شب سوم دوشنبه (26-4-1396)
(تهران مکتب الزهرا(س))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدمشهد/ مکتبالزهرا/ دههٔ سوم شوال/ تابستان1396هـ.ش./ سخنرانی سوم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
امام صادق(علیهالسلام) برای مستمعینشان که اغلب در منزل به محضر مبارکشان میرسیدند، در یک جلسه فرمودند: اگر کسی خودش را در پنج موقعیت حفظ کند که توان حفظ را هم دارد، پروردگار عالم او را بر آتش جهنم حرام میکند. کسی را که خداوند بر آتش جهنم حرام کند، نه مرگ سختی را خواهد چشید و نه در برزخ -که زمان بین دنیا و آخرت است و خداوند دو بار در قرآن از این زمان نام برده است: یکی در سورهٔ مؤمنون و یکی در سورهٔ مؤمن- در تنگنا و سختی قرار نخواهد گرفت. ممکن است به ذهن کسی بیاید که اگر برزخْ قبر است، قبر که جای بدن است و بدن هم خوراک خاک است. وقتی هر مؤمنی، هر کافری، هر منافقی، هر ظالمی دفن بشود، بعد از مدتی بدنی از او نخواهد ماند. این آیاتی که دربارهٔ برزخ است، ناظر به چیست؟ جوابش این است که اولاً برزخ قبر نیست و یک جهانی است که تا ما از دنیا نرفتهایم، از دید ما پنهان است. امام صادق میفرمایند: روح در این جهانْ مرگ ندارد و مرگ برای بدن است؛ ولی خداوند متعال برای کافران و برای مؤمنان، یک بدنی به نام بدن برزخی به روحشان میدهد که شکل این بدن است، ولی سنگینی ندارد، جرم ندارد، وزن ندارد؛ ولی کار همین بدن را برای انسانی انجام میدهد که در برزخ است.
«وَ لاٰ تَحْسَبَنَّ اَلَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ أَمْوٰاتاً بَلْ أَحْیٰاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ» ﴿آلعمران، 169﴾، این برای برزخ است. روح که بهتنهایی نمیتواند رزقخور باشد و یک بدن میخواهد که از «عند ربهم یرزقون» لذت ببرد. دربارهٔ کافران هم آیهٔ شریفه میفرماید: «اَلنّٰارُ یعْرَضُونَ عَلَیهٰا غُدُوًّا وَ عَشِیا»، در روز برزخ و شب برزخ، کاری به قیامت ندارد! قیامت روشنایی محض است و شب ندارد. برزخ یعنی جهانی که نشانههایی از این دنیا و نشانههایی از قیامت را دارد و بین اوضاع دنیا و آخرت است. میفرماید: این کافران و این فرعونیان تاریخ را در عالم برزخ در معرض آتش قرار میدهند تا تمام برزخ بشود، تمام که شد: «وَ یوْمَ تَقُومُ اَلسّٰاعَةُ»، وقتی قیامت برپا بشود، فرمان میدهند: «أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ اَلْعَذٰابِ »﴿غافر، 46﴾، ملاحظه فرمودید که آیه دو قطعه است: یک عذابی برای قبل از قیامت است، «النار یعرضون علیها غدوا و عشیا» و یک عذابی برای بعد از قیامت و بعد از برپاشدن قیامت است، «و یوم تقوم الساعه ادخلوا آل فرعون اشد العذاب».
