جلسه دهم شنبه (27-3-1396)
(تهران مسجد امیر)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدتهران مسجد امیر(ع) - رمضان 1396 – سخنرانی دهم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
از زمانی که انسان آفریده شده تاکنون که تاریخ زمانی آن را کسی نمی داند یعنی اینکه مبدأ آفرینش انسان چه زمانی بوده، مشخص نیست البته مهم هم نیست که ما ندانیم چه مدتی است در دایره حیات قرار گرفتیم، آنچه مهم هست این است که انسان به یک سلسله حقایق آگاه و بینا شود که براساس آن، آگاهی و بینایی زندگی را شکل دهد چون همه وجود انسان، حرکات، اعمال، افکار و عقاید آن است، من هر فکری که نسبت به خودم یا نسبت به جای خودم که این دنیاست، داشته باشم براساس همان فکر زندگی را شکل می دهم؛ این یک حقیقت ثابت شده ای است.
من نمی دانم شما عزیزانم برادرانم، خواهرانم، به اهداف انبیاء الهی چقدر آگاهی دارید، یکی از هدف های بسیار مهم انبیاء تصحیح اندیشه انسان بوده که اندیشه را از مسیر انحرافی و اشتباه به مسیر درست و صحیح برگردانند لذا می بینید در آیات قرآن که گاهی انبیاء الهی وقتی در برابر مردم در مضیقه روحی قرار می گرفتند، می گفتند "و أَنتُمْ تَجْهَلُونَ"، شما بی خردانه و جاهلانه زندگی می کنید، مگر ما می خواهیم چه کار کنیم!؟ می خواهیم این اندیشه جاهلانه شما را به اندیشه ملکوتی، الهی و عرشی برگردانیم که خودتان و جهانی که در آن زندگی می کنید را درست ببینید؛ آیاتی در این زمینه داریم که بسیار زیباست "وَ ما خَلَقْنَا اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلاّبِالْحَقِّ"؛ من کل آسمان ها و زمین و هر چه موجود بین این دو است را جز درست صحیح، هدفدار و مثبت خلق نکردم. انبیاء می خواستند، اندیشه را تصحیح کنند که مردم همه آفرینش را حق ببینند، مردم وقتی همه آفرینش را حق ببینند، حق گرا می شوند، وقتی می بینند هیچ باطلی در هیچ گوشه جهان وجود ندارد، دیگر نمی توانند به خودشان بقبولانند که باطل گرا باشند، می گویند هیچ چیزی باطل نیست، ما چرا به باطل زندگی کنیم، "وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا" در خلقت من بیهوده گری، لغو، بازیچه، عبث و باطل راه ندارد، من هم یک مخلوقی بین همه مخلوقات عالم هستم که جزء "بَيْنَهُمَا" هستم که یکی از آن "بَيْنَهُمَا" ما هستیم "الا بالحق" من آفرینش تو را صحیح، درست، با واقعیت، با حقیقت و برحق انجام دادم، همه خلقت تو هم حق است.
حالا تو می مانی و اندیشه و عملت، انبیاء را فرستادم که این اندیشه تو را از باطل گرایی به حق گرایی جهت دهند تا همه اعمال تو هم اعمال حق شود. به نظر شما این سخنان در دنیا قابل رد است؟ علم، دانش و دلیلی داریم که این حرف ها را رد کند و بگوید، به این دلیل آسمان ها و زمین مبنای خلقتشان بر باطل است و هر چه هست بر باطل است، دلیل که ندارید، علمی که این مسئله را ثابت کند، نداریم اگر هم چهار نفر در دنیا می گویند لغو، بازیچه، سفسطه و بازیگری است، ما هم مانند همه عالم باید بازیگر، سفسطه گرا و لغوگرا باشیم، این ادعای بی علم و بی دلیل است؛ تو باطل هستی، ثابت کن، دلیل ندارند ثابت کنند، آسمان ها و زمین باطل است دلیل ندارند، ثابت کنند، یعنی هر چی بین این دو هست، باطل است، دلیل ندارند، ثابت کنند؛ وقتی دلیل ندارند، ثابت کنند پس همه چیز حق است، یک برگ درخت، حق است، یک علف بیابان، حق است، یک مورچه، حق است، یک پرنده، حق است، یک بلبل، حق است، آسمان، حق است، زمین، حق است، انسان هم که جزئی از اجزاء این مجموعه هست، حق است. انبیاء آمدند اندیشه را از مسیر انحرافی به مسیر درست برگردانند چون اندیشه وقتی درست شد، عمل، اخلاق، رفتار و کردار درست می شود و اگر مجموع انسان ها اینگونه شوند، تمام اسلحه ها بیکار می شود و اگر ضمانتی برایشان باشد که غیر از این نمی شود، کارخانه های اسلحه سازی هم تعطیل می شود. تعداد نیروهای مسلح به حداقل می رسد، شاید بگوییم اسلحه برای روز مبادا، روز مبادایی هم نباشد، اگر همه مردم تن به اندیشه درست و در نهایت به اعمال درست دهند.
