنجا گیر بیفتم! گفتم: خب هرچه داری، روی کاغذ بنویس؛ همه را نوشت و در یک صفحهٔ بزرگ آورد. گفتم: خودکارت را بده! جلوی خانهاش نوشتم ندارد؛ جلوی اثاثها نوشتم ندارد؛ جلوی تلفن و تلویزیون و ماشینش نوشتم ندارد؛ جلوی مغازهاش نوشتم، تا نفروختی ندارد؛ جنسهای مغازه و پولهای بانکی ماند که یکسال از رویش رد شده بود، گفتم: این دوتا خمس دارد. گفت: یکی پیدا نشد که به ما بگوید دین خدا چقدر آسان است! یعنی من الآن خانهام مثلاً یکمیلیارد میارزد، فرش و زندگیام دویستمیلیون میارزد، اینها خمس ندارد؟ ماشینم ندارد؟ گفتم: نه! گفت: دین تو انگار خیلی آسانتر از آخوندهای دیگر است. گفتم: نه، آخوندهای دیگر هم دینشان همین است، مراجع تقلید هم دینشان همین است. گفت: آره، بیاورم و به شما بدهم؟ گفتم: نه، من آدرس میدهم، قم برو و آنجا بپرداز، من نمیخواهم؛ من پول تو را میخواهم چهکار؟
تواضع یعنی حرفهای بیربط و خلاف قرآن و خلاف اهلبیت نزن! خدا میگوید: این کار را بکن، تواضع به این است که به خدا یقین کنی و چشم بگویی؛ به پیغمبر هم همین را بگویی؛ به ائمهٔ طاهرین هم همین را بگویی.
برادرانم! خواهرانم! عجب سرمایهٔ عظیمی است، این تواضع در برابر حق عجب سرمایهای است! همین یک نقطهٔ تواضع است که درِ هفت طبقهٔ جهنم را به روی آدم میبندد و درِ هشت طبقهٔ بهشت را به روی آدم باز میکند؛ همین تواضع در برابر حق! حالا دو-سهتا آیهٔ قرآن هم که از آیات ویژه و چشم و چراغی قرآن است، این را باید فردا برایتان بخوانم، اگر خدا بخواهد، که خدا در آنجا خیلی زیبا متواضعان در برابر حق را معرفی کرده است؛ خیلی زیبا!
بهنظرم خداوند متعال در آن آیات، هفت مسئلهٔ بسیار مهم را مطرح کرده و آخر هفت مسئله هم میگوید: اینهایی که این هفت مسئله را دارند، وقتی در قیامت وارد بشوند، اگر پدرهایشان، زنهایشان، بچههایشان هم مثل خود اینها باشند، من همه را با همدیگر در بهشت یکجا دور هم جا میدهم. دور هم که دلشان برای پدرشان، برای مادرشان، برای بچههایشان، برای نوههایشان، برای نتیجههایشان، برای خانمهایشان تنگ نشود و در بهشت همه دور هم باشند. خیلی آیات جالبی است! سه-چهارتا آیه پشت سر هم است، دعا بکنید که خداوند توفیق بدهد و لطف کند که این آیات خوانده شود و در حد خودش توضیح داده شود که یک بهرهای از قرآن در این ایام شهادت موسیبنجعفر –بهرهٔ خاص- نصیب ما بشود.