وقتی انسانی که به این پنج خصلت برمیخورد، خودش را نگه دارد و آلوده نشود، برزخ راحتی خواهد داشت و قیامتش هم قیامت راحتی خواهد بود. پروردگار دربارهٔ قیامت اینگونه مردم مؤمنِ وفادارِ خودنگهدار میفرماید: وقتی که وارد محشر میشوند، «وُجُوهٌ یوْمَئِذٍ نٰاضِرَةٌ» ﴿القیامة، 22﴾، یک چهرهٔ سرسبزِ شادابی دارند و در یک آیهٔ دیگر میگوید: «وُجُوهٌ یوْمَئِذٍ نٰاعِمَةٌ» ﴿الغاشیة، 8﴾، قیافه خیلی باطراوت است، با اینکه حالا معلوم نیست چه مقدار از زمان در برزخ بوده و حالا که نظام عالم بههمخورده و زلزلهٔ عظیمی جهان را لرزانده، قبرها شکافته شده، وقتی اینها وارد قیامت میشوند، چهره شاداب است و معلوم میشود که از اوضاع قیامت هیچ نترسیدهاند؛ چون میبینند سببهای ترس قیامت به اینها کاری ندارد، «لِسَعْیهٰا رٰاضِیةٌ» ﴿الغاشیة، 9﴾، گذشتهٔ خودش، پروندهاش و کوششهایش را که در قیامت میبیند؛ رضایت دارد، خوشحال است، شاد است که اهل درگیری با پروردگار و انبیا و قرآن و احکام الهی نبوده است. زلفش هم با فرهنگ شیاطین گره نخورده و خب معلوم است که شاد است و از زحماتش در دنیا راضی است و نگرانی ندارد.
امام صادق میفرمایند: یک مرحله که بدن انسان را به آتش جهنم حرام میکند، «اذا رغب»، این یک مرحله است، در وجودش میل به پول، میل به ثروت، میل به مقام، میل به معاشرت، میل به شهوات بهمعنای کلی مسئله. کلمهٔ شهوت یعنی خواستن و میل؛ شهوات بهمعنی کلی مسئله، یعنی وقتی میبیند به خواستههای نامشروع میل دارد، حساب میکند الآن که من به مال رغبت دارم، خب این رغبت هم یک امر طبیعی است و پروردگار عالم در هیچ کجای قرآن به بندگانش نگفته که پول را دوست نداشته باشید، رفاقت را دوست نداشته باشید، غذاها را دوست نداشته باشید، آشامیدنیها را دوست نداشته باشید، زن و بچهتان را دوست نداشته باشید؛ نه اینکه نفرموده، بلکه محبت و میل به همهٔ این امور را خودش در وجود انسان آفریده است. این آیه در سورهٔ مبارکهٔ آلعمران است: «زُینَ لِلنّٰاسِ حُبُّ اَلشَّهَوٰاتِ مِنَ اَلنِّسٰاءِ وَ اَلْبَنِینَ وَ اَلْقَنٰاطِیرِ اَلْمُقَنْطَرَةِ مِنَ اَلذَّهَبِ وَ اَلْفِضَّةِ وَ اَلْخَیلِ اَلْمُسَوَّمَةِ وَ اَلْأَنْعٰامِ وَ اَلْحَرْثِ» ﴿آلعمران، 14﴾ به ترتیبی که آیه میگوید، زندوستی، فرزنددوستی، پولدوستی، مَرکبدوستی و زراعتدوستی(باغداشتن، گندمکاری داشتن، صیفیکاری داشتن)، خب همهٔ اینها مایههایی است که خدا به انسان داده است. چیزی را که آدم دوست ندارد، یعنی محرک ندارد و دنبالش حرکت نمیکند. یک کسی از یک نوع غذا خیلی بدش میآید، بلند نمیشود و زحمت بکشد برود و آن نوع غذا را فراهم کند و اصلاً دنبالش نمیرود. یک کسی یک غذایی را دوست دارد یا به خانه میگوید درست کنید یا بیرون میرود و میخرد یا خودش درست میکند؛ یعنی زحمت و رنجش را خیلی راحت تحمل میکند، چون در سِیر محبت است، در سیر میل است، در سیر علاقه است. علاقه محرک است و وقتی علاقه باشد، حرکت هم با آن هست. حرکت که باشد، آدم را به مقصد میرساند؛ یعنی به آن که میخواهد، حالا یا بد یا خوب. بالاخره این محبت و این میل، یک امر الهی است و نهی نمیکند که دوست نداشته باشید؛ ولی حرف قرآن مجید و انبیا و ائمه و امام صادق در این روایت، این است: وقتی میل پیدا کردی، «من ملک نفسه اذا رغب»، وقتی میل پیدا کردی و به تعبیر سادهتر، میبینی که دلت میخواهد و از درون هم دارد فشار به تو وارد میشود که بلند شو برو و بهدست بیاور، بهجیب بزن، ارتباط برقرار کن. وقتی که میبینی میل داری، اما به آنچه که میل داری -یک کلمه- پروردگار عالم بهخاطر خیرت، سعادتت و سلامتت نمیپسندد؛ پس خودت را نگهدار.