در این گیر و دار و غوغای زندگی، عده ای تصحیح اندیشه خود را به وسیله نبوت امامت، رهبری الهی قبول کردند، دیدند انبیاء، قرآن و ائمه درست می گویند، اندیشه آنان که پاک شد و قهرا براساس آن اندیشه پاک وارد عمل، حرکت، رفتار، کسب و ازدواج و اخلاق می شوم، آن وقت خداوند متعال برای من یک شناسنامه صادر می کند، اسم من را در آن شناسنامه خلقت می نویسد؛ "مومن"
و سپس در کتاب های آسمانی و زبان انبیاء و قرآن و ائمه طاهرین، تجلیل شایسته ای از مومن می کند، بقیه هم که تن به سلامت اندیشه ندادند و نمی خواهند هم بدهند برای آنها هم این شناسنامه را صادر کرده است؛ "أُوْلَـئِكَ كَالْأَنْعامِ".
من اگر مومن نباشم، وزنم، وزن یک چهارپاست، به اندازه یک گوسفند، گاو، شتر یا یک بز می ارزم و آن هم بستگی به چاقی و لاغری بدنم که چقدر وزنش باشد، دارد چون برای روح، عقل، قلب و جان هیچ ارزشی نمی بیند. خداوند می فرماید: "وَ اَلَّذِينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأْكُلُونَ كَما تَأْكُلُ اَلْأَنْعامُ وَ اَلنّارُ مَثْوىً لَهُمْ"؛ بدن مانده ها دو چیز در این عالم دارند، لذت شهوانی و لذت شکم؛ پایان کار و جایگاه آنان جهنمی است که خودشان ساختند. در دعای کمیل می گوید: جهنم سازی کار تو نبوده و نیست، "فَبِالْيَقِينِ أَقْطَعُ لَوْ لاَ مَا حَكَمْتَ بِهِ مِنْ تَعْذِيبِ جَاحِدِيكَ وَ قَضَيْتَ بِهِ مِنْ إِخْلاَدِ مُعَانِدِيكَ لَجَعَلْتَ النَّارَ كُلَّهَا بَرْداً وَ سَلاَماً"، اگر اینها نبودند این هفت طبقه جهنم هم جزء هشت طبقه بهشت بود اینها این هفت طبقه را از بهشت کندند و جهنم شد. کجای کتاب های آسمانی قرآن و دعاها، خدا را کباب پز معرفی کردند که یک مشت گوشت زنده را قیامت به سیخ بکشد، در هفت طبقه آتش بگذارد، خدا این کاره نیست، کارهای خدا معلوم است، در این هزار اسم دعای جوشن کبیر، دعای کمیل، دعای عرفه، دعای ابوحمزه و قرآن کارهایش مشخص است، هیچ جایی نیامده که جهنم ساخت خداست، تنها در جایی می گوید: جهنم را برای مجرمین آماده کردم تا در قیامت به زحمتشان برسند.
