نهمین سورهای است که مـسلمانان آن را تلاوت می کنند. این سوره نام های گوناگونی دارد از جمله «توبه» است، چه این کـلمه و برخی از مشتقاتش در آیات ایـن سـوره بیشتر استعمال شده است.
گاهی آن را سوره ی «برائت» نیز می نامند زیرا پیغمبر اکرم به وسیله ی آیات این سوره برائت و بیزاری خود را از مشرکان و بت پرستان اعلام کرده است. نام سوم آن «فاضحه» است زیرا مـنافقان بر اثر نزول این سوره رسوا شدند.نام های دیگری هم دارد که هر کدام به مناسبتی بر آن اطلاق می شود.
علی(ع) سوره برائت را برای مشرکان می خواند
پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و سلم پس از آنکه از غـزوه «تـبوک »مراجعت کرد، در این صدد بر آمد که خانه خدا را زیارت کند،و از زادگاه خود تجدید عهد نماید، و اوضاع شهری را که یک سال پیش به تصرف مسلمانان درآمده است از نزدیک مطالعه نماید و مراسم حج و وظـائف آن را برای پیروان خود تعلیم کند. هنوز تصمیم قطعی نگرفته بود که حادثه ی زیر اتفاق افتاد:
مطالعه ی دقیق در آیات این سوره که شماره آنها از (130) تجاوز می کند به ثبوت می رساند که این سوره پس از هجرت پیغمبر اسلام (صلی الله و علیه وآله) و نیرومند شدن مسلمانان نازل شده است زیرا در این سـوره بـه نقشه قریش که می خواستند پیغمبر را از مکه بیرون کنند اشاره شده است (آیه ی 13)
در زمان جاهلیت، هنگامیکه کسی وارد(مکه) می شد و با لباس طواف می نمود آن لباس را صدقه می داد، و اگـر جـامه ی دیگر نداشت لباسی عاریه می کرد و اگر عاریه ممکن نبود ناچار بود برهنه طواف کند!
روزی پس از فتح مکه یکی از زنان مشرکین با وضع زنندهای وارد«مسجد الحرام» شد. چون جامه ی دیگری نـداشت و نـتوانست لبـاس دیگری هم از طریق عاریه تـهیه کـند. مـجبور شد برهنه طواف نماید و از این طریق از صدقه دادن لباسش استخلاص یافت.
ناگفته پیداست برهنه طواف کردن یک زن در آن مجمع عمومی آن هم بـا آن حـرکات زنـنده که تاریخ متعرض آن است، چه مفاسدی را در بر خواهد داشـت. گـزارش فوق پیغمبر را از تصمیم خود منصرف نمود و آیاتی چند از سوره ی برائت را به ابوبکر تعلیم کرد و او را مأمور نمود با چهل تـن از اصـحاب عـازم مکه شوند و روز عید قربان آیات برائت و بیزاری و رفع هرگونه امـان را برای مشرکان بخوانند. هنوز ابوبکر مراحلی از راه را طی نکرده بود که جبرئیل نازل گردید و پیغمبر را با این جـمله و یـا قـریب به آن خطاب نمود: لایق دیها عنک الا انت او رجل منک: این آیـات را شـخصا خودت یا کسی که از تو است باید به مردم ابلاغ کند»
در بعضی از روایات وارد شده: «یا مردی از اهل بـیت خـودت» از ایـن جهت پیغمبر علی علیه السّلام را طلبید و دستو داد که بر مرکب مخصوص وی سـوار شـود و جـابر بن عبد اللّه را ملازم رکاب علی نمود و فرمود: شتاب کن و در هر نقطه با ابوبـکر مـلاقات کـردی آیات را از او بگیر، و در موقع حج برای مشرکان قرائت کن و این چهار فرمان را که از دستورات الهـی اسـت برای آنان بخوان:
(1) جز مسلمان حق ندارد وارد خانه خدا شود.