اینهایی که مشروب میخورند، واقعاً از مشروب متنفرند؟ نه، ما متنفر هستیم که نمیخوریم، اما آنهایی که میخورند، خیلی هم دوست دارند؛ حتی اگر دکتر بروند و بگویند که دکتر، ما یک مقدار خوابمان نظمش بههم خورده، گاهی پهلویمان تیر میکشد، گاهی کمحوصله هستیم. خب دکتر متخصص میفهمد که حضرت آقا یا خانم مشروبخور است. مشروب عوارض دارد، میگوید: نخور! میگوید: نمیتوانم نخورم. چرا نمیتوانی نخوری؟ عاشق مشروب هستم و دوست دارم، میلم به مشروب شدید است! میگوید: خب بدنت دارد ضرر میکند. میگوید: برایم دوا بنویس؛ کپسولی آمپولی، قرصی، شربتی که بتوانیم بخوریم. گاهی میل معمولی است و گاهی میل مثل میل این آدمها خیلی قوی است.
یک کسی در محل ما در تهران بود. پیرمرد بود. صبحها که از خانه بیرون میآمد، یک کیسه پر از توتون، یک چُپُق بزرگ، با یک فندک میآورد. بیکار هم بود و زندگیاش هم اداره میشد. به درختی تکیه میداد که در آن میدانگاهی محل بود. چپقش را از توتون پُر میکرد، فندک را میزد و شروع به پُکزدن میکرد؛ اما نه پک معمولی، یعنی اینقدر هنرمندانه پُک میزد که یک دود غلیظی از توتون دربیاید و در میلهٔ چپق بیاید و به خوردش برود. هر یک پُکی که میزد -هر روز صبح هم بیرون میآمد- هفت هشتتا سرفههای خشک سنگین میکرد. محلیها که رد میشدند، میگفتند: پدر خب میبینی چقدر سخت سرفه میکنی، نکِش! میگفت: دوست دارم! خب دوست داری که مزاحمت است. میگفت: تحملش میکنم! به ریهات دارد لطمه میزند. میگفت: تحمل میکنم! آخرش برای اینکه ایرادبگیرها را رد کند، میگفت: میدانی چیست؟ این دودی که میبینی من در ریهام میدهم، به من میسازد و با هم رفیق هستیم.
خب یک عدهای هستند که میلشان به ضرر شدید است. گاهی این ضررْ ضرر بدنی است؛ مثل سیگار، چپق، قلیان و مراحل بالاتر ضررش سنگینتر است، مثل هروئین، شیشه، تریاک، مواد صنعتی که ما تا حالا رنگش هم ندیدهایم و فقط شنیدهایم! نمیدانیم چهچیزی هست! میخورند و میکِشند و بعد بدن میپوسد و بعد هم ازبین میروند. یکوقت میل انسان در پنهانِ مطلبِ امام صادق این است که به ضررْ سنگین است و ضرر هم ضرر قابل توجهی است. دارد دردش را میکشد، ولی میگوید میکِشم و تحمل میکنم؛ اما یکوقت میل به اموری است که برای بدن لذت دارد. فقط برای بدن لذت دارد، مثل روابط نامشروع پسرها و دخترها، زنها و مردها با همدیگر که در مملکت ما دریاوار هم شده است. میل به آنچه که برای بدن لذت دارد، میل به آنچه که برای خیال انسان لذت دارد؛ چون ما لذت خیالی هم داریم، مثل اینکه همینطور دارد دستوپا میزند تا یک میلیاردش دومیلیارد، چهارمیلیارد، دهمیلیارد، سیمیلیارد و پنجاهمیلیارد بشود و در خیالش لذت میبرد.