حال منظور خداوند کدام مومن و با چه ظرفیتی است؟ مومن سلمان، ابوذر، مقداد، حبیب ابن مظاهر، زکریا، یک کارگر، رفتگر، پاسبان، روحانی و کاسب است؛ به طور کلی کسی است که خدا را باور دارد، حال این باور را یا از طریق تحصیل به دست آورده یا از طریق تحقیق و تماشای عالم؛ برخی عالم را تماشا کردند و گفتند این خانه، صاحبخانه دارد، ههمین مقدار عقیده به خدا برای توده مردم بس است، یکی هم ایمانش مثل امیرالمومنین است، می گوید جهان را می بینم، یکی هم مثل این مومن هست، می گوید من نگاه نمی کنم که این خانه صاحبخانه دارد، من برعکس مردم به خانه نگاه می کنم و می گویم صاحبخانه دلیل این خانه است، نمی گویم این خانه دلیل بر صاحبخانه است. دلیل امیرالمومنین دلیل صدیقین است، یعنی می گوید، من نمی گویم وجود درخت، وجود حیوانات، وجود آسمان و زمین دلیل بر خداست من می گویم چون خدا هست اینها هم هستند، این هم یک ایمان است. به طور کلی ایمان من و شما دو هم قبول و هر یک نشانه مومن بودن است.
علامت دوم هم اخلاق خوب است، مومن بخیل نیست، حسود نیست، بدبین نیست، ظالم نیست، چرا؟ نسبت به خودش ممکن است بلغزد، بیرون به یک نامحرمی نگاه کند و بایستد روی این نگاه، ولی مال ملت را غارت نمی کند و ارث برادر و خواهر را نمی خورد، از مردم وام بگیرد، بر می گرداند، جلوی مردم را در زندگیشان سد نمی کند، و مردم را در گرفتاری قرار نمی دهد؛ مومن اخلاقا انسان نرمی است، به مردم ظلم نمی کند، حق مردم را پایمال نمی کند، با مردم نزاع نمی کند، داد سر کسی نمی کشد، این هم یک نشانه مومن. نشانه سوم مومن این است که او مطیع خداست، بیشتر از این هم نیست.
آیا همه شما این نشانه ها را دارید؟ به نظر من همه نشانه ها را دار هستید، ما تنها چیزی که از انبیا، ائمه و اولیاء ویژه اضافه داریم که آنها نداشتند و نتوانستند به دست بیاورند، گناه است، ما از آنها در این زمینه سر هستیم، ولی با همین داشته هایمان و با توجه به آن سه نشانه، گاهی لغزش هم داریم،
ارزیابی پیغمبر اکرم را راجع به قیمت مومن می گویم؛ رسول خدا می فرماید: "ألا اُنَبِّئُكُم لِمَ سُمِّيَ المُؤمِنَ مُؤمِناً"، می دانید چرا به مومن می گویند، مومن؛ "لِإيمانِهِ النّاسَ عَلى أنفُسِهِم وأموالِهِم"، چون جان و مال همه مردم از جمله شیعه، سنی، یهودی، مسیحی، زرتشتی، لائیک، بی دین، در کنار مومن در امان هستند، یعنی می دانند این آدم نه جونشان را به خطر می اندازد، نه مالشان را به خطر می اندازد، اصلا کاری به جان و مال مردم ندارد؛ علاوه بر این در خطرات حافظ جان مردم و مال مردم هستند.
گاهی دوستان به من ایراد می کنند، به نظر خودشان که آقا شما با این وضع تان، شهرتتان، با این علمتان درست نیست، به این اداره ها بروید، می گویم من هیچ کاری با این اداره ها ندارم حتی بعد از مُردنم هم خانواده ام با ادارات کاری ندارند، می گویند، پس چرا می روید، شأن شما نیست؛ می گویم دستور خدا و دین است که به مردم مومن با زبانتان، قلم تان و آبرویتان کمک دهید، باید دنبال کار مومن رفت، در روایات کسی که برای حل مشکل برادر دینی قدم بردارد، خداوند متعال، قیامت راه رفتن به بهشت را با قدم هایش دو دقیقه می کند، ما عادت کردیم خیلی از چیزهای مثبت را می گوییم، بد است، اگر هزار نفر در عروسی دخترمان دعوت نکنیم، می گوییم بد است، اگر هتل نگیریم برای عروسی دختر و پسرمان، می گوییم بد است، اگر لیست غذا را نفری دویست تومان کمتر بگیریم، می گوییم بد است، اگر لباس نامزدی دخترم را از آن فروشگاه نخرم، در چشم زن هایی که ما را می شناسند، بد است، بد یعنی چه؟ چه کسی مارک خوب و بد را مشخص کرده؟! پیراهن امیرالمومنین که در نماز جمعه به مردم نشان داد، این بد نبود؟
برادران، بسیاری از خوبی ها که خدا می گوید، خوب است، ما بد می دانیم و این ضدیت با پروردگار است. زندگی عادی را بد ندانیم، لباس معمولی را بد ندانیم، ماشین معمولی را بد ندانیم، سفره معمولی را بد ندانیم، اینها همه اخلاق انبیاء بوده است؛ با این گونه مسایل خود و دیگران را ارزیابی نکنید، بگذارید خدا شما را ارزیابی کند.