(2) هیچ کس بـرهنه طـواف نـکند.
(3) بعد از این هیچ مشرکی حق ندارد در حج شرکت ورزد.
(4) هر کافری که با رسول خدا پیمان دارد در پیـمان خـود باقی بماند تا مدت آن به سر رسد و هر مشرکی پیمانی ندارد و یا پیمان وی حـد مـعینی نداشته است، تا مدت چهار ماه از این روز(دهم ذیحجه) در امان است و پس از انقضاء این مدت اگـر بـه توحید و یکتا پرستی بگروند، مانند سایر مسلمانان در رفاه خواهند بود و در غیر این صورت جانشان در خـطر اسـت.
سـپس پیغمبر اکرم (صلی الله و علیه وآله) اضافه کرده فرمود: «پس از آنکه آیات را از ابوبکر گرفتی وی مخیر است که اگر مـایل بـاشد مـراجعت کند و اگر بخواهد، به سفر خود ادامه دهد و همراه تو بیاید.»
علی (علیه السلام) حـرکت کـرد تا آنکه در «جحفه» با آنان ملاقات نمود. پیام پیغمبر را رساند و آیات را تحویل گرفت و فرمود: مختاری بـرگردی یـا با من بیائی. ابوبکر پس از آنکه مراجعت کرد این جمله را به حضرت عرض کـرد: اهـلتنی لامر طالت الا عناق الیه،فلما صرت بـبعض الطـرق عـزلتنی منهای رسول خدا مرا برای کاری اهل شـمردی کـه گردن ها به سوی آن کشیده می شد (و هرکسی افتخار امتثال آن را در دل می پروراند) ولی هنگامی که مقداری راه پیـمودم مـرا عزل نمودی، سپس اضافه کـرد آیـا درباره ی مـن چـیزی نـازل گردیده است؟ حضرت فرمود: نه، ولی جـبرئیل آمـد و از طرف آفریدگار پیامی رساند و آن اینکه: این آیات را یا باید خودم ابلاغ کـنم و یـا مردی که از خودم باشد.
امیرمؤمنان پس از آنـکه وارد مکه شد در همان روز مـعین بـالای «جمره ی عقبه» قرار گرفت و فـرامین چـهارگانه ی رسول اکرم را رساند، و آیاتی چند از سوره ی برائت را تلاوت نمود، سپس قبائلی را که نـقض پیـمان کرده بودند و یا پیمان آنـان حـد مـعینی نداشت آگاه نـمود کـه فقط چهار ماه مـی توانند از ایـن آزادی در سایه ی حکومت اسلام که در محیط مکه و سایر نقاط عربستان به وجود آمده است، برخوردار شـوند.
ایـن آیات آثار روحی عجیبی در دل مشرکان گـذارده هـنوز چهار مـاه سـپری نـشده بود که فوج فوج مـردم اسلام پذیرفته و در عداد مسلمانان قرار گرفتند.
سرگذشت فوق یکی از فضائل غیر قابل انکار امیرمؤمنان (علیه السلام) اسـت کـه موافق و مخالف آن را نقل کرده اند، و آنـچه تـا حـال بـدست آمـده است تنها هـفتاد و سـه تن از اکابر علمای سنت، فضیلت مزبور را در کتاب های خود نوشته اند، دانشمند معروف اهل تسنن شیخ شمس الدیـن مـالکی کـه در سال 780 چشم از جهان بربسته است، در قصیده ای کـه در مـدح خـلفا سـروده اسـت در ایـن باره چنین می گوید: و ارسله عنه الرسول مبلغا و خص بهذا الامر تخصیص مفرد و قال:هل التبلیغ عنی ینبغی لمن لیس من بیتی من القوم فاقتدی
کسانی که می خواهند سرگذشت مزبور را به طور محققانه بررسی کنند و جریان را به طور تفصیل در کتاب های اهل تسنن ملاحظه نمایند به مدارک زیر مراجعه فرمایند. (تفسیر طبری ج 10 ص 46، تفسیر ابن کـثیر ج 2 ص 333، در المـنثور ج 3 ص 209)
گاهی آن را سوره ی «برائت» نیز می نامند زیرا پیغمبر اکرم به وسیله ی آیات این سوره برائت و بیزاری خود را از مشرکان و بت پرستان اعلام کرده است. نام سوم آن «فاضحه» است زیرا مـنافقان بر اثر نزول این سوره رسوا شدند.نام های دیگری هم دارد که هر کدام به مناسبتی بر آن اطلاق می شود.