حرف وجود مبارک امام صادق این است: کسی به آنچه که میل دارد و آن مورد میل را خداوند متعال به نفع خودِ میلدار ممنوع کرده، نهی کرده، حرام کرده، جلوی این میلش را ببندد. خودِ میل را نمیشود نابود کرد و میل تا لحظهٔ آخر عمر با ما هست، ولی میشود جلوی اجرایش را گرفت، میشود جلوی اجرایش را بست؛ اگر این کار را بکند که جلوی میل را به تمام آنچه که برای انسانیتش، برای قیامتش، برای برزخش ضرر دارد بگیرد، «حرّم الله جسده علی النار»، این مزد خیلی سنگینی پیش خدا دارد، این پاداش خیلی بالایی پیش پروردگار دارد. این یک پاداشش است! همهٔ پاداش خدا حرامکردن بدن بر آتش دوزخ نیست، بلکه این یکدانه از پاداشهای خدا به همین انسان هفتاد- هشتاد کیلویی است که زلفش به توحید و به نبوت و به قرآن و به امامت گره خورده و خودنگهدار است. میل دارد و میلش هم به امور حرام هست، ولی جلوی میلش را میگیرد؛ یعنی جلوی اجرای میلش را میگیرد و دنبال حرام نمیرود؛ ولی فرض بکنید که این هفتادمیلیون نفر از فردا صبح جلوی میلهایشان را به امور باطل، به امور حرام، به امور شهوانی، به مال مردم، به حق مردم، به زمین مردم، به مِلک مردم، به جنس مردم بگیرند، ما چه مملکتی پیدا میکنیم! همین یکی را عمل بکنند. حالا امام صادق که بیش از بیستهزار روایت دارد، همین یکدانه روایت را عمل بکنند!
آبادی هیچ مملکتی جز به تسلیمبودن در برابر پروردگار نخواهد بود، مطلقاً! اصلاً! ولی یک مملکت وقتی آباد است، وقتی امنیت دارد، وقتی سرپا است که مردم جلوی میل به مسائلی را بگیرند که خدا ممنوع کرده است. حالا مشتری این کلاس واقعاً خیلی کم است و کم هم دارد میشود، کمتر هم دارد میشود! بعضیها که جالب هستند، میآیند و میگویند که آقا، این را که خدا حرام کرده، ما نمیتوانیم از آن بگذریم! میگویم خب نمیتوانی از آن بگذری، یعنی خداوند متعالْ حکیم نبوده که ممنوع کرده است؟ جاهل به قدرت تو بوده که ممنوع کرده و نمیدانسته تو نمیتوانی؟ اگر نمیتوانی، یعنی پروردگار عالَم به وضع تو جاهل بوده این که ممنوع کرده است. اصلاً در دل این ممنوعیت معلوم است، روشن است که میتوانی جلوی خودت را بگیری. اگر نمیتوانستی جلوی خودت را بگیری که ممنوع نمیکرد. اصلاً با حکمت پروردگار عالم سازگار نبود که منِ بندهاش دهتا کار را اصلاً نمیتوانم انجام بدهم، به من میگوید که انجام بده و دهتا حرام را نمیتوانم جلوی خودم را بگیرم که سراغش نروم، امر قطعی بکند که سراغش نرو! اصلاً خدا امرونهی خارج از طاقت و گنجایش قدرت ما ندارد، چون امرونهی خارج از قدرت ما را ندارد؛ پس روز قیامت که در قرآن میگوید: عذر هیچ مجرمی را نمیپذیرم، درست است! رباخور نمیتواند در قیامت به خدا بگوید که نمیتوانستم نخورم؛ زناکار نمیتواند در قیامت به خدا بگوید نمیتوانستم زنا نکنم؛ امام صادق دراینزمینه مطالب خیلی جالب و ریزی دارند، مثلاً میفرمایند: تمام جوانان فاسق، بدکار، شهوتران، زناکار و رابطهداران نامشروع را پروردگار عالم در قیامت در یک جلسه جمع میکند(این روایت را یکی دو تا سه تا کتاب هم نقل نکردهاند). همه را در یکجا جمع میکند؛ هرچه دخترباز و هرچه زناکار و هرچه از همین رابطهداران نامشروع و هرچه به گناهان جنسی آلوده است، همه را جمع میکند. خیلی جالب است گفتوگوی پروردگار با اینها که امام صادق نقل میکنند: چون پروندهٔ قیامت پیش قرآن و پیش پیغمبر و پیش ائمه است، «کل شیء احصیناه فی امام مبین».