مومن در قیامت و به خدا پناه می برد و می گوید: خدایا پناهگاه من، تو هستی، خدا هم پناهندگی اش را قبول می کند و می گوید: تو در پناه من باش.
مومنی وضع خوبی نداشت، درآمدش بسیار ضعیف بود، در بیابانی چادر زده بود، خودش و زنش و یکی، دو تا بچه زندگی می کردند؛
یک الاغ، سگ و خروس و چهار تا گوسفند داشتند، روباهی آمد به دور از چشم اینها، خروس را در تاریکی بُرد، مرد خانه صبح دید صدای خروس نمی آید، بلند شد، دید خروس نیست، خروس هم در دهان روباه دست و پا زده بود سه چهار تا از پرهایش زمین افتاده بود، مرد قضیه را فهمید، نشست روی زمین گفت: "الحمدلله رب العالمین".
یک روز صبح، بیدار شدند و در آن تاریکی دیدند که گرگی به الاغ زده و آن را کشته و خورده؛ مرد باز گفت: "الحمدلله" شبی دیگر بیدار شد، دید سگ مرده و لاشه اش را به دندان کشیدند، گفت: "الحمدلله"، این مرد چادر خود را ناحیه ای زده بود که خیلی نزدیک به چادرهای دیگر نبود، از طرف دیگر خروسی نبود، صبح ها اذان بگوید، الاغی نبود، فریاد بکشد، سگی نبود، سر و صدا کند؛ آنها در چادر خواب بودند، هوا هم کاملا تاریک بود؛ غارتگران ریختند و همه اموال و احشام چادرنشینانی که همه چیز داشتند را بردند و خود آنها را هم اسیر کردند و با خود بردند، صبح که این خانواده بیدار شدند، دیدند، بیابان صاف است، دیگر نه چادری، نه مردی، نه زنی، نه بچه ای، نه احشامی، آن وقت گفت: دیدید من می گفتم "الحمدلله" اگر ما خروس داشتیم، صدا می داد، اگر سگ داشتیم صدا می داد، اگر الاغ داشتیم صدا می داد و غارتگرها می فهمیدند، اینجاها هم یک خانواده زندگی می کند و ما را هم اسیر کرده بودند و دار و ندارمان را هم گرفته بودند.
چرا به مومن می گویند، مومن چون به پروردگار پناهنده شده، خدا هم پناهندگی او را قبول کرده و گفته در پناه خودم بیا، جان، مال، زن و فرزندانت را حفظ می کنم. اما همین خدا گاهی عاشق شهادت بچه توست و شهادت را نصیبش می کند، این هم به نوعی حفظ پروردگار است، آن هم حفظ ابدی؛ پیغمبر می فرماید: مومن چون روز قیامت که می شود جهنم را که می بیند، می گوید پروردگارا از این عذاب هفت طبقه به تو پناه می آورم، خدا می گوید: هم پناه و هم امان به تو دادم تا در محشر هستی خیالت از جهنم راحت باشد، من جهنم نمی برمت، می دانید آدم را جهنم نبرند قیامت چه لذتی به آدم دست می دهد! بنابراین با مقدماتی که شنیدید، یک طایفه در کره زمین ماندند از زمان آدم تاکنون که پیش خدا ارزش دارند، پناهگاه دارند، نجات از عذاب دارند، فکر درست دارند، عمل و اخلاق و رفتار درست دارند، نام آنان مومنین است، روایات بسیاری هست که مشخص می کند، از نظر ائمه ما، امشب، شب قدر واقعی است؛ به نظرم امشب با علائمی که گفتم برایتان ثابت شد که مومن هستید و یقین هم دارم مومن هستید، دستتان را برای گدایی بلند کنید و بدانید که غیر ممکن است دستتان را پس بزند.