هدف سـوره و مـحل نزول آن
مطالعه ی دقیق در آیات این سوره که شماره آنها از (130) تجاوز می کند به ثبوت می رساند که این سوره پس از هجرت پیغمبر اسلام (صلی الله و علیه وآله) و نیرومند شدن مسلمانان نازل شده است زیرا در این سـوره بـه نقشه قریش که می خواستند پیغمبر را از مکه بیرون کنند اشاره شده است (آیه ی 13)
مفسرین اتفاق دارند که این سوره در سال نهم هجرت نازل گـردید. گـواه گفتار آنان علاوه بر اخـبار و تـواریخ خود سوره است زیرا در آیه (25) خدا بر مؤمنان منت می گذارد که در جاهای مختلف به آنان کمک کرده است از آن جمله جنگ «حنین» که پس از فتح مکه پیـش آمـد و فتح مکه در سال هـشتم هـجرت اتفاق افتاده و باز شواهد دیگری در سوره نیز هست.
این سوره هدف های مختلفی دارد و موضوعات گوناگونی را مورد بحث قرار داده است، و غالباً بحث هایش در پیرامون موضوعاتی است که در سوره ی «انفال» (سوره ی هشتم) از آنها گفتگو شده است. مثلا موضوعاتی که در سوره ی «انفال» از آنها سخن بـه میان آمـده است عـبارتند از:
اهمیت عهد و پیمان، لزوم جنگ با مشرکان و اهل کتاب، حمایت بت پرستان از مسجد الحرام و قانونی نبودن آن، اوصاف مؤمنان و کـافران، تشویق به انفاق در راه خدا، تشریح وضع منافقین و افرادی که دل های آنان بیمار اسـت و... کـه در سـوره ی «انفال» که قبل از این سوره است، از آنها بحث شده است.
اتفاقا همین موضوعات نیز در این سوره بـه طور مـبسوط تشریح گردیده است، همین توافق و هماهنگی در هدف و اتحاد در موضوعات سبب شده که بـرخی مـعتقد شـوند که این دو سوره در واقع یک سوره است.
علت نبودن «بسم الله» در اول این سوره
گاهی مطلب فـوق را از این رو توجیه می کنند که چون این دو سوره به منزله ی یک سوره است لذا در آغاز آن «بـسم اللّه» ذکر نشده اسـت و بـرخی می گویند که مضامین آیات این سوره که متضمن بیزاری خدا و پیغمبر گرامی او از مشرکان است و قطعنامه ای است از ناحیه شارع مقدس اسلام که مشرکان فقط چهار ماه می توانند آزادانه بگردد، و پس از انقضاء مدت مزبور، بـاید یکی از دو مطلب؛ اسلام یا جنگ را انتخاب کنند، از این لحاظ «بسم اللّه» که نشانه رحمت و رأفت و مهربانی است دراول آن قرار نگرفته است ممکن است جهت دیگری نیز در کار باشد که برای آن جهت «بسم اللّه» در اغاز ایـن سـوره نوشته نشده است.
---------------------------------------
تفسیر قرآن کریم/ سوره توبه ؛ «درسهایی از مکتب اسلام » اردیبهشت 1339، سال دوم - شماره 4
منبع : پایگاه تبیان