خدا به این جوانها رو میکند و میگوید: چرا زنا کردید؟ چرا مملکت را آلوده کردید؟ چرا پارکها و دانشگاهها و دبیرستانها و شب و روزِ زمین من را آلوده کردید؟ چرا؟ همهشان جواب میدهند: خدایا این قیافهای که به ما دادی، این مویی که به ما دادی، این هیکلی که به ما دادی، پر از جاذبه بود و خب ما را دیدند، تلفن ردوبدل کردند، عکس ردوبدل کردند، آدرس دادند و ما در آن افتادیم، یعنی خدایا میگویی تقصیر ماست؟ پررویی نمیکنند که بگویند خدایا تقصیر توست، بلکه میگویند این قیافه را تو به ما دادی، این زلف قشنگ را تو به ما دادی، این رنگ و اندام و این شکل را تو به ما دادی، پر از جاذبه بودیم و ما را خواستند، ما را بردند، درست است؟ خدا جواب اینها را چه میدهد؟ امام صادق میفرمایند: پروردگار دستور میدهد فقط یک نفر را روبروی کل این جوانها بیاورید! یک نفر را و دو تا هم نمیخواهد! به فرشتگان میفرماید که یوسف را بیاورید و روبروی این گروه جوانان کرهٔ زمین قرار بدهید، بعد خدا به این جوانها میگوید: شما خوشگلتر بودید یا این؟ خب مجبورند بگویند این! شما زلفِ قشنگتر و دلرباتری داشتید یا این؟ مجبورند بگویند این! مجبورند قبول بکنند که سمبل خوشگلی در جهان یک مرد بوده، زن هم نبوده، اسمش هم یوسف بوده است. خدا میفرماید: این جوان با این قیافه، با این زلف، با این هیکل و با این اندام، در خلوت کاخ و بیمزاحم، هفتسال در برابر دعوت عشوهگریها، طنازیها، خودنماییها، تبرجها، آرایشهای آن زن جوانِ خوشقیافه قرار داشت، ولی حتی فکر گناه هم به خودش راه نداد. محاکمات قیامت که دوهزار سال نیست، همین ده دقیقه است که برایتان گفتم. حاکم و قاضی خداست، شاهدش یوسف است، محکومینش هم گروه جوانان گنهکار و شهوتران و زناکار هستند. خیلیها در قیامت بیشتر از هفت-هشت دقیقه با جهنم فاصله ندارند، چنانکه خیلیها در قیامت با بهشت دو دقیقه فاصله ندارند. شما این آیه را چندبار در قرآن مجید دیدهاید: «ان الله سریع الحساب»، سرعت خدا چه سرعتی است؟ شما میدانید که نورْ مخلوق پروردگار است. نور سرعتش در ثانیه سیصدهزار کیلومتر است و خالقِ نور، سرعت نور را در ثانیه سیصدهزار کیلومتر قرار داده است؛ اما خودش که نور است، «الله نور السماوات و الارض»، وقتی که نور سماوات و ارض میخواهد حسابگری بکند و سرعت هم به خرج بدهد، چقدر طول میکشد؟ خیلیها این آیه را نمیفهمیدند، «ان الله سریع الحساب». یکیاش یک عربی در مدینه که به پیغمبر گفت: آقا، اگر خدا بخواهد در روز قیامت حساب میلیاردها آدمِ خوب و رفیقهایش و متدینها و درستکارها و خوشاخلاقها را برسد، چقدر طول میکشد؟ میلیاردها نفر، یعنی مؤمنین قابل قبولش را از زمان آدم تا آخرین مؤمنی که قبل از قیامت مُرده، حساب این مجموعه چقدر طول میکشد؟ حضرت فرمودند: حساب کل آنها بهاندازهٔ برقی که از ابر میجهد و خاموش میشود.
امیرالمؤمنین یکربع مانده به شهادتش در شب بیستویکم، به حسن و حسین فرمودند: حسنجان، حسینجان، «و نظم امرکم»، آدمهای منظمی در حرفزدن در جلسهداری، در رفتوآمد باشید. خیلی عجیب است که چند لحظه به شهادتشان مانده، سفارش نظم را میکنند. این خیلی مهم است!
خب این یک مطلب امام صادق: «من ملک نفسه اذا رغب»، کسی که به ممنوعات خدا میل دارد، ولی جلوی خودش را میگیرد، رسیدگی به پروندهاش در روز قیامت چقدر زمان میبرد؟ برقی که به ابر میزند، چقدر مگر زمان میبرد؟ خیلیها از قیامت میترسند، اما قیامت برای مؤمن هیچ ترسی ندارد. مُردن برای مردم پاک، برای مردم مؤمن هیچ ترسی ندارد، برزخ هیچ ترسی ندارد.
آن را که حساب پاک است
از محاسبه چه باک است!
حرفم تمام.
شب سوم جلسه است، دیشب عرض کردم که امام صادق خودش از آن روضهخوانهای ناب حوادث کربلا بوده است. امشب من برایتان یک روضه بخوانم، چون قرآن میگوید که امام به شما مشرف است، امام صادق هم صدایتان را بشنود. حرمش که رفتهاید؟ اصلاً وقتی آدم وارد آن حرم میشود، متحیر میشود، سرگردان میشود و یک حال عجیبی به آدم دست میدهد. انگار ضریح و گلدسته و کاشیکاری و گنبد کنار میرود و آدم دارد میبیند که الآن در این منطقه چه وضعی است.
دختری از شاه شهیدان حسین
بود سهساله به غم و شور و شین
گفت کجا شد پدر مهربان
از چه نیامد برِ ما کودکان
عمهجان گر ز منِ دلشده رنجیده است
از دگر اطفال چه بد دیده است
«اگر بابا فقط از من ناراحت است و نمیآید، از بقیهٔ بچهها که ناراحت نیست. بچه است دیگر و زبانحال خیلی دلسوزی دارد»
گفت بدو زینبِ زار ای عزیز
اینقدر اشک از غم هجران مریز
کرده سفر باب تو این چندروز
اینقدر ای شمع فروزان مسوز
نالهٔ تو شعله به عالم زند
بارقه بر خرمنِ آدم زند
من خودم آنچه که از خرابه روی احساسات بچهها و بزرگترها درک میکنم، این است و یقین هم به آن دارم که برای ساکتکردن این بچه همه آماده شدند. رباب آمد و بغلش گرفت، آرام نشد و گفت: من بابایم را میخواهم! سکینه بغلش گرفت و راهش برد، گفت: من بابایم را میخواهم! زینالعابدین بغلش گرفت، آرام نشد! عمه بغلش گرفت، در بغل عمه خوابش برد، عمه آرام روی زمین خواباند؛ تشک که نداشتند، زیرانداز که نداشتند، این زن و بچه شبها روی خاک میخوابیدند.
رفت به خواب و ز تنش رفت تاب
دید مهِ روی پدر را به خواب
دست زد و روی پدر بوسه داد
پیش پدر لب به شکایت گشاد
ای پدر، ای مِهر تو سودای من
رفتی و از جورِ بَدان وای من!
رفتی و ما زار به دوران شدیم
دستخوش فتنهٔ عدوان شدیم
بابا صورتم را ببین! بابا آبلههای پایم را ببین!